counter create hit گفتگوی خواندنی با همسر یک جانباز
۰۷ مهر ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۶
کد خبر: ۱۸۸۰۷

گفتگوی خواندنی با همسر یک جانباز

گفتگوی خواندنی با همسر یک جانباز

در دشت سفید، کاغذ و قلم را به حرکت در می آورم تا با دستان خرد و ضعیفم از رشادتها و صبوری های انسانهایی بنویسم که با فداکاری و از خود گذشتگی خود، زندگی را به ما هدیه دادند.

زنگ را به صدا در می آورم و ناگهان خود را میهمان خانواده گرم و صمیمی زنگنه می بینم. خانه ای بسیار ساده و به دور از زرق و برق های امروزی، دیوارهای اتاق پذیرایی مزین شده بود به نام اهل بیت (ع).

صحبتهایم را با خانم تبوهایی همسر جانباز زنگنه اینگونه آغاز می کنم.

 

خانم تبوهایی چگونه با جانباز زنگنه آشنا شدید؟

ایشان در سال 61 به خواستگاری آمدند و در همان سال عقد کردیم و در سال 62 زندگی مشترک خود را شروع کردیم که حاصل این ازدواج 3 فرزند به نامهای مهدی، مائده و مریم است. که هر سه را بخاطر شرایط جسمانی حاجی، زود به خانه بخت فرستادم.

ایشان در چه سالی به جبهه اعزام شدند؟

در سال 59 به جبهه عازم شد و تا اخر جنگ در منطقه حاضر بودند.

از مجروح شدنشان بگویید!

در سال 62 مجروح بود که مجروح شد و در سال 63 در عملیات بدر و خیبر مجروح شیمیایی شدند که از بیمارستان با من تماس گرفتند و گفتند که بستری شدند. شرایط بسیار سختی بود. بعضی از پرستارها برای آنکه آلوده نشوند رسیدگی لازم را به بیماران شیمیایی نداشتند. ایشان یک شب در بیمارستان بستری بودند که از بنیاد آمدند و خواهان تشکیل پرونده شدند ولی ایشان اجازه ندادند و گفتند: من برای خدا و وطنم رفتم و نیازی به این کارها نمی بینم. در آن شیمیایی آسیب شدیدی به قلب و ریه و کلیه و دیگر اعضای بدنشان وارد شد. ضمن اینکه تمام بدنشان پر شده بود از ترکش و بینایی شان را از  دست دادند که به لطف خدا و عنایت ائمه بعد از 2 ماه کمی بهتر شدند و دوباره به منطقه بازگشتند.

شما در آن زمان یک نو عروس بودید از اینکه در کنارتان نبود، گله نمی کردید؟

من تمام شرایط را پذیرفته بودم چرا که ایشان از قبل نظامی بودند و گله ای نداشتم. روزهای سختی بود حاجی هم در منطقه بود و هم مجروحان و شهدا را با آمبولانس به عقب بر می گرداند. آنها معتقد بودند زندگی و خانواده خود را سه طلاقه می کنند اما منطقه را رها نمی کنند. در آن سال یعنی سال 62 اولین فرزندم مهدی بدنیا امد که چند سال بعد متوجه شدیم به بیماری هپاتیت مبتلا شده، پزشکان علت بیماری را درصد بالای شیمیایی پدرش عنوان کردند. سال 66 مائده دومین فرزندم بدنیا امد که خوشبختانه سالم بود و در سال 68 فرزند سوم هم مریم بدنیا آمد. بعد از 5 سال متوجه شدیم او هم از اثرات شیمیایی بی نصیب نمانده و دچار بیماری خونی شده که 3 سال شیمی درمانی و 7 سال تحت نظر بود.

پس با این اوصاف خود شما هم شیمیایی شده بودید؟

بله. من هم بعد از مدتی متوجه شدم که آلوده شدم که اثراتش هر روز بیشتر نمایان می شود.

کمی مکث کردم در نگاهش صبر و استقامت موج می زد. صبری که زندگی در کنار یک مرد بهشتی و یک شهید زنده به او  عطا کرده بود. و این احساس تمام روحش را تسخیر کرده بود، بطوریکه وقتی از او پرسیدم تا حالا شده از خدا گله کنید، با لبخندی پر از مهر پاسخ داد: نه. همیشه خدا را شاکر بودم که این توفیق را به من عطا کرد و عنایتش در همه حال شامل من بود. زمانی که همسرم عازم جبهه شد فقط 20 سال داشت، او انتخاب شده بود تا جانش را بدست بگیرد و در مقابل خمپاره و گلوله شیمیایی بایستد تا ما امروز بتوانیم زندگی راحتی داشته باشیم. من در جنگ نبودم اما شاید قابل بودم تا زنده هستم او را همراهی کنم.

در حال حاضر ایشان از نظر جسمانی در چه وضعیتی هستند؟

درد زیادی را تحمل می کنند و با کورتون و مسکنهای قوی روزگار می گذرانند. مشکلات تنفسی و ناراحتی قلب و کلیه و ریه و عفونت خونی شدید و . . . . همه را تحمل می کنند. اما هیچ وقت ندیدم گلایه کنند و بگویند اینها عوارض شیمیایی و جبهه و جنگ است. ولی تا زمانی که بدحجابی و گناه را در جامعه میبینند  ناراحت میشوند و می گویند: خوب شد شهدا رفتند و این روزها را ندیدند.

 و اما سخن آخر؛

حرف و خواسته ای از مسئولین دارید؟

نه، ما چیزی نمی خواهیم و فقط می خواهیم خون شهدا پایمال نشود.

خیلی از جانبازان پرونده ای در بنیاد شهید ندارند و بعد از شهید شدنشان همانند یک فرد عادی به خاک سپرده می شوند. به نظر شما حق آنها این است؟

همسر من هنوز نمیداند که چند درصد جانبازی دارد و به هیچ جا مراجعه نکرده. مسئولین با فرهنگ سازی و ساختن زندگی نامه شهدا که بسیار هم بر آن صحه می گذارند فقط و فقط سعی در زنده نگاهداشتن یاد آنان می کنند.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین