صبح با زنگ گوشی بیدار شدم اما نمیتوانستم از رختخواب بلند شوم.
درد بدن، گلو درد و خلط چرکی... همه اینها شبانه اتفاق افتاده بود. حدس زدم آنفولانزا باشد. شب قبل کمی گلودرد داشتم و فکر کردم با استامینوفن خوب میشوم.
بیمارستان اول صبح خلوت بود، فکر می کردم درست مثل پاییز پارسال با چیزی حدود 100هزار تومان سر و ته ماجرا هم بیاید، اما پذیرش 26 هزار تومان کارت کشید که چیزی حدود 2 برابر ویزیت پاییز سال گذشته بود. به تازگی بیمه سلامت را به بیمه تامین اجتماعی تغییر داده بودم و فکر میکردم با بیمه تامین اجتماعی ارزانتر شود.
پرسیدم با بیمه سلامت چقدر میشود که پذیرش همانطور که برگه ویزیت را دستم میداد، جواب داد: خانم فرق زیادی نداره. الان مطب میرفتید باید ناقابل 320 هزار تومان کارت میکشیدید.
دکتر در معاینه عفونت را تشخیص داد و با توجه به سرعت پیشروی یک شبه، آنفولانزا را تایید کرد. همینطور که داشت داروها را تجویز می کرد گفتم: پارسال با 300 هزار تومان واکسن زدیم ولی امسال با این قیمتهای جدید مگه میشد واکسن آنفولانزا زد.
دکتر با نگاهی خیره به مانیتور همینطور که داشت کلیک میکرد، سری تکان داد و گفت: «قیمت همین داروهایی که الان باید بخرید، کمتر از واکسن نیست. چیزی حدود 500- 600 هزار تومن میشه... یک هفته هم دوره نقاهت داره.» بعد دست به قلم شد. براتون سه روز استراحت مینویسم. مایعات زیاد... دیگر صدایش را نمیشنیدم. برای هر ریال نقشه کشیده بودم و تا آخر ماه هنوز 10 روز باقی بود.
کد دارو را گرفتم و به سمت داروخانه راه افتادم. در داروخانه اولین نوبت من بودم. کد ملی ام را کنار کد دارو نوشتم و با ترس و لرز کنارش درج کردم "تأمین" هنوز ازدحام روز آغاز نشده بود. زنی داشت از باجه تحویل دارو شیرخشک میگرفت و باجه دار به او توضیح داد که شیرخشک از روی کدملی سهمیه بندی شده.
نامم را خواندند. لیست داروها در فاکتور را نگاه کردم که اگر دارویی در خانه دارم، بگویم از لیست داروها حذف کنند. داروهای روتین بود، قرص آنتی هیستامین، استامینوفن و شربت دیفن هیدرامین در بخش خوراکی و سرم سدیم کلراید با سه آمپول تزریقی داخل سرم شامل ویتامین ب کمپلکس، ویتامین سی و آنتی هیستامین.
قیمت داروها 526 هزار تومان شد که تأمین اجتماعی فقط 112 هزار تومان را پرداخت میکرد و سهم من 3.5 برابر بیشتر بود. باید 414 هزار تومان پول میدادم. وقتی قبض پرداخت را میگرفتم، وقفهای کردم. گفتم:قیمتها خیلی بالا رفته، ای کاش حداقل اول پاییز هزینه واکسن پایین بود.
باجه دار پشت به من کرد و همینطور که داشت سبدهای دارو را جابجا میکرد گفت: خانوم هزینه واکسن با هزینه درمان انفولانزا دو چیز جداست. شما اگر واکسن هم میزدید احتمال بیماری صفر نمیشد، مشکل فقط هزینه واکسن که نیست، بودجه نمیدن. دیروز همینجا یک آقایی با خانومش صورتحساب داروها رو که دید، داد وبیداد به راه انداخت و رفت. ما هم مثل شما حقوق بگیریم. کاری از دستمون برنمیاد. حالا خدا رو شکر کن بیماری خاص نیست برای دارو این در و اون در بزنید.
دست پاچه شده بودم. نایلون داروها را برداشتم و به سمت تزریقات به راه افتادم. هزینه پذیرش تزریقات هم 73 هزار و 800 تومان شد. دیگر در مورد هزینهها به کسی شکایتی نکردم. این آخرین هزینه درمانی امروز بود.
در همین حین که دراز کشیده بودم و سوزن آنژیوکت به دستم فرو میرفت، ناخوداگاه داشتم جمع هزینهها را از زمان ویزیت تا پرداخت قبض تزریقات در ذهنم مرور میکردم. 26 هزار ویزیت با 414 هزار دارو ... پرستار گفت: مشت دستت رو باز کن. تکون نده... الان تموم میشه... با 73 هزار تزریقات کلا شد 513 هزار.
پرستار پرده را کشید و خارج شد. احتمالا باید شال و کلاهی را که قرار بود برای پسرم بخرم، 10 روز دیگر به تاخیر میانداختم. به محتویات زرد داخل سرم نگاه کردم و به قطراتی که چکه چکه راهی رگ من میشد، نور لامپ سقف چشمانم را میزد. ساعت از 8:30 صبح گذشته بود و با این چکههای آهسته سرم امروز سر کار نمیرسیدم. باید به محل کارم اطلاع می دادم و درخواست مرخصی می کردم. یعنی آن آقا که با زنش داد و بیداد کرده بود، برای درمان زنش چه کار می کند؟ شالم را روی چشمانم کشیدم.