counter create hit اصلاح‌طلبی هم روش و هم هدف است
۰۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۲:۱۷
کد خبر: ۶۱۷۴۳

اصلاح‌طلبی هم روش و هم هدف است

برخی تصور می‌کنند اصلاحات مسیری برای رسیدن به اعتدال است و برخی دیگر عکس آن را در ذهن دارند یعنی تصور می‌کنند اعتدال مسیر رسیدن به اصلاحات است اما احمد پورنجاتی هر دو گزینه را رد می‌کند و می‌گوید هیچ کدام از این مولفه‌ها راه رسیدن به دیگری نیست.

برخی تصور می‌کنند اصلاحات مسیری برای رسیدن به اعتدال است و برخی دیگر عکس آن را در ذهن دارند یعنی تصور می‌کنند اعتدال مسیر رسیدن به اصلاحات است اما احمد پورنجاتی هر دو گزینه را رد می‌کند و می‌گوید هیچ کدام از این مولفه‌ها راه رسیدن به دیگری نیست.

 

به گزارش خرداد، گفت‌وگوی روزنامه آرمان با احمد پورنجاتی فعال سیاسی اصلاح‌طلب در همین موضوع را در ادامه می‌‌خوانید:


برداشت میانه‌روی از اعتدال یعنی چه؟ یعنی وسط ایستادن. یکم اصلاح‌طلب بودن و یکم اصولگرا بودن و یا یکم حق و یکم باطل و یا فرد اعتدالگرا باید حتی در موقعیت‌های خاص کاملا در یک جناح و گروه قرار بگیرد؟


اعتدال به مثابه یک حرکت آونگی نیست که در میانه یک گرانیگاه به هرقیمتی قرار بگیرد. اعتدال باید رو به یک هدف باشد، پس اگر رسیدن به یک گفتمان را به عنوان یک هدف درنظر گرفته باشیم مانند گفتمان اصلاح‌طلبی و تحول‌خواهی می‌توانیم آن را از روش‌های اعتدالی دنبال کنیم و برای تحقق آن لازم نیست سهمی به رویکردهای ضد اصلاحاتی بدهیم. یک روش اعتدالی یعنی با توجه به واقعیت‌ها به جای حرکت‌های تعلیقی روی زمین حرکت کنیم و آنچه مهم است در حرکات اعتدالی میوه قبل از رسیدن چیده نمی‌شود، این به معنی آنکه میوه فاسد و آفت زده چیده شود نیست، اعتدال میوه سالم و رسیده را می‌چیند. اعتدال شیوه‌ای برای رسیدن به هدف است. اگر تحول‌خواهی و توسعه اجتماعی مدنظرمان برای رسیدن به شرایط پایدار جامعه مدنی است روش اعتدالی در این میان پرهیز از عدم توجه به واقعیت‌های موجود و بهره گرفتن از ظرفیت‌های موجود و دوری از برخوردهای شعارگونه، ذهنی و پیش از موعد است. بنابر این نقطه اپتیمم و مناسب اعتدال عبارت از نتیجه بخشی و کارآمدی است.


این تعاریف اعتدال را نه یک گفتمان بلکه یک راه و روش می‌دانید، پس هر دو جریان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی می‌توانند برای رسیدن به اهدافشان از این روش استفاده کنند؟


بعضی‌ها گفته‌اند که اعتدال بیان دیگری از اصلاح‌طلبی است، من با این تعریف مخالف هستم. اصلاح‌طلبی یک گفتمان با تمام ویژگی‌هایی که یک گفتمان دارد، است. یک گزاره منطقی که هم تعریف، هم روش و هم هدف دارد. بعضی‌ها می‌گویند اصلاح‌طلبی یک روش برای رسیدن به یک هدف است، من با این تعریف نیز موافق نیستم چراکه اصلاح‌طلبی هم روش و هم هدف است. اصلاح‌طلبی یعنی اصلاح وضع موجود به وضع مطلوب، راه رسیدن به این هدف نیز نه راه و روش‌های انقلابی که استفاده از پتانسیل واقعی جامعه است، بنابر اصلاح‌طلبی را می‌توان یک گفتمان نامید. اصولگرایی هم یعنی حفظ وضع موجود.


آیا روش اعتدالی در تاریخ سیاسی ایران ریشه دارد و اگر ریشه دارد مصادیق را لطفا بیان کنید؟


ما در اینباره می‌توانیم مشروطه را نقطه آغاز قرار دهیم. مشروطه یک حرکت اعتدالی بوده یعنی در عین حال که پیش از مشروطه با یک حرکت تند و مسلحانه یعنی ترور ناصرالدین شاه توسط میرزارضا کرمانی مواجه بودیم اما خاستگاه مشروطه ترور ناصرالدین‌شاه نیست. مشروطه برخاسته از نوعی خواست اجتماعی و برخورداری از آموزه‌های تحولات سیاسی در جهان بوده و به همین دلیل نیز از سوی مشروطه‌خواهان درخواست عدالت خواهانه داده می‌شود. نخستین احزاب این جریان هم اعتدالیون در مقابل تندرو‌ها هستند و آنکه کارآمدتر و موفق‌تر عمل می‌کند، جریان اعتدال‌گراست. از آن سو حیدرخان عمواغلو را می‌بینیم که در آن دوران برای پیشبرد اهدافش در درون یک نهضت اجتماعی متوسل به شیوه‌های رادیکال و عملیات متکی به سلاح گرم می‌شود و یا کمیته مجازات شکل می‌گیرد که به صورت افراطی عمل می‌کند، اما هیچ‌کدام عملا نقش مهمی در تکوین روند اصلاحی جامعه ندارند. پس از کودتای ۱۲۹۹ و شروع سلطنت پهلوی، با صنعت ملی شدن نفت مواجه می‌شویم و الگویی که دکتر محمد مصدق داشته حرکت اعتدالی بوده است درحالی که در همان دوره گروه‌های تندروتری که هیچ خاصیتی نداشتند نیز وجود داشتند و عملا کاری از پیش نبردند. بعد‌ها در ادامه فعالیت‌های کنشگران سیاسی با حرکت‌هایی اعتدالگرا چون نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی مواجه می‌شویم که در قالب فعالیت‌های پارلمانتاریستی نقش موثری هرچند خارج از حاکمیت ایفا می‌کنند و از نظر تاثیرگذاری بر عرصه عمومی موفق‌تر بوده‌اند. پیشینه حرکت اصلاحی قبل از انقلاب را می‌توان به این جریان‌ها نسبت داد، درحالی که همان زمان حرکت‌های تند، چریکی و به اصطلاح مبارزات مسلحانه شکل می‌گیرد و به‌راحتی سرکوب می‌شود و نتیجه خاصی عاید نمی شود.

 

حرکات اعتدالی بعد از انقلاب نمود مشخص تری پیدا می‌کند؛ هرچند خود انقلاب را هم به نوعی حرکت متکی به اعتدال می‌دانم. در جریان انقلاب نمونه‌هایی از حرکت‌های تند را می‌توانیم پیدا کنیم، اما مجموع حرکت اعتدالی بود به این معنی که از خشن شدن و رویارویی مسلحانه در برابر رژیم قبل جلوگیری می‌شد. در دوران پس از انقلاب هم شاهد بودیم جریانات تند چه در عرصه حاکمیت و چه در عرصه عمومی نمود چندانی نداشتند و حتی بخشی از جریان چپ رادیکال که البته در فضای اولیه سال‌های انقلاب و جنگ شاید تندروی‌های طبیعی داشت نیز به حدی نبود که به روند کلی آسیب بزند. متقابلا رویکردهای اعتدالی نیز داشتیم، صرف نظر از نهضت آزادی و شخص مهندس بازرگان در این سوی قضیه ما شهید بهشتی را داشتیم. آیت‌ا... بهشتی با توجه به تمام موقعیت برجسته‌ای که داشت و حتی در حزبی که تشکیل داده بود که مملو از دو گرایش چپ و راست تندرو بود همیشه سعی می‌کرد نقطه میانه را حفظ کند.

 

در الگوی اعتدالی به عنوان یک مصداق نظری، آقای بهشتی را برجسته می‌بینم. دوم خرداد به لحاظ مضمون فرهنگی، یک حرکت اعتدالی بود. در عین حال که به وضع موجود نه گفته شد اما در چارچوب واقعیت‌ها هم توانمندی اجتماعی و هم ملاحظات و ساختار سیاسی کشور و نظام را دنبال می‌کرد. یکی از رموز موفقیت آقای خاتمی به عنوان نماد اصلاح‌طلبی اعتدالی بودن شخصیت، منش و رفتار ایشان بود.


پس ازدوم خرداد حرکت اعتدالی نداشتیم؟


پس از پایان دوران خاتمی با یک دوره به صورت مصداقی شعار گونه مواجه بودیم. به همین دلیل در یک بازتاب جامعه به سرعت از یک موضع بیمناک به‌دنبال ایجاد یک فضای اعتدالی بود که این فضای اعتدالی با شعار آقای روحانی تحقق پیدا کرد.


چرا همیشه این حرکت‌های اصلاحی با مشی اعتدالگرایانه به خشونت کشیده شده، نهضت مشروطه، صنعت ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی وحتی دوم خرداد ۷۶ هرکدام به نحوی اسیر تندروی شدند، از آن‌سو می‌بینیم در عین نمونه‌ای افراطی‌گری، جامعه ایران به اعتدال رسیده است. آیا می‌توان این نتیجه را گرفت که جامعه و مردم به اعتدال رسیده‌اند؟


در واقع ما با یک بلوغ فرهنگی مواجه هستیم. مردم با بهره مندی از تجربه تاریخی که در ذهن‌هایشان نهادینه شده و خصوصا پس از تجربه دوران آقای خاتمی به یک خویشتن داری معنی دار و استوار رسیده اند. اما اینکه در گذشته بوده به هرحال جریان‌های افراطی موجودیت و بقای خود را در برهم زدن معادله منطقی کنش‌های سیاسی می‌دانند. در شرایط عادی و بازی مبتنی بر قواعد، کامیابی چندانی ندارند بنابر این تلاش می‌کنند از دوسو یکی بالابردن غیرمنطقی سطح انتظارات و دیگری کاهش دادن زمان مورد نظر برای تحقق انتظارات، به انتظارات جامعه در پوشش حتی شعارهای اصلاح‌طلبانه دامن بزنند.اما وقتی به منشا برمی‌خوریم می‌بینیم عمدتا خاستگاه آنها اصلاح‌طلبی نیست.

 

این جریانات با تخریب فضای جامعه و مایوس کردن آن زمینه اقدامات افراطی خود را فراهم می‌کنند. هراقدام افراطی بخشی از انرژی جریان اصلاحی اعتدالی را به خود مصروف می‌کند. یکی از دلایل ناکامی جریان‌های اصلاحی نیز همین بوده که در فاصله حتی چند روز جامعه دچار نوعی بی‌حسی سیاسی می‌شود. اما امروز بعد از این تحولات و تجربه گرانقدر، رفتار عقلانی حساب شده و معنی‌داری از سوی جامعه ارئه می‌شود. برای همین هم کارآمدی روش‌های افراطی کم شده و جامعه اقبالی به آن نشان نمی‌دهد. ما امروز شاهد این هستیم خیلی صریح و آشکار نسبت به بعضی برخوردها تند، برخوردهای منفی بروز داده می‌شود، جامعه احساس می‌کند این جریان‌های افراطی نمی خواهند جامعه درست اراده شود.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: