counter create hit جرم هاي زير زمينی پايتخت!
۱۱ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۷
کد خبر: ۲۴۸۳۱
امنیتی که از مردم سلب می شود:

جرم هاي زير زمينی پايتخت!

گدايي زورگويانه، جيب بري، مزاحمت هاي ناموسي و دعواهاي خون آلود به همراه جرايم خرد ديگر فضاي مسافرت هاي زيرزميني را براي مردان و زنان كه از شهر پرترافيك به مترو پناه آورده اند در شرايط نامناسبي قرار داده است.

به گزارش سرویس اجتماعی خرداد، داشتن امنيت و آرامش در مترو يك خواسته مهم و اساسي است كه شايد گاهي ناديده گرفته شود
    وقتي در واگن مترو بسته شد مرد ژوليده سر بلند كرد و به چشمان مسافران خيره شد. صداي خشك اين مرد فضاي واگن را پر كرد. وي خود را وابسته به يك بنياد خاص دانست و از داستان معلوليتش گفت و بعد از مسافران پول خواست. ثانيه هايي بي حركت گذشت و مرد وقتي ديد كسي به گدايي وي توجهي ندارد به سمت مسافر شيك پوشي رفت و با تندي خواست به وي پولي بدهد، باز بي اعتنايي و اين بار مرد ژوليده خشمگين شد و به ناسزاگويي پرداخت.
    چهره يك به يك مسافران پر از خشم شده بود تا اين كه مرد جواني چند قدمي از نامزدش دور شد و به سمت مرد ژوليده رفت و با تندي خواست ساكت شود، اما مرد گدا دست بردار نبود و با پسر جوان دست به يقه شد.اين كتك كاري تا ايستگاه بعدي ادامه داشت تا اين كه مرد ژوليده و مرد جوان خود را در برابر پليس ديدند و ماموران به جاي برخورد با ناسزاگويي ها و مزاحمت مرد گدا، پسر جوان را به خاطر كتك زدن وي بازداشت كردند.مرد گدا لبخند جالبي داشت و با نگاه به مسافر شيك پوش زير لب زمزمه كرد كه ديه كبودي ها و زخم هاي صورتش را از مرد جوان خواهد گرفت و اين همان هدف اصلي اش بود و...گدايي زورگويانه، جيب بري، مزاحمت هاي ناموسي و دعواهاي خون آلود به همراه جرايم خرد ديگر فضاي مسافرت هاي زيرزميني را براي مردان و زنان كه از شهر پرترافيك به مترو پناه آورده اند در شرايط نامناسبي قرار داده است.روزي نيست كه حادثه اي در مترو رخ ندهد.دستفروشي زنان و مردان نه تنها چهره سياهي را به تصوير مي كشد بلكه وقتي با آنان برخورد مي شود مسافران، صحنه هاي تلخ تري را مي بينند و...
   
    دنياي عجيب مسافرت زيرزميني در پايتخت
    70 شايد هم 80 يا 100 پله... هر چه باشد هر روز جمعيت بي شماري از اين پله ها بالاو پايين مي شوند، جمعيتي عظيم كه يا با هم از پله ها پايين مي دوند يا همگي در حال دويدن به بالاو خروج از درهاي مترو هستند، طوري كه انگار مسابقه است و هر كه گوي سبقت را از ديگران بدزدد برنده است و البته شايد همين طور باشد و آن كه زودتر مي رسد احتمال پيداكردن يك جاي خوب برايش چند درصد بيشتر مي شود...به هر حال چه جاي به دست آمده خوب باشد و چه بد به همه مي رسد و تو در حالي كه انگار بايد فشار قبر را تجربه كني بالاخره با شنيدن صداي دينگ دينگ، ايستگاه... خودت را پيدا مي كني و خلاص... اما از لحظه اي كه به زور خودت را داخل واگن مي اندازي و سوار مي شوي تا لحظه اي كه همان صداي دينگ دينگ آشنا به گوش مي رسد و با زور خودت را به بيرون واگن مي رساني و پياده مي شوي اتفاقات زيادي رخ مي دهد؛ اتفاقاتي كه ممكن است از پس تكرارها به يك مساله عادي و روزمره تبديل شده باشد و ديگر عجيب و غريب به نظر نيايد و گاهي نيز اتفاقاتي ناخوشايند كه اعصاب و روان مسافراني كه منتظر شنيدن صداي دينگ دينگ هستند را به هم مي ريزد و روزشان را خراب مي كند. ماجراهاي هميشگي مثل دستفروشاني كه مانند پيام بازرگاني يكي پس از ديگري تكرار مي شوند، دونات، موچين، چمدان سفري، لواشك خانگي، خميردندان، دستمال جادويي، دستبند، گيره سر ماهواره اي، گن لاغري و... صداها در رقابتي تنگاتنگ فضاي داخل واگن ها را برايتان تنگ تر، سخت تر و گاهي سرگرم كننده مي سازند.
    يكي از زنان دستفروشي كه دل و جرات بيشتري دارد وقتي ماموران وي را دوره مي كنند تا جلوي كارش را بگيرند در برابرشان قدعلم كرده و مي خواهد به هر ضرب و زوري كه شده بارهايش را از آن ها پس بگيرد اما باقي زنان هر كدام در گوشه اي كز كرده اند و يكي بي صدا و ديگري هم با صداي بلند گريه سر داده اند.واگن باريك و دراز قطار به صحنه اي از جنگ تن به تن تبديل شده است و همه زنان معترض هستند، حتي آن هايي كه هميشه از شلوغي و سروصداي زنان دستفروش گله دارند و به قول خودشان اين صداهاي تكراري روي مغز و اعصابشان رژه مي رود، حتي آن ها هم دلشان به رحم آمده و صداهاي اعتراضشان شنيده مي شود.
    يكي از زنان بلند از ميان جمعيت فرياد مي زند: خدانشناس ها زورتان به چند تا زن ضعيف تر از خودتان مي رسد؟ و آن يكي هم فرياد مي زند: اين طرز برخورد با زناني است كه با جان كندن و از راه حلال يك لقمه نان در مي آورند؟صداها يكي پس از ديگري بلند و بلندتر مي شود اما به جايي نمي رسد و سنگيني كيسه هاي تارومار شده از روي دوش زنان دستفروش روي دوش ماموران مترو مي افتد و زنان با نگاه كردن به كيسه هاي سياهي كه لحظه به لحظه دورتر و دورتر مي شود چنان اشك مي ريزند كه گويي همه دار و ندارشان را از دست داده اند. يكي از زنان مسافر به زن دستفروش مي گويد: تقصير خودتان است بايد به فكر كار ديگري باشيد تا اين بلاها به سرتان نيايد، اما هنوز حرفش تمام نشده كه زن دستفروش با صدايي بغض آلود به او يورش مي برد و مي گويد: فكر مي كني من از سر تفريح و خوشگذراني هر روز بار به اين سنگيني را به دوش مي كشم؟ من هم تا چند سال پيش مانند تو روي همين صندلي ها مي نشستم و زنان دستفروش از جلويم رد مي شدند و آن زمان فكرش را هم نمي كردم كه روزي براي سير كردن شكم بچه هايم مجبور شوم دست به چنين كاري بزنم. اين را كه مي گويد سكوت سنگيني بر مترو حاكم مي شود و همه زنان به فكر فرو مي روند، شايد خود را تصور مي كنند كه بار سنگيني را به دوش گرفته اند و سر تا ته مترو را گز مي كنند و همه ترفندهاي بازار گرمي را به كار گرفته اند تا شايد چند نفر پيدا شوند و از آنها چيزي بخرند...فاطمه در حالي كه دختر كوچولويش را كه از ديدن اين صحنه ها هنوز هم وحشتزده است و گريه مي كند در آغوش گرفته، به شوك مي گويد: من به دليل اين كه محل كار و مهد كودك دخترم در تهران است هر روز اين مسير تهران تا كرج را با مترو طي مي كنم.
    گاهي خسته ام و همهمه دستفروش ها كه همه باهم فرياد مي زنند و 200 بار يك جمله را تكرار مي كنند واقعاً عصبي مي شوم اما فكر مي كنم اين زنان مجبور هستند براي گذران زندگي اين كار را بكنند و قطعاً خودشان خسته تر و عصبي تر از من هستند، هميشه فكر مي كنم اين كار خيلي بهتر از به دست آوردن پول از راه هاي غيرحلال است و اي كاش مسئولان به جاي اين كه هر چند وقت يكبار با اين زنان اين گونه برخورد كنند و صورت مساله را پاك كنند، با اين قضيه ريشه اي برخورد مي كردند و با ايجاد اشتغال و كار براي اين زنان مثلاً در غرفه هايي كه در مترو راه اندازي مي شود شرايط را ساماندهي مي كردند تا هم مترو به آرامش برسد و هم اين زنان بتوانند در وضعيت رضايت بخشي كار كنند و درآمدي داشته باشند.
    مرضيه كه دانشجوي ارشد روانشناسي و البته مسافر هميشگي مترو به دانشگاه پيام نور كرج است، مي گويد: اين روش ها فايده اي ندارد، نه دستفروشان با اين كارها جمع مي شوند و نه از معضلات اجتماعي كاسته مي شود بلكه اين برخوردها به معضلات اجتماعي دامن مي زند و مي تواند آسيب هاي اجتماعي ريشه دارتري را به دنبال داشته باشد. زنان دستفروش با انتخاب اين روش براي كسب درآمد روي خيلي از بزهكاري ها و راه هاي ديگري كه براي كسب درآمدهاي هنگفت تر وجود دارد درپوش گذاشته اند و قطعاً به اين روش فروشندگي با هزار و يك جور درد از جمله دست درد و كمردرد و درد زخم زبان هاي ديگران روبه رو هستند پس بهتر است مسئولان به فكر ساماندهي وضعيت آن ها باشند و اجازه ندهند اين زنان به دليل اين برخوردها مجبور به پاگذاشتن در دنياي خلاف و بزه شوند.
    مسافر مترو كه باشي اتفاقات ناخوشايند ديگري هم خواهي ديد...
   
    گداي ناسزاگو
    عليرضا يكي از مسافران هميشگي مترو است و براي رفت و آمد زيرزمين را به روي زمين ترجيح مي دهد به همين دليل هم شاهد اتفاقات مترويي زيادي بوده است.عليرضا مي گويد: چند روز پيش مردي كه معلوليت جسمي داشت وارد مترو شد و از همه تقاضاي كمك كرد اما وقتي كسي به وي توجهي نكرد باز هم تقاضايش را با سماجت بيشتر از قبل تكرار كرد و سرانجام وقتي با بي توجهي مسافران روبه رو شد، به سمت پسري شيك پوش رفت و با ادعاهاي عجيبي به ناسزاگويي به آن مرد مسافر پرداخت كه خون همه مسافران به جوش آمد و كار به كتك كاري كشيد و سرانجام در ايستگاه بعدي با شلوغ كاري هاي همان مرد گدا پسرجواني كه با عصبانيت وي را كتك زده بود دستگير شد و همه مسافران با حيرت تماشاچي اين صحنه بودند.
   
    بيمار در متروي سريع السير
    مهسا مرادي كه هر روز مسير صادقيه تا كرج را با مترو طي مي كند نيز مي گويد: چند روز پيش دختري حدود 18 ساله دچار مشكل قلبي شد و به نظر مي رسيد سابقه اين بيماري را دارد اما قطار، سريع السير بود و در هيچ ايستگاهي توقف نداشت تا اين دختر كه ديگر شبيه به مرده ها شده بود را به پزشك مترو برسانيم. هر چه دكمه ايست را مي زديم راننده توجهي نمي كرد و همه كه از حال اين دختر بسيار وحشتزده شده بودند با جيغ و فرياد از راننده درخواست توقف مي كردند و با مشت و لگد به در كابين راننده مي كوبيدند اما راننده با بي اعتنايي مي راند و به فريادها توجهي نمي كرد تا اين كه بالاخره يك پزشك پيدا شد كه توانست با قرص زيرزباني و ماساژ قلبي اين دختر را به زندگي برگرداند...
    وقتي قطار به ايستگاه كرج رسيد همه مسافران كه از شدت استرس ديگر توان خود را از دست داده بودند به سمت كابين راننده رفتند و به وي اعتراض كردند اما راننده مترو بي اعتنايي كرد و حتي پليس مترو وقتي تجمع و اعتراض مردم را ديد و از موضوع باخبر شد گفت: حالاكه اتفاقي نيفتاده است!
    البته بايد گفت جرم هاي پنهاني نيز در مترو رخ مي دهد كه شايد در اتوبوس هاي بي .آر.تي روي زمين هم باشد.
    جيب بري، مزاحمت هاي ناموسي و دعواهاي داخل اتوبوس و... همه و همه محيط واگن متروها را سخت تر مي كند.
    واقعاً قوانين در زيرزمين چگونه است و پليس مترو با مسائلي همچون اين تراژدي هاي عجيب برخورد مي كند؟!
    رئيس پليس مترو، سرهنگ مجتبي فخاري در اين باره به شوك مي گويد: هر روز 2 ميليون و 300 هزار نفر جمعيت در اين شهر زيرزميني رفت و آمد مي كنند و جابه جا مي شوند و البته پيش بيني شده اين جمعيت در آينده نزديك به 3 ميليون نفر هم مي رسد و اين مساله وظيفه سنگيني را براي مبارزه با مواردي همچون جيب بري، نزاع و درگيري، تكدي گري و بسياري موارد ديگر روي دوش پليس مترو گذاشته است.
    به گفته سرهنگ فخاري، مردم در بسياري موارد پليس مترو را در انجام ماموريت ها ياري مي دهند و در عين حال به دنبال افزايش نيرو هستيم تا بتوانيم خدمات بهتري را ارائه دهيم. براي آن هايي كه هر روز ساعاتي از عمرشان را در زيرزمين مي گذرانند داشتن امنيت و آرامش يك خواسته مهم و اساسي است كه شايد گاهي ناديده گرفته شود يا بر اثر سهل انگاري ها به دست فراموشي سپرده شود...

منبع: ایران

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پرطرفدارترین