counter create hit لطفا به جای همدردی، کمک کنید!
۰۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۴
کد خبر: ۱۲۴۴۴۷

لطفا به جای همدردی، کمک کنید!

وقتی دکتر اباذری بزرگوار، دلش برای سیستان و بلوچستان می تپد بی دلیل نیست. او می داند اهواز، آبادان و دیگر شهرهای ایران هنوز آن قدر توان و انرژِی برایشان مانده است که اعتراض کنند و صدایشان را به تهران برسانند. اما استان سیستان وبلوچستان سال هاست در CCU بستری است و تنها علایم حیاتی خود را حفظ کرده است.

به گزارش ایسنا، در ادامه یادداشت منتشر شده در عصر ایران میخوانید: شاید عده ای بگویند اینها دغدغه های چپ است، شاید عده ای بگوید اینها همان آرمان خواهان اوایل انقلاب اند که می خواهند دوباره به آن روزها برگردند، شاید عده ای بگویند اینها تفکرات مرتجعی دارند و ضد سرمایه داری هستند. اما این طور نیست اینها یعنی اباذری و کسانی که در این وادی فکر می کنند، نه چپ اند، نه رادیکال و نه تفکرات ضد سرمایه داری محض دارند.


اینها انسان اند و به انسان آن گونه که باید و شاید نگاه می کنند. اباذری خوب درک کرده است و سال هاست دارد بر سر خودش می زند و در خلوت مدام سیگار روشن می کند و حتی در گفت و گو های دو نفره فریاد می زند که ایها الناس! سیستان وبلوچستان دارد می میرد به دادش برسید!


این همان کاری است که دکتر رنانی در کتاب اخیرش و در سخنرانی ها و مصاحبه های بسیارش، درباره افت وحشتناک قیمت نفت پیش بینی کرد ولی کسی بدان توجه نکرد تا آخر اتفاق افتاد.


سیستان وبلوچستان زادگاه انسان های ضعیف و بی بنیه نیست. انسان های بزرگ و غنی را آن دیار فقیر پرورانده است.


نمونه هایش را بسیار دیده ام. نمونه آخرش هنرمندی بود که دیشب در گالری عکسش از کارهایش لذت بردم. او درباره سختی کار هنری که ساده ترین کار در این تهران است درد دل کرد و گفت این همه راه آمده تا در تهران دیده شود.


اگر نگاهی گذرا به آمار و امکانات سیستان و بلوچستان بیندازید و قدری دغدغه مندانه پی گیر حال و روز این روزهای سیستان و بلوچستان شوید معنی این جمله را که بر روی یک ماشین خاک گرفته در زابل نوشته شده خواهید فهمید:


«سیستان و سیستانی هم به سختی نفس می کشد. نیازی به نصب پلاکارد نیست. از ابراز همدردی شما متشکریم.»


بعد از این نوشته بود که احساس کسی به من دست داد. احساسی کسی که دیر به داد دوست صمیمی اش رسیده است و او را از دست داده و تنها برای تسلیت به خانواده اش بر سر مزار می رود.


آن لحظه ها دیگر امید، کارگر نیست. وقتی چیزی هست امیدواری هم هست. اما وقتی بهانه هایی برای دلخوشی نباشد و حتی اقداماتی هم که نوید بخش باشند صورت نگیرد امید هم رخت بر می بندد. این جمله دردناک حکایت از آن دارد که سیستان و بلوچستان دارد امید خود را از دست می دهد و انسانی که و مردمی که امید خود را از دست بدهد مرده در نظر می آید هر چند نفس بکشد، هر چند از حداقل علایم حیاتی برخوردار باشد.


استان سیستان و بلوچستان به علت بروز خشکسالی 16 ساله و وزش بادهای موسمی 120 روزه در سیستان و مونسون در دریای عمان و سواحل چابهار، همواره با توفان های شدید و گرد و غبار بالایی رو به روست که بعضا سبب کاهش دید و آلودگی هوا بیشتر از 20 برابر حد استاندارد می شود.


این گوشه ای از اتفاقاتی است که سال هاست در سیستان وبلوچستان رخ می دهد و برای مردمان متین و موقر آن دیار به امری عادی بدل شده است.


محرومیت این استان به خصوص در آمار، خود را به وضوح نشان می دهد. وقتی استانی بیش از صد هزار کودک بازمانده از تحصیل را درخود جای داده پیداست که در چه شرایطی به سر می برد.


این یادداشت کوچک و محقر و فقیرانه، می تواند یک استمداد شخصی باشد تا همان طور که به درستی صدای اعتراض خوزستان بودید گلویی هم برای سیستان و بلوچستان تر کنید.


همه جای ایران سرای ماست و سیستان و بلوچستان یا خوزستان تفاوتی نمی کند.


این دلشوره های بر زبان نیامده را نمی توان همیشه در دل نگاه داشت؛ یا ما را از پا در می آورد یا موضوع دلشوره را از حیث موجودیت، از پا می اندازد.


* اشاره به سخنان جنجالی دکتر یوسف‌علی اباذری جامعه شناس درباره واکنش جامعه به مرگ مرتضی پاشایی خواننده پاپ و بحران در سیستان و بلوچستان

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: