بعد از انتخابات اخير رياستجمهوري، فضاي روابط با كشورهاي غربي كاملا متفاوت از گذشته شده است، چنانچه طي چند ماه گذشته شاهد تحركات ديپلماتيك بين ايران و كشورهاي غربي هستيم. سفر هياتهاي متعدد به جمهوري اسلامي ايران و نيز هياتهاي ايراني به كشورهاي اروپايي، خود نويدبخش گسترش روابط اقتصادي و سياسي بين ايران و كشورهاي اروپايي است. اين امر همچنين فضا را براي فعاليت ايرانيهاي مقيم اروپا كه تعدادشان قريب به يك ميليون نفر است، مساعدتر ميكند. مسيري كه با كشورهاي اروپايي در پيش گرفتهايم مسيري است كه ميتواند منافع طرفين را تامين كند. كشورهاي اروپايي متوجه شدند كه همه منافع خود را نبايد در گرو منافع رژيم صهيونيستي و امريكا قرار دهند. در ميان كشورهاي اروپايي اختلاف جدي به وجود آمده است و گرچه سعي دارند آن را بروز و ظهور ندهند و كتمان ميكنند كه اختلافي وجود دارد، ولي كاملا روشن است كه نگرش متفاوتي در بين كشورهاي غربي منجمله كشورهاي اروپايي به وجود آمده كه خود نشاندهنده توجه اين كشورها به ناكارآمدي سياست تحريم عليه ايران است. ايران كشور بزرگي است كه نه با تحريم از پاي در ميآيد و نه با آن منزوي ميشود. اخبار چند ماه گذشته حاكي از اين است كه ميتوان انتظار گسترش بيشتر روابط با كشورهاي اروپايي را داشت. از سرگيري روابط ايران و انگليس در سطح كاردار غير مقيم و بدون حضور حافظ منافع را ميتوان يك اقدام مثبت در همين راستا تلقي كرد. گرچه اقدام دو سال قبل دانشجويان معترض در مقابل سفارت انگليس در تهران، نبايد روي ميداد ولي دولت انگلستان نيز ميتوانست كار را به آنجا نرساند و سفارت خود در تهران را به تعطيلي نكشاند. البته انگلستان نيز در طول اين دو سال ضرر كرده و به نوعي خود را از تبادل نظر با ايران و استفاده از تجربيات آن در رايزنيهاي ديپلماتيك محروم كرد. ولي به هر حال تصميم دو كشور مبني بر از سرگيري روابط و ارتقاي آن به سطح كاردار غيرمقيم، فضاي متفاوتي را ميتواند فراهم كند. البته تا رسيدن روابط به سطح سفير و استقرار سفرا هنوز فاصله است ولي به تدريج ميتوان انتظار داشت كه مقدمات آن نيز فراهم شود. رابطه دو كشور ايران و انگليس هميشه پرچالش و به نوعي دچار دستانداز بوده است، كه آن را هم ميتوان به دليل عملكرد غلط كشور انگليس در قبال ايران چه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و چه بعد از آن دانست. در قبل از پيروزي انقلاب، دولت انگليس مداخلههاي فراواني در امور داخلي ايران داشته و رفتارش با كشور ما در شأن ملت بزرگ ايران نبوده است. بعد از پيروزي انقلاب هم همواره سعي ميكرد در مقاطع مختلف و با اقدامات گوناگون روابط ما را با ديگر كشورهاي غربي تحت تاثير قرار دهد. دركنار امريكا، انگليس تنها كشور غربي است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي رابطه با آن به طور كامل قطع شد. گرچه در زماني نيز با فرانسه دچار چالش شديم اما آن زودگذرتر و سطحيتر از مشكل ما با انگلستان بود طي دو سال گذشته فضاي روابط بسيار سرد و نامناسب بود، ولي حضور كاردار غير مقيم در دو كشور و امكان رايزني ميتواند يخهاي روابط را به تدريج آب كند. البته اين موفقيت به عملكرد انگليسيها بر ميگردد كه بايد نشان دهند كه مايلند روش و رفتار خود را نسبت به دولت و ملت ايران تغيير دهند.
البته رابطه با انگليس در سطح كاردار غيرمقيم خيلي عادي و منطقي به نظر نميرسد ولي انتظار ميرود روابط دو كشور در جهت افزايش سطح روابط و تبادل سفرا حركت كند.
اگر انگليسيها منطقيتر فكر كنند متوجه ميشوند كه با اين ملت بزرگ بايد متناسب با شان و حيثيت آنها عمل شود. قطعا اين انتظار دور از دسترس نيست، اما اينكه در چه زماني اين اتفاق بيفتد آينده نشان خواهد داد. هرچند تصور نميشود كه اين اتفاق در يك زمان بسيار كوتاه انجام شود اما اميد است تا در ميان مدت به اين سطح از روابط دست پيدا كنيم.
منبع: اعتماد