به اعتقاد برخی از باستانشناسان و تاریخنگاران، اولین فراعنه اصالتا مصری نبودند بلکه از دیگر سرزمینها آمدند و همانها بودند که بعدها در فلات و اطراف نیل حکومت مقتدر تشکیل دادند و مجسمهها، مقبرهها و سنگتراشیهای بزرگی که از کشور مصر در موزههای دنیا وجود دارد خود گواهی از این اقتدار است. فراعنه را ساکنان کنعان و کنعانیان (حضرت موسی) به زیر کشیدند و «قرآن» بر این مساله دلالت دارد ولی هیچ اثری از حکومت بنیاسراییل بر مصر نیست و فقط حضرت یوسف(ع) به خزانهداری فرعون رسید (قرآن). تا ظهور اسلام مصر سرزمین قبطیان بود، بعد از آن اعراب بر آن سرزمین مسلط شدند و زبان قبطی از بین رفت و زبان عربی و دین اسلام فرهنگ عامه شد. خلفا اعم از شیعه و سنی قرنها بر مصر و شمال آفریقا و اندلس حکومت کردند، حتی در دوره بنیعباس 200سال و بیشتر غلامان ترک دربارهای بنیعباس بر مصر تسلط یافتند و عثمانیان نیز پس از آنها سالها بر مصر حکومت میراندند. در قرن هجدهم میلادی دربار عثمانی سردار بزرگ خود محمدعلی را که اهل بوسنی بود با امکانات زیاد به مصر فرستاد و حکومتی که عثمانیان در مصر بهوجود آوردند نزدیک به 160-150 سال در مصر به درازا کشید. در دوران جدید اما این جوانان ارتش مصر به رهبری جمال عبدالناصر بودند که در سال 1953 کودتا علیه ملک فاروق را ترتیب دادند و با سقوط ملک فاروق حکومت خاندان محمدعلی از مصر برچیده شد. اینچنین شد که اولین مصریانی که خود زمام امور را در مصر در دست گرفتند نظامیان بودند و تا امروز 60 سال از آن واقعه میگذرد. از دیگرسو باید این نکته را مدنظر داشت که مردم مصر در طول تاریخ هرگز در تشکیل حکومت شریک نبودند اما بهشدت بهسمت فرهنگیشدن متمایل شدند. الازهر شاید بالغترین نمونه این مسیر فرهنگی باشد که مصریان پیمودهاند چنانکه هنوز هم کار فرهنگی بر کار سازماندهی و تشکیل حکومت برتری دارد و میتوان نتیجه گرفت که مردم مصر سازمان فرهنگی دارند ولی هرگز سازمان حکومتی وابسته به خود نداشتهاند. در مقایسه با ایران، مصر انقلاب مشروطه نداشت. در همان دورهای که نفت در ایران ملی شد مصریان کانال سوئز را ملی کردند و در همان مقطع بود که با انگلیس و فرانسه جنگیدند (1956). جنگهای بعدی نظامیان مصر با دولت اشغالگر صهیونیست در سالهای 1956 و 1967 و 1973 باعث تثبیت نظامیان بهعنوان قدرت اول مصر شد و اینگونه بود که آنها محبوبیت وسیعی یافته و ثروت زیادی اندوختند.
از دیگرسو اما توسعه فرهنگ غربی در جوامع اسلامی که از مدتها قبل شروع شده بود، به مرور در درون جوامع اسلامی با مقابله روبهرو میشد. تاسیس اخوانالمسلمین در مصر به سال 1928 نیز در جهت نشر مفاهیم اسلامی و مقابله با این فرهنگ بود. اما با ترویج فرهنگ غربی توسط نظامیان آنها در مقابل اخوان قرار گرفتند. با اعدام مفسر قرآن سید قطب توسط جمال عبدالناصر شکاف بین این دو گروه عمیقتر شد و نهری از خون فیمابین این دو گروه تا به امروز جاری است. دلیل اصلی اتفاقات اخیر در مصر را باید در همین نکته جستوجو کرد که اخوانالمسلمین نتوانستند تشخیص دهند که نظامیان قدرت را با کسی شریک نمیشوند اما آینده مصر نمیتواند دست نظامیان بماند. نظامیان پرهزینهاند و طبقهای برگزیده تشکیل دادهاند و تشخص اجتماعی ندارند، بالاخص که متهم به همدستی با آمریکا و اسراییل نیز هستند. بنابراین آینده مصر به دست مردمی است که بعد از هزارانسال میخواهند خود برای خود حکومت تشکیل دهند و از دست فرعونیان و نظامیان نجات یابند. راه باز است اما مجاهدت میطلبد.