counter create hit ماجرای بورس فرانسه برادر رهبر انقلاب
۱۸ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۰
کد خبر: ۱۰۷۲۲۴

ماجرای بورس فرانسه برادر رهبر انقلاب

 از قضایای زمان تحصیل در دانشگاه و اقامت در تهران یكی موضوع بورس فرانسه بود كه به طور طبیعی به من تعلق گرفت، ولی گویی مقدر نبود و مانع پیش آمد و مسیر كار و تحصیل و زندگی مرا عوض كرد؛ یعنی مقتضی موجود بود ولی قسمت نبود. این پیشامد گر­چه از نظر من اهمیت زیاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نداشت ولی از نظر دوستان از فرصت‌های گران­بهایی بود كه از دستم رفته بود. 
   
در سال‌های آخر تحصیل در دانشكده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حقوق، به من یك بورس تحصیلی در دانشگاه سوربن پاریس داده شد. رئیس دانشكده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حقوق، دكتر محمدعلی هدایتی (متولی سابق حرم حضرت عبدالعظیم‌(ع))، آدم حسابی آن زمان بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌او ضمن یك دیدار اتفاقی و اداری ‌‌‌‌‌‌‌‌از سوابق تحصیل و اساتید من سؤالاتی كرد و بعد پرسید كه برای ادامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تحصیل دكترا به كدام كشور عازم هستم. جواب دادم ‌‌‌‌‌‌‌‌برنامه­‌‌‌‌‌‌ای ندارم. 
 
پس از مدتی، به من گفت برای شركت در كنكور بورس سوربن در امتحانات زبان فرانسه شركت كنم، ولی چون در زبان فرانسه قوی نبودم شركت نكردم. ناراحت شد كه شركت نكرده ­ام و گفت ‌‌‌‌‌‌‌‌شما را پیشنهاد كرده ­ام باید بروی و تكمیل زبانت هم در فرانسه خواهد بود. بورس من آماده شد. 
 
یكی از استادان زبان فرانسه، دكتر اسپهدی، كه در دانشكده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حقوق متون حقوقی فرانسوی درس می‌گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، با من سابقه‌ی آشنایی داشت. او مترجم‌ هانری كربن در محفل و جلسات علامه طباطبایی بود و مرا در جلساتی كه می‌رفتم دیده بود. 
او بلافاصله مژده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سفر مرا به دانشگاه سوربن به ‌هانری كربن داده بود و پرفسور كربن هم استقبال كرده و برای من به‌عنوان‌‌‌‌‌‌‌‌ متخصص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، شغلی در گروه خودش در بخش فلسفه و عرفان باز كرده بود كه حقوقی هم به من بپردازند تا بتوانم خانواده­ام را هم ببرم. 
 
در برنامه‌ای كه من برای حضور در فرانسه ریخته بودم غیر از تحصیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، نوعی معرفی و گسترش حقوق اسلامی در آنجا بود كه اندكی پیش از ما فضلای عرب بذر آن را پاشیده بودند و من امیدوار بودم محصول فراوانی از آن تولید كنم، ولی مقدر نبود. فایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیگر حضور من‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، همكاری مستمر با‌ هانری كربن بود. در واقع مثل این بود كه علامه طباطبایی، كه مراد و مرشد كربن بود، نماینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دائمی به نزد او فرستاده باشد. از همین جهت بود كه او هم از حضور من استقبال می‌كرد. او به من عنوان «حواری طباطبائی» داده بود. 
 
امّا حدود سال 1347 مصادف با سال‌های 1968-1969 مسیحی، ناگهان در فرانسه و در زمان ژنرال دوگل دانشجویان دانشگاه‌های فرانسه شورش و بلوا كردند و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امور دانشگاهی و خدماتی متوقف شد. به ما هم گفتند صبر كنیم تا اوضاع آرام شود. زمان گذشت و اوضاع آرام نشد و من به سبب یأس از آن و حوادث بعد، قهراً مجبور شدم به ضرب و جبر استخاره ‌‌‌‌‌‌‌‌ناخواسته و به زور به خدمت سربازی بروم و كسوت صلح روحانیت جای خودش را به لباس رزم سربازی بدهد كه آن هم حكایتی دارد. 
 
 از فرصت‌های دیگری كه برای اقامت و تحصیل در خارج برای من پیش آمد یكی دعوت آیت‌الله بهشتی از من برای معاونت در امور مسجد‌ هامبورگ بود. ایشان اوایل كه به آلمان رفته بود تمایل داشت من كمكش كنم، ولی چون دوره‌ی تحصیل من در دانشكده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حقوق تمام نشده بود و مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امنیتی داشتم، نرفتم. 
 
پیشنهاد دیگر اقامت تبلیغی در ژاپن بود كه عده‌‌‌‌‌‌ای دكتر باهنر را دعوت كرده بودند و ایشان نتوانسته بود ‌‌‌‌‌‌‌‌برود‌‌‌‌‌‌، لذا به من فشار می­آورد كه برای تبلیغ به آنجا بروم. من هم به دلیل مشكلات زندگی و محدودیت‌هایی كه ساواك برایم پدید آورده بود نتوانستم بروم. 

  كتاب خاطرات آیت الله محمد خامنه ای، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 238 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین