counter create hit دختر 20 ساله دو بار ازدواج ناموفق داشت و دست آخر فرهاد عصمت و پاکی اش را به باد داد!
۱۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۷
کد خبر: ۲۷۴۹۷۸

دختر 20 ساله دو بار ازدواج ناموفق داشت و دست آخر فرهاد عصمت و پاکی اش را به باد داد!

خرداد: اگرچه ۲ بار طعم تلخ طلاق را چشیده ام، اما باز هم از این تلخ کامی ها عبرت نگرفتم و دوباره با انتخاب مسیری اشتباه، در دام عشق خیابانی گرفتار شدم. این بار همه هستی ام را از دست دادم و فریب پسری را خوردم که فکر می کردم مرا دوست دارد و می خواهد با من ازدواج کند، اما...

دختر ۲۰ ساله ای که مدعی بود جوانی به بهانه ازدواج او را مورد سوءاستفاده قرار داده است به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۸ ساله بودم که مادرم از من خواست لباس مرتبی بپوشم و خانه را تمیز کنم چون قرار بود خواستگار برایم بیاید چند ساعت بعد خواستگاران با پدرم درباره مهریه و بقیه آداب و رسوم به توافق رسیدند بدون آن که نظر مرا درباره باقر جویا شوند. چند روز بعد هم مراسم عقدکنان برگزار شد و ما با یکدیگر نامزد شدیم، اما اختلافات ما از همان روزهای اول آغاز شد. من هیچ علاقه قلبی به او نداشتم و باقر هم که پسری مغرور بود هیچ گاه مرا درک نکرد و بیشتر اوقاتش را با دوستان زمان مجردی اش می گذراند چند ماه بعد به ناچار از او طلاق گرفتم تا زندگی ام را با کسی ادامه بدهم که حداقل در برخی موارد با یکدیگر تفاهم داشته باشیم. یک سال بعد از این ماجرا دوباره همان حکایت اول تکرار شد و این بار نیز تن به ازدواجی تحمیلی با بهمن دادم. پدر و مادرم فقط به خاطر این که بهمن خودرو گران قیمتی داشت مرا به عقد او درآوردند اما تنها یک ماه بعد از برگزاری مراسم عقد متوجه شدم که بهمن با دختران زیادی ارتباط دارد و هر بار یکی از آنها را سوار بر خودرویش می دیدیم. دیگر تحمل این وضعیت را نداشتم تا این که از بهمن هم طلاق گرفتم. مدتی از این ماجرا گذشته بود و روزی در خیابان با فرهاد آشنا شدم تا این که این عشق خیابانی به سمت روابط پنهانی کشیده شد. من به دور از چشم پدر ومادرم با فرهاد رابطه داشتم و تحت تاثیر جملات عاشقانه او برای ازدواج قرار گرفته بودم اما روزی که با او در خانه ای تنها بودیم همه هستی ام را از دست دادم و دیگر از پاکی و عصمت خبری نبود. بعد از این اتفاق فرهاد به تهران بازگشت و تا مدت ها از او بی خبر بودم. پس از چند بار تماس بالاخره یک روز او به مشهد آمد و گفت در حال حاضر شرایط ازدواج برایش مهیا نیست. از آن روز به بعد هم هروقت درباره ازدواج با او صحبت می کردم مشکلاتی را مطرح می کرد که پایانی نداشت در آخرین تماس از من خواست خانواده ام را رها کنم و با او به تهران بروم، اما اکنون که به تماس هایم پاسخ نمی دهد دیگر مطمئن شدم او فقط قصد فریب مرا داشته است حالا که با این اشتباه ظلم بزرگی در حق خودم کرده ام نمی دانم چگونه با پدر و مادرم روبه رو شوم
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین
پرطرفدارترین