بازیهای آسیایی 2010 گوانگجو که تمام شد، یک اتفاق خیلی بیشتر از چهارمی ایران جلب توجه میکرد. اختلافهای دو دولتمردِ سابقِ تازه از راه رسیده به ورزش که آن موقع از حلقه اول رییس جمهور وقت هم به حساب میآمدند باعث شد که این درگیری پرحاشیه جایش را به متن بدهد و تا حدود زیادی شیرینی آن قهرمانیها فراموش شود.
این اختلافهای سطح پایین طوری بود که مثلا خبرنگاران ایرانی حاضر در چین روایت میکردند این دو صاحب منصب آن زمان، بر سر دادن مدال یا گرفتن عکس یادگاری با قهرمانان طلایی چه رقابت عجیب و غیرمتعارفی داشتند و حتی برخی روایتهای غیر رسمی از درگیری لفظی اطرافیان این دو هم حکایت داشت.
درجه بالاتر این اختلاف که از دست قضا بین این دو همطیفِ سیاسی هم رخ میداد، قبلتر در انتخابات کمیته ملی المپیک اتفاق افتاده بود اما با کوچ آن تفکر سیاسی که دخالتهایش در بخش بخش ورزش سایه انداخته بود، نگاه تازهای حکمفرما شد. انتخابات فدراسیونهای بلاتکلیف یک به یک برگزار شد و اکثرا نامدارهای رشتهها، سکان هدایت فدراسیونها را بر عهده گرفتند. حضور رسول خادم در راس فدراسیون کشتی شاید دم دستترین مثال باشد.
مهمتر از انتخابات فدراسیونها، انتخابات کمیته ملی المپیک بود که همیشه به محلی برای اختلاف و دخالتهای دولتی تبدیل میشد اما در دوره اخیر بدون کوچکترین دخالت دولتی تیم جدید مدیریتی کمیته ملی المپیک سر کار آمد و نخستین کارزار مهمش را هم گذراند. این بار هر چند به لحاظ رتبهای ایران مقام چهارمی دوره قبل را تکرار نکرد- که آن هم شاید بی ارتباط با کاهش تعداد ورزشکاران ایران نباشد- اما به لحاظ مرغوبیت مدال و کسب مدال طلا ورزش ایران به یک رکورد جدید رسید.
با این حال شاید مهمتر از مدالهایی که گرفته شد، اتفاقی بود که در اینچئون رقم خورد و محمود گودرزی و کیومرث هاشمی زندگی مسالمت آمیزی را بر خلاف اسلاف خود در بازیهای آسیایی سپری کردند. شاید اگر سه سال بعد کسی بخواهد کارنامه اولین وزیر ورزشی ورزش ایران را مرور کند، فارغ از پیروزیها و شکستها بتواند همین رفتار ورزشی را برجسته کند؛ جایی که دو مدیرِ ورزشیِ میدان دیده رفتاری کاملا دیپلماتیک از خود نشان دادند. شاید حداقل حسن انتخاب یک فرد ورزشی برای وزارت ورزش همین باشد؛ اینکه فضای ورزش را دیده و میدان خارجی ورزشی را جایی برای " بهتر دیده شدن" نمیداند.