ملک منصورخان قشقایی در خاطرات خود مینویسد: «سپهبد فضلالله زاهدی پیغام فرستاد شما مانند بقیه اعضا جبهه ملی نیستید و میلیونها نفوس ایلی چه قشقایی و ایلات دیگر چشم به عمل شما دوختهاند، انگلستان و آمریکا از این عمل شما (حمایت از مصدق) بهراحتی چشمپوشی نمیکنند. حال که به عقب نگاه میکنم میبینم بسیار کار خوبی کردیم. خود ما، ایل قشقایی و املاک و دارایی ما صدقه بر خاکی که ایران نامیده میشود و پیش نفس خود شرمنده نیستیم. من در آن زمان یک فرد دنیادیده بودم و میدانستم عملی که ما کردهایم خودکشی و نابودی ایل و فامیلمان است... . اجداد ما قرنها شرافتمندانه زندگی کرده و غیرت ایل و مملکت را کشیده بودند. به روی ما و ایل ما نمیافتاد که بهخاطر مقداری دلار از پشت به پیکر ایران، زادگاه خود خنجر بزنیم. توکلت علیالله گفتیم و تا آخر ایستادیم. حمایت ما از مصدق در حقیقت آخرین تیشهای بود که ما چهار برادر بر ریشه فامیل صولتالدوله و ایل قشقایی زدیم».
دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق و در رأس آن روز ٢٨ مرداد نقطه عطفی در تاریخ سیاسی اجتماعی ایل قشقایی است. دورانی پرفرازونشیب و درعینحال پرالتهاب. همزمان با دوره هفدهم مجلس شورای ملی و تأسیس فراکسیون جبهه ملی، محمدحسینخان و خسروخان قشقایی، نمایندگان آباده و فیروزآباد فارس، به عضویت این فراکسیون درآمده و به حمایت مؤثر و آشکار از سیاستها و برنامههای دکتر مصدق پرداختند و به همراه برادر ارشد خود ناصرخان قشقایی که در این هنگام، نماینده مجلس سنا بود، به شکل جدیتری وارد عرصه سیاست کشور شدند. قشقاییها در این مدت برای کمک به دولت مصدق در حل بحران نفت و پیشرفت اهداف نهضت، از هیچ کوششی فروگذار نکردند. در تیر ١٣٣١ پس از استعفای مصدق و انتصاب قوامالسلطنه به نخستوزیری در گوشهوکنار ایران مردم در حمایت از مصدق دست به کار شدند. این وضعیت در جنوب کشور و در حوزه ایل قشقایی به حالت جدی و خطرناکتری درآمد.
در تهران نیز برادران قشقایی همراه با بقیه اعضای فراکسیون جبهه ملی در مجلس برای حمایت از مصدق اقدام کردند. پس از سیام تیر و در پی اختلاف بین آیتالله کاشانی و مصدق، بارها تلاشها و دیدارهایی از سوی برادران قشقایی به منظور آشتی و حل اختلافات فیمابین انجام شد... . سرانجام در پی تصمیم قطعی آمریکا و انگلیس برای انجام کودتا در ایران و مطابق اسناد کودتا، پیشنویس طرح متضمن آن بود که علیه پارهای از نیرومندترین عوامل پشتیبان مصدق، مانند رهبران ایل قشقایی اقدام قاطع و صریحی انجام شود. پیش از آن و در پی سیاست جذب حامیان مصدق، آمریکاییها تلاش کردند با ارائه پیشنهادهایی وسوسهبرانگیز، قشقاییها را از جبهه حامیان مصدق خارج کنند؛ بنابراین پیشنهاد دریافت پنج میلیون دلار و وعده چند وزارت و استقلال نسبی ایل قشقایی بهشدت از سوی قشقاییها رد شد.
سرانجام در روز ٢٨ مرداد و با خارجشدن کنترل اوضاع از دست دولت مصدق، تلاشهای برادران قشقایی برای متقاعدکردن دکتر مصدق برای سرکوب عوامل کودتا بهجایی نرسید؛ بنابراین در آخرین دقایق به دیدار مصدق شتافته و از وی میخواهند به فارس برود تا قشقاییها حفاظت و دفاع از او را برعهده بگیرند. اما مصدق این پیشنهاد را نمیپذیرد و سرانجام برادران قشقایی به سمت فارس و ایل قشقایی حرکت میکنند. دراینباره بعدها یکی از برادران قشقایی در مصاحبهای با روزنامه پرخاش چنین میگوید: «بنده از مدتها قبل میدانستم اتفاقاتی خواهد افتاد. خدمت آقا عرض کردم قضایا چگونه است. ما خود را تا حدودی آماده کرده بودیم و امید داشتیم که مصدق از ما نیرو بخواهد. در تهران هم تعدادی تفنگچی حاضر و آماده داشتیم و منتظر بودیم که اگر عملی در تهران انجام شد به صورت پارتیزانی وارد عمل شویم». اما در ایل قشقایی، ناصرخان بلافاصله با شنیدن خبر کودتا در ٢٨ مرداد، به نیروهای ایلی دستور آمادهباش داده و همان روز تعدادی از پاسگاهها و مراکز نظامی را خلع سلاح میکنند. روز بعد در تلگرافی برای سرلشکر زاهدی، ضمن یادآوری رابطه دوستی قدیمی خود، بهشدت او را سرزنش کرده و از عواقب ننگین کار بر حذر میدارد. همچنین در اعلامیهای خطاب به ملت ایران، مردم را به قیام علیه دولت کودتا فرامیخواند و این اعلامیه در تهران نیز از سوی حامیان مصدق تکثیر و منتشر میشود. از طرف دیگر، ناصرخان با فراخواندان رؤسای طوایف و کلانتران و متحدان خود اتحاد ایلی را ایجاد کرده و همگی همقسم میشوند در این شرایط تاریخی، تا پای جان در برابر دولت کودتا ایستادگی و مقاومت کنند.
بعد از کودتا آمریکاییها به وسیله گودوین که از عوامل شناختهشده کودتا بود به میان قشقاییها آمده و مجددا پیشنهادهایی را در جهت بهرسمیتشناختن دولت زاهدی و دستکشیدن از مقاومت ارائه میدهند، اما قشقاییها شرط مذاکره و مصالحه را آزادی دکتر مصدق و سایر بازداشتشدگان اعلام میکنند. از سوی دیگر، تلاش نمایندگان حزب توده برای اتحاد با قشقاییها و انجام عملیات مشترک در شیراز از سوی قشقاییها پذیرفته نمیشود. آمریکاییها و عوامل کودتا که کمکم از مصالحه با قشقاییها ناامید شده بودند، بهوسیله عوامل خود تلاش کردند بعضی از نزدیکان و سران طوایف را از صف اتحاد با برادران قشقایی خارج کرده و با تهدید، تطمیع و وعدههایی، در بین این اتحادیه ایلی، انشقاق و نفاق ایجاد کنند... . در پی خیانت بعضی همپیمانان ایلی و ایجاد تفرقه در اتحادیه نظامی و ایلی قشقاییها، سران قشقایی برای جلوگیری از جنگ داخلی و همچنین به خاطر تهدیدهای مستقیمی که از سوی آمریکاییها برای بمباران و نابودی قشقاییها انجام شد، چارهای نداشتند جز اینکه سیاستی دیگر در پیش گیرند. در چنین شرایطی کمکم کفه ترازو به سمت دولت کودتا سنگینی کرده و در نهایت وضعیتی پیش آوردند که قشقاییها مجبور به عقبنشینی شده و سرانجام به مذاکره و ترک اجباری وطن تن در دهند...
اما اینکه چرا قشقاییها در روز کودتا و پس از آن باوجود توانایی داشتن وارد عمل نشدند دلایل متعددی وجود دارد:
- همانطوری که یکی از برادران قشقایی در مصاحبه خود در روزنامه پرخاش در سال ٥٨ اعلام میکند: «قیام بهتنهایی و بدون دستور و همراهی مصدق یک شورش میشد و ما منتظر دستور و تأیید مصدق بودیم. حتی اعضای دیگر جبهه ملی هم هیچ اقدامی نکردند...»
اما یکی از اساسیترین دلایل عدم واکنش قشقاییها در روزهای بعد از کودتا انشقاقی بود که بر اثر خیانت و عهدشکنی تنی چند از کلانتران، در درون خود قشقاییها ایجاد شد. همانهایی که همقسم شده بودند تا آخرین قطره خون سنگر را خالی نکرده و از مصدق حمایت کنند. در کمال بهت و حیرت همگان به ناگاه قشقاییها متوجه شدند بعضی از همپیمانان به تهران و به دستبوسی شاه شتافتهاند... ماجرای حمایت از مصدق و عدم پذیرش و تأیید دولت کودتا باعث شد تا قشقاییها تاوان سنگینی پرداخته و بعد از دههها، هنوز هم گردوغبار عواقب کودتا بر دامن فرزندان قشقایی نشسته باشد... (نادر نامداری قرهقانی) ٢٧/٠٥/١٣٩٥