علي هاشمي: هشت كاري كه انجام دادم، فقط همه عطرهاي عربستان نمايشنامه خارجي بود. دليل استفادهام از نمايشنامههاي ايراني، ملموستر بودن اتفاقات، دردسرها و مشكلات مطرح شده در آنهاست. من حرفم را رك ميزنم، وقتي با يك نويسنده به تفاهم ميرسم و قرار است كاري از او را اجرا كنم، بسته به نظر خودم به عنوان كارگردان آن را به شكلي كه ميخواهم تغيير ميدهم. نويسنده هم اگر ميخواهد، ميتواند اثرش را منتشر كند يا آن را به عنوان اثري كه با اجراي نهايي فرق دارد مطرح كند
كـاوه خداشناس:اگــر فـضاي تعديلشدهتري در قصه وجود داشت، هيچوقت زن همهچيز را رها نميكرد. ميگويند خرابي كه از حد بگذرد، آوار ميشود. يعني چنين كنشي شكل ميگيرد كه پشت آن يك سلسله ويراني وجود داشته باشد. براي رفتن مهنوش و زنهايي شبيه به او كه در جامعه ما كم نيستند، بايد دليل و توضيح قانعكنندهيي وجود ميداشت و اين در شرايطي كه زندگي اينها شكل ايدهآلتري داشت، امكانپذير نبود. به نظر ميرسد كه اگر رفتار مرد متعادلتر طراحي ميشد و زن اينقدر مظلوم واقع نميشد، بهتر بود
بهاره افشاري: متن را ميخواندم ولي به محض اينكه گفتند ايرانيزه شده خانه عروسك است، خيلي دوست داشتم چون در دوران دانشجوييام اين نقش را در متن اصلي خانه عروسك بازي كرده بودم و خيلي آن را دوست داشتم
علي هاشمي: در سالهاي دستياري ياد گرفتهام كه با اين عوامل چطور ارتباط برقرار كنم و مديريت و قدرت لازم را در خودم ميبينم
الهام انصاري/ شهر تنهايي من عنوان نمايشي است كه اين روزها در فرهنگسراي نياوران روي صحنه ميرود. علي هاشمي سالها در عرصه تئاتر فعاليت كرده. او پيش از آنكه كارگرداني را به طور جدي دنبال كند دستيار كارگردان و برنامهريز حرفهيي در تئاتر، سينما و تلويزيون بوده است اما از آنجايي كه علاقه بسياري به كارگرداني داشته اين حرفه را بهطور جدي دنبال ميكند و چندين نمايش را روي صحنه برده. آخرين نمايشي كه علي هاشمي اجرا كرده، «با جانيدپ در فتوشاپ» بود كه در كافه ترياي تئاترشهر به صحنه رفت و با استقبال تماشاچيان همراه شد. علاوه بر اين هاشمي، دستي هم در فيلمسازي دارد و دو فيلم كوتاه ساخته است. اينبار علي هاشمي نمايشي با تم خيانت را روي صحنه آورده است. اين نمايش با متني از نوشين تبريزي برداشتي آزاد از نمايشنامه «خانه عروسك» هنريك و روايتگر داستان زندگي مهنوش و حميد است؛ زوجي كه با ورود گلناز، زندگيشان دچار تزلزل شده و اين زوج به حقايقي در زندگيشان پي ميبرند. بهاره افشاري، كاوه خداشناس، شكوفه هاشميان و افشين سليمانپور بازيگراني هستند كه در شهر تنهايي من به ايفاي نقش ميپردازند. بهاره افشاري تئاتر خوانده اما هيچ زماني در نمايشي بازي نكرده و بيشتر در سينما و تلويزيون مشغول بوده است. افشاري بعد از سالها روي صحنه آمده و ايفاگر نقش يك همسر عاشق و از خود گذشته است. كاوه خداشناس هم ديگر بازيگر اين نمايش از باتجربههاي تئاتر است كه در اين نمايش هم با اينكه خيلي دير به گروه بازيگران پيوسته اما به خوبي از عهده نقش خود برآمده. به بهانه اجراي اين نمايش با علي هاشمي، بهاره افشاري و كاوه خداشناس گفتوگويي انجام داديم.
اين چندمين كار صحنهيي شماست؟
هاشمي: اگر فقط اجراهاي عمومي را در نظر نگيريم، اين هشتمين تجربه كارگردانيام است. بعضي از كارهايم فقط در جشنوارهها اجرا شد. مثل از خواب تا مهتاب بود كه در جشنواره بانوان اجرا شد و با وجود رغبت مركز، خودم علاقه نداشتم.
چرا؟
هاشمي: آن كار فضاي سورئال داشت و سورئال كار كردن كار من نيست. البته در آن اجرا توانستم از عهده آن بر بيايم اما اجراي مورد علاقهام نبود. كار ديگر موسيقي فهلوي بود كه دو سال پيش اجراي بسيار درخشاني از آن داشتيم كه مورد حيرت و تبريك شوراي بازبين هم قرار گرفت و قرار بود كه اجراي عمومي داشته باشد، اما به دليلي كه هرگز نفهميدم، اين اتفاق نيفتاد. يك كار نمايشنامهخواني به نام همه عطرهاي عربستان هم داشتيم كه از آن دو اجرا در تئاتر شهر داشتيم، جزو نمايشنامهخوانيهاي برگزيده سال شديم و در جشنواره فجر شركت كرديم.
در دوره دستياري كارگردان، با كارگردانهاي بزرگي مثل استاد سمندريان كار كرديد. اگر از همان زمان دغدغه كارگرداني داشتيد، چطور شد كه اين اتفاق دير افتاد؟
هاشمي: مثل بسياري از جوانها، از اول به عشق بازيگري وارد اين رشته شدم. بعد از اينكه در كنكور پذيرفته نشدم، براي بالا بردن سطح دانشم، به كلاسهاي آقاي سمندريان رفتم و سال بعد در كنكور قبول شدم. در دايره گچي قفقازي هم دستيار آقاي سمندريان بودم و هم بازي ميكردم. يك روز ايشان گفتند تو بازيگري را خيلي دوست داري، اما پيشنهاد ميكنم دستياري را ادامه دهي و كارگرداني كني چون فكر ميكنم در اين كار بهتر خواهي بود. اين حرف را جدي گرفتم و خودم هم به اين نتيجه رسيدم و فهميدم كه بازيگر خوبي نيستم.
به خاطر نوع نگاهتان است؟
هاشمي: در كارگرداني ميتوانم ايدههايم را اجرا كنم. اما در بازيگري فكر ميكنم بياستعداد هستم. تيپ ظاهري و جنس صدايم اصلا براي بازيگري خوب نيست. آن زمان كه دستيار بودم، حتي در تلويزيون و سينما، سريع به دستيار اول تبديل شدم. شايد به اين خاطر كه در شخصيتم مديريت وجود دارد و دوست دارم كه يك گروه را مديريت كنم. اما جزو كارگردانهايي نيستم كه كارگردانيام را به رخ بيننده بكشم. مثلا هيچوقت ميزانسن پيچيده نميدهم و كارهاي عجيب و غريب نميدهم. طوري كه بيننده احساس كند كار، كارگرداني نشده. اينكه اتفاقات راحت روي صحنه بيفتد و بتوان آن را به عنوان يك جريان طبيعي پذيرفت، برايم كافي است. طبيعتا بعضيها اين شيوه را دوست دارند و بعضيها با آن مخالف هستند.
زود دستيار خوبي شديد، اما دير مسير كارگرداني را شروع نكرديد؟
هاشمي: كمي اشتباه كردم. زمانم را به عنوان كارمند روابط عمومي در تئاتر شهر خيلي هدر دادم. گرچه در همان زمان يك فيلم كوتاه ساختم، دستياري آدمهاي بزرگ را انجام دادم و اينها برايم تجربيات خوبي بود اما شايد بهتر بود كه زودتر دل به دريا ميزدم و شروع به كارگرداني ميكردم. موافقم كه دير شروع كردم اما الان براي كار در سينما و تلويزيون و تئاتر شتاب دارم.
دو فيلم كوتاه ساختيد؟
هاشمي: بله. فيلم آرزو با بازي آتنه فقيهنصيري و كوروش تهامي كه زياد ديده نشد و به نظر خودم هم فيلم خامي است. امسال فيلم صبح روز بعد با بازي نگار جواهريان و خانم سپاهمنصور را ساختم كه در جشنواره فيلم كوتاه تهران، جايزه كارگرداني و صدا را گرفتيم، فيلمنامه هم كانديد شد اما جايزه نگرفت. الان پخشكننده در حال فرستادن اين فيلم به جشنوارههاي مختلف است. اين فيلم را خيلي دوست دارم و اميدوارم كه ديده شود.
چرا هميشه بازيگران مطرح و حرفهيي را براي كارهايتان استفاده كردهايد؟
هاشمي: انرژي ندارم كه براي نقش اصلي، با بازيگر خام سر و كله بزنم. زمان كار همه عطرهاي عربستان، به صورت اتفاقي قرار شد اجرا داشته باشيم و وقت بسيار كمي داشتيم. بنابراين تصميم گرفتم از بازيگران حرفهيي استفاده كنم. با آمدن نگار عابدي و احمد ساعتچيان، كار به يك كار درخشان تبديل شد كه با استقبال خيلي خوبي مواجه شد. آن موقع فهميدم كه عوامل خوب ميتوانند يك كار را نجات دهند. همانقدر كه يك طراح صحنه و لباس خوب ميتواند ايده بدهد، يك نويسنده بد ميتواند نابودكننده باشد، يك بازيگر كماستعداد يا خام، ميتواند حاصل زحماتم را از بين ببرد. به همين خاطر هميشه سراغ بازيگراني ميروم كه باتجربهتر يا كاربلدتر باشند.
اينطوري به نظر نميرسد كه كارگردان خودش را پشت تواناييهاي بازيگرانش مخفي ميكند؟
هاشمي: نه چون بازيگران آن شكلي از اجرا را پياده ميكنند كه كارگردان ميخواهد. ضمنا كار با بازيگر و به طور كل عوامل حرفهيي، كار سادهيي نيست. خيلي از كارگردانهاي جوان ترجيح ميدهند با بازيگران تازهكار كار كنند چون حوصله حواشي كار با عوامل باتجربه را ندارند. اما من در سالهاي دستياري، ياد گرفتهام كه با اين عوامل چطور ارتباط برقرار كنم و مديريت و قدرت لازم را در خودم ميبينم. در بعضي از كارها ميبينيم كه تاثير بازيگر تا حدي است كه انگار خودش ميزانسنها را طراحي كرده است. اما در كارهاي من، با وجود كمال احترامي كه بين گروه هست، بازيگر تحت نظر و سليقه كارگردان حركت ميكند.
در بيشتر كارهايتان با نويسندههاي ايراني كار كردهايد. چرا برخلاف بسياري از كارگردانها، كمتر تمايل به كار روي نمايشنامههاي خارجي داريد؟ همين طور چرا فعاليتتان با يك نويسنده، مثل آقاي ميرمحمدي با وجود موفقيتي كه كسب كرديد، به يكي دو كار محدود شده؟
هاشمي: استاد سمندريان ما را به سمت نمايشنامههاي خارجي سوق ميدادند، به همين خاطر در اين زمينه بسيار مطالعه كردهام. اما از هشت كاري كه انجام دادم، فقط همه عطرهاي عربستان نمايشنامه خارجي بود. دليل استفادهام از نمايشنامههاي ايراني، ملموستر بودن اتفاقات، دردسرها و مشكلات مطرح شده در آنهاست. درباره آقاي ميرمحمدي، فكر ميكنم آخرين كاري كه از او اجرا شد، توسط خودم بود. بعد از آن ديگر به عنوان نمايشنامهنويس فعاليت نكرد. بعدا هم قرار شد نمايشنامهيي برايم بنويسد اما اين اتفاق نيفتاد. من حرفم را رك ميزنم، وقتي با يك نويسنده به تفاهم ميرسم و قرار است كاري از او را اجرا كنم، بسته به نظر خودم به عنوان كارگردان آن را به شكلي كه ميخواهم تغيير ميدهم. نويسنده هم اگر ميخواهد، ميتواند اثرش را منتشر كند يا آن را به عنوان اثري كه با اجراي نهايي فرق دارد مطرح كند.
و اين مساله خوشايند نويسندهها نيست.
هاشمي: به همين دليل است كه همكاريهايمان ادامه پيدا نميكند. اما اين يك ديدگاه حرفهيي است و در سينما هم مرسوم است. بعد از اينكه فيلمنامه گرفته شد، كارگردان ميتواند تغييراتي كه ميخواهد را در آن اعمال كند. حتي اگر نويسنده با ديدن فيلم، بگويد اين فيلمنامه من نبود.
وقتي اسم نويسنده در تيتراژ فيلم يا بروشور نمايش ميآيد، او مسووليت و حقوقي دارد.
هاشمي: نسبت به متني كه موجود است حق دارد. ميتواند آن متن را ارائه كند، ديگران تشخيص بدهند كه متن بهتر است يا اجرا. مثلا انتخاب نمايشنامه با جاني دپ در فتوشاپ به پيشنهاد نويسنده، خانم هاله مشتاقينيا بود. بعد از اينكه متن را خواندم، جلسهيي گذاشتيم و نكاتي گفتم و ايشان متن را بازنويسي كردند. در نهايت گفتم كه باز هم متن را تغيير خواهم داد. ايشان گفتند كه كار به يك اثر كارگاهي تبديل شده، بنابراين مشكلي ندارد. در طول كار، از بازيگران خواستم كه تغييراتي ايجاد كنند و اجرا با آنچه در نمايشنامه بود، تفاوت داشت. ايشان از اين تغيير دلخور شدند و گلايه كردند.
فكر ميكنم اين درباره نمايشنامهيي صدق ميكند كه منتشر شده باشد و كارگردانهاي مختلف بتوانند آن را اجرا كنند. اما وقتي نويسندهيي متني را براي يك كارگردان ميآورد، محق است كه راجع به چگونگي استفاده از آن نظر بدهد.
هاشمي: ميتواند بگويد كه اين متن، با آنچه من نوشتهام متفاوت است. اما نميتواند ادعا كند كه آنچه خودش نوشته يك متن درخشان بوده و آنچه در اجرا استفاده شده، يك كار مزخرف. ضمن اينكه ميتواند متن اصلي را چاپ كند يا در اينترنت منتشر كند تا ديگران آن را با اجرا مقايسه كنند و قضاوت كنند.
قبول داريد كه نمايشنامهنويسي در زمان فعلي تئاتر، دوران خيلي بدي را پشت سر ميگذارد؟ تا حدي كه نويسندههاي خوب كه شرايط كار برايشان مهيا نيست هم سراغ متنهاي خارجي ميروند و آنها را تبديل به چيزي ميكنند كه به سختي ميتوان نمايشنامه به حساب آورد. اين براي شما كه با نويسندههاي ايراني كار ميكنيد، سخت نيست؟
هاشمي: بله. مخصوصا اين متنها با سليقه من جور نيست و برايم خيلي سخت است. به همين خاطر از نويسندههاي مختلف ميخواهم كه متن بدهند و اگر با روحيهام سازگار نباشد و مورد علاقهام نباشد، كار نميكنم. گاهي به فكرم ميرسد كه خودم نويسندگي كار را انجام دهم.
متني كه اقتباس از خانه عروسك بود، قرار بود در جشنواره اجرا شود. چه اتفاقي افتاد؟
هاشمي: متن در بازخواني رد شد.
اين اقتباس با نمونههايي كه قبلا ديدهايم خيلي فرق دارد. اگر قرار بود كه اينقدر تغيير به وجود بيايد و اثر ايراني شود، چرا يك متن مستقل و جديد نوشته نشد؟
هاشمي: فقط تم خانه عروسك وجود دارد وگرنه همه چيز تغيير كرده.
اما در بروشور نوشته ميشود اقتباس از خانه عروسك.
هاشمي: چون در غير اين صورت، اعتراض ميشود كه اين ايده محوري خانه عروسك بود.
خداشناس: نكته اين است كه درباره همه مفاهيم در هزاران متن ادبي صحبت شده است. الان ديگر اينكه چطور يك مفهوم را به نمايش درآوريم مهم است. اينكه علي هاشمي از چه زاويهيي به خانه عروسك نگاه ميكند مهم است وگرنه مفاهيم اصلي اين نمايشنامه در چندين نمايش ديگر اجرا شده است. ضمن اينكه چكيده اين نمايش، همان خانه عروسك است كه اين كافي است.
اما شخصيت دوست نورا اضافه شده است.
هاشمي: بله اين را نويسنده اضافه كرد و به نظر من هم جذاب بود. اينطوري پيچيدگي بيشتري از متن ايبسن پيدا كرده است.
به نظر ميآيد در اين اجرا، زن خيلي مظلوم و مرد خيلي عبوس و بياحساس جلوه ميكند. در حالي كه ميدانيم كه او عاشق زن بوده و دلش نميخواسته با كسي ارتباط داشته باشد. چرا زن به شكلي اغراقآميز، مظلوم واقع شده؟
هاشمي: موافق نيستم. چون زنهايي در همين كشور داريم كه در اين جامعه مردسالار كه مرد عادت به زور گفتن كرده است، از اين هم مظلومتر واقع ميشوند. شايد اين حرف براي مردها جالب نباشد اما مثلا اينكه مردها عادت به ظرف شستن و خانه تميز كردن ندارند و با اينكه يك زندگي مشترك با همسرشان دارند، اما اين مسووليتها را به او تحميل ميكنند.
اما اين خانواده، تحصيلكرده هستند و به نظر ميرسد هر چه پيش ميرويم اين عادات متفاوت ميشود. شايد اگر شكل اين خانه اينقدر مدرن نبود، از شكل روابط و حساسيتهاي مرد، ميشد فكر كرد كه داستان مربوط به 20 سال پيش است.
هاشمي: به جرات ميتوانم بگويم كه در خانوادههاي تحصيلكرده هم هنوز اين عادات و ديدگاهها ادامه دارد.
افشاري: مرد به زندگي روزمره تن داده و همين نشان ميدهد كه از قشر تحصيلكرده نيست. ضمن اينكه ميتوان مثالهايي از زوجهايي پيدا كرد كه با اينكه تحصيلكرده هستند، چنين شكلي از روابط بينشان وجود دارد.
روزمرّگي با اين طرز رفتار ارتباطي ندارد. ممكن است نتيجه عادت به روزمرگي اين باشد كه او نسبت به اتفاقات اطرافش كمتر توجه نشان دهد.
افشاري: يعني معتقديد چنين زنهايي ديگر وجود ندارند؟
فكر ميكنم اينقدر اغراقشده كمتر دور و برمان ميبينيم.
افشاري: برعكس گفته آقاي هاشمي، شايد آنچه من ميگويم براي زنها ناخوشايند باشد اما من به عنوان يك زن، ميتوانم بپذيرم كه شوهرم روزي در زندگي چنين اشتباهي بكند. زن اين داستان، كاملا ايراني و سنتي است. يعني حتي در نسل جديد هم بيش از50 درصد آدمها اينطوري زندگي ميكنند.
هاشمي: ضمن اينكه بايد در نظر بگيريم كه ما برشي از زندگي اينها را ميبينيم كه همه چيز در آن برهه آشفته ميشود. شروع نمايش با ورود گلناز است كه دورهيي با مرد رابطه پنهاني داشته و از همين جاست كه بدبيني مرد و ترس از اينكه اين دو زن با هم دسيسهيي چيده باشند، شكل ميگيرد. مرد با بدبيني وارد قصه ميشود. در اين برهه كه ممكن است سه روز باشد يا سه ماه، همه چيز در خانه متشنج است. فضا پر از عصبيت است، آدمها در شرايط نرمال نيستند، بنابراين هرگونه اغراقي در بعضي از رفتارها ممكن است.
تشنجي كه ميگوييد از ديد تماشاچي فقط در رفتارهاي مرد وجود دارد.
افشاري: تشنج در رفتار مرد ناشي از شكي است كه درون او شكل گرفته است. اين طور است كه شخصيت جديدي از مرد ميبينيم.
خداشناس: از آنجايي كه من بازيگر اين كار بودم و ديالوگهاي آن را ميشناسم، بايد بگويم كه در همان پرده اول، من به زن ميگويم چرا اينقدر عصباني هستي؟ چون نگران شكوهي است كه اول پرده اول دم درميآيد. يعني زن داستان است كه عامل ايجاد عصبانيت است. مضاف بر اينكه خود مرد هم آبستن يك نگراني از حضور گلناز است. شايد ميشد فضاهاي شادمانهيي از زندگي اين دو نفر ببينيم اما برههيي كه در آن هستند، اين اجازه را نميدهد.
شايد لحظهيي ميشود بيشتر به اين موضوع توجه كرد كه پيشزمينهيي از ارتباط اين آدمها با همدانشگاهيها و رفتوآمدهايشان ميشود. صرفا به خاطر درگير شدن اين مرد با روزمرّگي، ارتباطشان با همه قطع شده. چون راجع به اين موضوع در ديالوگها صحبت ميشود، به نظر ميرسد كه اگر رفتار مرد متعادلتر طراحي ميشد و زن اينقدر مظلوم واقع نميشد، بهتر بود.
هاشمي: اما همچنان معتقدم كه به زن ايراني ظلم ميشود، با اين تفاوت كه تيپ زن مدرن با زن سنتي فرق ميكند. اگر آن موقع زنها چادر به كمرشان ميبستند و مشغول رفت و روب ميشدند، الان زنها با ظاهري متفاوت، تحت همان ظلم هستند.
خداشناس: اگر فضاي تعديلشدهتري در قصه وجود داشت، هيچوقت زن همهچيز را رها نميكرد. ميگويند خرابي كه از حد بگذرد، آوار ميشود. يعني چنين كنشي شكل ميگيرد كه پشت آن يك سلسله ويراني وجود داشته باشد. براي رفتن مهنوش و زنهايي شبيه به او كه در جامعه ما كم نيستند، بايد دليل و توضيح قانعكنندهيي وجود ميداشت و اين در شرايطي كه زندگي اينها شكل ايدهآلتري داشت، امكانپذير نبود. زني كه همهچيز را ول ميكند، به خاطر يك سلسله مراتب، مريض است كه در هر خانوادهيي ممكن است به شكلي ديگر باشد. استادي اجراي ما را ديد و حرف جالبي زد. گفت منتقدان بعد از نوشته شدن خانه عروسك در سال 1860 در اروپا، گفتند آخر صحنه پنج كه زن در را ميبندد و ميرود، با بسته شدن در، اروپا تكان ميخورد. يعني نمادي از بيرون رفتن زن سنتي از خانه و از زير يوغ مرد بيرون آمدن و وارد اجتماع شدن است. بيرون رفتن مهنوش بايد با خودش چنين تكاني را ايجاد كند. يعني مخاطب به اين نقطه برسد كه بگويد زودتر بايد اين كار را ميكردي، براي چه اين مرد عوضي را تحمل كردي؟ امثال اين مرد هم زياد هستند. بنابراين اين اغراقشدگي كمك ميكند به اينكه رفتار مهنوشها قهرمانانهتر به نظر بيايد.
پس شما هم فكر ميكنيد كه زنها مظلوم واقع شدهاند.
خداشناس: نه الزاما!
افشاري: در نسل قبل از ما اين مساله خيلي پررنگ بود و حالا هم تا درصد بالايي وجود دارد. خيلي از همسن و سالهاي ما هم وقتي كه ازدواج كردند، چشمشان را روي خيلي از چيزها بستند.
اما من عموم جامعه را اين شكلي نميبينم. نكتهيي كه به ذهنم ميآيد اين است كه همان طوري كه گفتيد در همه كارهايتان به زنها توجه كردهايد، دغدغه زنانگي داشتن در اين كار هم موجود است.
هاشمي: صادقانه بگويم، شايد اين از كودكيهايم نشات ميگيرد. از مادرم كه هميشه احساس كردم به شكلهاي مختلف مورد ظلم قرار گرفته. مادرم پرستار بود و بچگيهاي من اين طوري گذشت كه در طول شب مادرم كشيك بود و صبح به خانه ميآمد و تازه شروع به آشپزي ميكرد و به ما بچهها سرويس ميداد. اين بود كه هميشه فكر كردم به زن ايراني ظلم ميشود و در همه كارهايم اين مساله را مد نظر داشتم. اصولا هم بايد گفت كه انگار زنها شخصيتهاي جذابتري هستند و قابليت نمايشي شدن بيشتري دارند.
اما براي يك كارگردان مرد كه چنين موضوعي كه به زناشويي و خيانت مربوط است، با چنين ظرافتي به كار ببرد، كار سختي است.
افشاري: نظر من با شما متفاوت است. شايد بگوييد من طرفدار حقوق آقايان بودم.
اين طور بود؟
افشاري: كاملا حميد را درك ميكنم.
چرا؟
افشاري: چون فكر ميكنم مرد ايراني ممكن است در چنين شرايطي قرار بگيرد و اين كار را انجام دهد.
خيانت يك وجه ماجراست، رفتار مرد در خانه يك وجه ديگري از شخصيت او را نشان ميدهد.
افشاري: اين مرد زنش را دوست دارد، اين را بيان هم ميكند. حتي به شكلي كه نميخواهد كسي زنش را نگاه كند. شايد بعضي از زنها اين حالت را دوست نداشته باشند اما خيليها هم دوست دارند. به هر حال اشتباه حميد، اشتباه بزرگي نيست، قابل بخشش است. هر آدمي ممكن است در اين شرايط قرار بگيرد. حتي من فكر ميكنم مهنوش برميگردد.
هاشمي: من هم فكر ميكنم برميگردد. اگر زن اروپايي بود برنميگشت، اما زن ايراني احتمالا برميگردد.
زني كه اينقدر عاشقانه شوهرش را دوست داشته و برايش ازخودگذشتگي كرده، مشخصا برميگردد. فكر ميكنم آن يكي شخصيت زن هم مظلوم واقع شده بود.
هاشمي: اين شخصيتها همه خاكستري هستند. همه حق دارند. حميد و گلناز حق دارند. حتي شكوهي هم حق دارد چون او هم مورد ظلم قرار گرفته. شايد حميد به خاطر قدرت گرفتن است كه شكوهي را له ميكند. شخصيتها خاكستري هستند و اين جذابيت كار است.
قبلا قرار بود آقاي درخشاني نقش را بازي كنند و بعد تغيير كرد. چطور به اين بازيگران رسيديد؟
هاشمي: براي جاني دپ... يك سوپراستار ميخواستم كه در سينما شناخته شده باشد. كارهايي كه از بهاره افشاري ديده بودم، خيلي خوب بودند و ميدانستم كه بازيگر خوبي هستند. ميدانستم كه دوست دارند كار نمايش انجام دهند. اين نقش را به ايشان پيشنهاد دادم، قبول كردنش احتياج به جراتي داشت كه ايشان به خرج دادند و تا آخر پا به پايمان ايستادند. امتيازهاي مختلف مالي و پيشنهادهاي مختلف سينمايي را رد كردند و به خاطر نقشي كه دوست داشتند پاي كار ايستادند. نتيجه هم بسيار رضايتبخش بود. وقتي متن را به جشنواره داديم، قرار شد كه كمي دورخواني كنيم تا فضاي كار بيشتر دستمان بيايد. آن موقع سام درخشاني نقش حميد را برعهده داشت. كاوه جزو دوستان قديمي مورد علاقه من است كه در دانشگاه همكلاس بوديم، چند تئاتر با هم كار كرديم، چند بار در سينما و تلويزيون با هم كار كرديم و ارتباط نزديكي با هم داريم. به نظرم كاوه از اين نقش خيلي دور بود، چون خودش آدم مثبتي است كه نقشهيي مثبت بيشتر به او ميآيد. اوايل براي خودم باورپذير نبود كه كاوه اين نقش را بازي كند. به همين خاطر كار را به سام پيشنهاد دادم. وقتي موقعيت اجرا در نياوران برايمان پيش آمد، بايد در مدت 12 روز كار را آماده ميكرديم. اما سام به خاطر كار ديگري، بايد 10 روزي به شهرستان ميرفت. چهار، پنج روز به خاطر او ايستاديم و بدون نقش حميد تمرين كرديم. بعد با سام صحبت كرديم و او صادقانه گفت كه به انجام اين كار نميرسد. به جز كاوه با يكي، دو نفر ديگر براي اين نقش صحبت كردم اما هيچ كس جرات نداشت كه در شش جلسه نقش اصلي يك كار را بازي كند و روي صحنه بيايد. كاوه به ما اعتماد كرد و آمد. شكوفه هم جدا از اينكه همسرم است، خيلي بازياش را دوست دارم. همان ابتدا كه خانم تبريزي كار را برايم فرستاد، نقش گلناز را براي شكوفه مناسب ديدم.
آقاي خداشناس شما وقتي پيشنهاد بازي در اين كار را دريافت كرديد، به نظرتان با ريسك همراه بود؟
خداشناس: ريسكي در كار نبود چون علي هاشمي را از قبل ميشناختم، متن هم به نظرم فضاي نمايشي گرمي داشت و دوستش داشتم. فرصت هم به اندازه كافي بود.
واقعا شش جلسه تمرين كفايت ميكند؟
خداشناس: اگر واقعا روي نقش تمركز داشته باشيد بله. ضمن اينكه در طول تمرين خرده تفاوت سليقههايي درباره حميد داشتيم اما در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه فرصتي براي كشتي گرفتن درباره اين آدم وجود ندارد بنابراين بهتر است دستم را بالا بگيرم و حرف گروه را گوش كنم. هرچه بود سعي كرديم درباره حميد و كل نمايش به جمعبندي و تعاملي برسيم. اصولا وقتي در يك كار تئاتر قرار ميگيرم كه ببينم يك تيم جوان هستيم كه با هم كار ميكنيم و بتوانيم تعامل داشته باشيم. اينجا فرصتي براي تعامل نبود اما سعي كرديم با تمام آنچه داريم و نداريم، اين اثر و نقش را به صحنه برسانيم. ميدانم كه سليقههاي مختلفي درباره حميد اعمال نظر ميكند. خودم هم احساس كردم با گذر زمان به حميد واقعي نزديكتر ميشوم. فرصت كم تمرينات مجال رسيدن به ظرافتهايي درباره حميد را گرفته بود.
اگر فرصتتان براي تمرين بيشتر بود، در اين كاراكتر چه تغييري ايجاد ميشد؟
خداشناس: براي اعمال نظرم بيشتر با تيم كارگرداني كشتي ميگرفتم! مثلا علي به عنوان كارگردان اصرار داشت كه حميد نمايش قدرت بدهد در صورتي كه به نظرم نمايش قدرت حميد بعد از اين همه سال، درونيتر شده. يعني صداي فريادش بايد كمتر شده باشد. يا جاهاي ديگر در رفتارها، فرصتهاي بيشتري به حميد ميدادم.
هاشمي: خدا را شكر كه فرصت كم بود!
حميد در عين عصبانيت، نوعي مهرباني هم دارد. قرار بود كه اين دو خصوصيت با هم درباره او وجود داشته باشد؟
خداشناس: اين راهي بود براي اينكه علاقه دروني حميد به همسرش را نشان دهيم. فرصت همهمان كم بود. شايد اگر زمان كمي بيشتر بود، كارگردان هم به جمعبندي بهتري ميرسيد. به هر حال در تئاتر هرچقدر زمان بيشتر باشد، كار جاافتادهتر و شكيلتر ميشود.
هاشمي: با توجه به اين زمان كم، بازيگران خيلي جرات به خرج دادند كه كار را قبول كردند. كاوه هم با اينكه فرصت كمتري داشت، اما از آنجا كه چند كار صحنهيي داشته، تجربه بيشتري داشت. اما خانم افشاري كه كار اول تئاترشان بود، خيلي ريسك كردند كه در اين فرصت كم آمدند.
خانم افشاري تحصيلات شما در رشته تئاتر بود درست است؟
افشاري: ما نخستين گروهي بوديم كه در هنرستان، تئاتر خوانديم و ديپلم تئاتر گرفتيم. در دانشگاه هم دو ترم تئاتر خواندم اما رها كردم. چون فكر كردم كه ديگر چيزي ندارد كه به من اضافه كند. آن زمان عقلم اينطور حكم ميكرد. اتفاقي كه افتاد نتيجه علاقه زياد صرفا به تئاتر بازي كردن نبود. چون جاني دپ... را دوست داشتم، دلم ميخواست كه با آقاي هاشمي كار كنم اما ترسهايي داشتم كه آن موقع بجا بود. از آنجايي كه ديدگاهم به آقاي هاشمي نزديك است، به ايشان زنگ زدم و گفتم كه دلم ميخواهد اگر خواستند كاري انجام دهند، به من هم بگويند. چون برايم مهم بود كه نخستين كار تئاترم با چه كساني باشد. نميخواستم وارد گروهي شوم كه مرا از بازي رئال كه هم شيوه بازيام است و هم علاقه شخصيام دور كنند، يا اينكه نسبت به من گارد و پيشزمينه داشته باشند. امسال آغاز دومين دهه از حضورم در سينما و تلويزيون است. تصميم گرفتم كه اين دهه بهشدت با آنچه از من انتظار ميرود تفاوت داشته باشد. نتيجه اين تصميم چهار فيلمي شد كه هيچكدام شباهتي به ديگري ندارد و اين تئاتر. تجربه خيلي عجيبي است. نميدانم اگر زمان بيشتري داشتيم چه اتفاقي ميتوانست بيفتد چون تجربه كار روي صحنه را نداشتهام. اما از اينكه زمان كمي داشتيم ناراحت نيستم چون ممكن است با طولاني شدن زمان، بيحوصلهتر ميشدم.
اگر آقاي هاشمي هر متني به شما پيشنهاد ميدادند، ميپذيرفتيد؟
افشاري: متن را ميخواندم ولي به محض اينكه گفتند ايرانيزه شده خانه عروسك است، خيلي دوست داشتم چون در دوران دانشجوييام اين نقش را در متن اصلي خانه عروسك بازي كرده بودم و خيلي آن را دوست داشتم. حتي فيلم محبوبم ساراي آقاي مهرجويي است. اصولا اين نقش را خيلي دوست داشتم و از اين اتفاق خوشحال شدم.
شكل ايراني شدن آن را دوست داشتيد؟
افشاري: بله. خيلي.
طي تمرينات نظرات و پيشنهاداتي براي تغييراتي در نقش ميداديد؟
افشاري: چيزي كه خيلي دوست داشتم، اعتمادي بود كه به آقاي هاشمي داشتم. ضمن اينكه من اصولا بازيگري هستم كه در خدمت كارگردانم مگر اينكه خيلي تفاوت سليقه با او داشته باشم. به جز يكي، دو مورد در كارهاي ديگرم، يادم نميآيد كه با كارگردان چندان كلنجار رفته باشم. يعني مثلا من بازيگري نيستم كه بخواهم و بتوانم اغراقشده بازي كنم و او از من يك بازي اگزجره بخواهد. شايد از شانس خوب من بود كه ديدگاهم با آقاي هاشمي درباره اين نقش خيلي نزديك بود. يادم نميآيد بحث خاصي درباره آن داشته باشيم.
هاشمي: كاوه دوست داشت كلنجار برود و ما متاسفانه وقت نداشتيم اما با خانم افشاري نه.
افشاري: بدون اينكه با هم صحبت كنيم، ديدگاههاي مشترك زيادي داشتيم.
اينكه ميگوييد ميخواهيد دهه دوم كارتان را متفاوت كنيد، به چه علت است؟ ميخواهيد نگاه كارگردانها به خودتان را عوض كنيد، يا مثلا شكلي كه در ذهن مردم جا افتادهايد يا به خاطر خودتان؟
افشاري: من بازيگري نيستم كه اهميتي به حرف منتقدان بدهم. همين طور هيچ علاقهيي ندارم نظر روشنفكرها را درباره بازيام بدانم، از آنها بيزارم و به قول دوستان كاملا روشنفكرزده هستم. كاملا عامه مردم برايم مهم هستند و دوست دارم آنها را جذب كنم. در دهه اول كاريام با كارگردانهاي خوبي كار كردم اما نقشهايي كه از من در ذهن عموم مانده و ديده شده، نقشهايم منفيام بوده. با وجود اينكه نزديك به 12 فيلم سينمايي و چهار سريالي كه خيلي هم ديده شدهاند بازي كردهام، اما فقط مرا با نقشهاي منفي به ياد دارند. فكر كردم بايد اين را كاملا از ذهن مردم پاك كنم و حالا قسمت ديگري از بازيگريام را نشان دهم و اگر بتوانم اين كار را بكنم، ميتوانم به عنوان يك بازيگر حرفي براي گفتن داشته باشم. چون الان همه ميگويند تو بازيگر نقشهاي منفي هستي. تغييري كه در مسير آن هستم، به خاطر ناراضي بودن يا خوشحال نبودن نيست، آن هم برههيي بود كه بايد اين طور اتفاق ميافتاد. اما اميدوارم در اين دهه كاري اتفاقات خوبي بيفتد.
اگر اينكه مخاطب عام را به سالن بكشانيد موضوع مهمي برايتان بود، پس انتخاب سالن اجرا به نوعي با ريسك همراه بود.
هاشمي: اصولا انتخاب مكان اجرا دست ما نيست. خصوصا اينكه براي اجرا در تئاتر شهر يا ايرانشهر با من همكاري نميكنند و اجازه نميدهند. نميدانم براي چه با من كمي مشكل دارند. هر بار كه براي گرفتن سالن ميروم، ميگويند تا 20 سال پر است. بعد ميبينيم كه دو ماه بعد يكي ديگر از دوستان راحت اجرا ميگيرند. بنابراين وقتي اين شرايط اجرايي پيش آمد، نميتوانستيم ريسك كنيم و نپذيريم. حتي با گروه به اين نتيجه رسيديم كه با اينكه بهتر است اجرا در زمان ديگري باشد، اما چون ترسيديم ديگر به ما اجرا ندهند، اين كار را نكرديم. جا دارد از تهيهكنندهمان آقاي حضرتي تشكر كنم كه تبليغاتي كه براي اين تئاتر انجام شد، براي هيچ تئاتري تا به حال انجام نشده است. تهيهكننده براي اجرايي كه با ريسك همراه است، با همه آدمها درباره مسائل مالي به توافق رسيده است. با اينكه در نهايت ميدانم كه احتمالا ضرر ميكند اما پول همه را ميدهد. در نتيجه با يك تهيهكننده كاملا فرهنگي طرف هستيم كه عدد بالايي هزينه كرده تا بيشترين انرژي را از لحاظ تبليغات گسترده و طراحي بگذارد. من هم نگران استقبال مردم بودم، شبهاي اول هم، چندان پرجمعيت نبود اما بعد اين نگراني برطرف شد.
شما با اجرا در نياوران و در اين ساعت موافق بوديد يا به خاطر شرايط قبول كرديد؟
هاشمي: نياوران كمي دور است و به خاطر اينكه قبل از ما يك كنسرت برگزار ميشد، نميتوانستيم ساعت را تغيير دهيم.
خداشناس: ما چندان تصميمگيرنده نبوديم. همين دور بودن راه و بسته بودن مترو در آن ساعت، باعث شد بخش مهمي از دانشجويان و هنرجويان تئاتر را از دست بدهيم. كساني كه به نياوران نزديك بودند هم متاسفانه در فرهنگ همهشان تئاتر رفتن جا نيفتاده است. ساعت، ساعت ترافيك وحشتناك تهران است، خود فرهنگسرا هم بايد جريانساز باشد، مديران فرهنگي بايد با نهادهاي مختلفي در ارتباط باشند، رفتوآمد عضوهاي فرهنگسراها زياد باشد و تمايلي به اين داشته باشند كه آنچه فرهنگسرا ارائه ميدهد را تماشا كنند. اما متاسفانه فضاي فرهنگسراها، ساكن و رخوتانگيز و بيانگيزه بود و آمد و رفت تماشاچي، شبيه به بدهبستانهاي هنري نيست. يك دست هم صدا ندارد. هر جايي كه مديريت اشتباه صورت ميگيرد وضع به همين صورت است. موزه هنرهاي معاصر را در نظر بگيريد كه چقدر خلوت و بدون جنب و جوش است. به خاطر اين است كه تعاملي بين فضاهاي فرهنگي و جامعه وجود ندارد. ما و هزاران گروه ديگر، با انگيزه وارد چنين فضاهايي ميشويم و بيانگيزه از آن خارج ميشويم و اين روند تكرار ميشود.
فكر ميكنيد همين عوامل باعث ميشود مثلا شما كه تئاتري هستيد، مدتها از اين فضا دور بمانيد و فعاليت نكنيد؟
خداشناس: نه به هر حال ما هم بيدي نيستيم كه به اين بادها بلرزيم.
خيلي از هنرمندان تئاتر از اين شرايط گلهمندند. همينطور دستمزدهاي پايين و مسائلي از اين دست، آنها را از تئاتر دور ميكند.
خداشناس: اين عوامل خيلي دخيل است. يك اصل نظاممند وجود دارد كه هيچ اتفاق فرهنگي در جهان شكل نميگيرد مگر اينكه دولت آن را حمايت كند. وقتي دولت از تئاتر حمايت نميكند، اساسنامه محكمي وجود ندارد، مديران خودشان را موظف نميدانند كه تردد اجتماعي ايجاد كنند، هنرمند هر كاري كند، حكايت همان دست زدن يك نفره است كه صدايش به جايي نميرسد.
بعضيها به خاطر همين مسائل ميخواهند تئاتر از زير پرچم حمايت دولتي بيرون بيايد و به بخش خصوصي بيشتر تكيه داشته باشد.
خداشناس: دقيقا موافق هستم. رقابت در اين شرايط است كه ايجاد ميشود.
هاشمي: اما از همان بخش خصوصي هم حمايت نميشود. دولت بايد حمايت كند اما نبايد دخالت و اعمال نظر و سليقه كند و تصميمگيرنده باشد.
اينكه شما تهيهكننده خصوصي داشتيد، برايتان يك نكته مثبت و يك امتياز محسوب ميشد. درست است؟
هاشمي: اگر تهيهكننده خصوصي نداشتيم، نميتوانستيم كار كنيم.
مدتي است كه حضور تهيهكننده مرسوم شده اما نه به معناي واقعي.
هاشمي: من در جاني دپ... هم با علي حضرتي كار كردم، اما آنجا با شكل تعاملي متفاوت. اينجا به شكل حرفهيي يك تهيهكننده از مرحله نوشتن نمايشنامه تا آخر حضور داشت كه هزينه كرد، حمايت كرد و پاي سود و زيانش ايستاد. در بهترين شرايط استقبال تماشاچي، باز هم تهيهكننده ضرر ميكرد. يعني اين كار با يك انگيزه كاملا فرهنگي امكانپذير بود كه ايشان هم اين انگيزه را داشتند نه انگيزه سود مالي. مديران تئاتر بايد چنين آدمهايي را پيدا كنند و از آنها حمايت كنند و آنها را روي سر بگذارند. اما فقط آنها را پس ميزنند.
هاشمي: بحثي كه دلم ميخواد مطرح كنم، بحث ورود بازيگران سينما به تئاتر است. اين بحث هم موافق دارد و هم مخالف. عدهيي ميگويند بازيگر سينما نبايد در تئاتر بازي كند. اما من اصولا به بازيگر سينما يا تلويزيون يا تئاتر اعتقاد ندارم. به نظرم شغلي به نام بازيگري داريم، كسي كه اين شغل را دارد، بايد بتواند همه كار كنند. همانطور كه وقتي بازيگران تئاتر كار سينما يا تلويزيون انجام ميدهند، سينماييها مشكلي با آن ندارند.
البته اگر كارگردان فقط به خاطر گيشه از يك بازيگر سينما استفاده كند، براي تئاتر خوب نيست.
هاشمي: بله اما بازيگراني كه من تا به حال با آنها كار كردهام، گاهي بيشتر از بازيگران تئاتر برايم انرژي گذاشتهاند. مثلا براي نقش حميد با يك بازيگر تئاتر صحبت كردم، هنوز منتظرم كه متن را بخواند و خبرش را به من بدهد! بعد وقتي با كاوه صحبت ميكنم و او بدون خواندن متن، در لحظه قبول ميكند كه كار كند، يا خانم افشاري اين طور اعتماد ميكند، تفاوت را احساس ميكنم.
تجربه نشان ميدهد كه اكثر بازيگران تئاتر در مضيقه مالي قرار دارند اما سينماييها كمتر دغدغه مالي دارند و بعد از مدتها كار تصوير، صحنه تئاتر برايشان جذابيت و حكم تجربهآموزي دارد.
هاشمي: اين بد نيست.
بد نيست اما خيلي از كارگردانها به خاطر گيشه از بعضي از بازيگران استفاده ميكنند نه توانايي بازيشان.
هاشمي: من كه چنين رويكردي نداشتم اما بياييم اين طور فكر كنيم كه چرا كارگردان نبايد حق داشتن چنين ديدگاهي را داشته باشد؟ به هر حال روي كار يك سرمايهگذاري قابل توجه شده، بعد تماشاچي بيشتر دوست دارد بازيگر سينمايي را ببيند. چرا كارگردان نبايد اين كار را انجام دهد؟ اگر بازيگر بد بازي كند هم به كار كارگردان ضربه ميزند.
الان واكنشهايي كه دريافت كردهايد، چقدر مثبت و چقدر منفي بودهاند؟
هاشمي: من از نتيجه راضي هستم. تماشاگرهايي كه بعد از اجرا با ما صحبت كردند، شايد چيزي حدود 98 درصد راضي بودند.
شايد هم به جمع شدن عوامل حرفهيي كنار هم مربوط است.
هاشمي: من كار حرفهيي ميكنم، از عوامل حرفهيي هم استفاده ميكنم. بهترين فيلمبردار، صدابرداري كه سال گذشته سيمرغ گرفته، طراح صحنهام يكي از بهترين طراحهاي حال حاضر است و...
علاقه شخصي خودتان بر روايت يك قصه است؟
هاشمي: اصلا اگر قصه نداشته باشد، نميشود. من بايد قصه بگويم. شيوهام اين است. كارهايي كه قصه ندارند را متوجه نميشوم. فيلمها يا تئاترهاي آوانگارد را ميبينم و از دوستانم ميپرسم كه ميتوانند داستان آن را بگويند؟ خيلي از تئاترهايي كه اجرا ميشود داستاني ندارد. من آنها را نميفهمم. فكر ميكنم مردم هم دوستشان ندارند. مردم عاشق داستانند. دنبال سينما و تئاتر قصهگو هستند. شايد بخشي از قشر روشنفكر با اين تئاترها ارتباط برقرار كنند كه من جزو آنها نيستم.
خيانت موضوعي است كه در سينما و تئاتر ما خيلي مورد پرداخت قرار گرفته. سراغ چنين سوژهيي رفتن، شايد تكراري به نظر برسد و زود آدم را نااميد كند. براي شما اين طور نبود؟
هاشمي: نه چون مهم است كه هر كاري ميكنيم، فرهنگسازي كنيم. وقتي براي نقش حميد دنبال بازيگر ميگشتم، يكي از بازيگران حرفهيي خيلي روشن ميگفت. مرد اين نمايش كاملا حق دارد و زن بايد كتك بخورد! وقتي حتي هنرمند در اين سطح فرهنگي است، فقط اين اميد را دارم كه اگر چهار هزار نفر اين كار را ميبينند، چهار مرد پيدا شوند كه شيوه برخوردشان در مقابل زنشان را عوض كنند و چهار زن پيدا شوند كه در زندگيشان ازخودگذشتگي اشتباه نكنند، برايم كافي است.
منبع:اعتماد