به گزارش خرداد روزنامه ایران نوشت همین دیروز وقتی خبر تخریب خانه پدری فروغ فرخزاد منتشر شد، بیاختیار به یاد شعر «حیاط خانه ما تنهاست» افتادم؛ خانهای که «فروغ شاعر» از دل آن برخاسته و با دیدن گلهای باغچه همین خانه دلش برای آن سوخته است. جغرافیای زندگی یک شاعر و نویسنده، بیگمان محل فکر و رویش آثار اوست. شعرای کلاسیک ایران هم به تناسب محل زندگیشان آثار ادبی خلق کردند. از پدرشعر کلاسیک گرفته تا نویسندگان و شعرای معاصر. رودکی نخستین شاعر پارسی گوی ایران اشعارش همه طبیعتگرا بودند، چون مکان زندگیاش این گونه اقتضا میکرد یا اشعارحزن آلود مسعود سعد سلمان که مربوط به بخشی از زندگی او در زندان نای بوده است؛ همه اینها نشانههایی است برای حفظ موقعیت و مکان زندگی شاعر و نویسنده.
خانه حافظ و سعدی یا بیهقی و... پیشکش! اما خانههای شعرا و نویسندگان معاصر چه؟ مروری بر این ماجرا نشان میدهد، این خانهها عمدتاً یا تخریب شدهاند، یا بلاتکلیفند یا ثبت ملی نشدهاند یا اگر هم ثبت شدهاند، تغییر کاربری دادهاند و دیگر اثری از شاعر و نویسنده در آنها نیست. اما در دنیا خانههای هنرمندان جزو میراث فرهنگی ملتها محسوب میشوند. میراثی که برای آنها ارزش تاریخی دارد. جواد مجابی شاعر و نویسنده معاصر دراین مورد به «ایران »میگوید:«این یک سابقه بسیار زیبایی در جهان است که خانه هنرمندان را برای دیدار آیندگان حفظ میکند. در واقع یک میراث فرهنگی زنده مورد توجه جهانگردان است. مثلاً خانه شکسپیر در استنفورد انگلستان. نه فقط خانه و محل کار شکسپیر را بلکه خانه خویشاوندانش را هم حفظ کردند. یا در آلمان منازلی که اقبال لاهوری حتی اجاره نشین بوده است کنار خانه پلاکی زدند که او در آنجا زندگی کرده است و...»
اکنون چند دههای است که در ایران هم به فکر حفظ این خانهها افتادهاند. مجابی به خانه جلال آل احمد اشاره میکند و میگوید: «یکی از نمونههایش خانه جلال آل احمد است که اخیراً ثبت شده اما کاربرد این خانهها معمولاً درست نیست. خانه نیما دچار مشکل شد و خریداری پیدا شد. بعضی از این خانهها را از ثبت خارج میکنند و خانه سپانلو هم ثبت نشد و تقریباً تکلیفش روشن نیست. در این خانه جلسات کانون نویسندگان برپا شده و دهها شاعر و نویسنده و هنرمند در این خانه جمع میشدهاند و خاطرات بدیعی از آن دارند. همه ما نویسندگان و شعرا از آن جا خاطره داریم. این باید یا خانه شعرا شود یا نویسندگان که خانهای ندارند، خانهای که باید سفت و سخت حفظ شود. اما حالا این خانه دست بانک است و معلوم نیست تکلیفش چه میشود، اما خانههایی مثل خانه آل احمد که حفظ شده یکی از بهترین کارکردهایش این بود که مرکز نویسندگان جوان ایرانی شود. اکنون تشکل صنفی رسمی بهنام تشکل نویسندگان تهران چه جایی بهتر از خانه آل احمد دارد که در اختیارشان قرار بگیرد و جلسات ادبیشان را آنجا تشکیل دهند.»
این نویسنده معاصر از شکل و شمایل موزه شدن این خانهها هم گلایه دارد؛ ازاینکه به برخی آدمها داده شده تا درآمد کسب کنند نه به گروهها و انجمنهای ادبی. او در ادامه میگوید: «این کارها منتفیکننده تمام کوششهای قبلی خواهد بود. من و دولت آبادی قبل از اینکه موزه شود گفتیم که بهترین کارکرد این خانه این است که در کنار کافی شاپ و موزه در اختیار انجمنها و گروههای ادبی قرار بگیرد.البته این مشکل فقط مربوط به خانه جلال نیست و به همه مربوط میشود. یکی از کارهای خوبی که دانشگاه تهران کرده است خانه آقای مقدم نزدیک حسن آباد را بازسازی کرده؛ هم موزه است و هم کافی شاپ، تا مردم هم استراحت کنند وهم نظاره گر بخشی از تاریخ مملکت شوند.»
مجابی پیشنهاد میدهد که این خانهها باید کاربری برای اهالی قلم داشته باشد و محلی برای رفت و آمد مردم باشد تا زنده بماند.
خانه شعرا و ادبا ارزش تاریخی و بومی
و تبارشناسانه برای نسل آینده دارد
علی مسعودی نیا که خود روزنامهنگاراست، درباره خانه به جا مانده از اهالی شعر و ادب و ارزش آنها به لحاظ فرهنگی میگوید: «در ادبیات غرب نظریهای است بهنام نقد ژنتیکی که خیلی تبارشناسانه است، برخلاف نظریههای ساختارگرایی که با متن طرف هستیم و به مؤلف کاری نداریم در نقد ژنتیکی اتفاقاً به مؤلف کار داریم. یعنی شیوه زیستن و محیطی که در آن پرورش پیدا کرده است، آن اتاقی که در آن نشسته و نوشته، حتی بازنویسیهای پشت سرهم شعر که به نسخه نهایی رسیده و حتی دست خط شاعر با قلم یا آنچه که تایپ میکرده و... تمام اینها مدنظر قرار میگیرد و با رسیدن به یک رابطه معنادار بین مؤلف و متن ارزش انتقادی و تبارشناسانه پیدا میکند تا شگردشناسی یک مؤلف را بفهمیم که در چه شرایطی اعم از زیستی، ژنتیکی، اخلاقی، سبک زندگی کار کرده و آفریده و در نهایت اینکه با چه سیستمی به این آثار رسیده است از این منظر ما اصلاً در ایران بلد نیستیم. مسأله را ببینیم و حلاجی کنیم. من ندیدم کسی درایران تبارشناسانه کار کند. بنابراین یکی از این حیطهها خانه شاعر میشود جایی که در آن کار کرده و نوشته. وسایلش، کاغذهای چرک نویس و پاکنویس همه اینها ارزش شگردشناسانه میتواند داشته باشد و ارزش تاریخی پیدا میکند. از یک سو بازتاب سبک زندگی شاعر در شعرش به چه شکلی بوده از طرفی هم ما میتوانیم شگردشناسی را به نسلهای دیگرآموزش دهیم و در آینده آن را انعکاس دهیم.»
او در ادامه معتقد است:«وجه دیگر ارزش تاریخی و بومی و فرهنگی این خانهها است. اینها کسانی هستند که قلههای ادبیات ما بودند و به نوعی توانستند جریان هایی ایجاد کنند که از بین آنها تعداد زیادی شاعر و نویسنده متولد شدند فارغ از اینها تأثیر فرهنگی دارند.میراث فرهنگی ما هر چه که از آن باقی مانده باید نگهداری و حفظ شود و اصلاً شایسته نیست که تبدیل به موزه و کافی شاپ و گالری شود.»
خانه مشاهیر گنجهای میراث و روایتگر شهرند
الهام فخاری عضو شورای شهرتهران درمورد ارزش فرهنگی این خانهها که تخریب یا در آستانه تخریب هستند، میگوید:«خانهها از دوجنبه سرمایه ویژه شهر و شهروندان هستند. هر کدام از این خانهها، نشانهها و داستان یک دوره از تاریخ شهر را در سازه، نما، نقشه، فرم و فضا ارائه میکنند. هر خانه روایت مردمان در دورهای از تاریخ است که سبک زندگی، طبقه اجتماعی-اقتصادی و چگونگی مناسبات اجتماعی را با خود دارد. برای نمونه به فرم پنجرهها و ایوانها در دوران قاجار در مقایسه با دوره پهلوی اول یا دوره کنونی توجه کنید. تفاوتها گویای ویژگیهای اجتماعی و سیاسی دورانها هم هست.»
او در مورد حفظ این خانهها معتقداست: «بازسازی، نگهداری و فعالنگهداشتن خانه فرهیختگان و مشاهیر یک سرمایهگذاری کاملاً فرهنگی است. این خانهها گویای تاریخ زیسته چهرهها و فرهیختگان ما هستند و میتوانند بهترین جا برای تعامل نهادهای تخصصی فرهنگی باشند. از این خانهها میتوان برای برپایی کارگاههای ادبی و هنری یا رزیدنسیهای هنر و فرهنگ بهره گرفت. خانه مشاهیر افزون بر میراث تاریخی و فرهنگی، گنجهای میراث و روایت شهر بهشمار میروند. دستگاه قانونی مسئول در برابر حفظ خانهها در واقع سازمان میراث فرهنگی، گردشگری صنایع دستی است. با این همه شهرداریها بویژه شهرداری تهران طی دو دهه گذشته در تملک، بازسازی و نگهداری خانهها همکاری و فعالیت مؤثر داشته و دارد.»