اشك هاي تازه داماد ورشكسته در دنياي تبهكاران
تازه داماد ورشكسته كه نگهبان يك شركت شده بود با سرقت 4 تن برنج مي خواست به دنياي تجارت برگردد كه ناكام ماند.مرد جوان با اجراي توطئه هايش در كمتر از 45 روز 20 ميليون تومان به جيب زده بود.
سه هفته بيشتر نمي گذرد از روزي كه محمدعلي 28 ساله لباس دامادي به تن كرده و حالابا چشماني اشكبار و دستاني كه با دستبند بازداشت به هم گره خورده، روبه روي بازپرس بيگي زاده در شعبه 4 دادسراي خارك ايستاده و مي گويد: من تاجر كفش بودم و وضعيت مالي خوبي داشتم تا اين كه به خاطر كفش هاي تقلبي ورشكست شدم و بيكار و بي پول ماندم. بهمن ماه سال 91 بود كه با فوق ديپلم حسابداري به عنوان نگهبان به استخدام يك شركت خصوصي درآمدم و به صورت يك روز در ميان در آنجا حضور داشتم.
از كارم اصلاً راضي نبودم، مشابهتي بين درآمد دوران تجارت و نگهباني وجود نداشت. به همين دليل وقتي در اين شركت استخدام شدم فهميدم كه در انبار چند تن برنج ايراني براي مصرف كاركنان وجود دارد و آنجا بود كه نقشه سرقت اين برنج ها در ذهنم جرقه زد، مي خواستم سرمايه بر باد رفته ام را به دست آورم و باز به تجارت مشغول شوم.
محمدعلي ادامه داد: برنج ها را در 8 نوبت از انبار خارج كردم و به يك مغازه در مولوي فروختم، در حالي كه مغازه دار از دزدي بودن برنج ها خبر نداشت و به او مي گفتم اين برنج ها را پدر زنم از شمال مي فرستد. در كمتر از يك ماه و نيم، 4 تن برنج فروختم و 20 ميليون تومان به دست آوردم تا اين كه در سري بعد تصميم گرفتم چند قطعه كامپيوتري هم از انبار خارج كنم اما به محض اين كه پشيمان شدم و تصميم گرفتم آن ها را سرجايشان برگردانم چند تن از همكارانم من را ديدند و دستم رو شد.
گفت وگو با تازه داماد فكرش را مي كردي كه به دام بيفتي؟
با اين كه هميشه از زندان وحشت داشتم اما چشم و گوشم را بسته بودم و فكرش را نمي كردم كه روزي سر از اينجا دربياورم.
بار نخست است كه دزدي مي كني؟
بله.
پشيماني؟
اشك مي ريزد و سرش را تكان مي دهد.
فكر مي كني همسرت تو را ببخشد؟
او از هيچ چيز خبر نداشت، نمي دانم.
در خانواده ات كسي سابقه سرقت دارد؟
نه، همه تحصيلكرده و صاحب مشاغل آبرومند هستند.
چه صحبتي براي همسن و سالانت داري؟
حتي اگر از گرسنگي مردند يك چوب كبريت را هم ندزدند و چوب حراج به شرف و آبرويشان نزنند.
