16 آذر یک نقطهی عطف در تاریخ مبارزات و حیات اجتماعی ایران است. این رخداد ۴ ماه پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و نقش ممتاز دانشگاه را در اعلام موقعیت جدید و شروع وضعیت تازهای در مبارزات نشان داد.[۱]
سه شهید در این روز در برابر سلطه نوپای آمریکا در ایران قربانی شدند و نشان دادند که راه مبارزات ما از کجا میگذرد.این سه خون ریخته شده در حقیقت اعلام وضعیت جدیدی در دنیا و ایران به عنوان یک منطقهی استراتژیک بودند. این روز در دورة ۲۵ ساله حکومت پهلوی دوم به نمادی هویتساز و بخشی از فرهنگ مبارزه و مقاومت علیه فرهنگ رسمی سیاسی و ایدئولوژی رژیم حاکم تبدیل شد.
انجمن اسلامی دانشجویان، نخستین تشکل رسمی و علنی در تاریخ دانشگاههای معاصر است. تأسیس آن در سال ۱۳۲۱ و در دانشکدهی پزشکی دانشگاه تهران بود. اعلام موضع در برابر جنگ اول اعراب و اسرائیل و تشکیل دولت اسرائیل در سرزمینهای اشغالی و حمایت از مبارزات دکتر مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت از فعالیت های انجمن اسلامی است.
پیروزی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرآغاز ظهور رژیم استبدادی برای اجرای مقاصد سیاسی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا و متحدین غربی او بود. بدون تردید کودتای ۲۸ مرداد، سرآغاز فصل تازهای در تاریخ سیاسی معاصر ایران است که به سقوط دولت ملی دکتر مصدق و حاکمیت خفقان شدید در جامعه انجامید.
نیمه مهر ۱۳۳۲ را میتوان به عنوان شروع اعتراضهای دانشجویی عنوان کرد. گروههای دانشجویی اعلامیههایی منتشر کردند که در آن بر ضرورت توسل جستن به اعتصاب به مثابه یک حربه در برابر حاکمیت، همچنین لزوم آزادی دکتر مصدق از زندان، رفع توقیف شماری از استادان دانشگاه و سرانجام جانبداری از تظاهرات محرم در بازار تهران، تاکید شده بود. تهیه و توزیع این اعلامیهها تأثیر ویژهای درفضای سیاسی آن دوره بر جای نهاد، به گونهای که واکنش دولت کودتا را به ارمغان آورد که به شکلی شتابزده اعلام کرد: “دولت درمقابل این گونه تحرکات به شدت ایستادگی خواهد کرد.”
به رغم خط و نشانهایی که دولت نظامی برای مخالفان خود، بهویژه دانشجویان میکشید، دانشگاهیان با معاضدت بازاریان، خود را برای برگزاری یک اعتصاب گسترده آماده کردند. اعتصاب آغاز شد و بازار بسته ماند. همان روز دانشجویان به برپایی تظاهرات آرام در محیط دانشگاه دست زدند، سربازان مسلح درجایجای دانشگاه تهران موضع گرفتند. در این روز نیروهای نظامی دست به اقدام کم سابقهای زده و در داخل محیط دانشگاه مبادرت به دستگیری شماری از دانشجویان نمودند. گفته میشود حدود یازده نفر به اتهام اخلال در امنیت عمومی و برهم زدن نظم دستگیر شدند. از منظری، آنچه روز شانزدهم مهرماه روی داد، نخستین واکنش همه جانبهی دانشگاه و دانشگاهیان (استاد و دانشجو) در برابر کودتا بود.
افزون بر این، برای نخستین مرتبه از زمان تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳، مأموران نظامی وارد حریم دانشگاه شدند و به دستگیری جمعی از دانشجویان مبادرت کردند. چنین رفتاری طی نوزده سالی که از تاسیس دانشگاه تهران میگذشت بیسابقه بود. بیگمان ورود قوای مسلح به محیط دانشگاه و دستگیری دانشجویان نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نکرد بلکه به گسترش دامنهی بحران و افزایش تنش و تشنج موجود افزود. به باور برخی تحلیلگران رخدادهای تاریخی-سیاسی، این نخستین تظاهرات وسیع به ابتکار نهضت مقاومت ملی بود که در اعتراض به دستگیری و حبس دکتر مصدق و یارانش انجام گرفت و در آن قشرهای مختلفی از جمله دانشجویان، بازاریان و حتی دانش آموزان شرکت داشتند. برخی منابع، شمار تظاهرکنندگان در این روز را بالغ بر دوهزار نفر تخمین زدند.
در ۱۶ آبان سران حکومت کودتا و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی صنعت نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکره کردند و عملاً قانون ملی شدن صنعت نفت را “کاَن لم یکن” تلقی کردند.
دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی مینمود. از روز ۱۵ آذر، تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی، در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر کردند.
شهید دکتر مصطفی چمران حادثه ۱۶ آذر را اینگونه روایت میکند:
دانشجویان دانشکده فنی در سال ۱۳۳۲ صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده و وقوع حادثهای را پیشبینی میکردند. دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دستشان نیامد به داخل دانشکدهها هجوم آوردند. از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیرشدگان چند تن از اساتید نیز دیده میشدند. همچنن بین زنگ اول و دوم هنگام تفریح، سربازان به محوطه دانشکده فنی آمده چند نفری را به عناوین مختلف و بهانههای مجهول و مسخره گرفتند، زدند و بردند.
حدود ساعت ۱۰ صبح موقعی که دانشجویان در کلاسها بودند، چندین نفر از سربازان دسته جاننثار در معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما درکلاس دوم دانشکده فنی که در حدود ۱۶۰ دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس، استاد نقشهبرداری تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش میرسید. اضطراب و ناراحتی بر همه چیره شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت؛ خیلی مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند. در خلال این احوال مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا میکوشیدند که از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند. لذا مهندس خلیلی به رییس دانشگاه (دکتر سیاسی)، رییس گارد دانشگاه و بالاخره مقامات عالیه متوسل شدند. آنها نیز به علت این که سربازان از دسته جاننثار هستند و برای مأموریت به خصوص از طرف از ما بهتران آمده اند، قادر به هیچ اقدام مثبتی نشدند. درکلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز جاننثار با مسلسل وارد کلاس شدند. یکی از آنها لوله مسلسل را به طرف شاگردان عقب کلاس گرفت و آماده تیراندازی شد و دیگری به همین نحو مأمور قسمت جلوی کلاس گردید. در این هنگام استاد کلاس آقای مهندس شمس به منظور جلوگیری از ورود سربازان به کلاس، پیش آمده، گفت: کلاس مقدس است و من به شما اجازه ورود نمیدهم. سرباز دیگری مسلسل خود را به سینه استاد گذاشت و با تهدید به مرگ، او را مجبور به سکوت کرد.
فرماندهشان مدعی بود که عدهای از دانشجویان به آنها خندیدهاند! و به همین علت میخواست انتقام بگیرد. سرانجام پس از ضرب و شتم مستخدم که برای نجات جان خود به سمتی از کلاس اشاره کرده بود، (از مستخدم بیچاره میخواستند که دانشجویانی را که خندیدهاند معرفی کند). سه دانشجوی بیگناه را از وسط میز و نیمکتها بیرون کشیده و با قنداق تفنگ و لگد از کلاس بیرون بردند. لحظه ای پس از خروج سربازان، کلاس از شدت جوش و خروش دانشجویان چون بمب منفجر شد، مهندس شمس سعی میکرد که از خروج دانشجویان از کلاس جلوگیری کند ولی موفق نمی شد و دانشجویان چون جرقه های آتش به بیرون پراکنده شدند. رییس و معاون دانشکده فنی که با تمام کوشش و فداکاری خود قادر به جلوگیری از ورود سربازان نشده و ناظر این همه وحشیگری و هتک حرمت کلاس و استاد شده بودند، به ناچار اعلام اعتصاب کردند و گفتند: “تا هنگامی که دست نظامیان از دانشگاه کوتاه نشود، دانشکده فنی به اعتصاب خود ادامه خواهد داد و چون احتمال وقوع حوادث وخیم تری میرفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانههای خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده محوطه دانشکده را ترک میکردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه آن سربازان به همراه عده زیادی سرباز عادی به دانشکده فنی حمله کردند. چند کارآگاه بد نام و افسر سیه دل در گوشه و کنار دیده میشدند و شکی نبود که درصدد توطئه و منتظر نتیجه وحشتناک توطئه هستند. عدهای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد.
آنگاه دستهای از سربازان با سرنیزه به همراهی سربازان دسته جاننثار از در بزرگ دانشکده وارد شدند و دانشجویان را که در حال خروج از در جلوی کتابخانه و راهرو جنوبی دانشکده بودند هدف قرار دادند. دانشجویان مات و مبهوت به این صحنه تأثرآور مینگریستند. سربازان قدم به قدم با سرنیزههای کشیده به سمت دانشجویان نزدیک میشدند. بین ما و آنها چند قدم بیشتر فاصله نبود. سربازان دسته جاننثار که در صف اول قرار داشتند. خون در چشمانشان موج میزد. نفس در سینهها حبس شده بود. فقط صدای چکمهی سربازان به گوش میرسید. آثار غم و ناراحتی از چهرهشان هویدا بود، شروع به عقب نشینی کردند. سربازان به سرعت خود افزودند.
اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاشتند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان تر کید: “دست نظامیان از دانشگاه کوتاه.” هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند. مصطفی بزرگنیا به ضرب سه گلوله از پای درآمد.
شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفت به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشت و در جای اولیه خود ایستاده بود. یکی از جاننثاران دسته جاننثار با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد. در این میان چند نفر از دانشجویان دانشکدهی افسری که دانشجوی دانشکده فنی نیز بودند دوستان دانشجوی خود را هدایت کردند و دستور دادند به زمین بخوابند و بدین ترتیب عده زیادی از مرگ حتمی نجات یافتند. دستهای در آبخوری و عده زیادی در کتابخانه پنهان شدند و افراد متعددی در پشت ستونهای سنگی دانشکده خود را از گلوله حفظ کردند.
عدهای نیز به کارخانههای دانشکده فنی پناه بردند، لباس کارگری به تن کرده از معرکه جان به سلامت بردند. رگبار گلوله همچنان برای دقایقی طولانی و مرگبار ادامه داشت. من به اتفاق عده زیادی از دانشجویان از راهرو جنوبی دانشکده رهسپار درب جنوبی شدم ولی ناگاه در انتهای راهرو به یک دسته سرباز برخورد کردیم که تفنگها را به سوی ما نشانه گیری کرده دستور ایست میدادند. ولی چون در آن بحبوحه ایستادن میسر نبود، آنها نیز شروع به تیراندازی کردند. دستهای بر روی زمین خوابیدند و دسته ای دیگر به اطاقهای اطراف راهرو و پشت کلاسها و دستشویی پناه بردند. در یک طرف راهرو پلهای وجود داشت که به زیرزمین میرفت و آزمایشگاه مقاومت مصالح در آنجا بود. عده زیادی از دانشجویان که از دو طرف تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند، به ناچار به این آزمایشگاه پناه بردند.
فشار واضطراب به حدی بود که اغلب دانشجویان از روی پله ها غلطیده و به پایین پرت میشدند و چون درهای آزمایشگاه بسته بود و کسی نمیتواست داخل شود، پس از لحظهای انبوهی از دانشجویان در پایین پلهها تشکیل شد و عدهای زیر فشار له شدند. من نیز همراه این عده وارد آزمایشگاه شدم. خون مجروحین آنقدر زیاد بود که پایین پله ها گلگون شده بود. بین دوستان ما، شیشه پای یکی را شکافت. دیگری پایش هدف گلوله قرار گرفت و سوراخ شده بود. دانشجویان و مستخدمین آزمایشگاه مشغول بستن زخمهای دانشجویان مجروح بودند. از حدود سی نفری که به آزمایشگاه پناه بردند، به استثنای دو یا سه نفری همه مجروح شده بودند. دانشکده کاملاً محاصره شده بود و کسی نمی توانست خارج شود.
حتی هنگام تیر اندازی داخل دانشکده سربازان خارج نیز شروع به تیراندازی کردند و مقداری از سنگها و شیشههای جلوی دانشکده فنی را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقیقهای سکوت دانشکده را فرا گرفت. سربازان با سرنیزه اطراف دانشکده پست میدادند. اولیای دانشکده، مستخدمین و چند نفری از دانشکده پزشکی میخواستند مجروحین را به پزشکی برده، معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند. بدن مجروحین در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. اجساد خون آلود شهیدان و آن همه نالههای پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقیمانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند، گرفتند و آنها را با قنداق تفنگ زده با دستهای بالا به صف کرده، روانهی زندان کردند. ما همچنان در مخفیگاه خود بیش از دو ساعت ماندیم تا بالاخره با لباس مبدل کارگری از دانشکده خارج شدیم و به کارخانه رفتیم و در آنجا ابزار به دست گرفته مشغول کار شدیم تا سربازان ما را کارگر تصور کنند.
سپس دور از چشم سربازان از در پشت خارج شده و دوستان مجروح خود را به بیمارستان بردیم. مهندس خلیلی رییس دانشکده فنی را نیز بازداشت کردند و دکتر عابدی معاون دانشکده را به جنوب تبعید کردند. بدین ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند، به طوری که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد. مأمورین انتظامی پس از این جنایت، از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتادند و برای پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک کردند ولی ماهها اثر خون در گوشه و کنار دیده میشد و سالها جای گلولهها بر در و دیوار دانشکده فنی نمایان بود و تا زمین میگردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر کودتاچیان خواهد بود.
دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرو رفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کرده با سکوت غمآلود و ماتم زده رهسپار خیابانهای مرکزی شهر شدند، مخصوصاً در خیابان های لاله زار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب میکرد. بیش تر دانشکدههای شهرستانها برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زیادی از سازمانهای دانشجویی خارج از کشور نیز به عمل وحشیانه دولت کودتا به شدت اعتراض نمودند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک نمودند و تصادفاً سه نفر کشته شدند. یکی از مجلات، با آنکه سانسور شدیدی وجود داشت و کسی جرأت نمیکرد علیه نظام کلمه ای بنویسد به مسخره نوشته بود: “اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس بنابراین دانشجویان پر درآورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زدهاند.”
واقعه ۱۶ آذر ماه ۱۳۳۲، حادثه ای ست دردوار که هیچگاه از خاطر جامعه دانشگاهی پاک نخواهد شد. واقعه ای که دانشجویان در مبارزه با امپریالیسم جهانی به خاک و خون غلطیدند و در مقابل نیکسون معاون رییس جمهور وقت آمریکا قربانی شدند. شهادتی که بر مبنای آزادیخواهی و عدالتخواهی بود. مبارزهای دوسویه از یک سو با استبداد داخلی و از سویی دیگر با استکبار خارجی. باشد که راه آنها همواره با همین دو سویه مورد توجه قرار گیرد، انشاء الله.