counter create hit آلاشت، بهشتي سبز و سرد، در قله
۲۶ تير ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۶
کد خبر: ۷۴۶۰۳

آلاشت، بهشتي سبز و سرد، در قله

تهران اين روزها، روزهاي گرم تابستان، تبديل به شهري سرشار از آلودگي دمايي، صوتي و هوايي شده، بهار و بارش‌هاي رگباري بهاري هم تمام شد و ديگر چيزي نيست كه اميدي هرچند كوچك براي گذران خنك‌تر ثانيه‌ها، در اين درندشت به بار بياورد. گردش‌هاي يك و دوروزه تابستاني، انتخاب‌ها را به سمت ارتفاعات خنك 1900 متري سوق مي‌دهد، ارتفاعاتي ساكت، سبز، سرد با بوي علفزار و صداي زنگوله بزغاله تازه به دنيا آمده. شلوغي‌هاي نارنجستان و رامسر و محمودآباد ديگر دست كمي از تهران ندارند، ترافيك و چهره‌هاي آشناي شهر، يادآور پايتخت در مقياس كوچك‌تر است. كوهستان، در اين ميان، شايد پناهگاه مطمئن‌تري باشد براي آدم‌هايي كه فرار حتي يكي دو روزه را بر قرار در گرما و شلوغي شهر ترجيح مي‌دهند، شهري كوچك در ارتفاع چندهزار متري از دريا مي‌تواند سكوتي كه مدت‌هاست دنبالش بوده‌ايم را به جان‌مان برگرداند. «آلاشت»، ته جاده‌يي پر پيچ است، رد شده از ميان جنگل. شهري كوچك با جمعيتي زير هزار نفر كه آن هم بر اساس آمارگيري سال 85 انجام شده و احتمال دارد در سال‌هاي اخير با موج مهاجرت، به كمتر از اينها هم رسيده باشد، آنقدر كه مي‌توان گفت آلاشت، شهر پيرمردها و پيرزن‌هايي است كه غروب به غروب روي سكوهاي كنار خيابان يا در قهوه‌خانه‌هاي قديمي‌شان مي‌نشينند و تازه‌واردها و مسافرها را ديد مي‌زنند تا آمار از دست‌شان در نرود. تك و توك جواناني در شهر به چشم مي‌آيند، يكي در تنها رستوران شهر، در تنهايي‌هايش موزيك گوش مي‌دهد و تنها غذاي رستورانش جوجه و كوبيده است. پسركي تنها كه هرازگاهي يكي دو جوان ديگر هم به كافه رستورانش سري مي‌زنند تا قلياني چاق كنند و بكشند و خاطرات را زير و رو كنند. اما شهر، در اوج نااميدي، در بلندترين ارتفاعات جاده‌يي فرعي كه از جاده سوادكوه جدا مي‌شود، قرار گرفته، جاده فيروزكوه را كه به سمت سوادكوه برويد، بعد از گذر از پل معروف ورسك، چند كيلومتر جلوتر، جاده‌يي فرعي را فلش زده‌اند كه آلاشت، 35 كيلومتر. نشان به اين نشان كه از معدن زغال‌سنگي هم رد مي‌شويد و ريل راه‌آهن. جاده در اطراف معدن، سياه شده است، البته از سياه شروع مي‌شود تا خاكستري و كم‌كم به خاكي‌هاي جاده مي‌رسد. مي‌گويند آلاشت به معني آشيانه عقاب است، شايد هم به دليل وجود عقاب‌هاي فراوان در كوه‌هاي بلند اين منطقه است كه چنين نامي را بر آن نهاده‌اند. به راستي هم كه وقتي به بالاترين نقطه كوه مي‌رسيم، به معني كلمه، انگار كه به آشيانه عقاب رسيده‌ايم، خنكي دشتي كه در بالاترين نقطه زمين قرار گرفته، سكوت شبش، اهالي كم حرفش، همه باعث مي‌شود كه انتخاب كنيم آلاشت را كه بشود بهشت‌مان در روزهاي جهنمي روي زمين. تابلويي در ابتداي تنها خيابان آلاشت، جايي كه شهر شروع مي‌شود، زده‌اند كنار جاده، به زبان محلي خوشامد مي‌گويد: «خله خش بموني.» وارد شهر مي‌شويم و جمله آلاشتي‌ها معني مي‌شود برايمان، كوهستان مي‌شود انتخاب‌هاي بعدي سفرهايمان.

زادگاه رضاخان ميرپنج
اما اسم آلاشت از ديرباز روي زبان‌ها بوده، بخشي از آن هم به خاطر زادگاه رضا شاه بودنش است، خانه‌يي بزرگ و اعياني در بالادست شهر است كه رضاشاه در آن خانه پا به دنيا گذاشته، خانه‌يي دو طبقه با نماي چوب و ستون‌هايي چوبي. خانه‌هاي قديمي شهر، همه خشت و چوب است، مثل خانه عموي رضاشاه كه همان خانه معروف است.

خانه را در سال‌هاي اول انقلاب مي‌خواستند خراب كنند، اما خانه برپا ماند و شد موزه، موزه مردم‌شناسي با ابزار و ادوات به جا مانده از آن روزها، روزها و سال‌هاي نيمه قرن گذشته. كوچه ورودي به خانه- موزه سنگفرش شده، خانه‌هاي قديمي اطراف، مرمت شده‌اند وبازسازي. زنان ميانسال و حتي پا به سن گذاشته شهر هم ورودي موزه بساط كرده‌اند، از شال‌هاي دستباف و جوراب‌هاي پشمي گرفته تا گياهان دارويي و دمنوش‌هايي كه با دست خود چيده‌اند و در بسته‌هاي كوچك آماده براي فروش گذاشته‌اند. گل گاوزبان مي‌فروشند و تره كوهي و شويد. كف پوش و شال‌هاي دست باف هم در بساط‌شان پيدا مي‌شود. يكي از تفريحات زنان آلاشتي، شايد همين باشد، چيدن و جمع كردن گياهان دارويي. موزه در سال 1348 در فهرست آثار ملي قرار گرفت.

طبقه دوم ساختمان موزه مردم‌شناسي آلاشت در سال ???? بر اثر زلزله تخريب و در سال ????، به عنوان تنها بافت تاريخي استان، با شماره ??? ثبت ملي مي‌شود. از سال ?? تا ??، طبقه دوم موزه مردم‌شناسي آلاشت را بر اساس بافت قديمي بازسازي شد كه البته در بافت آن تغييري ايجاد نشد. در سال ?? خانه زادگاه رضا خان به عنوان يك ساختمان فرهنگي و با عنوان موزه رضا شاه پهلوي احيا و تا سال ?? فعاليت كرد. پس از پيروزي انقلاب يك سال به عنوان دبيرستان استفاده شد. در سال ???? ساختمان به وزارت آموزش و پرورش سپرده مي‌شود. پس از آن به كتابخانه عمومي آلاشت تبديل مي‌شود. در سال ?? و با كمك شهرداري و اهالي، ساختمان به عنوان نمايشگاه مردم‌شناسي كار خود را آغاز مي‌كند، و بعد از سفر رييس‌جمهور به اين استان، يكي از مصوبه‌هاي دولت نهم با عنوان تجهيز موزه مردم‌شناسي آلاشت، باعث مي‌شود در سال ?? به عنوان «موزه مردم‌شناسي شهر آلاشت» رسماً افتتاح ‌شود. اما موزه، خانه روستايي با عظمتي است، دوطبقه، محصور در ميان ستون‌هاي چوبي كه جلوي هر اتاق سبز شده‌اند تا خانه سرپا بماند، ‌بعد از سال‌هاي سال هم حتي. اتاق‌ها با ويترين‌ها چيده شده‌اند، ويترين‌هايي كه در هر كدام گوشه‌يي از تاريخ اين شهر و خانه‌هايش ديده مي‌شوند. در گوشه‌يي لمپا گذاشته‌اند با انگاره و قندان و سيني. در گوشه‌يي ديگر كماجدان قلم زني شده، ملاقه‌هاي چوبي در سايزهاي مختلف كه به آنها كه تيز ترند و براي كندن ته ماهيتابه به كار مي‌رود، كچه مي‌گويند. خمير لاك، ظرف‌هايي مخصوص خمير گرفتن براي پختن نان، وردنه چوبي، خرده خوار ظرفي مخصوص براي غذاي چوپان‌ها كه شبيه كاسه‌هاي چوبي گودي است كه غذا درونش جا مي‌گرفته و ابزار غذاخوردن مردم شهر بوده.

ويتريني ديگر ترازويي را در خود جا داده با دو كفه چوبي در كنار چرتكه‌يي چوبي و سنگين. منقلي 8 وجهي با ماهيتابه‌يي قديمي هم در گوشه‌يي ديگر از ويترين به نمايش گذاشته شده‌اند. بخاري هيزمي كوچكي در گوشه سالن اصلي موزه با چند تكه هيزم در درونش خودنمايي مي‌كند. سيخ‌هاي كباب هم در اطرافش گذاشته‌اند. پارچه‌هايي در گوشه و كنار اتاق‌هاي موزه ديده مي‌شوند، شانه پشم‌ريسي با جاجيم راه‌راه هم در ميان است، ابزار بافندگي. چرخ‌دنده‌هايي چوبي دارد شبيه آسياب آبي. نخ‌هاي رنگي به هركدام از چرخ‌دنده‌ها وصل است و با چرخاندن دسته ماشين، نخ‌ها مي‌لولند و مي‌بافند. اما قديمي‌ترين شيء موزه نردباني است قديمي به نام «كاتي» به معناي بخش بخش كه نوعي نردبان است و ??? سال قدمت دارد و از گلابي وحشي ساخته شده (همان درختي كه در وسط حياط ساختمان موزه قرار دارد). در ايوان طبقه پايين، ‌منبري چوبي ديده مي‌شود كه از منبرهاي قديم محل بوده و اكنون در موزه جا خوش كرده است، منبرهاي چوبي متعلق به حسينيه‌هاي آلاشت. اما اتاقي كه رضا خان در آن به دنيا آمد، نخستين اتاق از سمت راست در كنار ورودي است، اتاقي كه دكورش با بقيه اتاق‌ها متفاوت است، گهواره‌يي است كه البته متعلق به رضا خان نبوده و اهدايي يكي از اهالي است، اما نمادي است از تولد نوزادي كه باعث شد اين خانه از اهميت نيفتد و همانند ديگر خانه‌هاي روستايي به آن نگاه نشود. مسوول موزه مي‌گويد: «نوش‌آفرين، مادر رضاخان در اتاق اول، يكي از هشت اتاق مجموعه كه خنك هم هست و دور از آفتاب، فرزندش را به دنيا آورد و مجبور شد تا 40 روزگي فرزندش، رضا، در خانه برادر شوهر بماند.» بر ديوار اتاق، عقدنامه‌يي از دوره پهلوي اول هم گذاشته‌اند، همه اشياي اين اتاق بيشتر از زندگي‌اي حكايت مي‌كنند كه زماني در اتاق‌هاي عمارت جريان داشته، تا اتاق‌هاي ديگر كه رسما موزه شده‌اند و ويترين دارند تا اسباب زندگي.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین
پرطرفدارترین