زنان ايراني در كشاكش تغييرات سياسي- اجتماعي معاصر در كنار نقش پررنگي كه ايفا كردهاند تا حدودي بازيچه اين تغييرات نيز بودهاند؛ از كشف حجاب در دوره رضاخان گرفته تا... شايد شكل و ظاهر اين تغييرات و آنچه در «فعل» رخ ميدهد متفاوت باشد اما ماهيت بيشتر اين رخدادها از يك چيز سرچشمه ميگيرد: جدال سنت و مدرنيته.
در ادبيات داستاني، چرايي و چگونگي اين رخدادها بارها دستمايه قرار گرفته است. در سالهاي اخير با افزون شدن داستاننويسان زن، اين جدال هميشگي كه در جامعه در حال گذار ما بيش از پيش بر زنان تاثير ميگذارد، در داستاننويسي جايگاهي ويژه يافته است. مجموعه داستان و رمانهاي بسياري از نويسندگان زن ايراني منتشر شده است كه درونمايه بيشترشان همين كشاكشي است كه زنان در گيرودار آن هستند. نويسندگان، بيشتر به شرح وضعيت زناني ميپردازند كه در اين كشاكش زندگي ميكنند و داستانهايي گزارشگونه رقم ميزنند. آثاري نيز هستند كه پا را فراتر گذاشته و به ترسيم تاثيرات اين كشاكش بر روح و روان و سرنوشت زنان پرداختهاند. حال سوالي كه به ذهن ميرسد اين است: آيا تنها پرداختن به اين دو وجه براي ترسيم واقعيات زندگي زن ايراني كه ميان دنياي رو به مدرنيته و جامعه در حال گذار از سنت گرفتار شده، كافي است؟
هستند زناني كه در همين وضعيت موجود پا را فراتر گذاشته، موانع را از سر راه برداشته يا ناديده گرفتهاند. آنچه آنان كردهاند و چگونگي پيمودن راه در مجال اين يادداشت نيست، آنچه مدنظر قرار گرفته اين است كه چگونه ميتوان در داستان به اين جنبه از زندگي زنان پرداخت.
بهتر است بهجاي پاسخ به آنچه در «اينك تهمينه» گذشته است بپردازيم؛ مجموعهيي كه اگر به اين هدف نرسيده باشد، لااقل پا را كمي فراتر گذاشته و به آن نزديك شده است. «اينك تهمينه» نخستين مجموعه داستان «شبنم بزرگي» متشكل از هفت داستان كوتاه است. كتاب همانگونه كه از عنوانش پيداست، قرار است از رستمها پا را فراتر گذاشته و با آشناييزدايي به سراغ تهمينهها برود. براي نخستين گام، فهرست كتاب كمي متفاوت است و «هفتخوان» را نه براي رستم كه براي تهمينه تصوير كرده است. خوان نخست مجموعه، داستان «تهران شهر بزرگي است» برش كوتاهي از زندگي دختري دانشجو است كه در كنار فعاليتهاي سياسياش در دانشگاه با سد بزرگتري نيز كه سنتهاي رايج در خانواده است ميجنگد و از سمت پدر و مادرش بابت انتخاب گزينه ازدواجش سرزنش ميشود. آنچه قرار است او را به سمت خواست خانواده سوق دهد يك دفترچه يادداشت قديمي است. عنصري كه خودش از دل آن سنتها بيرون آمده، سرنوشتي كه ظاهرا از آن گريزي نيست. نكته جالب اين است كه آنچه همسو با سرنوشت راوي است، نه سرنوشت مادربزرگ كه سرنوشت نامزد او است. گويي همهچيز تكرار شده است. در همين خوان نخست، آشناييزدايي نيز آغاز ميشود. آن فعال سياسي- اجتماعي كه در سنت رايج، مرد بوده، حالا جايش را به دختري جوان ميدهد تا تهمينه مجموعه رستموار شكل بگيرد.
«آخر شاهنامه»، دومين داستان مجموعه است كه باز هم شخصيت اصلي آن زني جوان است. زن جواني كه اندوهي بزرگ را با خود حمل ميكند؛ اندوه مرگ فرزند، آن هم به دست شوهر. سارا، زن جوان داستان با غم بزرگ از دست دادن پسرش سينا دست و پنجه نرم ميكند و در مجال كوتاه داستان، فرصت اين را پيدا ميكند كه به مخاطب بفهماند شوهرش را نه از سر اجبار بلكه از روي خواستش بخشيده است. هرچند قانون (در اينجا
به عنوان سنت) با آنكه حرفي از آن زده نميشود، دست سارا را براي گرفتن انتقام بسته است اما پايانبندي هوشمندانه داستان به مخاطب نشان ميدهد كه سارا به خواست خودش و نه بهموجب دستبستهبودنش همسرش را كه در تمام داستان «شوهر» ناميده ميشود متهم نميكند. انتخاب زاويهديد محدود به ذهن سارا به اين پايانبندي كمك ميكند: اما سارا نخواسته بود اين را بگويد. (قاتل خطاب كردن شوهر را) . بجز اينها آنچه به اين داستان، همسو با عنوان و شيوه تقسيمبندي كتاب كمك ميكند بيشك درونمايه فرزندكشي است كه در شاهنامه جايگاهي ويژه دارد.
«آن سومي كيست كنار تو راه ميرود؟» سومين داستان يا سومين خوان از اين مجموعه است. داستاني كه عشق و حسادتهايش را روايت ميكند. داستان بر پايه يك مثلث عشقي استوار است، مثلثي مابين راوي، ليلا و استاد گنجي. در اين داستان نيز نويسنده از ظرفيتهاي متون كهن ايراني (خسرو و فرهاد و شيرين) بهره برده است و اينبار با كمي ساختارشكني مثلث عشقي را بين دو زن و يك مرد ساخته است. اما آنچه داستان را قوام بخشيده، سفيديهاي متن است. سفيديهايي كه نه با كمگويي يا مبهمگويي كه به انتخاب نويسنده در داستان پنهان شدهاند.
«دنيا» داستان زني است كه با بيماري لاعلاجي دست و پنجه نرم ميكند و برحسب اتفاق با دوست سابق خود روبهرو ميشود كه او نيز با بيماري زنش مواجه شده است. اين داستان را نيز با نخ نامريي محتوا به داستانهاي ديگر مجموعه پيوند ميزند. داستاني كه بهواسطه پايانبندي استعارياش به لحاظ ساختار با داستانهاي ديگر متفاوت است.
خوان پنجم مجموعه، «سيمين قرار بود بميرد»، بهترين داستان مجموعه از لحاظ شخصيتپردازي است. سيمين، زني است ساختارشكن و مقاوم. زني كه در تمام شرايط دشواري كه برايش پيش ميآيد سعي ميكند به بهترين شكل زندگي كند. سيمين -
الگوي راوي داستان كه ميتواند شخصيت اصلي تمام داستانهاي مجموعه نيز باشد است- زني است به تمام معنا فارغ از دست به عصا راه رفتنهاي زنهاي پيرامونش. سيمين، نمونه بارز همان زني است كه نميخواهد در كشوقوسهاي مابين سنت ومدرنيته خرد شود بلكه ميخواهد زندگي كند به بهترين شكل حتي اگر از پيش قرار باشد بميرد. علاوه بر شخصيت سيمين، شخصيت راوي نيز به همان خوبي پرداخت ميشود، دغدغههايش، بايد و نبايدهايش، هرچند متاثر از سيمين است اما مبتني بر هرآنچه او ميكند نيست. راوي علاوه بر آنكه سيمين را به تمام معنا قبول دارد از او بت نساخته است راوي به قهرمان نياز دارد تا مسيرش را پيدا كند، نه براي آنكه پا بر جاپاي او بگذارد. «ميداني به چه فكر ميكنم؟»، خوان ششم، عاشقانهيي است مبتني بر سرنوشت؛ سرنوشت كه يكي از درونمايههاي مشترك داستانهاي مجموعه است. راوي پس از پاسخ منفي به خواستگاري كه ميدانسته او را دوست دارد، هميشه در فكر او باقي مانده است. حالا در يكي از روزهاي عادي زندگياش، باخبر ميشود كه خواستگار گذشته به دليل بيماري در بيمارستان بستري است و عاقبت ميميرد. داستان در جايي به نقطه عطف ميرسد كه سرنوشت از لابهلاي روابط، بيآنكه توي ذوق بزند به چشم ميخورد. سرنوشتي كه انگار براي خاله، مادر و حالا دختر يكسان است.
خوان هفتم، حسن ختام خوبي براي مجموعه است. شخصيت اصلي داستان، «سوسن» زني است كه همچون شخصيتهاي اصلي شش داستان پيشين در جدال است. اينبار جدال برسر عشقي است كه هرگز سر قرار حاضر نميشود. داستان، اگرچه سوژهيي آشنا را دستمايه قرار داده اما با نگاه متفاوت نويسنده، قائم به ذات ميشود و اين اتفاق در يك سوم پاياني داستان رخ ميدهد. پس از آنكه سوسن براي نخستينبار پس از 12سال، محل ايستادنش را تغيير ميدهد. اين تغيير نه تنها بر رفتار سوسن كه بر تمامي محله كه نمايندهيي از كل جامعه است تاثير ميگذارد. همهچيز بههم ريخته است، آرد به نانوايي نرسيده، خواستگار به خانه دختر، يكي مشترياش را از دست داده و ديگري در مقابل دوستش بياعتبار شده و... همه اينها تنها به يك دليل رخ داده است: سوسن- زن سرخپوش ميدان فردوسي، مكان قرار هميشگياش را تغيير داده است. بهراستي، اگر سوسن، به عنوان نمادي براي زنهاي در جدال، تنها لحظهيي «جاي» خود را تغيير دهد، ساختار كلي جامعه دستخوش تغيير يا لااقل تاثير نميشود؟
حال برگرديم به پرسشي كه در ابتدا مطرح شد. چطور ميشود از آن دو فرض براي روايت داستانهايي كه از شخصيت زناني در كشاكش سنت و مدرنيته بهره ميبرند فاصله گرفت؟ نويسنده پاسخ به اين پرسش را بهسادگي ميدهد. تنها كافي است اين زنان از بيعملي در اين جدال خارج شوند، همچون سيمين زندگي كنند حتي اگر محكوم به مرگ باشند. همچون دختر خوان نخست مجموعه، بيتفاوت به فشارهاي سنتي خانواده به آنچه صحيح ميدانند عمل كنند، همچون سارا با خواست خودشان عمل كنند حتي اگر قرار است ببخشند. در يك كلام تنها كافي است عمل كنند، آنطور كه صحيح ميدانند. شبنم بزرگي با خارج كردن زنانش از مسخ اين تغييرات، توانسته داستانهايي رقم بزند كه علاوه به پرداختن به فشارها و ناهنجاريهاي اجتماعي، به موضوعاتي هستيشناسانه همچون مرگ و سرنوشت نيز بپردازند.
«اينك تهمينه» / شبنم بزرگي/ نشر فرهنگ ايليا (از سري كتابهاي «عصر چهارشنبه ما») / چاپ نخست 1391/ قيمت دو هزار و 500 تومان