خرداد: در سالهای اخیر درباره تغییرات اقلیمی بسیار سخن به میان آمده و دانشمندان آیندهای متفاوت از امروز را در صورت ادامه این تغییرات نوید دادهاند.
بهگزارش شفقنا ازفارین پالیسی؛ آمیتاو گاش یکی از
دانشمندانی است که در این زمنه تحقیقات زیادی ارائه کرده. این نویسنده که در نشریه
معتبر فارین پالیسی هم مینویسد، در کتاب اختلال بزرگ: تغییرات اقلیمی با اشاره به
اینکه «تغییرات اقلیمی میتواند آیندهای آشوبزده را پیش چشمان ما قرار دهد»
درباره تاثیراتی نوشته که جهان در سالهای آتی با آن مواجه خواهد شد. او در مقالهای
در فارین پالیسی گفتههای کتابش را به زبانی سادهتر برای خوانندگانی عامتر
نوشته:در طول چند دهه
گذشته که تاثیرات گرمایش جهانی تشدید شده است، بحث درباره تغییرات اقلیمی از محافل
علمی و حلقههای تکنوکراتیک خارج شده و تبدیل به امری عمومیتر شده است.
امروزه روی این موضوع در بحثهای اجتماعی و مضمونهای آثار هنری جایگاه مهمی را بهخود
اختصاص داده است.
بیشتر بحثهای پیرامون تغییرات اقلیمی نگاه به آینده دارند. با اینحال
بررسی علمی این موضوع بهنحوی حیاتی وابسته به مطالعه گذشته است:اطلاعاتی چون حلقههای سنی درخت، گردههای
بازمانده از دوران قدیم و البته عمق و بهاصطلاح مغز یخهای قطبی؛ توانستهاند
اطلاعاتی ضروری برای مدلسازی تاثیرات آتی تغییرات آبوهوا در اختیار دانشمندان
قرار دهند. برپایه شواهد و اطلاعاتی از این نوع است که دانشمندان
میتوانند بگویند واکنش درختان، یخچالها و سطح دریاها نسبت به بالا رفتن دما
چگونه خواهد بود.
اما درباره تاثیرات اجتماعی و سیاسی گرمایش جهانی چه؟ تغییرات عمده
آبوهوایی چه تاثیراتی میتوانند در دولتها، موسسات عمومی، نهادهای نظامی و جنگی
و سازمانهایی که با باورهای مردم سروکار دارند، موجب شوند؟
برای پاسخ به این سوالات باید به تاریخ رجوع کنیم (با توجه به این
موضوع که نتایج تاریخی الزاما درست نیستند و بیشتر به فهم بهتر موضوع کمک میکنند،
تا اینکه پاسخی سرراست در اختیار قرار دهند).
البته هیچگاه اتفاقی که قابل مقایسه با دایره اتفاقات بشرساختهای
چون گرمایش جهانی باشد، در تاریخ رخ نداده است. اما بههرحال تاریخدانان در
مطالعاتشان به دورههایی رسیدهاند که در آن دورهها آبوهوا و شرایط اقلیمی بهشدت
تغییر کردهاند- که البته برخی از این تغییرات در مقیاس منطقهای و برخی دیگر در
مقیاس جهانی بوده است.
شایدشناختهشدهترین
دوره تغییرات اقلیمی که بیشترین تحقیقات و بررسیها دربارهاش انجام گرفته، عصر یخ
کوچک باشد. در حدفاصل قرون ۱۵ تا ۱۸ که آغاز دوران مدرن نام گرفته، بیشترین تغییرات را از این نظر
شاهد بودیم؛ و این موجب شد که خود این
دوره نیز یکی از پرتلاطمترین دورانهای تاریخ بوده و شماری از مهمترین تغییرات
مربوط به جغرافیای سیاسی جهان در آن رخ دهند. بهعنوان مثال در این دوره شاهد
اولین طلیعههای جهانیشدن هستیم که بحث غالب قرن حاضر است. یا این نکته مهم که در
این دوره منازعه و برخورد میان قدرتهای بزرگ دنیا در مقیاس جهانی رخ داده.
منازعات میان اسپانیا، آلمان و بریتانیا بر سر تفوق بر دنیا در این دوره رخ داد و
اتفاقا از این رو میتواند باشد که بیشترین توجهات را به دوران بزرگترین تغییرات،
یعنی همان دوران عصر یخ در این دوره شاهدیم.
در بخشی از دوران عصر یخ کوچک کاهش تابش خورشیدی و افزایش فعالیتهای
زمینلرزهای در دمای زمین تاثیر گذاشت و بهنحوی که جفری پارکر در کتاب بحران
جهانی نوشته که نگاهی توجهبرانگیز به تاریخ آن دوره است «دمای آن یک درجه سردتر
از دمای میانگین هوا در اواخر قرن بیستم شد». از این روست که گمان میرودبحران تغییرات اقلیمی بشرساخته اخیر در
آینده تغییراتی بهمراتب شدیدتر از دوران عصر یخ کوچک را به بار خواهد آورد.
نکته قابل توجه در تغییرات اخیر بزرگی و شدت تحولاتی است که در زمینههای
اکولوژیک، اجتماعی و سیاسی رخ خواهد داد.
در دوران عصر یخ کوچک خشکسالیهایی مناطق بزرگی از دنیا را اسیر خود
کرده بود- از جمله مکزیک، شیلی، حوزه
دریای مدیترانه، آفریقای غربی و مرکزی، هندوستان، چین و اندونزی- که قحطیهای
پردامنهای را موجب شده بودند. در تاریخ فجایعی از این دست اغلب به فجایعی دیگر
چون شورشهای عمومی، طغیان و جنگ انجامیده؛ که در آن روزها نیز شاهد آن بودیم.
انگلستان در حال تحمل کردن خشکترین دوران تاریخش بود، اروپا در جنگ سی ساله گیر
کرده بود و چین در بعد از چند دهه جنگ و نزاع بین خاندانهای مختلف در حال فروپاشی
بود. امپراتوریهای عثمانی، مغولها، روسیه و اسپانیا با شورشها و طغیانهای دامنگیری
مواجه بودند. و از انگلستان تا چین، در همهجای دنیا فرقههایی که آخرالزمان را
نوید میدادند، سربرآورده بودند.
پارکر در کتابش مینویسد کهدر
قرن ۱۷ «جنگهایی که در
دنیا رخ داد، بیش از هر دوره دیگری بود». جالب اینکه شدت و اندازه چالشها و
دشواریهای مردم و دولتها که در آن دوران پرآشوب ثبت شدهاند، با شدت و اندازه
فجایع و بلایایی که کارشناسان و حتی مردم عادی این روزها در تحقیقاتشان به آن
رسیدهاند، برابری میکند. درواقع رکوردهای
ثبت شده در زمینههایی چون قحطی، طاعون و مرگومیر در آن روز و روزگار توسط
کارشناسان امروز نیز تایید شده است. از جمله گفتههای یک کشیش فرانسوی که در آن
روزگار نوشته «مرگومیرها جمعیت جهان را در آن دوره به یک سوم رساندند».
البته در آن روزگار هم برخی دولتها و سرزمینها رونق داشتند، از
جمله جمهوری آلمان که بزرگترین قدرت دریایی و مالی دنیا شد. بهگفته دگمار دگروت
نویسنده کتاب سرگردانی عصر یخ «آلمانیها موفقیتشان را مدیون انعطافشان در کنار
آمدن با شرایط اقلیمی در آن دوره بودند». علاوه بر آن وضعیت آلمان بهعنوان یک
قدرت تازه ظهور یافته به این کشور این امتیاز را داده بود که با اسپانیایی رقابت
کند که در حال افول بود.
فارغ از ریز مسایلی که در آن دوران رخ دادند؛ آیا این دورن تاریخی میتواند
برای امروزمان درسهایی داشته باشد؟ چه درسهایی؟
نخستین درسی که از آن روزگار میتوان گرفت این است کهحساسیت و تاثیرپذیری جوامع انسانی در
قبال فاکتورهای اقلیمی بیش از حد تصور است. در همین ده سال اخیر
شاهد بودهایم کهمنازعات
ریشهدار در شرایط اقلیمی باعث ایجاد تغییراتی در سیمای بسیاری از قدرتهای بزرگ
جهان، بهخصوص در منطقه اروپا شده است. شاید ده سال پیش کمتر کسی
میتوانست حجم مهاجرتهای سالهای اخیر را که حتی ترکیب جمعیتی و نژادی بسیاری از
شهرهای بزرگ اروپا را با تغییرات ملموسی مواجه کرده، پیشبینی کند.
دوم اینکه تاریخ عصر یخ کوچک نشان میدهد که گذشته از تسریع کردن
روند تغیرات و بحرانهای سیاسی و اقتصادی،تغییرات
اقلیمی میتواند در نظم جهانی هم تاثیرگذار باشد و ترکیب قدرتها را تغییر دهد.
به این دلیل که در دوره تغییرات بزرگ تنها کسانی و قدرتهایی میتوانند ادامه حیات
داده و حتی قویتر شوند که توانایی تطبیق دادن خود را با تغییرات انجام شده داشته
باشند. اینکه این شرایط جدید تا چه حد میتوانند به سود برخی کشورها و قدرتها
باشند، به میزان وابستگی کشورها و قدرتهای امروز به میراث تاریخیشان بستگی دارد،
شبیه به اتفاقاتی که در قرن هفدهم برای امپراتوری اسپانیا رخ داد.
از این نظر اقتصادهای وابسته به کربن، در دوران تغییرات اقلیمی کار
دشواری برای تطبیق دادن خود با شرایط جدید خواهند داشت. سوخت فسیلی بیشترین منابع
انرژی دنیا را بهخود اختصاص داده و همچنین شرایط سیاسی و حتی فرهنگی خود را نیز
در مناطقی از دنیا بهوجود آورده. درواقع استفاده از سوخت فسیلی از نظر فرهنگی،
فیزیکی و مواردی دیگر سرزمینهایی چون آمریکا، کانادا، و استرالیا را شکل داده که
ساکنینش از نظر فرهنگی و زیستی در مقابل تغییرات اقلیمی مقاومت میکنند و این به
ضرر آنها تمام خواهد شد. همچنانکه این تغییرات میتواند بخش زیادی از قدرتهای
نفتی خاورمیانه را از مهمترین ابزار اقتصادیشان بیبهره کند و این نیز خود
تغییرات ژئوپولتیکی مهمی را ایجاد خواهد کرد. حالا فرض کنید تغییرات اقلیمی چه بلایی
میتواند بر سر اتحادهایی که بر سر مسایل نفتی ایجاد شده است، چون اتحاد آمریکا با
عربستان سعودی، بیاورد.
این موضوع میتواندرویآوردن
شماری از قدرتهای نوظهور جهان به انرژیهای تجدیدشوندهرا توجیه
کند. مثلا برای چین روی آوردن به انرژیهای تجدیدشونده، نه تنها به دلایل اقتصادی
یا اکولوژیکی، بلکه به این دلیل که این کشور را از گردن نهادن به قواعدی که
کشورهای غربی و نفتی به دلیل مالکیت منابع فسیلی بر جهان حاکم کردهاند بینیاز میکند،
موضوعی هوسانگیز است که میتواند آینده این کشور را در زمان تغییرات اقلیمی نیز
بیمه کند.
این راهی است که خیلی کشورهای دیگر باید بروند…