حادثه کربلا به وسعت زمین پهناور و به طول زمان انبساط تاریخی دارد.(1) رخدادی که به تدریج بر مردم سرزمینهای مختلف اثر گذاشته و هر سال بر عمق معرفت انسانی راجع به آن افروده شده است. گریهکنندکان بر مصیبتهای سالار شهیدان همواره بیشتر شده و از سوزناکی نالهها کاسته نشده است. عاشورا مانند زخمی بر سینه تاریخ است که هر سال سرباز کرده، بیشتر شکافته میشود.
یکی از رموز ماندگاری این حادثه کوششهای بیوقفه بانوي کربلا زینب کبری (س) است. اگر کوششهای آن بانو را هرمی فرض کنیم، قله آن، گفتار آتشین، بیان پراستدلال و منطق استوار بانو بود. در واقع «زبان» و کلمه تنها سلاح اسیران بود که تمام حادثه و ابعاد بزرگ آن را میتوانست حفاظت کرده، ماندگار نماید. کلمات زینب کبری معرفت افزود، احساسات را تعالی بخشید، حرارت و شور آفرید و عاشورای ناب و خالص را پایدار کرد، بیپیرایه، بیخرافه و بیتفریط. بنابراین کلمه را نمیتوان دستکم گرفت اگر روزی بتواند حادثهای چنان بزرگ را پایایی و پویایی بخشد، حادثهای که میخواهد به جامعه مرده و بیتکاپو حیات و حرکت ارزاني کند(2) و حال که این اتفاق به مدد خطابههاي اهل البیت (ع) صورت گرفته شناخت این کلمات بر ما لازم است. کلماتی که به سان یک آینه قدی در مقابل عاشورا نهاد شدهاند. به همین منظور درصدد برآمدیم از اين میان سخنان بانو را که در سه مقطع بیان شدهاند مطرح ساخته و به قدر توان تبیین نماییم. بانو در سه جا کلمات و گفتارهاي ماندگاري بر جاي نهادند. خطبهاي در ميدان کوفه(3) ،گفتگويي با عبيدالله امير کوفه (4)و خطبهاي در شام(5).
خطبه کوفه(6)
ستير بن جذلم راوي خطبه در نقل شيخ مفيد میگوید: «روزی که امام سجاد (ع) همراه با زنان از کربلا بازمیگشتند به کوفه رسیدم. سپاه دشمن، اسراء را احاطه کرده بود. مردم برای تماشای اسراء از منازل خود خارج شده بودند، اما زمانی که دیدند آنها بر شترهای بیجهاز سوار شده بودند زنان کوفی به گریه و زاری پرداختند. شنیدم امام سجاد با صدایی بس ضعیف، در حالیکه بیماری، حضرتش را لاغر ساخته، بند و زنجیر در گردن مبارکش بسته شده و دستهای مبارکش به گردن آویخته بودند، فرمود: هان! این زنان میگریند و بر ما ندبه میخوانند پس چه کسی ما را به قتل رسانید؟ و زینب، دختر علی (ع)، و براستی که هرگز زنی با شرم و آزرم، سخنورتر از او ندیده بودم گویی از زبان امیرالمؤمنین سخن میگفت. او را دیدم که بسوی مردم اشاره فرمود: «ساکت شوید». در حال، تمام نفسها خاموش و همه صداها فرو نشست؛ سپس فرمود:
«الحمدلله و الصلاة علی ابی رسول الله بعد یا اهل الکوفه و یا اهل الختل و الخذل فلا رَقأَت العَبْرةُ و لا هَدَأَت الرَّنَة فما مثلکم الاّ کالّتی نَقَضَتْ غزلها مِن بعد قوةِ اَنْکاثاً تتخذون ایمانکم دخلا بینکم اَلاّ و هل فیکم الاّ الصَلِف النَّطِف و الصدرُ الشَنِف؟ خَواروُن فی اللقاء عاجزون عن الاعداء ناکثون للبیعة مُضَیعّون للذمه فبئس ما قَدَمَتْ لَکُم انفسکم ان سَخِطُ الله علکیم و فی العذاب انتم خالدون»
الختل و الخذل: ختل به معنای خدعه و فریبکاری است و گاهی به معنای طلب و ترجیح دنیا بر آخرت است. (7) خذل به معنای ترک یاری و فریادرسی است. (7)
الصَلف: (8) صلِف به معنای اغراقگو و مدعیای است که میگوید ولی عمل نمیکند.
الصدر الشنف: سینه بغضآلود(9)
ترجمه: سپاس از آن خداست و درود بر پدرم رسول خدا (ص) اما بعد ای کوفیان! ای نیرنگبازان و ای خودداری کنندگان از یاری! اشکتان خشک و ناله و فریادتان خاموش مباد! داستان شما نیست جز بمانند «آن زنی که رشته خود را پس از محکم بافتن میگشود، شما سوگندهای خود را سبب مکر و خیانت میان خودتان قرار دادهاید. آیا در میان شما جز مردمی چاپلوس و ننگآور و کینهتوز که در میان نبرد، بزدل، و در برابر دشمنان زبوناند، مردمی پیمانشکن و بیوفایند پیدا میشود؟ راستی که چه پیشکش زشتی با دستهای خود برای خویشتن فرستادید که آن خشم خدا بر شماست و در عذاب دوزخ جاودان خواهید بود.
الحمدلله
ستایش خداوند، در ابتدای خطبهها نه تنها یک رسم در سخنوری، بلکه حاکی از نوع بینش خاندان پیامبر(ص) به هستی است. بررسی خطبهها نشان میدهد آنها در خطیرترین لحظات و غمگدازترین شرایط، از شکر و ستایش حضرت احدیت فروگذار نبودند. ستایش و شکر خداوند در سختی و گشایش، رفتار انسان عارفی است که همه رخدادها، شدنها و نشدنها در دنیا را در چهارچوب مشیت الهی و در راستای اراده او میداند. ارادهای که همواره، دیر یا زود به غلبه حق منجر میشود. قرآن کریم با آیاتی نظیر «کتب الله لا غلبن انا و رسلی»(10) «واصبر انّ العاقبه للمتقین»(11) «کلما اوقدوا ناراً للحرب اطفأها الله»(12) «ان الله یدافع عن الذین امنوا»(13) این باور را ایجاد میکند که انسان مؤمن هراسی از حوادث روزگار ندارد. تمام رخدادهای به ظاهر غمانگیز، جلوهای از اراده خداوند است که انسان مؤمن برخلاف دیگران این اراده را پیشاپیش در باطن حادثه میبیند. پس در همه حال شاکر و ستایشگر است. شکر برای آدمیان وارسته نه زاییده تسلیم در برابر حادثهای گریزناپذیر، بلکه یک کنش و عمل جوانحی است که نعمتها رامیافزاید. (14)حوادث بزرگی مانند کربلا در اثر شکر واقعی که در دل و بر زبان خاندان عصمت جاری بود همواره زاینده و منافع آن رو به گسترش بوده است.
والصلاة علی ابی رسول الله (ص)
خطبهخوانان بزرگ کربلا، در طول سفر میکوشیدند خویشاوندی خود با رسول الله (ص) را که مورد احترام همه مسلمانان بود بنمایانند. این کار درباره شهری مانند کوفه که 20 سال قبل میزبان حکومت علی مرتضی(ع) بود، یک تذکر و برای مردمی مانند اهل شام یک آموزش بود. حضرت زینب در این عبارت، این خویشاوندی را بیان کرده و با استفاده از واژه «اب» به جای «جد» نزدیکتر بودن و صمیمیت این خویشاوندی را بیشتر نشان داد. در نتیجه مردم بیشتر در شرمندگی از رفتار خود فرو رفتند.
خطبه، آهنگی صریح و سریع دارد و بانو به سرعت مردم کوفه را مورد خطاب قرار میدهد. لحن حضرت هم از ناراحتی عمیق وی از مردم کوفه حکایت میکند:
اما بعد یا اهل الکوفه و یا اهل الختل و الخذل
حضرت، مردم کوفه را مردمی خدعهباز میخواند که یاری حق را رها میسازند. استفاده از کلمه «اهل» برای اشاره به این است که مردم کوفه همواره از یاری حق سرباز زده و نیرنگ، روش و سیره آنها بود. اغراقگویی، وعده زیاد و کینهتوزی اوصافیاند که حضرت در آنها میشمرد. اوصافی که اگر در هر جامعهای پیدا شوند حق تنها خواهد ماند. در کوفه کسانی بودند که امیرمؤمنان (ع) بر پایه احکام شریعت و عدالت، از زیادهخواهی آنها جلوگیری کرده بود. آنها نیز عدالت حضرت امیر (ع) را تاب نیاوردند. جامعهای که برخی مردانشان در ستیز حق و باطل کشته شدند و به نادانی، دروغی را باور کرده بودند که بر اساس آن، حضرت علی (ع) جنگافروز معرفی شده بود. پس علی (ع) با جامعهای روبهرو بود که در صلح و عدالت، او را و در جنگ، شهادت و حقگرایی او را برنتابید و معنای رفتار او را درک نکرد. حاصل چنین جامعهای سینههای کنیهآلود است.
روش این مردم در دوستی و دشمنی روشی نادرست بود که طبعاً به کوتاهی در راه دین میانجامید. آنها نسبت به دوستان پیمانشکن و بیوفا و در مقابل دشمنان، ترسو و عاجز بودند. بدیهی است که این مردم برای دشمن، فرصت و برای دوستان تهدید و مایه ترسند.
بانو این مردم را به شریطه تشبیه میکند؛ زنی که قرآن درباره او میفرماید: کسی که رشته خود را پس از محکم بافتن میگشود. (15) این عبارت حاکی از بیهودگی ایمان و گزاف بودن ادعاهای مردم کوفی است.
اتبکون؟ ای والله فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلاً فلقد خزتم بعارها و شنارها و لن تغسلوا دنسها عنکم ابداً
شنار: یعنی زشتترین عیب و ننگ، آنچه که به زشتی مشهور و معلوم است. (16)
آیا میگریید؟ آری، بهخدا سوگند، بسیار بگریید و کم بخندید، همانا که شما به ننگ و رسوایی آن دست یافتید و هرگز نتوانید پلیدی آشکار آن را از خویش بزدایید.
حضرت در این عبارت شکل دیگری از شادی و غم نشان میدهد. اگر انسان کار نادرستی به بار آورد که دارای آثاری دراز دامن بوده و ابعاد گستردهای داشته باشد باید برای چنین سنتی که نهاده غمناکتر باشد. گاهی بعضی معاصی تا ابد پیامدهای سوء دارند پس تا ابد گنهکار تاوان میدهد. تنها نهادن امام و مشارکت در کشتن او، از این دست معاصی است. بانو دو چهره برای این حادثه میشمارد. یک چهره، آن را بهگونهای مینمایاند که از هر سو مصیبتهایش گسترده شدهاند. اما این حالت چهره دیگری هم دارد که در خطابه بانو، مقدم شده است:
فسلیل خاتم الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاذ خیرتکم و مفزع نارلتکم و امارة محجتکم و مدرجة حجتکم خذلتم و له فَتَلْتُم؟ الاساء ما تزرون فتسعاً و نکساً فلقد خاب السعی و تربت الایدی و خسرت الصفقة و بُؤْتُم بغضَبِ من الله و ضُرِبَتْ علیکم الذلّة و المسکنة
فتعساً و نکساً: این تعساً به معنای انحطاط و هلاک(17) و نکساً به معنای سرافکنده بودن و واژگون شدن(18) است.
«آیا زاده ختم رسولان و سرور جوانان بهشتی و پناه خوبانتان و پناهگاه گرفتاریتان و نشانه راهتان و راه پهناور دلیلتان را ترک یاری گفتید و برای او بهم بافتید؟ هان چه بد بار سنگینی از گناه بر دوش کشیدید پس هلاکت و سرنگونی بر شما، راستی که کوششها به نومیدی رسید و دستها به خاک نشست و سودها به زیان انجامید و به خشمی از جانب خدا بازگشتید و مهر خواری و فقر بر شما نهاده شد».
عبارات بالا به روشنی از جنبههای واقعی حادثهای پرده برمیدارد که مردم ظاهر بین فقط آن را مجموعهای از اتفاقاتی میبینند که میان یک طلوع و غروب خورشید رخ داده و تمام گشتهاند. بانو حقیقت واقعه را با توجه به مراتب فهم و درک مخاطبان چنین میشکافد:
اول: کسی که به دست امت مسلمان کشته شد، فرزند آخرین پیامبر است. میان او و خاتم پیامبران صلوات الله علیه و آله یک واسطه وجود دارد (آن هم واسطهای که خود، سرور زنان بهشتی و روح پیامبر است). (19) آخرین پیامبر، آخرین درگاه زمین به روی وحی است. اگر پس از او پیامبری نیست مردم باید در تکریم او بکوشند و تکریم فرزند، تکریم پدر است. (20)
دوم: حسین (ع) سرور جوانان بهشتی است. استناد به این روایت، موجب برگشت حافظه تاریخ است. از مشهورترین احادیث نبوی در حق حسنین (ع) همین روایت است. حسن انتخاب بانو از این فقره پدیدار است.
سوم: او پناهگاه خوبان است. انسانهای با تقوا، وظیفههای اختصاصی در جامعه اسلامی برعهده دارند. جلوگیری از شیوع منکرات، الهامبخشی به جریان حق و الگوسازی برای آحاد جامعه از وظايف انسانهای با تقوا است. انسانهای باتقوا نیز خود نیازمند تجدید نیروی معنوی، افزایش دانش و تقویت اراده هستند تا پویایی عناصر معنوی و جامعه را حفظ نمایند. در عبارت فوق، بانو بر نکتهای دست میگذارند که کمتر کسی در شناخت آثار امام معصوم، به آن اندیشیده است. حضرت میفرمایند یکی از ثمرات امام معصوم برای خوبان این است که آنها به امامشان پناه میبرند. امام نیز بر معنویت و دانش آنها میافزاید، وجود و فعلیتهای آنها را ارتقا میبخشد و از دلسردی آنها جلوگیری میکند. امام همان مأوی و خانهای است که خداوند در قرآن کریم توصیف کرده است. «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه»(21) بنابراین استفادههای خوبترها از امام معصوم (ع) استفاده متفاوتی است؛ چرا که آنها از مراتب خاصی از وجود امام بهرهبرداری میکنند که دیگران به آن ساحت راه نمییابند.
چهارم: امام پناهگاه گرفتاران است. از فیوضات امام برای جامعه آن است که مردم در گرفتاریها به آنها پناه میبرند. از سویی مشکلات بخش جداییناپذیر زندگی انسانی است و از سوی دیگر امام مظهر اسماء و صفات الهی و خزانهدار خداوند است. دعایش مستجاب و لطف بیکرانش شامل حال همه انسانهاست. (22) پس بهترین پناه برای گرفتاران، امام است. گفتنی است گاهی مشکلات، علمیاند. قطعاً امام با علم سرشار و بیخطایش بهترین ملجأ و جایگاه حل مسائل علمی است.
پنجم: امام نشانه راه است. راه دین در قرآن معرفی شده است. اذهان سالم و دلهای پاک این راه را میشناسند ولی همواره عدهای هستند که در دلهای آنها گمراهی است. گمراهانی که از متشابهات قرآن تبعیت میکنند. کسانی که همواره کلمات را بر معانیای حمل میکنند که بتوانند از خلال آن، رفتار ناشایست خود را توجیه نمایند. امیرمومنان (ع) در کسانی که از آیات قرآن به سود خودشان سوء استفاه میکردند، فرمودند قرآن وجوه مختلفی در معنا برمیتابد. (23) امام به عنوان تجسم آیات قرآن، تجلی قابل رؤیت و مجمع قرآن و سنت است. ترازی است که همه افراطها و تفریطها با سنجههای عمل او میتوانند خود را به اعتدال برسانند. علم بیخطا و عمل معصومانه او هیچ تردیدی برای رهرو باقی نمیگذارد که با اعتماد کامل از هر جای مسیر خود را به او برساند.
ششم: امام راه پهناور است. تعبیر پهناوری راه، با عبارتهای دیگری نیز در روایات متعدد ذکر شده است. وسعت این راه، ناشی از انبساط وجود امام است. محبت امام به دوستان، مدارا با دشمنان، صبر در مقابل ناجوانمردیها، صبوری در مقابل شماتتها، پذیرش توبهکاران، رسیدگی به فقراء، رحم به ایتام ... از وسعت این راه سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر بر سر سفره کرامت، خلق و دانش امام برای هر کسی بهرهای است.
سپس بانو، منطق و عقلانیت این مردم را محاکمه میکند، آیا کسانی که بدانند امام برای آنها این همه منافع دارد «برای کشتن و خذلان او بازو به بازوی یکدیگر میدهند»؟!
اما چهره دیگر
روایت دیگر حادثه، آنقدر جانسوز است که اگر اراده الهی نبود شیرازه خلقت از هم میپاشید. خداوند تنها حقیقتی است که محل حوادث قرار نمیگیرد، اما همه عالم غیر از حضرت احدیت در تلاطم حاصل از واقعه عاشورایند.
زینب کبری با استفاده از تمام ظرفیت گفتار و کلمات، عمق تأثیر را بیان میدارد:
ویلکم اتدرون ای کبد لمحمد فریتم؟ و ای دم سفکتم و اَی کریمة له اَصَبْتُم؟ لقد جئتم شیأ اداً تکاد السموات یَتَفَطَّرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هَدَّاً لقد اَتَیَتُم بها خرقأ شوقأ طلاعَ الارض و السماء اَفَعجبتُم اَنْ قَطرتِ السماء دما؟ و لعذاب الاخرة اَخزی فلا یستخفنکم المَهْل فانه لا یَحْفِزُهُ البدار و لا یخاف علیه فَوْت النار کلاّ ان ربک لبالمرصاد.
خرقاء شوقاء: به معنای چیزی است که پاره پاره شده است. (24) کنایه از ارزش باختن، خرقاء به پیمانشکنی نیز ترجمه شده است. (25) خرقاء شوقاء میتواند به معنای کاری عجیب و بیخردانه باشد.
وای بر شما آیا میدانید چه جگری از رسول خدا بریدید؟ و چه خونی از او ریختید؟ و چه عضو محترمی را از آن حضرت برگرفتید؟ راستی کار زشتی مرتکب شدید که نزدیک است آسمانها از آن بشکافد و زمین دهان باز کند و کوهها پاره پاره به روی زمین ریزد. همانا این عمل را به گونهای بیارزش و عجیب و پیمانشکنانه به بار آوردید که فضای زمین و آسمان را از قبح آن پر کردید. آیا شگفتزده میشوید اگر آسمان خون ببارد؟ حقا که عذاب آخرت خوارکنندهتر است. پس این مهلت زودگذر، حلم شما را نرباید که هیچگاه خشم و غضب، خدا را به شتاب نیندازد و بیم از دست رفتن خونخواهی و انتقام بر او نرود. چنین نیست؛ همانا پروردگار تو در کمینگاه است.»
نکته لطیفی که در کلام بانو وجود دارد آن است که کشته شدن سیدالشهداء (ع) را با پاره کردن جگر رسولالله (ع) و ریختن خون او یکی دانسته، نام رسول الله را به جای نام حسین (ع) میبرد. به نظر میرسد این تعبیر فراتر از یک تعبیر عاطفی است. درست است که خود فرمودهاند: «اولادنا اکبادنا»، اما زینب کبری در این تعبیر پرده از سرّی برمیدارد که روایت نبوی «حسین منی و انا من حسین» (25) پیشتر به آن اشاره کرده بود.
اگرچه تمام معصومان از یک نور و همه جلوههای رسول خدایند(26) اما در این میان حضرت سیدالشهداء موقعیتی ممتاز دارد که خدا و رسول او بر آن آگاهترند. حقیقت سبط اصغر، حسین (ع)، نوری است که رسول الله در چهره علیاکبر او پدیدار شد(27) و از نسل علی اوسط او يعني امام سجاد، سلاله رسول الله (ص) پا گرفت؛ سلالهای که حلقه پایانیاش کسی است که نامش نام رسول الله (ص) و کنیهاش کنیه اوست. کسی که خاتم اوصیاء است، همچنانکه جدش ختم انبیاء بود. خاتمی که تمام ادیان به دست او به غایت میرسند همانگونه که تمام ادیان با فروآمدن شریعت جدش، کمال یافتند.
در عبارات بعد، که گویای قلب شرربار بانو است، حضرت با تمام ظرفیت کلمه، عمق این روی فاجعه را بیان کرده و به آیات الهی برای بیان حادثه استناد جستهاند. در اسناد تاریخی آمده است تا کلام بانو پایان گرفت امام سجاد (ع) فرمود: «عمه جان الحمدلله شما دانشمندی معلم نادیده و فهیمی هستی که کسی به او دانشی را آموزش نداده و تلقین نکرده است. آنچه فرمودی (برای این مردم و آگاهیشان) کافی است.» راوی میگوید پس از خاتمه کلام، مردم را دیدم که حیران و گریان بودند؛ حیران بهخاطر آگاهی از اصل واقعه و هزار توی این حادثه و گریان بهخاطر نادیده گرفتن حسب و نسب سیدالشهداء و خاندان نبوت. روشن است این گریه با گریه قبل از خطابه حضرت تفاوت دارد. این گریه، گریه از روی فهم و شناخت واقعیت است که مرهون روشنگری بانو است.
گفتگوی بانو با عبیدالله
مکالمهای که میان حضرت زینب (س) و عبید الله صورت گرفت بهوضوح آرامش خاطر زینب کبری (س) و کوشش بینتیجه و عاجزانه عبیدالله را برای مخفی ساختن و تخریب حقیقت نشان میدهد. آرامش خاطر بانو ناشی از نگاه هستیشناسانه به حوادث، دیدگاه آیندهنگر و بصیرت نافذ حضرتش بود که تا ورای رخدادها را میکاوید. تلاش عبیدالله نیز از قصور فهم او نسبت به حقیقت منبسط امام، اراده الهی و سنتهای خداوند است. این مفاهیم را در گفتگوی مذکور، معلوم مینماییم.
عبیدالله در اولین قدم با ورود پر از تبختر و به دور از هر گونه ناتوانی و شکست؛ قافیه را باخت. برای همین و از پس جبران، عبیدالله گفت: الحمدلله الذی فضحکم و اکذب احدوثتکم؟ « شکر خداي را که رسوايتان ساخت و گفتههايتان را تکذيب کرد.»
عبیدالله کوشید حادثه را به اراده مستقیم الهی نسبت داده و با این کار رنگی از قداست به آن ببخشد. علاوه بر آنکه وی رسواسازی و تکذیب را به عنوان دو نتیجه حادثه کربلا شمرد که گریبان اهل بیت (ع) را گرفته است.
زینب کبری (س) فرمود: انما یفتضح الفاجر و یکذب الفاسق و هو غیرنا
در این عبارت عقیله هاشمیان معارف دینی را بازخوانی مینماید. فجور به معنای گناه علنی است و فسق به معنای خروج از طاعت و جایگاه است. (27) در عربی به خروج رطب از پوستهاش به فسقت الرطبة تعبیر میشود. (28) در اين عبارت حضرت یک رابطه منطقی و قابل پیشبینی بیان شده است و آن رسوایی از پیامدهای گناه علنی است. همچنین انسانی که از جایگاه اصلی خود خارج شود برای حفظ موقعیتهای جدید و کاذب خود ناچار است دروغ بگوید. بنابراین حضرت زینب میفرماید منحصراً، فاجر رسوا شده و فاسق است که دروغ میگوید. سپس با بیان این رابطه منطقی به واقعیتی اشاره فرمود که احدی در دارالاماره نمیتوانست آن را انکار نماید: «هو غیرنا». همه باور داشتند که خاندان رسول الله (ص) اهل فسق و فجور نیستند.
در نقل دیگری قبل از عبارت فوق این جمله آمده است:
الحمدالله الذی اکرمنا بمحمد (ص) و طهرنا تطهیراً
این عبارت، کلامی نیرومند است که چهره مشروعیت را از جبهه باطل به وضوح کنار زد. این پاسخ حاوی دو بخش است. اول آنکه خاندانی که در کلام عبیدالله تکذیب شدند، مفتخر به نزدیکترین خویشاوندی با رسول خدایند. این انتساب با هر معیاری که سنجیده شود، مایه شرافت است. نکته دوم هم این است که این خاندان معصوم و مطهرند. پس خداوند هم شرافت نسبی به آنان بخشید و هم شرافت ذاتی. مردمی که سوابق آیه تطهیر را میشناختند با این تعبیر به خود آمدند و عبیدالله ابداً نمیتوانست این دو معنا را انکار نماید.
در گام بعد عبیدالله با اسناد قتل سیدالشهداء به خداوند، سعی کرد جنایت خود را به قضای الهی اسناد داده و با این کار، اول آن را طبیعی نشان دهد و سپس از آن قبحزدايي کند. این گام نیز نافرجام ماند. حضرت زینب (س) با بیان تعابیر بلند، جنبههای مختلف فاعلیت و تأثیرگذاری خداوند در رخدادها را تفکیک و تحلیل نمود. برای آگاهی از ارزش سخن حضرت توضیحی چند، ضروری است. در نظام اعتقادی اسلام، خداوند تنها مؤثر اصیل و مستقل در این عالم است. اراده و مشیت او مطلق و نامحدود است و اراده موجودات دیگر مقید به اراده اوست. به عبارت دیگر، اراده و خواست همه موجودات در طول اراده و خواست خداوند است «و ما تشاوون الاّ ان یشاء الله»(29)
معنای طولیت ارادهها این است که خداوند هر آنچه را بخواهد انجام میدهد ولی هر موجود مرید دیگری در صورتی ارادهاش تأثیر میکند که خداوند این اراده را باطل نفرماید. خداوند گاهی مستقیم و گاهی بهوسیله اسباب، ممکن است ارادههای دیگر موجودات را باطل نماید. این اسباب گاهی به صورت اعجاز ظاهر شدهاند و گاهی به صورت عادی و در قالب بروز موانع و مشکلاتی که اراده را بیتأثیر مینماید. گاهی نیز با یاری دادن و برکت بخشیدن، ارادههایی را تقویت مینماید.
بنابراین خداوند اراده کرده که هر انسانی بتواند اراده و انتخاب کند پس مراد هر کس مستقیماً محصول اراده خود اوست. در عین حال اراده هیچ کس مطلق و نامحدود نیست. آنگاه از آنجایی که خداوند خیر محض است نیروهای خیر مانند توفیقات و امدادهای الهی را به یاری ارادهها خیر میفرستد ولی همو ارادههای شر را به نتیجههای پایدار نمیرساند:
کلما اوقدوا ناراً للحرب اطفأها الله(30)
برای همین قرآن کریم میفرماید: ما اصابک من حسنةٍ فَمِنَ الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک. (31)
نکته دیگر اینکه آنچه در این عالم انجام میگیرد ظاهر و باطنی دارد. اراده خیر و فعل خیر و نیت خالص همواره پر نتیجه و پیروز است؛ اگر چه در ظاهر این پیروزی معلوم نباشد و در کوتاه مدت نتایج آن به چشم نیاید. اراده شر همواره شکست خورده است اگر چه در ظاهر کامروا به نظر آید. پیروزی نیات خالص و رفتارهای ایمانی جزو وعدههای الهی و مؤیَّد به اراده مستقیم و غیرمستقیم خداوند است؛ ارادهای که نامحدود است. پس این پیروزی قطعی است. با این توضیح عبارت حضرت زینب (س) را دنبال میکنیم که فرمود:
ما رأیت الاّ جمیلا هولاء قوم کتب الله علیهم القتل فَبَرزوا الی مضاجعهم
من نديدم مگر زيبايي را، آنان گروهي بودند که خدا شهادت را برايشان رقم زد پس به سوي خوابگاهايشان شتافتند.
حضرت زینب کبری (س) از چهره درونی و باطن عمل سخن میگوید از شهادت در راه خداوند و ایثار بیمانندی که شهدای کربلا در راه خدا انجام دادند. در این حادثه جانفشانی، ایثار، گذشت، صبر، مدارا، رضا، تسلیم، غیرت، عفت، حجاب، رحم و مروت، خضوع و فروتنی، توبه و انابه و نماز خالص وجود داشت که همه این ارزشهای متعالی در راستای اراده خداوند بودند. طبعاً تمام اینها بجز زیبایی و مکارم اخلاق نیستند. این چهره همان است که میتوان به خداوند اسنادش داد؛ ولی چهره دیگر که قتل بهترین بندگان خداوند، تشنه کشتن و تشنه نهادن، طفل معصوم را در اوج عطش کشتن، دختران معصوم را ترساندن و مقنعه از سر آنها برداشتن، اهانت کردن، ظالمانه بر بدنهای محترم اسب تاختن، دلهای پاک را شکستن و شماتت نمودن، داغ جوان بر دل پدر و مادر نهادن و داغ پدر و برادر بر دل فرزند و خواهر کوفتن ... این چهره آن چهرهای است که جلوی چشم هر انسانی رخ داد که البته محصول مستقیم ارادههای بشر است.
حضرت زینب کبری (س) با تفکیک این دو، سهم خداوند از کربلا را معلوم نمود.
خطبه شام
فقامت زینب بنت علی بن ابیطالب فقالت: «الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله سبحانه کذلک یقول: ثم کان عاقبه الذین اساؤوا السوآ ان کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون»
مطالعه دقیق و پیوسته تاریخ حوادث شهادت و اسارت آل الله آدمی را به معنای کنشها و واکنشهای حضرت زینب نزدیک میکند. در مجلس شام پیشاروی اسرا، یزید ملعون به سر مبارک حضرت جسارت نمود و سپس اشعاری خواند که در آن اشعار ضمن تبریک به خودش بابت جنایت به بار آمده، اصل پیغامبری و دین وحیانی را انکار نمود. (32)
برآشفتگی زینب کبری (س) از آن حرکت و این گفته او را واداشت که واکنشی به موقع نشان دهد. ایستادن در مجلس و ارائه خطبهای کوتاه و قرائت آیهای که دقیقاً مفسر وضعیت حاکم و رفتار اوست، شرایط کوبندهای را بر علیه دستگاه و حکومت ایجاد نمود.
صدق الله سبحانه کذلک یقول ثم کان عاقبة الدین اساؤوا السوآی ان کذبوا بآیات الله.
به طور معمول تعبیر «صدق الله» در پایان قرائت آیه یا سوره ذکر میشود اما در این عبارت حضرت آن را پیشدرآمد قرائت آیه قرار داد. این تصدیق معجّل علاوه بر آنکه حاوی تأکید است، تعبیر نیرومندی برای شناسایی مجرم و تطبیق آیه بر یزید ایجاد کرده است. آیه شریفه، عاقبت کسانی را بازگو میکند که گناه بر گناه انبار کرده و توفیق توبه نیافتهاند. این عاقبت، تکذیب و استهزاء آیات الهی است. زینب کبری (س) در واقع با قرائت آیه مذکور علت تکذیب و دشمنی یزید را بیان کرده است. استدلال به این آیه، ارائه گواه صدقی بر گناه آلودگی یزید است.
اَظَنَنْتَ یا یزد حیث اَخَذْتَ علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری اَنّ بنا علی الله هواناً و بک علیه کرامة و ان ذلک لعظم خطرک عنده فسمعت بانفک و نظرت فی عطفک جدلان مسروراً
ای یزید! آیا گمان کردی که چون راههای زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را مانند اسیران گرداندی، ما را نزد خداوند خوار کرده و برای خود کرامت افزودی و این به خاطر بزرگی مقام تو نزد خداست و به این خاطر بر خود میبالی و ناز میکنی فرحناک و بسی خرم؟
عبارت فوق اگر چه شرح ماجرای اسارت است ولی بیان گویایی از ضعف دستگاه حاکم در مقابله با جریان قوی و مقتدر اهل بیت است. اگر حاکمی با تمام امکانات و قوای خود عدهای که اکثرشان زنان شوهر از دست دادهاند با غل و زنجیر و گروه بزرگی از سربازان محصور کرده و تمام راههای نجات را بر آنها بسته باشد، به هیچ روی قدرت خود را به نمایش ننهاده بلکه ضعف خود را اینچنین پنهان نموده است.
از آنجایی که یزید در مقام خلافت مسلمین و به عنوان کنترل شورشی علیه حکومت اسلامی چنین حرکتی انجام داده، زینب کبری در همین لحظه از رفتار او قداستزدایی میکند. بانو تأکید میکند نه اسارت ما برای ما مایه خواری نزد خداوند و نه پیروزی تو دلیل بر کرامت تو نزد اوست.
حیث رایت الدنیا لک مستوثقه و الامور متّسقة و حین صفا لک ملکنا و سلطاننا. فهملاً مهلاً انسیت قول الله تعالی و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نُملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین
از آن جهت که دیدی دنیایت آباد و امور به کام تو میرود و در این زمانی که (میبینی) بر ما تسلط یافتهای؟ «تسلط بر ما براي تو ممکن و راحت شد).آهسته باش، آهسته، آیا گفته خداوند تعالی را فراموش کردهای که فرمود: کسانی که کافر شدند گمان مبرند مهلتی که خداوند به آنها داده به سودشان است. منحصراً به آنها مهلت دادهایم تا گناه بیفزاید و برای آنها عذابی خوارکننده است.
حضرت زینب کبری (س) در این قسمت، اصلی از اصول مهم قرآن و سنتی از سنتهای الهی را یادآوری میکند. روند معمول حوادث خوش روزگار و به سامان بودن زندگی، همواره دلیل قاطعی بر حقانیت و درستی نبوده و نمیتوان به پایداری این وضعیت امیدوار بود. برای همین، بانو تأکید میکند اگر دنیا و امور آن به کام توست و حلقههای زنجیر زندگی یکی از پس دیگری دنبال هم میآیند، دلیل بر عزت تو پیش خداوند نیست. این گشایشها و شادیها، مهلتی است که خداوند به گنهکار میدهد تا گناه بیفزاید و به عذاب خوارکننده درآید.
اَمِنَ الْعدل یا بن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المناقل و یتّصفح وجوههن القریب و البعید و الدنی و الشریف لیس معهن من رجالهنّ ولیّ و لا من حُماتهن حَمِیّ.
تحدو: به معنای به جلو راندن است. (33)
یستشرفهن: سربلند کرده به آنها نگاه کنند. (34) (نظر افکندن به چیزی که در بلندی قرارش دادهاند که مردم به آن بنگرند).
المناهل: به مکاني میگویند که در آنها قافلهای فرود آید مانند کاروانسراها. (35)
المناقل: به کسانی اطلاق میشود که افراد را از مکانی به مکانی عبور میدهند. بنابراین معنای عبارت این میشود: ساربانها، راهبلدها و کاروانسراداران به آنها بنگرند.
یتّصفح: به معنای بررسی دقیق یک چیز است. در عبارت بانو یعنی هر کسی با دقت به صورتهای دختران رسول الله (ص) نگریست. (36)
«آیا عدالت است اي پسر آزاد شدگان، که زنان و کنیزان خود را در پرده کردهای و دختران پیامبر را به سان اسیران گرداندی، حجابهایشان را هتک کردی و روی آنها را مکشوف ساختی، دشمنان آنها را، به زجر، شهر به شهر سوق دادند، ساربانان و قافلهها به آنها نگریستند، نزدیک و دور، پست و شریف، به آنها نظر افکندند در حالی که از مردان و حامیانشان کسی همراهشان نبود.»
در این جملات، حضرت زینب کبری (س) به عنوان الگوی زنان مسلمان و پاکدامن بر یکی از مسائل ضروری در رفتار جامعهاسلامی انگشت مینهد. آن بانوی بزرگوار، یزید را به صراحت توبیخ میکند که چرا اسباب هتک حریم عفاف دختران پیامبر را فراهم کرده و آنها را در جلوی چشم نامحرمان شهر به شهر گردانده است. این در حالی است که یزید، ولو برای حفظ ظاهر زنان و کنیزان، خود را در پرده کرده است. نکته مهم در کلمات حضرت زینب کبری (س) این است که بانو برای محکوم ساختن یزید به دلایل دینی استدلال نمیکند چه اینکه او در لحظاتی قبل، دین را از اساس دروغ خوانده است؛ بلکه رفتار او را خلاف عدالت میخواند. عدالت مفهوم شناختهشده و ارزشی فراتاریخی و فرادینی است. در واقع حضرتش رفتار یزید را در مقابل وجدان بشری محکوم مینماید. حضرت پس از آن برای تقویت ذهنیت تاریخی نسبت به ناجوانمردی یزید میفرماید: تو در حالی دختران رسول الله را در جلوی چشم مردان شریف و پست چرخاندی که هیچ یک از مردان حامی آنها همراهشان نبود.
کیف یُرْتَجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الازکیاء و نبت لحمه من دماء الشهداء و کیف یَسْتَبْطأ فی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشَنَف و الشَّنان و الإِحَن و الاضعان ثم تقول غیر متأثم و لامستعظم:
لا هلّوا و استهلّوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تَشَلْ
چگونه امید (رحم و مهربانی) باشد از کسی که جگر پاکان را جويده و از خون شهدا، گوشت بر او روییده است و چگونه کوتاه بیاید در دشمني با ما، کسی که به ما اهل البیت با کینهتوزیها و دشمنیها نظر کرده، پس بيمحابا بگويي: باید که اجداد من غریو شادی سر دهند و سپس بگویند یزید دستت شل مباد.
یستبطأ: به معنای کندشدن سستی ورزیدن است. (37)
الشنف و الشنأن: هر دو کلمه به معنای دشمن داشتن هستند. (38)
الإحَن و الاضعان: الإحن جمع اِحْنَه است به معنای کینه(39) و اضعان جمع ضعن به معنای دشمنی و بدخواهی. (40) استفاده از واژههای جمع برای نشان دادن کثرت و عمق کینهتوزیهای یزید است.
در این عبارت حضرت رفتار شنیع یزید در بیاحترامی به سر مبارک حضرت سیدالشهداء (ع) را تحلیل کرده و با نگاهی چندجانبه علتهای بروز آن را بیان مینماید.
عامل وراثت
ژنها هم صفات جسمی و هم برخی صفات روانی را منتقل میسازند. از سوی دیگر، رفتار آدمی در شخصیت درونی او اثر میگذارد. روایات از تأثیر عمل خیر و شر با استعارهای، نظیر پیداشدن ملکهای سیاه و سفید در قلب آدمی سخن میگویند. (41) این استعاره از یک واقعیت حکایت میکند. این تأثیرگذاری را نمیتوان با کلمات تبیین نمود ولی در هر حال، مسلم است که رفتار آدمی در کانون احساسات باطنی او (قلب) دگرگونی ایجاد میکند. اگر رفتار نادرستی از کسی سربزند که پس از آن توبه ننماید درون او مکدر میشود. سیاهی درون، مانع نفوذ نور الهی در باطن آدمی میشود، در نتیجه شخص در ارتکاب رفتار نادرستتر مهیا میشود و گناه بر گناه میافزاید. حضرت زینب (س) میفرماید «از کسی که وارث زنی جگرخواره است، زنی که پر از سوءنیت و عمل شر نسبت به پاکان و شهداء است، همین عمل که تو کردی توقع میرود.» (42)
عامل اجتماعی
انسانها در مسیر یادگیریهای اجتماعی خود، از محیط خانوادگی و محیط اجتماعی (شبکه دوستان و خویشاوندان محرکهای فرهنگی مانند رسانه) تأثیر میپذیرد. بنابراین بخشی از هویت هر انسان را عاملهای محیطی میسازند. جامعه شام، جامعهای مملو از دشمنی با اهل بیت (ع) است. عداوت، اعتراض و کینه، نسبت به خاندان نبوت و آل علی (ع)، بستر فرهنگی، تربیتیای است که یزید در آن رشد کرده و نسل به نسل این عداوت را تجربه کرده است. خانواده و جامعهای اینچنین، کسی را میسازد که بدون احساس گناه و بزرگشماری، رفتار نادرست خود، غریو شادی در کشتن آل الله سر داده و سر مبارک حجت خدا را هتک میکند.
بیباکی در انجام گناه، یعنی از میان رفتن تمام حسگرهای باطنی و معنوی فرد. چنین حالت روانی زمانی رخ میدهد که فرد گناه را تکرار کرده و از توبه دوری نموده باشد. هر گناهی که آدمی مرتکب میشود از نظر روانی نور معناشناسی نسبت به معصیت را از فرد میستاند و به تدریج هیچ رفتاری را زشت و هیچ گناهی را بزرگ نمیشمارد. (42)
از سوی دیگر اگر کسی گناه بزرگی مرتکب گردد، گناهان دیگر را راحتتر انجام میدهد. اگر چه تمام حرمتها قرقگاه الهیاند که کسی نباید به آن وارد شود(43) ولی در این میان، برخی گناهان کبائرند. پرهیز از کبائر، به مثابه سدّی در مقابل انجام گناهان صغیره است و یزید بزرگترین گناه را مرتکب شده است.
و قد نکات القرحة و استأصلَت الشَأفَة باراقتک دماء ذریة محمد (ص) و نجوم الارض من آل عبدالمطلب
به تحقیق زخم سرباز کرد و ریشه کنده شد با خونهائی که از ذریه پیامبر و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب ریختی.
نکأت: به معنای خراشیده شدن و شکافته شدن زخم التیام نیافته است. (44)
القرحه با ضمه به معنای زخم است. (45)
الشأفة به زخمی میگویند که در کف پا پدید میآید. سرباز میکند و سپس از میان میرود. استیصال شافه، به معنای از میان بردن و ریشهکن شدن این زخم است. (46) کنایه از اینکه یزید دست خود را به خون آل الله فرو برده و خوبان اهل بیت (ع) را بن کن کرده است.
بانو، شهدای کربلا را به ستارهها تشبیه نموده است. ستارگان هم مایه زینت آسمان و هم راهنمایان راه گم کردگان و دلیل راهیابان هستند. پس خاندان پیامبر که بانو، به جناب عبدالمطلب نسبتشان میدهد، هم مایه زینت زمین و هم دلیلهای روشن برای راهیابیاند.
سپس زینب کبری سخت به یزید عتاب میکند و او را به میعادگاه همه انسانها از خوبترینها تا بدترینها وعده میدهد. در واقع معاد و روز واپسین، تراز زندگی انسان مؤمن است که همه مسائل زندگیاش را با آن میزان مینماید. آنچه در این میان حائز اهمیت است، سخن کوبنده بانو است که در قالب تعابیر استواری معاد، پیامد نادیده گرفتن حق امام، کشتن ذریه رسول الله و مؤمنین، مسئولیتهای اجتماعی جامعه اسلامی و تحقیر پیوستهاش نسبت به کسی که به ستم در جایگاه خلیفه اسلامی تکیه زده متذکر میشود.
فَلَتَرُدّن وشیکاً موردهم و لَتَوُدَنَ انک شللْتَ و بکمت و لم تکن قلت ما قلت و فَعَلتَ ما فعلت
دختر علی بر سر او فریاد زد: بزودی به اجدادت محلق میشوی و آرزو میکنی کاش دستت شل و زبانت لال بود نمیگفتی آنچه گفتی و نکرده بودی آنچه انجام دادی.
سپس حضرت از یزید رو برگرداند و در پیشاپیش وزیران و اعلام و اشخاص، یزید و یارانش را نفرین کرد. تعبیر مهم دیگر در خطله، تبيين واقعيت و پيشبيني نتايج رفتار شنیع یزید است. جهانی که تحت اراده مطلق خداوند و از آنِ متقّین است، برای خود سنتهای دارد که بر طبق آنها در هر حال، حق پیروز است. همچنانکه گذشت، همواره واکنش رفتارهای نادرست به صورت شکست و ناکامی، دیر یا زود، به صاحبان گناه برمیگردد. این در حالی است که صاحبان نیت خیر و عمل خیر به مقصد میرسند. برای همین حضرت زینب کبری (س) با استفاده از ترکیب واقعیت و استعاره در عبارت ذیل نشان میدهد که کشتن پاکان، در واقع ریشه کن کردن اهل باطل است:
فوالله ما فریتَ الاّ جلدک و لا جزرتَ الاّ لحمک
قسم به خدا که نکندی مگر پوست خود را و پاره پاره نکردی مگر گوشت خود را.
سپس حضرت زینب (س) به یزید فرمود: علاوه بر ناکامی و شکست در دنیا، در آخرت هم نتیجه عمل خود را خواهی دید. همچنانکه واکنش برخی گناهان، مانند ستم در همین دنیا به گنهکار برمیگردد، در سرای دیگر نیز عقوبت آنها پیشفرستاده شده است. بزرگی گناه و دامنه مسموم آن، عقوبت گناه را معین میکند. اثر گناه در دنیا، اثر وضعی آن و عقوبت اخروی آن تجسم واقعی گناه است.
لترون علی رسول الله بما تحملت من سفک دماء ذریته و انتهکت مِنْ حرمته فی عترته و لحمته ...
(طولی نمیکشد) که با این بار سنگینی که از ریختن خون ذریه پیامبر و هتک حرمت اهل بیت او به گردن داري به ملاقات رسول خدا (ص) درآمده بر او وارد میشوی... اما شهدای راه حق زندهاند.
تقابلی که در این کلام است از محاسن کلمات حضرت بانو است. از یک سو با بیان پیامدهای سوء رفتار دستگاه حاکم در دنیا و آخرت، شکست واقعی آنها را نمایان کرد و در مقابل با استناد به کلمات صادق خداوند فرمود آنها به مقصد خود درباره پاکان، به واقع ناکام ماندند. نهایت کار یک ظالم کشتن مظلوم است و حال آنکه شهید نمیمیرد. واضح است که همه انسانها با مرگ جسمشان در خاک و روحشان به دنیای ابدی رهسپار میشود ولی تأکید بر زندگی شهید راه حق، به تفاوت ماهیت شهادت و مرگ اشاره دارد که چیزی فراتر از بقای روح و فراغ از جسم است. بنابراین قاتل شهید، اساساً پیروز نیست برای همین است که قرآن کریم تأکید میکند مؤمن به یکی از دو نیکی میرسد یا شهادت یا پیروزی. (47)
فکد کیدک و اسْعَ سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لاتمیت وحینا و لا تدرک امدنا و لا تُرحض عنک عارها و هل رأیک الاّ فَنَد و ایامک الاّعدد و جمعک الاّ بدد. پس کيد خود را به کار گير و تلاش خود را به پا دار پس قسم به خدا ياد ما را محو نکرده ، وحي ما را نخواهي ميراند و به منتهاي کار ما نميرسي واين ننگ را از دامان خود نخواهي شست نظر تو جز بيخردي نيست زمانه ( به کام تو) جز ايامي (کوتاه) نيست و جمع تو مگرگروهي) متفرق نيست.
فند: به رأی و نظر اشتباه و بیخردی مخصوصاً ناشی از کهولت یا بیماری اطلاق میشود. (48) این عبارت حاوی تحقیر است.
بدد: به معنای متفرق است. (50)
کلام زینب کبری (س) به دادخواهی از خدا و رسول که رسید، با عباراتی پر از شهامت روبه یزید فرمود:
لئن جَرَتْ علی الدواهی مخاطبتک انّی استصغر قدرک و استعظم تقریعک و استکثر توبیخک لکن العیون عَبری و الصدور حّری
اگر چه فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار ساخت اما (بدان) که من تو را کوچک شمرده، سرزنش تو را بزرگ و صحیح دانسته و میخواهم که تو را فراوان توبیخ نمایم اما (افسوس که) چشمها اشکبار و سینهها سوخته است. (54)
بزرگی این کلمات و عظمت صاحب این سخنان را زمانی درک خواهیم کرد که بدانیم اینها سخنان زنی موقر است که 18 داغ به دل میکشد. زنی که در آن واحد مسئول حفظ امانتهای بزرگی مانند جان ولی خدا، حرمت دختران رسول الله (ص) و سلامت و عفت کودکان و بانوان مؤمن است، سخنانی خطاب به حاکم ظالمی که برای ستمگری پروایی به خود راه نمیدهد.
فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء فهذه الایدی تنطف من دمائنا و الافواه تتجلّب من لحومنا...
کمال شگفتانگیزی است که سپاه پاک خدا به دست حزب شیطان کشته شدند پس این دستان است که به خون ما رنگین است و این دهانهاست که گوشت ما را جویدهاند...
آغاز این عبارت ما را به یاد جمله مادر گرامی بانو، حضرت فاطمه (س) میاندازد، روزی که فرمود:
«عجیب است این حادثه که انسانها به تکیهگاهی است تکیه کنند و به دستگیرهای بیپایه بیاویزند.» (55) علی که کوه رسالت بود را وانهاده و به سست عنصران اعتماد نمایند. به دنبال همین حادثه شگفتآور است که بازماندگان چنان حاکمانی، خوبان را از حکومت کنار زده، در صورت اعتراض و مبارزه حق جویانه آنها را به شهادت رسانند.
در دنیا نیز اهل باطل، ندای حق را نمیتوانند بمیرانند. حضرت در عبارات پایانی این خطبه به یزید، بیهراس میگوید: تمام کید خود را به کار بگیر و تمام وسع خود را خرج کن اما قسم به خدا نام ما را محو نخواهی کرد و وحی ما را نخواهی میراند. روشن است که اهل باطل برای رسیدن به سراب دنیا همواره تا منتهای کوشش خود رفته و از تمام ظرفیتهاي خود و فرصتهایی که کوتاهیهای اهل حق برایشان فراهم میآورد استفاده کردهاند اما تمام کوششهای آنها، حق را، نمیرانده است. مبارزهطلبی و تحدی زینب کبری (س) همان تحدی قرآن است و اهل بصیرت زمانی این ندا را شنیدند که در ظاهر اقتدار با ظالم و قاتل است.
نکته مهم دیگری که در کلمات بانو وجود دارد این است که همواره باطل با یاری دیگران بر قدرت مینشیند بنابراین در کلمات زینب کبری همواره سهم کسانی که نردبان به قدرت رسیدن ظالمان هستند برجسته و آنها توبیخ میشوند. برای همین حضرت تأیید میکند: و سیعلم من سوّی لک و مکنّک من رقاب المسلمین بئس للظالمین بدلاً.
پينوشت
1. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
2. نومهم سمود و کحلم دموع بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرم. نهج البلاغه.خ2
3. شيخ مفيد، امالي، ص 366 - محمد بن الطوسي، امالي، ص 91
4. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 113 –علي بن عيسي اربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 63
5. سيد بن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ص 160- احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 307
6. شیخ مفید، امالی، ص 366.
7. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 2، ص 9.
8. همان، ص 16.
9. همان، ج 3، ص 47.
10. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 2، ص 505.
11. مجادله، 21.
12. هود، 49
13. مائده، 64.
14. حج، 38.
15. لئن شکرتم لازیدنکم (ابراهیم، 7).
16. نحل، 92.
17. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 2، ص 92.
18. ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 35.
19. همان، ج 14، ص 283.
20. فاطمة سیدة نساء اهل الجنة ان ابنتی فاطمة سیدة نساء العالمین (محمد محمّدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 74).
21. این قاعدهای است که مادر این شهید نیز در خطبه فدکیه به آن استناد جسته است: الم یحفظ المرء فی ولده.
22. نور، 36.
23. الامام السحاب الماطر و الغیث الهاطل ... و العین الغزیره و الروضة، الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و الام البرّة بالولد الصغیر و مفزع العباد فی الداهیه الناد... (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 286 همچنین ر.ک نهج البلاغه، خ 152 و کافی ج 2، ص 300 و 301 و 273 و 274.
24. نهج البلاغه نامه 77.
25. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 72.
26. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ص 163.
27. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 78.
28. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 26، ص 1 و 2.
29. زمانی که جناب علی اکبر به میدان میرفت حضرت سیدالشهداء به درگاه خداوند عرضه داشت که: خدایا شاهد که شبیهترین افراد به رسول مکرم را به میدان فرستادم. سيد بن الطاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ص 113
30. ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص 263.
31. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 3، ص 446.
32. انسان، 30.
33. مائده، 64. هر گاه آتشي بيفروزند خداوند آن را خاموش ميکند.
34. نساء، 79. هر خيري به تو رسد از جانب خداست و هر ناگواري به تو رسد از خود توست.
35. ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا يا يزيد لا تشل
قد قتلنا القوم من ساداتهم و عدلنا ببدر فاعتدل
لعبت هاشم بالملک و لا خبر جاء و لا وحي نزل
لست من خندف ان لم انتقم من بني احمد ما کان فعل (محمد بن علي بن بابويه ملقب به شيخ صدوق، امالي ، ص 167
36. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 269ـ270.
37. ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 92. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر فارسی ـ عربی، ص 328. البته گاهی این تعبیر را برای حکایت از نگاه انسان به کسی که ذاتاً بلندمرتبه است، به کار میبرند. اما ظاهراً منظور بانو در اینجا آن است که دختران اهل بیت را در معرض دید و توجه قرار دادهای.
38. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 310.
39. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ص 366.
40. همان، ص 40.
41. ابن الاثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 2، ص 505 و 503.
42. همان، ج 1، ص 27.
43. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ص 385.
44. امام صادق فرمود: اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نکته سوداء فان تاب اِنْمَحَتْ و ان زاد زادَتْ حتی تَغْلِب علی قلبه فلا یفلح بعدها ابدا (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 327).
45. امام صادق ان الله اذا اراد بعبدٍ خیراً نَکَتَ فی قلبه نکتة بیضاء فجال القلب بطلب الحق ثم هو الی امرکم اسرع من الطیر الی وَ کرِه
خداوند چون خیر بندهای را بخواهد نقطه سفید در قلب او ایجاد میکند که در نتیجه آن دل در طلب حق به گردش درآید آن گاه شتابندهتر از پرندهای که به آشیانهاش رسد به عقیده شما (عقیده حق) میگراید. (محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 292).
امام باقر الذنوب کلها شدیده و اشدها ما نبت علیه اللحم و الدم محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 270.
46. امام کاظم: لا تستقلوا قلیل الذنوب فان قلیل الذنوب مجتمع حتی یکون کثیراً (مفید، امالی، ص 57؛ امام رضا: الصغایر من الذنوب طرق الی الکبائر (بحارالانوار، ج 73، ص 353). امام باقر: لا مصیبة کاستهانتک بالذنب و رضاک بالحاجة التی انت علیهما (تحف العقول، ص 286).
47. تقسیمبندی گناه به کبیره و صغیره منبع دینی (قرآنی و روائی) داشته و قرآن و روایات اسلامی گناهان کبیره را شمارش کردهاند. قتل عمد مومن، تهمت به زن پاکدامن، فرار از میدان جهاد، ناحق خوردن مال یتیم، رباخواری (پس از آگاهی از صحت آن) و هر آنچه که در قرآن کریم بر آن عذاب آتش قرار داده شده است. تعرب بعد از هجرت (که نشانی از ارتداد بود) گناه کبیره هستند. اما در عین حال بزرگ و کوچک دانستن گناه به نوع نگرش فرد به ساحت خداوند متعال بستگی دارد. در روایت آمده است مؤمن گناه خود را چون تخته سنگی بزرگ میبیند که میترسد به روی او بیفتد و کافر گناه خویش را مانند مگسی میبیند که از جلوی بینیاش رد شود. (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 398).
48. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 275.
49. ابن منظور، لسان العرب، ص 89.
50. همان، ج 7، ص 6. این ترکیب در نفرین بر کسی هم به کار میرود. در برخی کتب شأفه به معنای ریشه و اسیصال شأفه به معنای نابود ساختن معنا شده است. ر.ک: آذرتاش، آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ص 315.
51. قل هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنین (توبه، 52).
52. ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص 332. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ص 517.
53. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 1، ص 542.
54. الامام الباقر فی کتاب امیرالمؤمنین ثلاث خصال لایموت صاحبهن حتی یری وبالهن: البَغْی (ستم) و قطیعة الرحم (بریدن پیوند خویشاوندی) و الیمین الکاذبة (سوگند دروغ) (حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 5، ص 316).
55. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 43،ص 185
منابع
1. قرآن کريم
2. نهج البلاغه
3. آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي بر اساس فرهنگ عربي ـ انگليسي هانس ور، تهران، نشر ني، 1379.
4. ابن اثير، النهاية في غريب الحديث و الاثر، جلد سوم،قم،اسماعيليان1364.
5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت، لبنان، دار احياء التراث العربي، 1408هـ.ق.
6. اربلي، علي بن عيسي، کشف الغمه، تبريز، کتابخانه بني هاشمي، 1381.
7. بابويه قمي، محمد بن علي، امالي، تهران، انتشارات کتابخانه¬ي اسلاميه، 1362.
8. من لايحضره الفقيه، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه، سوم، 1413.
9. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعة الي تحصيل مسائل الشريعه، موسسه آل البيت، احيا التراث، قم، 1416هـ.ق.
10. حرّاني، ابومحمد حسنبنعليبنحسين، تحف العقول عن آل الرسول؛ تهران، کتابچي، 1364.
11. سید بن طاوس، اللهوف علی قتلی الطفوف، تهران، انتشارات جهان، .1348
12. شیخ مفید، محمد بن نعمان عکبری، الارشاد ( دو جلد در يک مجلد)، قم، کنگره شيخ مفيد، 1413 ه.ق
13. امالی، قم، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1364.
14. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضي، 1403 ه.ق.
15. طوسي، محمد بن حسن، امالي، قم، دارالثقافه، 1414 ه.ق.
16. فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412هـ.ق.
17. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالكتاب الاسلاميه، قم، 1365.
18. مجلسي، محمد تقي، بحارالأنوار، تهران، دار الکتاب الاسلاميه، 1362.
19. محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمة حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، 1379.
20. مصطفي، ابراهيم، معجم الوسيط، استامبول، دار الدعوه، 1414 هـ.ق.
21. نوري، حسين بن محمد تقي، مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل البيت، 1407 هـ.ق.
نوشته شده برای نشریه حورا
*عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده، استاد حوزه و دانشگاه
منبع:مهرخانه