جایزه فرهادی سرفرازی همه ماست
پرویز دوایی
خیلیخیلی تبریک، نهفقط به آقای نازنین -فرهادی- که این جایزه حقش بود و
همه گفتهاند فیلمش شایستهتر از فیلمهای رقبایش بود؛ بلکه به کل ملت
ایران که میدانم چقدر خوشحالاند از این جایزه، در هر جای جهان که باشند،
این اتفاق، تزریق امید به دلهای آنهاست، سربلندی است و آبرو میسازد، شادی
و اعتبار میآورد و برای هر کدام از ما ایرانیان، در هر جای جهان، این
جایزه اعتبار است؛ انگار مدالی به سینه هر کدام از ما باشد یا نشانی بر
پیشانیمان. متأسفانه هنوز «فروشنده» را ندیدهام، ولی این فیلم هرچه که
هست، همین که فرهادی بابتش اسکار گرفته، با هر معنایی که این جایزه دارد
-چون عدهای تعابیر عجیبی کردهاند- بیبروبرگرد اعتبار و شهرت جهانی برای
سینما و فرهنگ ایران دارد. برای همه ما این جایزه عزیز و خوب است. زنده
باشی اصغر فرهادی و باز برایمان فیلمهای خوب بسازی و سرافرازمان کنی.
پراگ
کدام ایرانی است که افتخار نکند
نورالدین زرینکلک
باری کدام ایرانی هست که احساس افتخار و غرور نکند از جلوه هنر و هنرمندانش
در صحنه جهانی؟ من هم مثل همه چندمیلیون آدمی که در اطراف عالم مراسم
اسکار را تماشا کردند به دیدن صحنههای پرشکوه و پرطمطراق این حادثه هنری/
صنعتی آمریکا و خبرهای متعاقب آن نشستم و با همسرم برای فرهادی دست زدیم.
ما از دست پوپولیستهای خودمان گریختیم غافل از اینکه پوپولهای توپول در
همه عالم یافت میشود.
بیت: همی گریختم از احمدینژاد به دشت/ نگو که در همه عالم احمدینژاد هشت.
بازهم قربان آقای خان شهردار لندن که با نمایش فیلم فرهادی در میدان مرکزی
مشت محکمی به پوزه این رئیسجمهور زد. مصاحبه بیبیسی با جمشید اکرمی را
هم دیدم و با کسانی که دلشان میخواست فرهادی یک سینماگر ایرانی را وکیل
کند همدل هستم، اما این حق را برای فرهادی محترم میشمرم که سلیقه خود را -
به هر دلیل-اعمال کند. حقیقت اینکه دلم میخواست این مراسم مهم سینمایی از
عباس کیارستمی هم یادی بکند که در بخش «ازدستشدگان» چنین کردند. خدا کره
سبز و آبی ما را از دشمنان آزادی حفظ کند.
کالیفرنیا
وجه سیاسی اسکار امسال
عباس عبدی
وجه سیاسی و آثار سیاسی این اسکار برجستهتر از آثار هنری آن است. این امر
به معنای نادیده یا کماهمیتدانستن وجه هنری فیلم فروشنده نیست که شخصا آن
را دیده و لذت بردهام، بلکه به این معناست که این جایزه ناخواسته با
موضوعی سیاسی قرین شده که پیام خاص خود را به جهان میدهد. میتوان
بهگونهای این پیام را چنین بیان کرد؛ جامعه مدنی و هنری آمریکا استقلال
نسبی دارد و توان آن را دارد که جلو خودکامگی نیز بایستد. این جایزه نشان
داد که قدرت کشورها در قدرت نهادهای مدنی آن است. ما نیز میتوانیم با
شکلدادن و اعتباردادن به چنین نهادهایی جامعه خود را تقویت کنیم. تبریک
ویژه به آقای فرهادی و عوامل تهیه فیلم فروشنده بابت این پیروزی و این
دستاورد.
البته به دلایل سیاسی
بهرام دبیری
بیتردید جایزه اسکار همیشه سیاسی بوده است. هرچند در مواردی انگیزههای
سیاسی وجه غالب این انتخاب نبوده باشد، اما هرگز و در هیچ موردی دور از
سیاست هم نبوده. اصولا جایزههایی در این سطح نمیتواند از مقولات و
موضعگیریهای سیاسی جدا باشد. به باور من وقتی مقولات سیاسی در انتخاب اثر
هنری وارد شود، میتواند نگرانیهایی در مفهوم ارزش هنر ایجاد کند. من
هرگز ندانستهام که چگونه میشود از مجموعهای عظیم از آفرینشهای هنری یکی
را انتخاب کرد و آن را بهترین دانست. اما دریافت این جایزه اسکار را به
فرهادی و مردم ایران تبریک میگویم. «البته به دلایل سیاسی» از آنجا که این
نوع سینما هیچوقت سلیقه من نبوده و علاقهای به آن نداشتهام.
نوعی از سیاسی نوعی از هنر
سوسن شریعتی
چنانچه افتد و دانی تا ابد میشود این بحث را ادامه داد: اسکار برای فرهادی، مشت محکم هنر بود بر دهان سیاست یا این سیاست است که هنر را بهانه کرده است برای صفکشی پر مصلحت خودش؟ (با این دغدغه یا وسواس پنهان هنری که مثلاً این فیلم خیلی هم هنری نیست) این اولین بار نیست که درباره موقعیت جهانی سینمای ایران چنین پرسشی مطرح است و بهخصوص اولین بار نیست که سینمای فرهادی موجب طرح چنین دوگانهای شده است. «درباره الی» که درآمد و در غرب هیاهو به پا کرد و پیوند خورد با نوعی از جوانی در ایران سال ٨٨ همین پرسش پیش آمد. نهتنها به این دلیل که برای اولین بار جوانی دیگری به چشمها آمده بود و از جامعهای متکثر و چندصدایی پرده برداشته شده بود بلکه به دلیل این پرسش اخلاقی و قابل تعمیم به امر سیاسی: چرا الی مرد؟ «جدایی نادر از سیمین» هم بدل شد به صفآرایی طبقه نادیدهگرفته متوسط شهری با فیلمی دیگر که نماد پیروزی پوپولیسم در ایران آن ایام بود و سینمای اصغر فرهادی را نماینده یا سخنگوی جامعه مدنی ایران کرد؛ جامعهای دستخوش تنشهای فرهنگی و طبقاتی که به تصویری که سیاست غالب و پیروز میکوشید از آن ارائه دهد خلاصه نمیشد؛ طبقهای که مدام به نام فرهنگ عامه یا نوستالژی برای سنت نادیده گرفته شده است. امروز هم این «فروشنده» است که پرچمدار شده است. فیلمی که ما را درگیر «امکان بخشش» و پیششرطهای آن میکند و آن تنش جانفرسا میان اعتراف و وجدان. «فروشنده» شده است پرچمدار «نه»گفتن به نوعی از سیاست در سطح جهانی. «نه» به پوپولیزم پیروز؛ آمریکا باشد یا اروپا. دههزارنفری که در میدان ترافالگار لندن به دیدن این فیلم شتافتند و صفوف تظاهرات ضد ترامپ و سیاستهای خارجی ستیزش طی هفتههای اخیر همین را میگوید. سینمای فرهادی سینمایی است اجتماعی و هیچ وقت کاری به کار سیاست نداشته است، سینمایی است که منجر میشود به پرسشهای اخلاقی جهانشمول و عام که الزاما تختهبند زمانه نیستند با این همه همواره درگیر امر کلانی به نام سیاست شده است؛ درگیر یک هم اینجا و هماکنون ایرانی و در عین حال با این توانایی و امکان که فراتر از جغرافیای خود برود. ای بسا از همین منظر است که سینمایش به همگان مربوط میشود، به نوع انسان. طی این سالها این پتانسیل در آثار او فرصت یا بهانه خوبی بوده است برای نوعی از رفتار اعتراضی در برابر نوعی از سیاست که تساهل ندارد، «دیگری»ستیز است، «اقلیتهراس» است، واقعیت را یکپارچه میخواهد و از قطعیتهای ترسناک دفاع میکند. سینمای فرهادی، با وجود خودش گاه با سیاست داخلی پیوند خورده است و گاه با سیاست جهانی. از آنجا که خیلی ایرانی بوده است بهانهای شده برای خارجیها، گاه چون خیلی جهانشمول بوده فرصتی شده است برای نمایندگی اقلیتها در اینجا... . هم تهدید بوده است و هم فرصت. تعریف هنر هم که این نباشد تعریف استقلال نگاه هنرمند همین است. هنرمندی که میداند در اینجا که ما هستیم فرازمان و فرامکانی وجود ندارد و برای خلق یا تعریف وضعیت سوم باید از همین فرو آغاز کرد؛ در جستوجوی نقطهای که در آن امر اخلاقی، امر هنری و امر سیاسی بیآنکه به حوزههای یکدیگر تجاوز کنند با یکدیگر در معاشرت باشند و از محتومیتی به نام «به من چه-به تو چه» به در آیند. هنرمند بیشتر از هرکسی میداند که سیاست بیش از هر وقت به همه چیز کار دارد و به همه کس نظر دارد و نقطهای را بیدخالت خود باقی نمیگذارد. در جهانی که سیاستورزی از حیثیت افتاده است و تنها راه اعاده حیثیت از آن تقلیل یافته است به مدل پوپولیستی و ادعاهایش شاید بتوان امیدوار بود به مدل دیگری از سیاستورزی که متولیانش نه ترامپ و بدلهایش باشند و نه اصحاب استابلیشمنت قدرت. به گفته کونراد، نویسنده مجاری کتاب «ضد سیاست»: دخالت در سیاست نه به قصد کسب قدرت بلکه برای برجای خود نشاندن قدرت و این همه به کمک نیروهای اجتماعی مدنی. سینمای فرهادی با خلق موقعیتهای اخلاقی و مشارکتدادن بیننده خود در پروسه پاسخگویی شرایط ربط پیداکردن دنیاهای بیربط به یکدیگر را فراهم میکند و از همین منظر توانسته است آرامآرام بدل شود به نوعی اجماع برای برقراري ارتباط و فرهنگ گفتوگو... و این امکان که میشود بیآنکه ملعبه سیاست دولتها شویم سیاست هم که نورزیم اعتراض کنیم و صدای نوع دیگر از مردم شویم. جای بسی خوشحالی است که این بار سینمای ایران و هنر بهانهای شده است در دست نیروهای مدنی غیرایرانی تا در برابر فرهنگ «خارجی –هراسی» و فرهنگ رو به رشد عدم تساهلی که دارد در اروپا و امریکا و کانادا مد میشود بایستند و در برابر سیاستِ حاکم سیاستمدارانی که از آب گلآلود، ماهی قدرت میگیرند صفآرایی کنند. خوبی آنجا با اینجا شاید در این باشد که هیچ کس به آن آحادی که برای دیدن فیلم فرهادی در میدان ترافالگار جمع شدهاند نمیگوید بازیچه دست ایران... البته که چنان که افتد و دانی تا ابد میتوان بحث کرد که این فیلم هنر ناب بود یا نه، ضعف داستانی داشت یا خیر، مضامین تکراری داشت یا چی؟ مهم این است که هنر و هنرمند این بار توانسته است صفوف درهمریخته و نامتحد همبستگی اجتماعی و مدنی و تمدنی را حتی برای لحظاتی متحد کند. مشت محکم نوعی هنر بود بر دهان نوعی سیاست! هیچ عیبی ندارد هنر هم گاه مشت گره کند.
عملکرد فرهادی افتخار امیزتر از جایزه اسکار
حسین علیزاده
مدتی بود که همه
چشمانتظار نتیجه اسکار امسال بودیم. نه فقط به این خاطر که ببینیم فیلم
فرهادی جایزه میگیرد یا نه، بلکه به این دلیل که عملکرد او و جنبش
ضدتبعیضی که در این مدت به بهانه اسکار به راه انداخت بسیار اثرگذار و
شگفتانگیز بود. مراسم اسکار تریبون تبلیغاتی بسیار مهمی است و هر حرفی که
در آن زده شود، بُردی جهانی دارد و از این جهت پیام فرهادی در این مراسم،
غیابش و جنبش ضد تبعیضی که حتی رقبایش را همراه او کرد، اهمیت رسانهای
پررنگی برای ایران و هنر ایران داشت.
قبل از داغشدن بازار اسکار در هفتههای اخیر «فروشنده» را دیدم و این فیلم
آقای فرهادی را بسیار دوست داشتم. دیدنِ اینکه او در سینما به پختگی و
ژرفنگری رسیده، به خودی خود افتخارآمیز است. اینکه فرهادی در نهایت سادگی،
معانی چندلایه را با مخاطبانش در میان میگذارد، ما را خشنود و دلگرم
میکند از این بابت که اگر کیارستمی دیگر نیست، جانشینی مثل فرهادی دارد.
وقتی ماهها پیش، موضوع برتری احتمالی ترامپ در انتخابات آمریکا مطرح شد،
تا زمانی که این احتمال، به وقوع پیوست بسیاری از اهالی اندیشه و هنر جهان
نگران و شگفتزده بودند و منتظر بودند تا ببینند افکار عمومی آمریکا چه
واکنشی نسبت به ریاستجمهوری ترامپ خواهد داشت.
اصولا حکومتهای سرمایهداری، نقش مشخص و کلیشهای در دنیا دارند ولی جالب
است که این فقط قدرت هنر است که جایی بالاتر از این مناسبات میایستد و
میتواند نقشهای کلیشهای را برهم بزند و نکاتی انسانی و فراسیاسی و
جهان-وطنی را به مردمان یادآوری کند؛ نکاتی نظیر این که هنر تنها ابزار
نزدیکی ملل دنیاست و زبان مشترکِ اهالی زمین. مثلا آنچه فرهادی با
«فروشنده»اش روایت میکند ممکن است برای هرکس در هرجای جهان، رخ دهد و
موضوعی انسانشمول است، اگرچه تندروان داخلی اصرار دارند آن را با لفظ
«سیاهنمایی» به موضوعی وطنی و اینجایی تقلیل دهند.
آنچه واضح است همین هوشمندی همیشگی آقای فرهادی است که منجر به رفتارهای
سنجیده او بهدور از جنجال و موجسواریهای رسانهای میشود. خوشبختانه او
تا به امروز موفقیتهای بزرگی برای ایران رقم زده و تواضعی دارد که هرگز
خودش را بابت این موفقیتها، به رخ کسی نمیکشد.
اتفاق مهمی که با غیاب او در مراسم اسکار امسال رخ داد، حکایت از همان هوشمندی و سنجیدگی ذاتیاش دارد.
در غیابش، نمایندگانی نخبه به مراسم اسکار رفتند و پیام صلحآمیز فرهادی و
ایران را به گوش جهانیان رساندند. امروز اگر كشوري بخواهد با تسلیحات
نظامی، دنیا را متوجه قدرت خودش کند، شکستش حتمی است؛ چراکه در چنین
موقعیتی فقط دشمنان را تحریک میکند و به برایند خشونتهای جهان میافزاید،
درحالیکه وقتی سلاح، هنر و فرهنگ باشد، حتی سیاستمداران را از تصمیمهای
نادرست و غیرعقلانی منصرف کرده و به عقبنشینی وادارشان میکند. آنچه
فرهادی با موفقیت بزرگش در اسکار امسال برای ایران و جهان رقم زد، اتفاقی
بود که سیاستمداران و دیپلماتها از انجامش عاجز بودند. باید از رفتار او
درس بگیریم و به او ببالیم. نه فقط به خاطر استعدادی که در سینما دارد،
بلکه به خاطر بینش و رفتاری که مرزهای جغرافیایی را در هم میشکند. مرزهایی
که اتفاقا سیاستمداران بر پررنگشدنش اصرار میورزند و هنرمندانی چون
فرهادی با عملکردشان آن را محو میکنند.
روز گذشته وقتی از خواب بیدار شدم و خبر این موفقیت ملی را شنیدم، قد کشیدم
و امیدی در دلم جوانه زد که نهم اسفند نودوپنج را تبدیل به روزی ویژه در
ذهن و جانم کرد. با خودم فکر کردم اگر هرکدام از ما هنرمندان، در مسیری
حرکت کنیم که - برخلاف خواست تندروان جهان- منجر به همدلی و نزدیکی مردمان
شود و ملت ایران را با اتفاقات صلحآمیز خوشحال کنیم، به غایتِ هنر دست
یافتهایم. در تمام طول روز وقتی شاگردانم، جوانانی از نقاط مختلف ایران،
سر کلاس میآمدند همه چنان امیدوار و پرشعف بودند که حس کردم با این
دستاورد فرهادی، همه ما ایرانیان قدافراشته شدهایم. او به همه ما درسی
بزرگ داد و زندگیمان بخشید. کیفیت زندگی ما با خبر جایزه او و چهرهای که
به بهانه این جایزه، از ما به جهان نشان داد، چنان عمیق و دلانگیز است که
اثرش حتما سالیان سال در وجودمان پایدار خواهد بود. تبریک به ایران که چنین
فرزندی پرورانده؛ فرزندی خلف که در هر موقعیتی که قرار میگیرد وطنش را
سربلند میکند.
مجسمه اسکار اعتبار مضاعف پیدا کرد
مریلا زارعی
خدا را سپاس که در همه عرصهها، مردان و زنانی هستند که در این دوران سرشار از کینهتوزی و دشمنی با حضورشان پرچم پرافتخار سرزمینشان را افراشته نگه دارند. فیلمساز بزرگمان برای دومینبار در زمانی که میلیونها نفر پیگیر و بیننده ضیافت جهانی سینما بودند، طعم شیرین فرهنگ و عزت ملی را به جان جهانیان نشاند؛ عزتی که هرروزه با درایت و شجاعت شیرمردان و شیرزنان میهنم به پشتوانه فرهنگ و تمدنی کهن با خون سرخشان آبیاری میشود تا ریشه رشادت و آزادگی در این جهان تحریم و بیرحمی نخشکد. سلاح هنرمند همین است ایستادن در برابر سیاستهای تفرقهافکنانه و چه زیبا اصغر فرهادی توانست با اثر خود و به دنبال آن انتخابی صحیح و هوشمندانه، ایران و ایرانی را سربلند نماید. مجسمه اسکار اینبار در دستان دانشمندان ایرانی، اعتباری مضاعف پیدا کرد. تلاقی فرهنگ و هنر و علم و شرافت. تبریک فراوان به آقای فرهادی و همکاران عزیزم که در بهثمرنشاندن این نمایش جهانی سهیم بودند. عمرتان دراز و موفقیتهایتان بیپایان
شادباش به ایران و فرزند پرافتخارش
فاطمه معتمدآریا: سینمای ایران بار
دیگر با پیام صلح و مهر و دوستی در دنیای پردرد و هراس امروز افتخار آفرید.
این موفقیت بزرگ شایسته هزاران شادباش به همه مردم این سرزمین و فرزند
پرافتخارش اصغر فرهادی است. به او برای همه شادیها و برای همه غروری که
آفریده درود میفرستم و به خانواده بزرگ سینمای ایران تبریک میگویم بحق و
به شایستگی زبان گویای فرهنگ و هنر کهن و گرانقدر ایرانی در جهان است.
باز هم ثابت شد میتوانیم
خسرو سینایی: خوشحالم و به اصغر فرهادی
عزیز، همه همکارانش و همه سینماگران راستین ایرانی تبریک میگویم. باز هم
ثابت شد که اگر بخواهیم، بکوشیم و خود را باور کنیم، میتوانیم!
در سایه ترس و عشق...
حميدرضا صدر: میدانستیم در دورانی که
همه زیر آوار سیاست له شدهاند یکی از شخصیتهای کلیدی مراسم خواهد شد. او
حتی اگر جایزه نمیگرفت هم یکی از بازیگران نقش اول شده بود. اسکار ٢٠١٧ که
با سیاست آغاز شده بود با سیاست هم به پایان رسید... پرده مراسم با نیش و
طعنه سیاسی بالا رفته بود. روث نگا اتیوپیتبار - نامزد اسکار بازیگر زن در
فیلم «لاوینگ» برای نقش میلدرد لاوینگ زن سیاه آمریکایی که به جرم ازدواج
با یک مرد سپیدپوست زندانی شد و سال ١٩٦٧ راهی دادگاه عالی شد - حین ورود
روبان آبی روی جامه سرخش را نشان دوربینها داد. روبانی برای بهرخکشیدن
پیوندش با «اتحادیه آزادیهای شهروندی آمریکا». روبانهای آبی بر سینه
کارلی کلاس، لین مانوئل میراندا و بیزی فیلیپس هم خودنمایی کردند. آوا
دوورنی مستندساز زنی که برای فیلم «سیزدهمین» نامزد دریافت جایزه شده بود
پیش از مراسم تصویر تیشرتی که نام تریوون رویش نوشته بود را در دنیای
مجازی پخش کرد. تریوون مارتین همان پسر هفدهساله سیاهپوستی بود که سال
٢٠١٢ با گلوله کشته شد.
جیمی کمل مجری مراسم جان کنده بود شوخیهایش طعم سیاست بگیرند: با ارسال
زنده توییت برای ترامپ، با بهزبانآوردن جمله «٢٢٥ کشور که از ما متنفرند
این مراسم را تماشا میکنند»، با تشکر از آنهایی که به ایزابل هوپر بازیگر
فرانسوی اجازه ورود به آمریکا دادهاند... حتی برخی تبلیغات پخششده حین
مراسم سیاسی بودند: تبلیغ هتلهای زنجیرهای هایات با آواز «آن چه اکنون
دنیا بدان نیاز دارد عشق است» روی تصویر زن موطلایی برابر یک زن محجبه در
یک قطار.
در چنین بستری اولین رباینده اسکار - آلساندرو برتولاتزی ایتالیایی برای
چهرهپردازی - آن را به «همه مهاجران» تقدیم کرد و آخرین کسی هم که بالا
رفت - وارن بیتی - با برزبانآوردن جمله «...فیلمهای نامزدشده نشان دادند
به تنوع نژادی و آزادی در سراسر جهان احترام گذاشتهایم»، دایره را کامل
کرد. بیانیه گال گارسیا برنال پیش از معرفی بهترین انیمیشنها تکانمان
داده بود؛ «بهعنوان یک مکزیکی، یک آمریکای لاتینی، یک کارگر مهاجر و یک
انسان علیه برپایی هر نوع دیواری هستم که بخواهد ما را از هم جدا سازد...».
ما از اینکه ماهرشالا علی بازیگر سیاهپوست، اسکار بازیگر مرد نقش مکمل را
گرفت تعجب نکردیم، همینطور از جایزه بهترین مستند کوتاه که به اثری
درباره سوریه تعلق گرفت، همان فیلمی که فیلمبردار سوریهایاش اجازه ورود
به ایالات متحده را دریافت نکرده بود.
ما برای دومین اسکار اصغر فرهادی دورخیز کرده بودیم. همان اسکاری که اکنون
فرهادی را جلوتر از از آلفرد هیچکاک قرار داد. هیچکاک پنج بار - برای ربکا،
قایق نجات، طلسمشده، پنجره عقبی و روح - نامزد شد و جایزهای به چنگ
نیاورد، همینطور کینگ ویدور و رابرت آلتمن. فدریکو فلینی، سیدنی لومت و
استنلی کوبریک هم سه بار نامزد شدند و دست خالی ماندند... ولی بیانیه
فرهادی ورای همه اینها برایمان تلاشی برای تبیین «سیاست» شده بود. «سیاست»
که برای ما ایرانیها ترکیب منفی داشته و سیاه. آمیخته بوده به نگرانی،
دلآشوبی و ترس. در ادبیاتمان آن را مترادف با «حیلهگری» و «زیرکی» و
همینطور «مجازات» و «شکنجه» دانستهاند و کنار واژه «سیاس» قرار دادهاند.
همان واژهای که با ترکیب «پلیتیک» لزوما بار منفی نداشته. هم یک فعالیت
بوده و هم با امور جاری گره خورده، هم آن چیزی بوده که دولت انجام داده و
هم آمیزهای بوده از منازعه و راهحل پایاندادن به همان منازعه. جملههای
فرهادی از زبان انوشه انصاری با تأکید بر واژههای «ما»، «دشمنان ما»،
«ترس»، «غیرانسانی» و «مشترکات انسانی» آمیزهای بودند از همه اینها.