نماینده اصولگرای مجلس نهم با بیان اینکه هیچ یک از سران اصولگرا به احمدی نژاد ارادتی نداشتند، گفت:در دو دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد احزاب و جریانات اصولگرا، به علت جریان مردمی که پشت سر وی راه افتاد مجبور به حمایت ازاحمدی نژاد شدند.
مهدی کوچک زاده در گفت وگو با خانه ملت، به تشریح دیدگاه خود در خصوص آرایش سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و وضعیت اصولگرایان پرداخت که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
فکر میکردید با توجه به تلاش اصولگرایان چنین نتیجهای را در انتخابات یازدهم ریاستجمهوری شاهد باشیم؟
بله. احتمال میدادم که انتخابات دومرحلهای و بین آقای روحانی و یکی از افراد به اصطلاح اصولگرا باشد.
یعنی احتمال پیروزی نهایی حسن روحانی را میدادید؟
بله احتمال میدادم. البته رای آقای روحانی، رای شکنندهای است. وی از نظر سیاسی چندوجهی است. اولا یک روحانی است. عضو جامعه روحانیت مبارز و البته از هواداران آقای هاشمی رفسنجانی است. از طرف دیگر گفته میشد که عارف به نفع وی کنار رفت ولی خود این مساله را اعلام نکرد تا موجب ریزش برخی آرا ایشان که قطعا از اصلاح طلبان دل خوشی نداشتند نشود. همه اینها باعث میشد که ترکیبی از آراء حول وی شکل بگیرد.
ضمن اینکه متاسفانه فضای شکل گرفته علیه دولت آقای احمدینژاد به عنوان دولت اصولگرا طی ۷، ۸ سال گذشته و به خصوص ۴ سال گذشته به علاوه مشکلات اقتصادی که بخشی از آنها به خاطر تحریمها طبیعی بود باعث شد بخشی از مردم در پی انتخاب گزینهای غیر از گزینه منسوب به این دولت یا جریان اصولگرایی باشند.
آقای روحانی هم متاسفانه در تبلیغات انتخاباتی خود حداکثر سیاهنمایی را علیه دولت کرد و خود را منجی همه کشور و رافع همه مشکلات معرفی کرد. حالا انشاءالله این انتخاب برای وی مبارک باشد و به همان مطالبی که خودش اعلام کرد و نه بیشتر عمل کند که هم باعث عاقبت بهخیری خود و هم عاقبت بهخیری ملت میشود.
فکر میکنید نتیجه این انتخابات آرایش سیاسی کشور را دستخوش تغییر قرار میدهد؟
از نظر من آرایش سیاسی فعلی کشوربه هم ریخته است یعنی یک مجموعه منسجم و واحد از اصولگرایان که دارای یک شکل رفتار و یک آرمان مشترک باشند وجود ندارد و به همین ترتیب اصلاحطلبان هم مجموعه منسجم و واحدی که دارای روشها و آرمانهای واحد باشند نیستند.
علاوه بر این ها مجموعه دیگری که اگر از نظر جمعیتی بیشتر از این دو نبوده و با آنها برابری می کنند نگاه خوبی به این دو جریان ندارند.
علت این مساله چیست؟ تا چند سال پیش حیطههای اصولگرایی و اصلاحطلبان کاملا مشخص بود اما در حال حاضر بنا به فرمایش خودتان شاهد یک به هم ریختگی هستیم.
ریشه این تفرق در دو جریان سیاسی را باید در انگیزه شکل گیری آنها جستجو کرد. جریان اصلاح طلبی جریانی بود که بیش از آنکه برای ارائه و دفاع از یک آرمان مشخص و ریشه دار به وجود آمده باشد حول نفی و مخالفت با وضع موجود آن زمان شکل گرفت. یک طیف سیاسی به اسم اصلاحطلب حول یک شخص و برای رسیدن به یک هدف آن هم نفی هاشمی رفسنجانی به عنوان سمبل وضع موجود متبلورشد. در این طیف وسیع از بسیاری از متدینان که دلشان برای آرمانهای حضرت امام می تپید گرفته تا بی بند و بارهایی که هیچ سنخیتی با امام و انقلاب نداشته و خواستار نابودی نظام و ولایت فقیه بودند و از طرف دیگر طیف مخالف آنها گرد آمدند و به نظر میآمد که بسیار منسجم بودند اما واقعا اینطور نبوده و نیست.
از ابتدا معلوم بود که علیرغم واحد و مشخص بودن آرمان اصولگرایی، اصولگرایان متشکل از جریانهای سیاسی گوناگونی بودند که انگیزه مخالفت برخی از آنها با جریان اصلاح طلبی فقط کسب قدرت و اعاده جایگاه از دست رفته شان بود و اتفاقا این دسته همانهایی بودند که با طرز تفکر آقای هاشمی مخالفتی نداشتند و بلکه خود را پیرو ایشان دانسته و در سخنرانی عمومی شان هم خود را "نوچه" آقای هاشمی نامیده بودند. این ها بعد از پیروزی لیست آبادگران در مجلس هفتم، که البته خود نیز در تهیه آن لیست نقش داشتند، در یک صحبت عمومی اعلام کردند که "آبادگران چه پفیوزی است؟!!!" و بعد در برابر این پرسش که چرا توهین می کنید گفتند که آبادگران که یک اسم بیشتر نیست که آنرا هم ما خودمان درست کردیم و به کار بردن این لفظ برای یک موجود "غیرذوی العقول" بلا اشکال است. به این ترتیب با گذشت زمان و روشن تر شدن خواست ها و اهداف هر جزء از این طیف ها تفرق و عدم هماهنگی آنها بیشتر مشخص شد و باعث ایجاد به هم ریختگی فعلی شد.
فکر نمیکنید این به هم ریختگی از زمانی رخ داد که اصولگرایان از احمدینژاد که فردی مستقل بود حمایت کردند؟
من از ابتدا این باور را نداشتم که احزاب سیاسی اصولگرا با میل و اراده خودشان از احمدینژاد حمایت کردند و الان نیز چنین باوری ندارم.
پس با اراده چه کسی بود؟
در دو دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد احزاب و جریانات اصولگرا، به خاطر جریان مردمی که پشت سر وی راه افتاد مجبور به حمایت ازاحمدی نژاد شدند والا بیش از پیش با عدم اقبال مردمی مواجه می شدند. من آن زمان عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بودم. در دوره اول ریاستجمهوری، نامزد جمعیت ایثارگران، احمدینژاد نبود بلکه قالیباف بود در احزاب دیگر نیز چنین مساله ای وجود داشت. برای مثال نامزد مجموعه موتلفه علی لاریجانی بود. من تقریبا هیچ حزبی را به خاطر نمیآورم که از روی میل و اراده اولیه خودش از احمدینژاد حمایت کرده باشد و در دور دوم انتخابات به همان دلیل که عرض کردم مجبوربه حمایت رسمی از وی شدند.
اصولگرایان مجبور شدند بین آقای هاشمی و احمدی نژاد، احمدی نژاد را انتخاب کردند باز هم مجبور شدند؟
بله، از نظر من با توجه به اینکه آقای هاشمی امتحان خوبی را در دوره مسئولیت دولت خود پس نداده و اقبال مردمی نیز نداشت مجبور شدند بین آیت الله هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد، احمدی نژاد را انتخاب کنند.
یعنی اصولگرایان احمدینژاد را قبول نداشتند؟ با این شرایط میگویید مجبور شدند؟
باید در اظهار نظرها بین بدنه اصولگرایی و سران احزاب اصولگرا تفکیک قائل شویم. من معتقدم علیرغم عشق و ارادت بدنه جریان اصولگرا به آرمانهای امام و انقلاب و به تبع آن حمایت از فردی که او را دراین مسیر ارزیابی می کردند هیچیک از احزاب اصولگرا و سران آن به احمدی نژاد ارادتی نداشتند.
من از اول در مجموعه هایی که عضویت داشتم شاهد بودم که با بدترین الفاظ احمدی نژاد را یاد کرده و او را دروغگو و غیره می نامیدند و همین نحو رفتار غیرصادقانه آنها، موجب جدایی بنده از آنها شد. این بدنه با هدایت سران خود، یک راه را پیش میرود. خیر، اینطور نبود.
یعنی مردم اصولگرا انتخاب کردند و سران هم مجبور به تبعیت از آنها شدند؟
بله، چون در نظرسنجیها مشاهده میکردند که محمود احمدینژاد با رفتارها و نظراتی که ارائه می کرد، جلو افتاد. آنها نیزاز وی حمایت کردند در انتخابات دوره دوم نیزهمین طور بود. احزاب اصولگرا دیدند نمیتوانند فرد دیگری را مقابل میرحسین موسوی مطرح کنند. بنابراین باید بین بدنه و سران تفکیک قائل شوند. خواست بدنه اصولگرایی با خواست سران مجموعه اصولگرایان متفاوت بود.
پس میتوان نتیجهگیری کرد که همین امر باعث جدایی و چند دستگی اصولگرایی شد؟
این هم یکی از مسائل بود و در شکل گیری مجموعه های جدید اصولگرا تاثیرجدی داشت؛ ولی به هر حال عدهای که اسم آنها را کینهتوزان ریاکار میگذارم با اعمال نفوذی که در مجموعههای سیاسی داشتند، سیاهترین چهره ممکن را از این دولت به نمایش گذاشتند. مثلا در مجلس شورای اسلامی، دولت مسئول همه مشکلات معرفی میشود یا هر روز در مجلس خلاف صریح آییننامه اجازه داده میشود که بدترین توهینها و اهانتها به مسئولان دولتی و رئیس دولت شود.
طبیعی است که مردم این مسائل را میشنوند. علاوه بر اینها مشکلات اقتصادی که بخش عمده ای از آنها ناشی از تحریمهای کشورهای غربی علیه ایران بود دست به دست هم داد و مردم در اثر سیاه نمایی بی سابقه رسانه ای مسئول مشکلات را احمدینژاد و دولت دانستند و در انتخابات بخشی از آرای آقای روحانی به این دلیل کسب شد که در تبلیغاتش بیشترین مخالفت را با احمدی نژاد کرد و وانمود می کرد که با اصلاح طلبان هم همراه است تا رای آنها را هم جمع کند اما به هر حال آقای روحانی ریشه در جامعه روحانیت و راست سنتی دارد. شما ببینید در مراسم حرم امام یا ۲۲ بهمن یا برخی مراسمی که معنی خاصی داشت از ایشان دعوت می شد و حضور می یافت و چه صحبت هایی می کرد.
چرا اصولگرایان نتوانستند یک مدل انتخاباتی واحدی برای خودشان شکل دهند یا جایی که حتی ائتلاف سه نفره و ائتلاف ۵ نفر نیز شکست خورد؟
شکستی در کار نیست. ۴۹ و نیم درصد به ۵۰ و نیم درصد. من برخلاف تحلیل غالب علت به نتیجهنرسیدن را در شاخه شاخه شدن یک ماه نزدیک انتخابات نمیدانم بلکه در تفرقهافکنی چند ساله برخی اصولگرایان یعنی همان کینه توزان ریاکار میبینم. یعنی کینه توزان با سم پاشی هایی که به وسیله سایت ها و خبرگزاری هایشان کردند کاری کردند که اصولگرایان و معتمدان آنها نمیتوانستند دل خود را با یکدیگر صاف کرده و کنار هم باشند.
یعنی نفوذ این افراد که میگویید جزو سران هم نیستند از خود سران اصولگرایی بیشتر بود؟
ببینید من اگر بیشتر از بعضی از این آقایان به احمدینژاد انتقاد نداشتم کمترهم متوجه اشکالات او نبودم. اما برخی افراد کینهورزی کردند. رهبری انقلاب به برخی گفتند کینهتوزی میکنید. این امر باعث به اجماع نرسیدن امروز معتمدان یا به قول شما سران اصولگرایان شد. یعنی دلهایشان به واسطه تلاشهای آن چند سال بدخواهان کینه توز از هم دور شده بود و اگر این چند سال چنین اتفاقی رخ نمیداد شاید کنار هم نشستن آنها قابل تصور بود.
من به بسیاری از این افراد میگفتم که اینطور بی محابا به دولت حمله نکنید، شرایط کسی را که بار اصلی اداره کشور با وجود این همه جریانهای بدخواه بر دوش اوست درک کنید. انتقاد را منصفانه و خیرخواهانه با وی در میان بگذارید. اما برخی از آنها به دلیل از دست دادن قدرت، کینه توزانه برخورد کردند. اگر در این دولت هم به آنها بها ندهند به همان صورت کینهورزی و کینهتوزی میکنند و اگر سمتی هم به آنها بدهند مطمئنم آن را خراب میکند. مسئله بر سر نحوه طرح ایراد و راه رفع آن بود نه بی عیب و ایراد دانستن دولت. اما این جماعت چون بیش از آنکه استحقاق و لیاقتشان باشد در کارها مورد توجه نبودند و سهم متصور برای خود را به دست نیاورده بودند با قصد ریشه کنی دولت برخورد می کردند.
بنابراین سران جریان اصولگرایی نفوذ چندانی بین مردم نداشتند تا بتوانند نظر آنها را تغییر دهند.
و هنوز هم ندارند. در انتخابات اخیر آیا یک نفر از لیست شورای شهر جریان موتلفه رای آورد؟ ببینید چه کسانی در مجلس نهم رای نیاوردند؟ در انتخابات ریاست جمهوری هم که این عدم نفوذ کلام اظهر من الشمس شد.
علت آن را چه میدانید؟
به رفتارها بازمیگردد.
مگر رفتارشان به چه صورت است؟
آنها واقعیات جامعه را درست ارزیابی نکردند، برای مثال اینکه در اوایل پیروزی انقلاب شرایط ایجاب میکرده که بدون بررسی و انتخاب بهترینها، به موجودها بسنده کنیم واختیار و مسئولیت بدهیم را درک نکردند. استفاده از جماعت محدود به منصب رسیده در اوایل انقلاب به خاطر محدودیت های آنروزها تا امروز و ۳۰ سال بعد از انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. روزی که انقلاب پیروز شد نظام یک سازمان و ساز و کار جامعی برای شناسایی افراد خبره و صاحب صلاحیت و متعهد برای سپردن مسئولیت ها در بخشهای مختلف نداشت وهمان متدینانی که در دسترس بودند مثل علی اکبر ولایتی، بادامچیان، عسگراولادی، در رأس امور قرار گرفتند. خوب این طبیعی بود.
اما به مرور انقلاب آدمهای شایستهای تربیت کرد اما آن دوستان به هر دلیلی تمایلی به خالی کردن کرسی مسئولیت و دادنش به افراد دیگر نداشتند و علاوه بر این برخی هم به پست ها ومنافعی که برای آن بر خلاف ارزشهای انقلاب ایجاد کرده بودند دلبسته شده بودند وعده ای به اشرافیگری روی آورده بودند و با عکسالعمل اجتماعی مواجه شدند. در انتخابات خرداد ۷۶ همین اتفاق افتاد که بخشی از دلایلش همین امر بود وضرورت آن صحبت آقای ناطق نوری مبنی بر اینکه امثال ما دیگر باید به اتفاق فکر برویم ، درک شد ولی باز همین نتیجهگیری صحیح را فراموش کردند و دوباره خواستند از اتاق فکر بیرون آمده و پست ها را بین خود تقسیم کنند که مردم نیز جواب ندادند.
پس مردم از برخی رفتارآنها خسته شده و میخواستند از یک فکر نوی استفاده کنند.
نمیدانم این عبارات دقیق است یا نه شاید بهترباشد بگوییم مردم افراد و رفتارهای بهتری را شناسایی کرده بودند. مردم به دنبال کسانی می گشتند که در تعامل، تخصص و مسائل مختلف به خواست مردم بهتر پاسخ دهند. در انتخابات مجلس هفتم جمعیتی به نام آبادگران مطرح شد و مردم به این مجموعه رای دادند. اما همانطور که قبلا گفتم این جمعیت را تنها یک اسم دانستند که موجودی ذوالعقول نبود. در حالی که در انتخابات مجلس هفتم به اسم آبادگران ترکیبی جدیدی از نمایندگان به مردم پیشنهاد شد. درست است که اسامی آقایانی از همان قبلی ها هم در لیست دیده می شد. اما وجهه غالب لیست آبادگران چهرههای جدیدی بود که مردم به تخصص و تجربه و کارآمدی و پرهیز از اشرافیگری و ساده زیستی و. در آنها امید بسته و رای دادند. اما بعد از یک دوره این حقیقت از سوی کسانی که خود را قیم آبادگران می دانستند فراموش شد و گفتند آبادگران نامی است که ساخته دست خود ماست و این اشتباهشان بود و تا امروز هم این روند خود را طی می کنند.در انتخابات ریاستجمهوری، ولایتی نامزد که بود؟ چرا به وی اقبال نشد؟ البته دلایل دیگرهم دارد.
بنابراین سرنوشت اصولگرایان را چطور میبینید؟
باید جامعه را شناخت و خواستهای جامعه را به درستی تشخیص داد. باید برای ارزشها و آرمانهای حضرت امام (ره) که به دلیل ریشه داشتن در اسلام ناب فطرتا مورد تائید مردم است به معنای واقعی ارزش قائل شد، نه اینکه اینها را به عنوان پرچم در دست گرفته و در فرصت ها از آنها سوء استفاده کنیم. چون قطعا اثرعکس میدهد. مردم با هیچ اسمی قوم و خویشی و با هیچ اسمی دشمنی ندارند. اگر این روش ها تصحیح شود و صادقانه برای مردم و حقوق آنها دلسوزانده شود و از اشرافیگری و سوء استفاده اطرافیان از پست ها و امکانات جلوگیری شود، مردم به معرفی شدگان کسانی که اینگونه عمل کنند رای میدهند البته به شرطی که در عمل، تفاوت را ملاحظه کنند.
فکر میکنید رویکرد حسن روحانی به اصولگرایان به چه صورت باشد؟
ایشان در ادعاهای تبلیغاتی خود اظهار کرده که جامعه را نمیتوان با یک جناح اداره کرد، بنابراین اگر خواهان موفقیت است باید به حرف خودش عمل کند. بالاخره باید توجه کند که ۷/۵۰ درصد رای دارد و تقریبا همین اندازه به وی رای ندادهاند. وی باید به این مساله توجه داشته باشد و البته بیش از این به حقوق مردم و نه سران احزاب مدعی داشتن حمایت مردم توجه کند و کلیدش به داس تبدیل نشود تا انشاالله موفق شود و مردم را به سمت صلاح و رفاه پیش ببرد.
فکر میکنید امکان تحقق چنین دولت فراجناحی وجود دارد؟
حامیان آقای روحانی باوری دارند مبنی بر اینکه ما آقای روحانی را به اینجا رساندیم. نکته ای که دقیقا به خاطر دارم بعد از دوم خرداد در مورد آقای خاتمی هم حامیان ایشان مطرح می کردند که او خودش کسی نیست که مورد شناخت و اقبال مردم باشد و این ما بودیم که ایشان را به اینجا رساندیم. در مناظره ای که با عباس عبدی که در تلویزیون العالم صورت گرفت، عباس عبدی گفت مردم از آقای روحانی شناختی نداشته و اقبالی به وی نبود بلکه به عقبه و حامیان وی توجه کرده و به وی رای دادند. وی در آن مناظره یکبار گفت که آقای روحانی زمانی که وارد این عرصه شد ۷ دهم درصد رای داشت حمایت ما باعث شد که به ۳۵ و نیم درصد برسد و دوباره بعد از چند لحظه مجددا گفت وی وقتی وارد شد ۸ دهم درصد رای داشت و حمایت ما باعث شد که آرائش به ۴۵ درصد برسد با چنین تصور و باوری حامیان آقای روحانی تا گرفتن سهم خود کوتاه نمیآیند و البته مقاومت در برابر این زیاده خواهان که بعضا حمایت مادی و معنوی اجنبی را هم دارند سخت است.
به نظرم اگر آقای روحانی تمایل دارد که ریاستجمهوری موفقی را پشت سر بگذارد باید به همان صحبت خود مبنی بر دولت اعتدال عمل کند. این اعتدال البته به معنای وادادگی و حرکت بین حق و باطل نیست. اعتدال به معنای حرکت بر روی خط مستقیم حق ایستادگی مقابل موارد مخالف منافع ملی و ارزشهای انقلاب و مصلحت انقلاب است، البته ممکن است تغییر برخی مسائل زمانبر باشد اما در صورت ارائه توضیح درست برای مردم، شرایط را درک و مشکلات را میپذیرند، اما پشت گوش انداختن آن به بهانه زمانبر بودن آن پذیرفته نیست.
ممکن است بین اصلاحطلبان و اصولگرایان و افراد مستقل در حرکت در خط مستقیم و موافق ارزشهای انقلاب اختلاف دیدگاه و نظر وجود داشته باشد. ممکن است روش ها متفاوت باشد.
خیر، اینها امور واضحی است، تفسیربردار هم نیست. مقاومت در مقابل زورگویی مستکبرین، تفسیربردار نیست. خود آقای روحانی در مصاحبه مطبوعاتی خود به خوبی در مورد این مساله صحبت کرد. گفت ذرهای از حق ملت ایران در مقابل آمریکا کوتاه نمیآییم. این مساله تفسیر بردار نیست که برخی حامیان وی بگویند ما به دنبال حق هستیم ولی تا جایی که دچار بایکوت از طرف جامعه جهانی نشویم!!! این حرف غلطی است. این یعنی در صورت بایکوت شدن از حقوقمان دست برمیداریم؟ این حرف نه منطقی است و نه با عزت و مصالح ملی سازگار این همان چیزی است که دشمنان ما با اعمال تحریم ها در صدد دستیابی به آن هستند و ملت ما شعارش هیهات من الذله است.
طبیعتا در مورد نوع تحقق حقوق ملت ایران نگرش و دیدگاه حسن روحانی با نگرش جلیلی و حتی احمدینژاد متفاوت است.
تجربه دوره حاکمیت آقای روحانی و دوستانش وانذارها و ممانعتهای رهبر معظم انقلاب از برخی روشها باید همه را متوجه کرده باشد که مسیر جمهوری اسلامی و روش آن کدام است.
حضرت آقا همان موقع نیز فرمودند که مسئولان ما با خواسته های غربی ها همراهی کردند، اما من دیدم آنها (غربی ها) زیادهروی میکنند گفتم این عقبنشینی باید به پیشروی تبدیل شود و اولین قدم از این پیشروی هم در همان دولت عقبنشینیکننده باید صورت گیرد. ما نباید دچار ارتجاع و بازگشت به روشهای امتحان پس داده شویم.
اتفاقا آقای روحانی هم در کنفرانس مطبوعاتی خود به درستی خطاب به مخالفین حقوق هسته ای ملت اشاره کرد که شرایط امروز با شرایط ۸ سال پیش بسیار فرق کرده است.
ما علیرغم مشکلات تحمیلی که برای کم شدن پشتیبانی مردم از نظام داشتیم انتخابات های متعدد با مشارکتی بین ۷۰ تا ۸۰ درصد برگزار کردیم، مخالفین ملت و نظام جهموری اسلامی ایران با چنین ملتی مواجه هستند و فشارهای آنها نه تنها ملت را از پشتیبانی نظام منصرف نکرده بلکه آموختهتر نیز کرده است.
روحانی می تواند از روی سکوی ایجاد شده توسط احمدی نژاد، حرف نظام را به دنیا بزند
هشت سال قبل آنها باور نمیکردند که ایران توان غنی سازی پیدا کند. امروز موضع ما و آنها با ۸ سال پیش کاملا متفاوت است به برکت استقامت این ملت، امروز آقای روحانی از یک موضع بالاتر و مقتدرانهتری میتواند صحبت کند. البته باید انصاف داشت این شرایط یکی از دستاوردهای همین دولت ۸ ساله است که بسیارغیرمنصفانه و ظالمانه در مناظرات انتخاباتی به آن حمله شد. آقای روحانی به راحتی میتواند روی سکوی بلندی که دولت احمدینژاد ایجاد کرده بایستد و حرف نظام را از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران به دنیا بزند.
چرا احمدینژاد از یک ماه قبل از انتخابات سکوت کرد؟
نمی دانم و فکر نمی کنم سکوت کرده باشد.
چرا! عملا سکوت کرد. حتی در مقابل عدم تایید صلاحیت اسفندیار رحیممشایی واکنشی که همه انتظار داشتند نشان نداد.
محمود احمدینژاد از ابتدای انتخابات هم گفت همه باید بر طبق قانون عمل کنیم. وقتی شورای نگهبان رد کردند چه بگوید؟ اصلا چه حقی دارد که بگوید؟ قانون فصل الخطاب است.
از حرف تا عمل فاصله زیاد است. احمدینژاد در ابتدای ریاست جمهوری خود سوگند هم خورد اما کارهای خلاف قانون بسیاری هم انجام داد.
رهبر معظم انقلاب بارها گفتند که همه باید در چارچوب قانون عمل کنند ولی مجلس هم باید قانونی بنویسد که آن قانون عملی باشد. بارها تذکر دادند که قانون همچون ریلی است که باید قطار دولت روی آن حرکت کند. اگر این ریل گذاری بدون توجه به امکان پیچیدن قطار با پیچ های تند طراحی شود بدیهی است که قطار از مسیر خارج می شود. من باور دارم که برخی موارد اگر تخلفی از سوی احمدینژاد در قانون صورت گرفته به دلیل پیچ و غیر قابل اجرا بودن آن قانون بوده است.
نمیشود به دولت بگوییم به خاطر این تبصره قانونی ملت را نابود کن! با نگاهی گذرا به طرح های پیشنهاد شده در مجلس، ملاحظه خواهید کرد درصد بسیار بالایی از آنها اصلاح طرح های قانونی مصوب همین مجلس و در گذشته بسیار نزدیک است خوب همین پدیده شاهد آنست که بسیاری از طرحهای مصوب مجلس بسیار عجولانه و بدون ملاحظه منافع ملی و صرفا با دید تنگ منافع جمعی و یا منطقه ای تهیه و تصویب می شود.
به یاد دارم در مجلس هفتم سقف واردات بنزین را یک عددی مثلا چند میلیارد دلار اعلام کرده بود. مثلا گفته بودند حق دارید دو میلیارد دلار بنزین وارد کنید. دو میلیارد دلار بنزین در آن روز مثلا فلان مقدار لیتر بنزین میشد. پس از افزایش قیمت بنزین مقدار بنزینی که با دو میلیارد قابل وارد کردن بود بسیار کمتر از نیاز کشورمی شد. احمدینژاد باید چه میکرد؟ از منابع شرکت نفت پول داد و بنزین وارد کرد. میشد گفت این کارغیرقانونی است. به نظرم بسیاری از این مسائل بهانهگیری بود. دلایل متقنی برای بیقانونی عمدی احمدینژاد وجود نداشت. ضمن اینکه من تردید ندارم اگر این نحو رفتارها که نام آن را قانون گریزی گذاشته و دولت را به آن متهم می کنند در دولت های قبل بیشتررخ نداده باشد کمتر نیست، این نکته ای بود که من از مرکز پژوهش ها درخواست تحقیق در مورد آن را دادم ولی علیرغم وعده به انجام هیچگاه عملی نشد! در حالیکه بررسی رفتارهای خلاف قانون این دولت با درخواست خود رئیس مرکز پژوهش ها با سرعت در دستور قرار گرفت و انجام شد.
با توجه به تمام شرایطی که عنوان کردید توقع می رفت محمود احمدینژاد طبق صحبتهای خودش جنب و جوشی انجام دهد. اما الان یک سکوت و حاشیهنشینی را شاهد بودیم.
شما توقع بیجایی دارید که وی یک جنب و جوشی بر خلاف قانون و منافع جامعه داشته باشد.
این سکوت به نفعش بود؟ بر آینده سیاسیاش تاثیر میگذارد؟
بله به نظرم کار درستی کرد داغ را بر دل کسانی گذاشت که شلوغکاری و اعتراض شدید را از طرف وی پیشبینی میکردند یا به عبارت بهتر آرزو می کردند او باز هم به آنها بهانه بدهد تا بیشتر به وی حمله کنند و در پوشش این حملات ظاهری به وی ارزشهایی را که با اقدام او احیا شد منکوب نمایند.
الان آینده وی را چطور میبینید؟
آینده وی را آینده نشان خواهد داد. آقای احمدینژاد را کسانی که در این ۸ سال تخریب کردند تا کاملا دفنش نکرده و خاطره اش را هم از ذهن ها محو نکنند و یا منفور نسازند دست برنمیدارند. همین احضار وی به دادگاه یکی از شواهد است. کسانی که ۸ سال به احمدینژاد بدترین توهینها را کردند و امروز در حال چیدن میوه آن هستند به این آسانی وی را رها نمیکنند. اینها باید احمدینژاد را در حافظه تاریخی ملت نابود کنند که نشود گفت کسی غیر از ما آمد علیرغم داشتن اشتباه خدمت هم کرد.
اما احضار وی به دادگاه بیجهت نبوده است.
به همان دلیلی که خیلیها باید به دادگاه بروند اما نرفتند وی به دادگاه آنهم به این شکل احضار شده است. آنچه در مورد احضار اخیر احمدینژاد مطرح است در همه دولتها بوده است. هر کسی میتواند در مورد طرز کار قوا به کمیسیون اصل نود شکایت کند این شکایت مثل هر شکایت دیگری میتواند محتوایش پراز مطالب غیرمستند و غیرمنصفانه باشد. قانون میگوید اگر چنین شکایاتی شد بخشی که مربوط به مجلس است، رسیدگی میکند اما اگر اتهامی وارد شده که دستگاه قضایی باید رسیدگی کند به قوه قضاییه ارجاع داده میشود و این قوه نیز باید رسیدگی کند. اما معلوم نیست ادعاهایی که در ادعانامه یک شاکی عل