counter create hit گزارشی تاریخی-تحلیلی از واقعه ۱۶آذر
۱۹ آذر ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۰
کد خبر: ۳۱۴۵۰

گزارشی تاریخی-تحلیلی از واقعه ۱۶آذر

علی فیض

16 آذر یک نقطه­ی عطف در تاریخ مبارزات و حیات اجتماعی ایران است. این رخداد ۴ ماه پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و نقش ممتاز دانشگاه را در اعلام موقعیت جدید و شروع وضعیت تازه­ای در مبارزات نشان داد.[۱]

سه شهید در این روز در برابر سلطه نوپای آمریکا در ایران قربانی  شدند و نشان دادند که راه مبارزات ما از کجا می­گذرد.این سه خون ریخته شده در حقیقت اعلام وضعیت جدیدی در دنیا و ایران به عنوان یک منطقه­ی استراتژیک بودند. این روز در دورة ۲۵ ساله حکومت پهلوی دوم به نمادی هویت­ساز و بخشی از فرهنگ مبارزه و مقاومت علیه فرهنگ رسمی سیاسی و ایدئولوژی رژیم حاکم تبدیل شد.

انجمن اسلامی دانشجویان، نخستین تشکل رسمی و علنی در تاریخ دانشگاه­های معاصر است. تأسیس آن در سال ۱۳۲۱ و در دانشکده­ی پزشکی دانشگاه تهران بود. اعلام موضع در برابر جنگ اول اعراب و اسرائیل و تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین­های اشغالی و حمایت از مبارزات دکتر مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت از فعالیت های انجمن اسلامی است.

 

 پیروزی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرآغاز ظهور رژیم استبدادی برای اجرای مقاصد سیاسی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا و متحدین غربی او بود. بدون تردید کودتای ۲۸ مرداد، سرآغاز فصل تازه­ای در تاریخ سیاسی معاصر ایران است که به سقوط دولت ملی دکتر مصدق و حاکمیت خفقان شدید در جامعه انجامید.

 

نیمه مهر ۱۳۳۲ را می­توان به عنوان شروع اعتراض­های دانشجویی عنوان کرد. گروه­های دانشجویی اعلامیه­هایی منتشر کردند که در آن بر ضرورت توسل جستن به اعتصاب به مثابه یک حربه در برابر حاکمیت، همچنین لزوم آزادی دکتر مصدق از زندان، رفع توقیف شماری از استادان دانشگاه و سرانجام جانبداری از تظاهرات محرم در بازار تهران، تاکید شده بود. تهیه و توزیع این اعلامیه­ها تأثیر ویژه­ای درفضای سیاسی آن دوره بر جای نهاد، به گونه­ای که واکنش دولت کودتا را به ارمغان آورد که به شکلی شتابزده اعلام کرد: “دولت درمقابل این گونه تحرکات به شدت ایستادگی خواهد کرد.”

 

به رغم خط و نشان­هایی که دولت نظامی برای مخالفان خود، به­ویژه دانشجویان می­کشید، دانشگاهیان با معاضدت بازاریان، خود را برای برگزاری یک اعتصاب گسترده آماده کردند. اعتصاب آغاز شد و بازار بسته ماند. همان روز دانشجویان به برپایی تظاهرات آرام در محیط دانشگاه دست زدند، سربازان مسلح درجایجای دانشگاه تهران موضع گرفتند. در این روز نیروهای نظامی دست به اقدام کم سابقه­ای زده و در داخل محیط دانشگاه مبادرت به دستگیری شماری از دانشجویان نمودند. گفته می­شود حدود یازده نفر به اتهام اخلال در امنیت عمومی و برهم زدن نظم دستگیر شدند. از منظری، آنچه روز شانزدهم مهرماه روی داد، نخستین واکنش همه جانبه­ی دانشگاه و دانشگاهیان (استاد و دانشجو) در برابر کودتا بود.

 

افزون بر این، برای نخستین مرتبه از زمان تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳، مأموران نظامی وارد حریم دانشگاه شدند و به دستگیری جمعی از دانشجویان مبادرت کردند. چنین رفتاری طی نوزده سالی که از تاسیس دانشگاه تهران می­گذشت بی­سابقه بود. بی­گمان ورود قوای مسلح به محیط دانشگاه و دستگیری دانشجویان نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نکرد بلکه به گسترش دامنه­ی بحران و افزایش تنش و تشنج موجود افزود. به باور برخی تحلیل­گران رخدادهای تاریخی-سیاسی، این نخستین تظاهرات وسیع به ابتکار نهضت مقاومت ملی بود که در اعتراض به دستگیری و حبس دکتر مصدق و یارانش انجام گرفت و در آن قشرهای مختلفی از جمله دانشجویان، بازاریان و حتی دانش آموزان شرکت داشتند. برخی منابع، شمار تظاهرکنندگان در این روز را بالغ بر دوهزار نفر تخمین زدند.

 

در ۱۶ آبان سران حکومت کودتا و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی صنعت نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکره کردند و عملاً قانون ملی شدن صنعت نفت را “کاَن لم یکن” تلقی کردند.

 

دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می­نمود. از روز ۱۵ آذر، تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی، در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر کردند.

شهید دکتر مصطفی چمران حادثه­ ۱۶ آذر را این­گونه روایت می­کند:

 

دانشجویان دانشکده فنی در سال ۱۳۳۲ صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده و وقوع حادثه­ای را پیش­بینی می­کردند. دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس­ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده­ای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه­ای به دستشان نیامد به داخل دانشکده­ها هجوم آوردند. از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم  عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیرشدگان  چند تن از اساتید نیز دیده می­شدند. همچنن بین زنگ اول و دوم هنگام تفریح، سربازان به محوطه دانشکده فنی آمده چند نفری را به عناوین مختلف و بهانه­های مجهول و مسخره گرفتند، زدند و بردند.

 

حدود ساعت ۱۰ صبح موقعی که دانشجویان در کلاس­ها بودند، چندین نفر از سربازان دسته جان‌نثار در معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما درکلاس دوم دانشکده فنی که در حدود ۱۶۰ دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس، استاد نقشه­برداری تدریس می­کرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می­رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه چیره شده بود و کسی به درس توجه نمی­کرد. در این هنگام  پیش­خدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت؛ خیلی مواظب باشید. چون سربازان می­خواهند به کلاس حمله کنند. در خلال این احوال مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا می­کوشیدند که از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند. لذا مهندس خلیلی به رییس دانشگاه (دکتر سیاسی)، رییس گارد دانشگاه و بالاخره مقامات عالیه متوسل شدند. آن­ها نیز به علت این که سربازان از دسته جان‌نثار هستند و برای مأموریت به خصوص از طرف از ما بهتران آمده اند، قادر به هیچ اقدام مثبتی نشدند. درکلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز جان‌نثار با مسلسل وارد کلاس شدند. یکی از آن­ها لوله مسلسل را به طرف شاگردان عقب کلاس گرفت و آماده تیراندازی شد و دیگری به همین نحو مأمور قسمت جلوی کلاس گردید. در این هنگام استاد کلاس آقای مهندس شمس به منظور جلوگیری از ورود سربازان به کلاس، پیش آمده، گفت: کلاس مقدس است و من به شما اجازه ورود نمی­دهم. سرباز دیگری مسلسل خود را به سینه استاد گذاشت و با تهدید به مرگ، او را مجبور به سکوت کرد.

 

فرمانده­شان مدعی بود که عده­ای از دانشجویان به آنها خندیده­اند! و به همین علت می­خواست انتقام بگیرد. سرانجام پس از ضرب و شتم مستخدم که برای نجات جان خود به سمتی از کلاس اشاره کرده بود، (از مستخدم بیچاره می­خواستند که دانشجویانی را که خندیده­اند معرفی کند). سه دانشجوی بیگناه را از وسط میز و نیمکت­ها بیرون کشیده و با قنداق تفنگ و لگد از کلاس بیرون بردند. لحظه ای پس از خروج سربازان، کلاس از شدت جوش و خروش دانشجویان چون بمب منفجر شد، مهندس شمس سعی می­کرد که از خروج دانشجویان از کلاس جلوگیری کند ولی موفق نمی شد و دانشجویان چون جرقه های آتش به بیرون پراکنده شدند. رییس و معاون دانشکده فنی که با تمام کوشش و فداکاری خود قادر به جلوگیری از ورود سربازان نشده و ناظر این همه وحشیگری و هتک حرمت کلاس و استاد شده بودند، به ناچار اعلام اعتصاب کردند و گفتند: “تا هنگامی که دست نظامیان از دانشگاه کوتاه نشود،  دانشکده فنی به اعتصاب خود ادامه خواهد داد و چون احتمال وقوع حوادث وخیم تری می­رفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان  دانشکده را تعطیل کردند و به آن­ها دستور دادند به خانه­های خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده محوطه دانشکده را ترک می­کردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه آن سربازان به همراه عده زیادی سرباز عادی به دانشکده فنی حمله کردند. چند کارآگاه بد نام و افسر سیه دل در گوشه و کنار دیده می­شدند و شکی نبود که درصدد توطئه و منتظر نتیجه وحشتناک توطئه هستند. عده­ای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد.

 

آنگاه دسته­ای از سربازان با سرنیزه به همراهی سربازان دسته جان‌نثار از در بزرگ دانشکده وارد شدند و دانشجویان را که در حال خروج از در جلوی کتابخانه و راهرو جنوبی دانشکده بودند هدف قرار دادند. دانشجویان مات و مبهوت به این صحنه تأثرآور می­نگریستند. سربازان قدم به قدم با سرنیزه­های کشیده به سمت دانشجویان نزدیک می­شدند. بین ما و آن­ها چند قدم بیش­تر فاصله نبود. سربازان دسته جان‌نثار که در صف اول قرار داشتند. خون در چشمانشان موج می­زد. نفس در سینه­ها حبس شده بود. فقط صدای چکمه­ی سربازان به گوش می­رسید. آثار غم و ناراحتی از چهره­شان هویدا بود، شروع به عقب نشینی کردند. سربازان به سرعت خود افزودند.

 

اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاشتند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان تر کید: “دست نظامیان از دانشگاه کوتاه.” هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین می­افتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت­های جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پله­ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند. مصطفی بزرگ­نیا به ضرب سه گلوله از پای درآمد.

 

شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفت به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشت و در جای اولیه خود ایستاده بود. یکی از جان‌نثاران دسته جان‌نثار با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد. در این میان چند نفر از دانشجویان دانشکده­ی افسری که دانشجوی دانشکده فنی نیز بودند دوستان دانشجوی خود را هدایت کردند و دستور دادند به زمین بخوابند و بدین ترتیب عده زیادی از مرگ حتمی نجات یافتند. دسته­ای در آبخوری و عده زیادی در کتابخانه پنهان شدند و افراد متعددی در پشت ستون­های سنگی دانشکده خود را از گلوله حفظ کردند.

 

عده­ای نیز به کارخانه­های  دانشکده فنی پناه بردند، لباس کارگری به تن کرده از معرکه جان به سلامت بردند. رگبار گلوله همچنان برای دقایقی طولانی و مرگبار ادامه داشت. من به اتفاق عده زیادی از دانشجویان از راهرو جنوبی دانشکده رهسپار درب جنوبی شدم ولی ناگاه در انتهای راهرو به یک دسته سرباز برخورد کردیم که تفنگ­ها را به سوی ما نشانه گیری کرده دستور ایست می­دادند. ولی چون در آن بحبوحه ایستادن میسر نبود، آنها نیز شروع به تیراندازی کردند. دسته­ای بر روی زمین خوابیدند و دسته ای دیگر به اطاق­های اطراف راهرو و پشت کلاس­ها و دستشویی پناه بردند. در یک طرف راهرو پله­ای وجود داشت که به زیرزمین میرفت و آزمایشگاه مقاومت مصالح در آنجا بود. عده زیادی از دانشجویان که از دو طرف تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند، به ناچار به این آزمایشگاه پناه بردند.

 

فشار واضطراب به حدی بود که اغلب دانشجویان از روی پله ها غلطیده و به پایین پرت می­شدند و چون درهای آزمایشگاه بسته بود و کسی نمی­تواست داخل شود، پس از لحظه­ای انبوهی از دانشجویان در پایین پله­ها تشکیل شد و عده­ای زیر فشار له شدند. من نیز همراه این عده وارد آزمایشگاه شدم. خون مجروحین آنقدر زیاد بود که پایین پله ها گلگون شده بود. بین دوستان ما، شیشه پای یکی را شکافت. دیگری پایش هدف گلوله قرار گرفت و سوراخ شده بود. دانشجویان و مستخدمین آزمایشگاه مشغول بستن زخم­های دانشجویان مجروح بودند. از حدود سی نفری که به آزمایشگاه پناه بردند، به استثنای دو یا سه نفری همه مجروح شده بودند. دانشکده کاملاً محاصره شده بود و کسی نمی توانست خارج شود.

 

حتی هنگام تیر اندازی داخل دانشکده سربازان خارج نیز شروع به تیراندازی کردند و مقداری از سنگ­ها و شیشه­های جلوی دانشکده فنی را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقیقه­ای سکوت دانشکده را فرا گرفت. سربازان با سرنیزه اطراف دانشکده پست می­دادند. اولیای دانشکده، مستخدمین و چند نفری از  دانشکده پزشکی می­خواستند مجروحین را به پزشکی برده، معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند. بدن مجروحین در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. اجساد خون آلود شهیدان و آن همه ناله­های پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقیمانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند، گرفتند و آن­ها را با قنداق تفنگ زده با دست­های بالا به صف کرده، روانه­ی زندان کردند. ما همچنان در مخفیگاه خود بیش از دو ساعت ماندیم تا بالاخره با لباس مبدل کارگری از دانشکده خارج شدیم و به کارخانه رفتیم و در آنجا ابزار به دست گرفته مشغول کار شدیم تا سربازان ما را کارگر تصور کنند.

 

سپس دور از چشم سربازان از در پشت خارج شده و دوستان مجروح خود را به بیمارستان بردیم. مهندس خلیلی رییس دانشکده فنی را نیز بازداشت کردند و دکتر عابدی معاون دانشکده را به جنوب تبعید کردند. بدین ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند، به طوری که حتی پس از ماه­ها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون می­آمد. مأمورین انتظامی پس از این جنایت، از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتادند و برای پوشاندن آثار جرم خود خون­ها را پاک کردند ولی ماه­ها اثر خون در گوشه و کنار دیده می­شد و سال­ها جای گلوله­ها بر در و دیوار دانشکده فنی نمایان بود و تا زمین می­گردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر کودتاچیان خواهد بود.

 

دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرو رفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کرده با سکوت غم­آلود و ماتم زده رهسپار خیابان­های مرکزی شهر شدند، مخصوصاً در خیابان های لاله زار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب می­کرد. بیش تر دانشکده­های شهرستان­ها برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زیادی از سازمان­های دانشجویی خارج از کشور نیز به عمل وحشیانه دولت کودتا به شدت اعتراض نمودند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک نمودند و تصادفاً سه نفر کشته شدند. یکی از مجلات، با آنکه سانسور شدیدی وجود داشت و کسی جرأت نمی­کرد علیه نظام کلمه ای بنویسد به مسخره نوشته بود: “اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس بنابراین دانشجویان پر درآورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده­اند.”

 

واقعه ۱۶ آذر ماه ۱۳۳۲، حادثه ای ست دردوار که هیچ­گاه از خاطر جامعه دانشگاهی پاک نخواهد شد. واقعه­ ای که دانشجویان در مبارزه با امپریالیسم جهانی به خاک و خون غلطیدند و در مقابل نیکسون معاون رییس جمهور وقت آمریکا قربانی شدند. شهادتی که بر مبنای آزادی­خواهی و عدالت­خواهی بود. مبارزه­ای دوسویه از یک سو با استبداد داخلی و از سویی دیگر با استکبار خارجی. باشد که راه آنها همواره با همین دو سویه مورد توجه قرار گیرد، ان­شاء الله.

برچسب ها: 16آذر, گزارش,
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین