خرداد: اصولگرایی نه حذف شدنی است و نه باید اینچنین شود، رای به اصلاح طلبان به معنای عدم کارایی اصولگرایانو پایان کار آنان در صحنه سیاسی نیست.
به گزارش خرداد؛ حسین مسلم در یادداشتی که در روزنامه ایران نوشته به نقش و جایگاه اصولگرایان در سپهر سیاست ایرانی پرداخته و تاکید و تصریح دارد که این طیف فرصت خوبی برای بازنگری در جریان خود دارد و به این نکته نیز اشاره می کند که جریان اصولگرا در یک فرآیند بیست سال دچار اشتباهات فراوان و افول در رویکردها و گفتمانخود شده است.
متن کامل این یادداشت را درادامه می خوانید.
1- خوب به خاطر دارم مباحثه داغی را که میان وزیر وقت فرهنگ و ارشاد
اسلامی دولت اصلاحات و نمایندگان اصولگرای مجلس پنجم درگرفته بود. گرچه دو
نگاه متفاوت و متقابل سیاسی بود، اما بحث چنان پربار و پرمغز بود که شنونده
را با هر سلیقه و خاستگاهی به وجد میآورد. سالهایی بود که سازوکارهای
جریان اصولگرا و نمایندگان این جریان از دل فرآیند اجتماعی اصیلی برمی
خاستند که مدام در بطن جامعه در حال بازتولید بود. کاری به این نداریم که
شعار و شعور این جریان چه بود و آن شعارها آیا از نگاه ما قابل قبول بودند
یا نه؛ نکته این است که برخاستن این جریان از بطن جامعه و فعل و انفعالات
آن و در کوران بده و بستان فعال اجتماعی(و نه صرفاً با دیکته گرفتن از سوی
یک عده) موجب میشد تا این جریان هم به لحاظ تعدد چهره و کاراکتر و هم به
لحاظ استحکام گفتمانی بتواند به عنوان جریانی سیاسی با سینهای ستبر سرپا
بماند و کم نیاورد، اما هرچه پیشتر آمدیم، در غیاب آن فرآیند اجتماعی
کادرساز از یکسو و طرد چهرههای اصیل این جریان از سوی دیگر، از پویایی
اصولگرایی به مرور کاسته شد و کار به جایی رسید که برای رقابت با جریان
اعتدال، باید چراغ به دست میگرفتند و دوره میافتادند تا بتوانند چهره
مقبولی برای ارائه پیدا کنند! راستی بتدریج و آرام آرام چه اتفاقاتی طی این
دو دهه افتاد که کار این جریان را به این جا کشاند؟ میتوان فهرست بلند
بالایی را در این زمینه تهیه کرد: بیتوجهی به دنیای متحول در حال تغییر و
نبود نگاه متفاوت و مدرن به اقتضاهای زمانه و چشم بستن بر نیازهای جوانان و
مطالبات زنان و... جای تأسف است که میتوان بر مؤلفههای این فهرست همین
طور افزود و برای هر کدام نیز هزار مصداق و نشانه یافت.
2 – فوتبالیها تحلیلی دارند که احیاناً شما هم آن را زیاد شنیده اید.
میگویند یک استقلال خوب در گرو حضور یک پرسپولیس قوی و برعکس، وجود یک
پرسپولیس قوی نیز متضمن حضور پویاتر استقلال در لیگ است و در نهایت وقتی هر
دو تیم قوی باشند، به نفع کل لیگ و البته تیم ملی است. میخواهم از این
قاعده وام بگیرم و بگویم حضور پویا و سالم جریان اعتدال و اصلاحطلب در
عرصه مدیریت سیاسی، بیگمان زمانی حاصل میشود که یک جریان اصولگرای قوی
نیز در صحنه حاضر باشد. وقتی سخن از یک جریان اصولگرای قوی به میان میآید،
بیگمان منظورمان هوچی گرانی نیستند که به نام جریان اصولگرایی جنس تقلبی
به مردم میفروشند. منظور از یک جریان اصیل اصولگرا، جریانی است که با حفظ
دیسیپلین خود و وفادار به ایدهها و آرمان هایش، بدون عوامفریبی، گفتمان
مطلوب خود را دنبال میکند و خودش را ملزم به رعایت قواعد بازی سیاسی
میداند. نه چنان که در این سالها دیدهایم عدهای به نام جریان اصولگرا- و
صرفاً با نام این جریان- به گونهای عمل کنند که این جریان را به چنین حال
و روزی که امروز دارد، بیندازند. جز این هم نیست که اگر بناست در عرصه فعل
و عمل – و نه صرفاً در حرف و شعار- خواهان حرکت به سوی شکلگیری فضای
سیاسی مبتنی بر مردمسالاری و تصحیح امور باشیم، باید بپذیریم و بخواهیم که
بساط نقد و مخالفت اصولی در صحنه سیاسی برچیده نشود.
3 – بار دیگر فرصتی طلایی برای جریان اصولگرا فراهم شده تا با بازنگری در
نوع جامعه نگری و سیاستها و تاکتیکهای خود، به نقد عملکرد خود بپردازد؛
بار دیگر فرصتی برای این جریان است تا به جای درغلتیدن به بیراهه
عقده گشایی و فرافکنی، به بازنگری در روشهای خود در این سالها و چرایی
حذف یاران پیشین خود بپردازد(نگاهی به فهرست چهرههای محذوف این جریان در
سالهای اخیر مؤید حقیقت تلخی است). این جریان باید با درک درست و زمانمند
جامعه ایرانی و تنظیم سیاستهای خود با جامعه امروز و فردای ایران، به آسیب
شناسی تعامل خود با این مردم بنشیند و به سؤالات بسیاری که پیش رو دارد،
پاسخی درست بدهد... و چه فرصتی از این مغتنم تر؟
و سخن آخر- حال که بحث «مطالبه گری» داغ است، به نظر میرسد که نباید جای
این مطالبه در فهرست مطالبات خالی باشد. چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه باب
طبعمان باشد و چه نباشد، نمیتوانیم منکر شویم که جریان اصولگرا از جمله
اصیلترین جریانات برخاسته از انقلاب اسلامی بوده است و بخشی از پیکره
جمعیتی ما را دربرمی گیرد.
اینکه قاطبه مردم بار دیگر در انتخابات ریاست جمهوری و همچنین شوراها به
جریان اعتدال و اصلاحطلبی رأی میدهند و با صدایی بلند ایده و گفتمان
جریان اعتدال و اصلاحطلبی را بر طاقچه مینشانند، بدین معنا نیست که جریان
اصولگرا و اصولگرایان ایرانی را میتوان نادیده گرفت. اینکه میلیونها
ایرانی در انتخابهای متعدد رأی خود را به نام و با خواست اصلاحطلبانه در
صندوق رأی میاندازند، بدین مفهوم نیست که جریان اصولگرا کارکرد خود را از
دست داده و باید از صحنه سیاسی ایران حذف شود. نه! این تنها بدان معناست که
این جریان را نسبت به مسیری که انتخاب کرده و نسبت به روند متشتتی که در
سالیان اخیر داشته است، مجاب به تحول و تجدیدنظر کند. جریان اصولگرا یا
محافظه کار یا راست یا هر نامی که بر آن بگذاریم بشدت نیاز به شالوده شکنی و
شالوده شکنانی دارد که این جریان را بتواند سرپا نگاه دارد؛ البته به این
شرط که شالوده شکنان این جریان به روال مألوف از دایره شمول آن حذف و طرد
نشوند.