counter create hit ديگر هژموني جهاني سلطه وجود ندارد
۰۵ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۲
کد خبر: ۲۹۶۸۸۱

ديگر هژموني جهاني سلطه وجود ندارد

به گزارش خرداد به نقل از آرمان: دنیای امروز، دنیای منافع است. این جمله‎ای است که همواره بسیاری از کارشناسان، تحلیلگران و به ویژه دیپلمات‎ها آن را به کار می‎برند. در دنیای امروز هر کشوری در پی افزایش قدرت خود در همه عرصه‎ها به ویژه عرصه سیاسی و اقتصادی است که بتواند با سایر کشورها وارد تعامل و چانه‎زنی براساس منافع ملی خود شود. در این میان کشوری که بتواند بیشترین قدرت را در همه عرصه‎ها کسب کند می‎تواند به عنوان قدرت هژمون و برتر در جهان مطرح شود. به عقیده بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران در عرصه جهانی، قدرت هژمون وجود ندارد. به ویژه اینکه آمریکا نیز دیگر قدرت هژمون نیست زیرا ویژگی‎های یک قدرت هژمون را ندارد. بنابراین جهان با چندقطبی شدن مواجه است. قدرت‌های نوظهوری مثل چین که هژمون بودن آمریکا را زیر سوال برده و تلاش آمریکا برای هژمون شدن در جهان را با چالش مواجه کرده است. بنابراین این موضوع می‎تواند به نوعی برای بسیاری از کشورهایی که مخالف سیاست‎های آمریکا در جهان هستند از جمله ایران به نوعی فرصت باشد. در این راستا «آرمان» با نوذر شفیعی، کارشناس روابط‎ بین‎الملل و عضو سابق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به گفت‌وگو پرداخت که می‎خوانید.
با توجه به در پیش بودن مرحله دوم تحریم‎های آمریکا علیه ایران، چه اقداماتی از سوی ایران برای مقابله با این تحریم‎ها می‎تواند انجام شود؟

سه نکته در این مورد وجود دارد. نکته اول این است که ایران از پیش تحریم‎ها را تجربه کرده است یعنی از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون، جمهوری اسلامی ایران به نوعی تحت تحریم بوده و تحریم‎ها علیه ایران فراز و نشیب بسیار داشته است. بنابراین ایران در درجه اول از تحریم‎ها هم تجربه کسب کرده و هم از عهده تحریم‎ها برآمده است. نکته دوم در ارتباط با تحریم‎های جدید این است که ایران طی سه الی چهارماه گذشته، این تحریم‎ها را تجربه کرده است. یعنی هرآنچه که قرار بود به عنوان پیامدهای تحریم‎های جدید آمریکا علیه ایران روی دهد، در نهایت اتفاق افتاده است. بدین‎گونه که شرکت‎های خارجی در ایران حضور داشتند و از تحریم نیز نگران بودند، ایران را ترک کردند. کشورهایی که با ایران در حال مراوده بودند نیز روابط خود را با ایران به سطح پایینی تنزل دادند. لذا عملا ایران قبل از تحریم، آثار و پیامدهای تحریم را به نوعی تجربه کرده است. در حال حاضر ایران با دو وضعیت مواجه است: اول اینکه؛ تحریم‎های جدید عملا چه تاثیری بر رفتار سایر کشورها خواهد داشت. این کشورها به سه دسته قابل تقسیم هستند. یک دسته کشورهایی که ممکن بود تلاش‎هایی را برای معافیت از تحریم صورت دهند ولی به جایی نرسیدند. دومین دسته کشورهایی بودند که در مقابل تحریم‎ها از پیش مقاومت کردند. سومین دسته نیز کشورهایی بودند که معافیت از تحریم را به دست آوردند. در حال حاضر بزرگترین تهدید برای ایران، کشورهایی هستند که در میانه راه ممکن است همکاری‎های خود را با ایران قطع کنند یا کاهش دهند. دو گروه دیگر یعنی کشورهایی که مقاومت می‎کردند مانند چین، اتحادیه اروپا، روسیه، ترکیه، عراق و غیره، احتمالا در مقاومت خود اصرار خواهند کرد. احتمالا کشورهایی مثل هند، کره جنوبی و ژاپن که از تحریم معاف شدند، یقینا به همکاری خود با ایران ادامه خواهند داد. لذا در شرایط فعلی و با نگاهی به آینده، ایران باید دغدغه آن دسته از کشورهایی را داشته باشد که در میانه راه قرار دارند. نکته سوم این است که آنچه که به ایران کمک می‎کند که در کنار این فرصت‎ها، از فشار تحریم‎های جدید کمتر آسیب ببیند، بحث جهانی شدن است. امروزه سرمایه جهانی شده است و این جهانی شدن سرمایه به بازیگران دولتی و غیردولتی مانند شرکت‎ها و افراد، امکان همکاری با ایران را در قالب‎های گوناگون ارائهمی‎دهد. در نتیجه این مسائل باعث می‎شود که آسیب‎پذیری‎ها به شدت کاهش پیدا کند.

براساس نظریات روابط بین‎الملل آیا می‎توان اذعان کرد که آمریکا همچنان به عنوان قدرت هژمون و برتردر جهان مطرح است؟ با توجه به اینکه به عقیده بسیاری جهان چند قطبی شده است.

در روابط بین‎الملل، قدرت هژمون، قدرتی است که به تنهایی بتواند تصمیم بگیرد و هم چنین به تنهایی نیز آن تصمیم را اجرا کند و در عین حال، اعضای جامعه بین‎المللی هم با قدرت هژمون همراهی کند. همچنین هیچ کشوری توان مقاومت در برابر هژمون را نداشته باشد. آمریکا در مناطق مختلف با مشکل مواجه است. به عنوان مثال در حوزه آسیای شرقی با قدرتی مثل چین مواجه است. در حوزه اوراسیا با قدرتی به نام روسیه مواجه است. همچنین در حوزه اروپا، محور برلین-پاریس، تبعیت و دنباله‎روی مانند زمان جنگ سرد را ندارد. در عین حال برخی از بازیگران دیگری مانند ایران هستند که ممکن است به لحاظ توانمندی در حد قدرت متوسط باشند اما از نظر تاثیرگذاری، به نوعی تاثیرگذاری منطقه‎ای و فرامنطقه‎ای داشته باشند. بنابراین این موارد باعث شده است که نتوان واژه هژمون را در مورد ایالات متحده آمریکا به کار برد.

آیا این چندقطبی شدن باعث شده است که دولت جمهوریخواه ترامپ با فشارآوردن و تحریم کشو‎رهایی مثل چین و روسیه، در جهت کسب مجدد قدرت هژمون خود حرکت کند؟

مرشایمر به عنوان نظریه‎پرداز قدرت هژمون معتقد است که آمریکا فقط بر نیمکره غربی، موقعیت هژمونیک دارد و در حال حاضر هیچ هژمون بین‎المللی وجود ندارد. اگر آمریکا بخواهد به هژمون بین‎المللی تبدیل شود باید بر مناطق جغرافیایی سابق، مسلط شود یعنی حاصل جمع تسلط بر مناطق جغرافیایی مختلف است که باعث تبدیل شدن یک قدرت به هژمون بین‎المللی می‎شود. عملا آمریکا در بسیاری از مناطق جهان از جمله شرق آسیا، جنوب آسیا، جنوب شرق آسیا، خاورمیانه، ارواسیا و حتی تا حدود زیادی نیز اروپا تسلط و سلطه‎ای ندارد. بنابراین یقینا آمریکا یک قدرت هژمون نیست. اگر بتوان شرایط موجود را از منظر توزیع قدرت، نفوذ و در نهایت قطب‎بندی یا اصطلاحا قطبش تفسیر کرد، همانگونه که هانتینگتون گفته است جهان با یک نظام چندقطبی مواجه است یعنی اگرچه آمریکا در حوزه‎های گوناگون به ویژه حوزه نظامی و سیاسی دارای قدرت است، اما در سایر حوزه‎ها از جمله اقتصادی، قطب برتر محسوب نمی‎شود. در چنین شرایطی وقتی که قطب‎های متعدد قدرت در جهان وجود دارد اولا بازیگران پایین دست، قدرت مانور بسیاری پیدا می‎کنند که در مقابل قدرت هژمون بتوانند فعل و انفعالاتی بر اساس منافع ملی خود انجام دهند. دوم؛ امکان اینکه قطب‎های متعدد قدرت در جهت موازنه قوا با قدرت هژمون (آمریکا) برابری کنند بسیار است که مهم‌ترین آن سازمان شانگهای با محوریت چین و روسیه است. همچنین گروه‌ها و جنبش‌هایی مثل گروه جنبش عدم تعهد و همچنین کشورهایی مثل ایران و در نهایت بازیگران غیردولتی مثل حزب‎ا... لبنان و... برای آمریکا، چالش‎های بسیار جدی را به وجود آورده‎اند. شاید بهترین نشانه برای توضیح این وضعیت، شخص ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا است. ترامپ نیز به این نتیجه رسیده است که ابتدا آمریکا در درجه اول اهمیت قرار دارد. او پی برده است که آمریکا در داخل دچار ضعف‎هایی است که با وجود این ضعف‎ها نمی‎تواند قدرت هژمون باشد. لذا به این دلیل است که یک سیاست نوانزواگرایی را در پیش گرفته است. بنابراین این موضوع بهترین نشانه برای ایران است تا متوجه شود که آمریکا موقعیت هژمون را دارا نیست. اغلب نویسندگان آمریکایی که در مورد موقعیت هژمونیک بحث می‎کنند بر این عقیده هستند که موقعیت هژمونیک آمریکا رو به افول است. این بدین معنا نیست که شاخص سیاسی اقتصادی، نظامی و فرهنگی آمریکا در حال کاهش است. بلکه ممکن است این شاخص‎ها سیر صعودی نیز داشته باشد اما این شاخص‎ها ممکن است در سایر کشورها با سیر صعودی تندتری در حرکت است. پس روند رو به جلوی آمریکا کند و آهسته و روند کشورهایی چون چین بسیار سریع است. لذا این امکان وجود دارد که برای مثال در سال 2050، کشور چین در بسیاری از شاخص‎ها از آمریکا پیشرفت بسیاری داشته باشد. تعبیر دیگر از افول آمریکا این است که اساسا شاخص‎ها یا ارزش‌های آمریکایی رو به افول است. بنابراین باید به این تفاوت‎ها توجه داشت.

اقدامات ترامپ را در جهت کسب قدرت هژمون چگونه می‎بینید؟

رفتار شخص ترامپ، رفتاری است که بیشتر در چارچوب اقتصاد سیاسی بین‎الملل یا چارچوب نظریات سیاست‎خارجی بررسی شود. رفتار ترامپ در چارچوب نظریات سیاست بین‎الملل قابل تحلیل نیست زیرا نظریات سیاست بین‎الملل، رفتارهایی را برای یک کشور تجویز می‎کند و بنابراین آنچه که ترامپ انجام می‎دهد مبتنی بر رفتارهای تجویزی نیست. با این حال، آنچه که ترامپ انجام می‎دهد اگر از منظر سیاست‎ بین‎الملل تفسیر شود با این فرض که در پشت اقدامات ترامپ، مراکز تصمیم‎ساز و ساختار قدرت در آمریکا وجود دارد که ترامپ را به عنوان کارگزار مجبور می‎کند که در این مسیر حرکت کند، بنابراین در این صورت تحریم‎های آمریکا علیه چین، روسیه، ایران و حتی اتحادیه اروپا وضع می‎کند در جهت حفظ موقعیت هژمونیک آمریکا است زیرا زمانی که موقعیت یک قدرت هژمون از سوی قدرت نوظهور در معرض آسیب قرار می‎گیرد، قدرت هژمون با قدرت‌های نوظهور یا باید وارد جنگ شود که یقینا آمریکا این اقدام را به دلیل هزینه‎های زیاد آن انجام نخواهد داد یا اینکه قدرت‎های نوظهور را به عنوان شریک در امور بین‎الملل بپذیرد که در این وضعیت، موقعیت هژمونیک آمریکا در معرض خطر واقع می‎شود. به گونه‎ای که دیگر قدرت هژمونی وجود ندارد بلکه همگان با جهانی مواجه خواهند شد که قدرت بین قطب‎های مختلف توزیع شده است و این قطب‎ها با وجود کاستی‎هایی در بعضی از حوزه‎های قدرت، این توانمندی را دارند که با قدرت هژمون در تعامل قرار گیرند یا اینکه قدرت هژمون، سیاست تحدید، سدبندی و مهار را در پیش گیرد.

آمریکا چه اقدامات و سیاست‎هایی را در قبال روسیه و چین در پیش گرفته است؟

در حال حاضر، آمریکایی‎ها این خط مشی را تعقیب می‎کنند بدین‎گونه که عرصه را برای کشورهایی مثل چین از طریق متحدان منطقه‎ای خود تنگ می‎کنند و هم اینکه محیط منطقه‎ای چین و روسیه را دچار آشوب و چالش می‎کنند تا اینکه کشورها را به درون منطقه خود مشغول کنند و هم با تحریم‎هایی که علیه این کشورها وضع می‎کنند، عملا اقتصاد این کشورها را هدف قرار می‎دهند با این قصد و نیت که قدرت اقتصادی این کشورها تضعیف شود تا این قدرت اقتصادی نتواند پشتوانه‎ای برای افزایش قدرت نظامی و سیاسی کشورهای نوظهور باشد. لذا اگر این چنین به موضوع نگریسته شود هدف ترامپ و تیم ترامپ با توجه به اینکه یک نگاه سیاست بین‎المللی به موضوع دارند، حفظ موقعیت هژمونیک آمریکا و جلوگیری از ظهور و بروز قدرت‌های نوظهور است. در عین حال باید توجه داشت که براساس رئالیسم تهاجمی که موضوع بحث آن نیز، بحث هژمونی است، قدرت هژمون نه تنها باید در جهت افزایش توانمندی خود تلاش کند بلکه باید در جهت تضعیف قدرت‎های رقیب تضعیف شود و این برخلاف رئالیسم تدافعی است که معتقد است کشورها باید در مقابل تهدیدات و به اندازه تهدیدی که متصور هستند توانمندی خود را افزایش دهند. بنابراین از منظر رئالیسم تهاجمی، آمریکا به تجویزات رئالیسم تهاجمی عمل می‎کند.

آیا می‎توان اذعان کرد آمریکا فقط در قبال ایران سیاست تغییر رفتار را دنبال می‎کند یا اینکه به عنوان یک استراتژی در دولت آمریکا به ویژه ترامپ در قبال همه کشورها تعقیب و پیاده‎سازی می‎شود؟

تمام آنچه که آمریکایی‎ها انجام می‎دهند یا برای تغییر رفتار است یا برای تغییر رژیم. کشورهایی که آمریکا با آن مواجه است به نوعی در یک هماهنگی به سر می‌برند بنابراین اگر هر یک از این کشورها آسیب ببینند برای هژمونی آمریکا اهمیت دارد اما به رغم همه این اینها، به نظر می‎رسد که تمام اقدامات آمریکایی‎ها چه در قالب تغییر رفتار و چه در قالب تغییر رژیم، در جهت حفظ هژمونی آمریکا است منتهی در اینجا باید بین دو نکته باید تفاوت قائل شد. گاهی اوقات آمریکا خود را هژمون می‎داند و در چارچوب نظری ثبات هژمونیک، تلاش می‎کند با کشورهایی که نظم سیاست بین‎المللی را برهم می‎زنند، برخورد کند که در این مورد، رفتار آمریکا با ایران در این چارچوب قرار دارد. همین چارچوب را می‎توان در رفتار آمریکا با چین و روسیه نیز به کار برد زیرا آنها نیز به نوعی قدرت‎های تجدیدنظر طلب هستند و درصدد برهم زدن وضع موجود هستند منتهی هدف آمریکایی‎ها به ویژه در رفتار خود با چین، جلوگیری از رشد قدرت هژمون است. پس باید تفاوت قائل شد که گاهی اوقات برای حفظ ثبات هژمونیک با کشورهایی مثل ایران برخورد می‎کند و گاهی اوقات نیز برای جلوگیری از تبدیل یک قدرت نوظهور به قدرت هژمون برخورد می‎کند. بنابراین همه این موارد معطوف به تغییر رفتار است. در مقابل کشوری مثل ایران جلوگیری از برهم زدن نظم آمریکایی، تخریب ارزش‎های آمریکایی، ساختارهای استقرار یافته براساس نظم آمریکایی و در مورد کشوری مثل چین، جلوگیری از تبدیل شدن آنها به یک قدرت جایگزین یا قدرت هژمون است.

آخرین مذاکرات اروپا با ایران را در راستای حفظ برجام چگونه ارزیابی می‎کنید؟ سازوکار ویژه مالی اروپا برای ارتباط مالی و تجاری با ایران در قالب بسته پیشنهادی را چگونه می‎بینید. با توجه به اینکه اتحادیه اروپا درخواست‎های مکرری مبنی بر تاسیس دفتر اتحادیه اروپا در ایران دارد.

سیاست اروپا در برابر ایران را می‌توان در قالب سه نظریه تحلیل کرد. یک نظریه، نظریه امنیت تعاونی است. در نظریه امنیت تعاونی، پنج حلقه وجود دارد که آخرین حلقه آن، ثبات سازی است، بدین‎گونه که اروپا در کشورهایی که در منطقه پیرامونی آن است تلاش می‎کند اقداماتی را در جهت جلوگیری از تهدید کشورها برای اروپا نباشند و همچنین این کشورها به عنوان یک منطقه حائل در مقابل تهدیداتی که فراتر از تهدید این کشورها علیه اتحادیه اروپا وجود دارد، عمل کنند. از این منظر ایران جزو این حلقه ثبات برای اروپا است. کمااینکه اوکراین، سوریه، الجزایر و مراکش ممکن است جزو این کشورها باشند. دومین نظریه‎ای که می‎توان رفتار اروپا را در ارتباط با ایران توضیح داد، دکترین یا سیاست همسایگی است. در سیاست همسایگی نیز سه منطقه برای اروپا تعریف شده است. یک، کشورهای بلافصل که با اروپا همسایه و همچنین مرز مشترک دارند. دوم کشورهایی که در منطقه مجاور این کشورها قرار دارند. سومین منطقه نیز شامل مناطقی چون منطقه آسیای مرکزی، منطقه اوراسیا، خاورمیانه، شمال آفریقا و غیره است. ایران در تعریف دکترین همسایگی اروپا در منطقه مجاور قرار دارد. این مناطق به این دلیل برای اروپا اهمیت دارد که هرگونه فعل و انفعالاتی در این کشورها بر امنیت اروپا تاثیرگذار است. لذا اروپایی‎ها تلاش‎ می‎کنند از مکانیسم‎های لازم برای ثبات‎سازی و تعدیل رفتار در این کشورها و همچنین وارد کردن این کشورها در جهت نظم سیاسی بین‎المللی بهره ببرند. برجام یکی از ابتکارات اروپا در این زمینه است. اصطلاحا واژه اروپای هنجاری در این زمینه به کار برده می‎شود یعنی رفتار اروپا با ایران، اروپای نظامی مثل اروپای دوره جنگ سرد یا اروپای متحد نظامی آمریکا نیست. اروپای هنجاری، اروپایی است که تلاش می‎کند از طریق هنجارسازی به تعدیل و ایجاد ثبات در کشورهای پیرامونی مبادرت ورزد. نظریه دیگر نیز، نظریه صلح دموکراتیک است بدین‎گونه که اروپا خود را منطقه صلح می‎داند و پیرامون خود را منطقه منازعه می‎داند. تحولات درونی منطقه منازعه، خواه ناخواه بر امنیت اتحادیه اروپا تاثیرگذار است. لذا اروپایی‎ها تلاش می‎کنند که ارزش‎های دموکراتیکی را به کشورهای پیرامونی تسری دهند. هدف آنها نیز این است که هر اندازه که کشورهای پیرامونی دموکراتیک‌تر شوند، سیاست خارجی آنها نیز مسالمت‎آمیزتر و صلح‎جویانه‌تر خواهد بود. لذا اروپا در چارچوب این سه نظریه به ایران نگاه می‎کند.

نقش سیاستمداران ایرانی را در ارتباط موثر و سازنده با اروپا چگونه ارزیابی می‎کنید؟ خروجی نگاه اروپا در قالب سه نظریه به ایران چیست؟

اگر سیاستمداران ایران پی ببرند که جایگاه ایران در سیاست خارجی اتحادیه اروپا با توجه به آنچه گفته شد، چه جایگاهی است، می‎توانند با اروپا، رفتار فعالانه‎تری داشته باشند. روابط ایران با اتحادیه اروپا را باید بدین‎گونه تجزیه و تحلیل کنیم که جایگاه اروپا در سیاست ایران چگونه جایگاهی است و سیاستمداران ایران براساس اینکه اروپا چه مزایایی برای ایران دارند بیاندیشند. در غیر این صورت ایران ناچار است که سیاست خارجی منفعلی را در پیش گیرد. به هر حال خروجی سه نظریه باعث شده است که ایران نه صرفا از نظر اقتصادی بلکه از زوایای گوناگون از بحث مواد مخدر به عنوان یک تهدید برای اتحادیه اروپا، از بحث مهاجرت چه مهاجرت‎های اقلیمی و چه مهاجرت‎های ناشی از جنگ، همچنین از منظر خطرات زیست محیطی چه در قالب برنامه هسته‌ای و چه در قالب گرم شدن کره زمین باشد، در نظر اروپا به عنوان یک کشور خاص است. از نظر اروپا فقر و توسعه نیافتگی نیز تهدید محسوب می‎شود. به همین دلایل اروپا به رغم مخالفت آمریکا، تلاش می‎کند با ایران وارد تعامل شود و گرنه ایران به لحاظ اقتصادی صرف، در جایگاهی قرار ندارد که برای اروپا ارزش بسیاری داشته باشد که اروپا به خاطر ایران با آمریکا وارد چالش شود.

عملکرد هیات دیپلماتیک را چه در نشست مجمع عمومی و چه در نشست 1+4 که در نتیجه به پیشنهاد اروپا مبنی بر ارائه سازوکار ویژه مالی اروپا منجر شد چگونه می‎بینید؟

عملکرد هر هیات دیپلماتیکی تابع دو شرط داخلی و خارجی است. شرط داخلی این است که یک کشور از چه میزانی از قدرت برخوردار است. قدرت نظامی، جمعیت، وسعت، قدرت اقتصادی، موقعیت ژئوپلیتیک و غیره از جمله این مولفه‎هاست. نکته دوم این است که یک کشور در محیط بین‎الملل تا چه حد مورد پذیرش است یا به عبارت دیگر یک کشور در محیط بین‎المللی تا چه حد با چالش‎های بین‎المللی بزرگ مواجه است. واقعیت این است که ایران در محیط بین‎الملل با چالش‎های جدی مواجه است. نظم سیاسی بین‎المللی براساس نظم آمریکایی است که اساسا به زیان جمهوری اسلامی ایران است. هرچند با فعالیت‎هایی که چین، روسیه و سایر قدرت‎های نوظهور دیگر انجام می‎دهند تا حدودی از انسجام نظم سیاسی کاسته شده است اما موقعیت ایران در عرصه بین‎المللی، موقعیت مطلوبی نیست و این موضوع قدرت چانه‎زنی دیپلمات را کاهش می‎دهد اما توانمندی‎های داخلی ایران، توانمندی بالایی است و این شاخص، قدرت دیپلماسی ایران را افزایش می‎دهد منتهی مشکل این است که در حوزه داخل، ایران نتوانسته است پتانسیل‎های خود را فعال کند. به عنوان مثال اگر ایران در حوزه اقتصادی کمتر آسیب‎ پذیر بود شاید دیپلمات‎های ایران مجبور نبودند که دست به عصا راه بروند. اگر در سیاست داخلی به نوعی وحدت بین نیروهای سیاسی وجود داشت شاید دیپلمات‎های ایران با آزادی عمل بیشتری با محیط بیرونی برخورد می‎کردند. لذا این دو عامل باعث شده است که دست دیپلمات‎های ایران تا حدود زیادی باز نباشد. بنابراین اگر این عوامل و محذورات در نظر گرفته می‎شد و از سوی دیگر عملکرد هیات دیپلماتیک در نظر گرفته می‎شود، به نظر می‎رسد که دستاوردهای هیات دیپلماتیک ایران، دستاوردهای قابل توجهی بوده است.

پیوستن ایران به FATF و به ویژه تصویب لایحه CFT را چگونه می‎دانید؟

پیوستن ایران به این نهادها، هم برای ایران فرصت است و هم تهدید. فرصت است، به این دلیل که امکاناتی را برای ایران فراهم می‎کنند و باعث کاهش تنش‎ها علیه ایران می‎شوند. به همان میزان که برای ایران محدودکننده هستند، پیامدهای مثبتی مثل افزایش همکاری‎های بین‎المللی برای ایران دارد ولی در عین حال، چالش‎هایی نیز برای ایران دارند یعنی بعضی از ابزارها را از ایران سلب می‎کنند. نگرانی این است که اگر ایران این عضویت را بپذیرد و ایران به واسطه خود، محدودیت‎هایی را برای خود ایجاد کند در مقابل ممکن است که اروپایی‎ها، آمریکایی‎ها و نهادهای بین‎المللی، فرصت‎ها را برای ایران فراهم نکنند. اگر این اطمینان وجود داشته باشد که با پذیرش محدودیت‎های FATF، فرصت‎های آن شامل ایران شود می‎توان تا حدی به این رفتار امیدوار بود ولی به نظر می‎رسد که جهان غرب در چارچوب مشروط‎سازی با ایران رفتار می‎کند یعنی هرگونه همکاری با ایران را منوط به تغییر رفتار ایران می‎کنند. مشخص نیست با قید و شرط‎هایی که ایران پذیرفته است، باز هم مشخص نیست که جهان غرب در مقابل آن چه فرصت‎هایی را در اختیار ایران قرار می‎دهد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: