سرویس سیاسی خرداد: سخنان اخیر رئیسجمهور در نشست روز خبرنگار، که امروز عمومی و منتشر شد یک وجه روشن داشت و چند سایه تیره. روشن از آن جهت که بالاخره در سطح عالی دولت صریحاً گفته شد «تا دلتان بخواهد مؤسسات و بنیادهایی داریم که هیچ بروندادی ندارند و با اینحال پول میگیرند»؛ و تیره از آن رو که این اعتراف دیرهنگام، درست از زبان کسی میآید که شانزده سال در یکی از دو محل اصلی بودجهریزی کشور (مجلس شورای اسلامی) حضور داشته و بودجه همین مؤسسات هر سال از مقابل چشمانش گذشته و با رأی همان نهادی که او عضو آن بوده تصویب شده است. اگر امروز این بساط، مانع اولویتدهی به «نان مردم» است، چرا دیروز هشدارهای بلند و پیوستهای در کار نبود؟ مسئله صرفاً «حق با کیست؟» نیست؛ مسئله این است که وقتی بحران میرسد، همه ناگهان به زبان عقل سلیم سخن میگویند.
به گزارش خرداد؛ در توصیف «مؤسسات بیبرونداد» حق با رئیسجمهور است. شبکهای از نهادهای ریز و درشت، عمدتاً ذیل عناوین فرهنگی و دینی، سالهاست از بودجه عمومی تغذیه میکنند، محصول قابل سنجش و قیمتگذاری شده ندارند، خروجیشان در بهبود معیشت، بهرهوری یا کیفیت حکمرانی قابل ردیابی نیست و در بسیاری موارد گویی برای کالایی هزینه و بدتر از آن تبلیغ میشود که خریداری ندارد. اما دستکم به همان اندازه مهم است که بپذیریم ریشه این وضع، صرفاً «بد اخلاقی چند مدیر» یا «بیخبری دولتها» نیست؛ این یک سازوکار است. سازوکاری که با سیاست، ائتلافهای قدرت، تقسیم رانت نمادین و مادی، و تبدیل زنجیرهای از ارزشها به سپر مالی کلان کشور گره خورده است. همینجاست که نقد درست رئیسجمهور، اگر به عمل منتهی شود، دقیقاً به قلب منازعه سیاسی کشور میزند.
مشکل اینجاست؛ همه دعواهای سیاست داخلی ما حول همین «بساط» میچرخد. تا وقتی پول بود و نفت گران، کسی روی تراز هزینه-منفعت این مؤسسات مکث نمیکرد؛ حالا که طبق برآوردهای رایج، بودجه امسال کشور با کسری هشتصدهزار میلیارد تومانی مواجه است، ناگهان همه «اقتصادخوان» شدهاند. اما برچیدن این بساط با «وفاق» مطلوب رئیسجمهور در تعارض است؛ چون بهمحض آنکه بوی اصلاح ساختاری بلند شود، ذینفعان با سرعت پای مقدسات، ارزشها، امنیت فرهنگی، حجاب و چه و چه را وسط میکشند و سپهر سیاست ایران را چنان ملتهب میکنند که اصلاحگر، یا توبهکنان عقب بنشیند یا پرونده کفایت سیاسیاش بر میز کوبیده شود. این سناریو، بارها و بارها در سطوح مختلف تجربه شده است.
از همینجاست که پرسش جدی از رئیسجمهور آغاز میشود؛ اگر اراده برخورد با ساختارهای پرهزینه و کمخروجی وجود دارد، اولین آزمون نه در بازدیدهای سرزده، که در اقدام بیابهام است. گفته شد بازدیدها نمایشی نیست و رسانهای همراه نمیشود؛ بسیار خوب، اما «بیدوربین بودن» مساوی «غیرنمایشی بودن» نیست. سیاست عمومی را نه با سرکشی، که با صورتحساب و داده، بازاصلاح میکنند. اگر دولت واقعاً قصد حرکت به سمت بودجهریزی عملیاتی در ۱۴۰۵ را دارد و میخواهد نظام پرداخت را مبتنی بر عملکرد و اثربخشی کند، باید همین حالا سه کار ساده اما پرهزینه سیاسی انجام دهد: فهرست کامل همه دریافتکنندگان بودجه فرهنگی یا دینی و شبهعمومی را منتشر کند، شاخصهای سنجش اثربخشی هر ردیف را علنی بگذارد، و هر ردیفی که طی یکسال به آستانه حداقلی خروجی نرسید، در بودجه بعدی صفر شود. این همان لحظهای است که مبارزه با رانت بودجهای از حرف به عمل میرسد.
آزمون دوم حتی سادهتر است و نیازی به طراحی شاخص هم ندارد: اگر رئیسجمهور باور دارد باید اولویتها را از حفاظت از بساطهای پرهزینه به کاهش هزینه زندگی مردم و افزایش بهرهوری بازارها انتقال دهد، با یک دستورِ روشن میتواند پرونده فیلترینگ و شبکه نانخورهای آن را جمع کند. سالهاست مردم گفتهاند و حال خود مسئولان اذعان نمودهاند که در این کشور «خیلی حرف میزنیم و کم عمل میکنیم». وعده رفع فیلترینگ، نمونه صریحی از همین شکاف حرف و عمل است؛ وعدهای که نه پیچیدگی فنی زیرساختهای هستهای دارد، نه نیازمند مذاکرات پیچیده خارجی است. اگر دولت در یک پرونده کمهزینهتر سیاسی نمیتواند تصمیم بگیرد، چگونه میخواهد با شبکههای بودجهای تنیده به قدرت چانه بزند؟ اصلاح ساختاری جایی آغاز میشود که «تصمیمهای ممکن امروز» گرفته شود، نه اینکه «برنامههای بزرگ فردا» روی کاغذ بماند. این فرق تمام و کمال، شعار و عمل است.
نکته حساس دیگر، اولویتگذاری «نان مردم» بر توسعه است. هیچکس با این گزاره بدیهی مخالفت ندارد که دولت باید در روزهای سخت، پشتوانه سفره مردم باشد؛ اما تقلیل سیاست به «کالابرگ ابدی» و «کوپنمحور کردن طولانی اقتصاد»، از جنس مدیریت بحران نیست، از جنس ماندگارسازی بحران است. تجربه نزدیک و دور نشان میدهد هر جا ساختار توسعه به تعویق افتاده و دولت به توزیع کالابرگ و یارانه کالایی بهعنوان راهحل تکیه کرده، سرمایهگذاری عمومی و خصوصی زمینگیر شده، بهرهوری سقوط کرده و در نهایت همان «نان» هم کمیابتر یا گرانتر شده است. سیاست درست، حمایت هدفمند و موقت برای عبور از شوک است، همراه با یک طرح روشن برای آزادسازی ظرفیتهای اقتصاد همانند رقابتیسازی زنجیره تأمین، حذف انحصارات رسانهای و دیجیتال، کاهش هزینه مبادله، و قفلگشایی از مجوزهای زائد. اگر دولت میگوید توسعه بدون تأمین نیازهای اساسی ممکن نیست، باید در همان جمله بعدی توضیح دهد که حمایت چگونه به توسعه گره میخورد و چه زمانی از حالت کاور اضطراری خارج میشود. وگرنه، همین گزاره انسانی، به سپر پوپولیسم بدل میشود.
بخش دیگر سخنان رئیسجمهور درباره تغییر مدل بودجهریزی و عملیاتی کردن آن در ۱۴۰۵، بهخودیخود خبر خوبی است. اما عملیاتیسازی چنین بودجهریزیی بدون اصلاح حکمرانی داده یک شوخی تلخ است. تا وقتی دستگاهها صورتحساب شفاف خدمت، سنجش خروجی و دادههای پیمایشپذیر ارائه نمیدهند، «عملیاتی» صرفاً یک برچسب شیک روی همان بودجههای چانهزنیشده قدیمی است. اگر دولت جدی است، باید اعلام کند کدام وزارتخانه یا سازمان، از چه تاریخی صورتبندی برنامه–بودجهاش را با شناسه خدمت، هزینه تمامشده و شاخص اثرگذاری بهروزرسانی میکند؛ چه دادههایی عمومی میشود؛ و قطع ردیفهای کماثر چگونه و با چه فاصله زمانی اعمال میشود. اینها اعلان جنگ به کسی نیست؛ اعلان پایان دوران تاریکی است.
اما باز برگردیم به تناقض اصلی؛ شانزده سال حضور در مجلس، یعنی شانزده فصل بودجه، یعنی شانزده سال مشارکت در توزیع قدرت به همین کسان که برونداد ندارند. اگر امروز میگوییم نان مردم اولویت دارد و پول نباید پای مؤسسات بیخروجی برود، معنایش این است که دیروز نمایندگان باید زنگ خطر را به صدا درمیآوردند؛ نه اینکه صرفاً وقتی انبار خالی شد، بدیهیات را فریاد بزنیم؛ چنین فریادزنی و اعلام کجیها کار ما رسانههاست. این نقد برای تسویهحساب شخصی نیست؛ برای آن است که بدانیم چرا مردم در برابر هر وعده تازه، با تردید میایستند. شهروندان از نمایشهای اخلاقی خسته نمیشوند؛ از نسبت نداشتن نمایش و نتیجه خسته میشوند.
همزمان، باید واقعبین بود؛ جمع کردن این بساط، تنها با نصیحت و نامهنگاری و جلسهگذاریِ بیطرفانه پیش نمیرود. این کار، همت سیاسی میخواهد و آمادهباش برای هزینه دادن. همانطور که خودتان گفتید «تا دلت بخواهد» چنین مؤسساتی هست؛ و همین «تا دلت بخواهد»، معنایی روشن دارد بهمحض آنکه شروع کنید صدای اعتراض بلند میشود، ائتلافها جابهجا میشود و دودستگی بالا میگیرد. اگر راهبرد دولت وفاق به هر قیمت باشد، اصلاح ساختاری به سرعت به تأخیر ساختاری ترجمه میشود. وفاق، نتیجه توزیع عادلانه قدرت و توضیح صادقانه با مردم است؛ نه حاصل مماشات با هر ذینفع پرصدایی که به نام ارزشها، قبض بودجه میگیرد.
در پایان باید گفت انباشت مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی بهحق ترسناک است؛ درست به همین دلیل، سیاست روزمرهگردی و بازدیدهای بیصورتحساب جواب نمیدهد. مردم با شما همراه میشوند اگر تفاوت ببینند: تفاوت میان دولت حرف و دولت عمل. اگر فهرست مؤسسات بودجهگیر را منتشر کنید، اگر در سه ماه آینده یک ردیف بزرگ را بهخاطر بیخروجی ببندید، اگر فیلترینگ و شبکههای پیرامونیاش را یکباره جمع کنید، اگر جدول زمانبندی بودجهریزی عملیاتی با شاخصهای علنی ارائه دهید، اگر تکلیف حمایت موقت و توسعه پایدار را در یک نقشه راه روشن کنید؛ آن وقت انتقاد امروزتان از این بساط به معنای دقیق کلمه سیاست عمومی خواهد شد، نه صرفاً خطابهای درست اما بیقیمت. مردم حق دارند از شما مطالبه کنند؛ بهویژه وقتی خودتان میگویید «نباید چیزی را که قصد انجامش را نداریم بر زبان بیاوریم». حالا نوبت آن است که نشان دهید اینبار، حرف قرار است به عمل گره بخورد.