آيا آنها بهطور اساسي اين جنبش را براي ايجاد جامعهاي بر مبناي اصول دقيق اسلام تغيير داده اند؟ آنان مدعي تكامل هستند، تا جايي كه يك كانال واتساپ افتتاح كردهاند تا افغانها بتوانند بهطور مستقيم گلايههاي خود را به دولت جديد ابراز كنند، اين بسيار عجيب به نظر ميرسد چرا كه طالبان در يك جمعبندي اعلام داشت هويت و ايدئولوژي ما مانند گذشته است با اين تفاوت كه اكنون تجربه بيشتري داريم. از اين واضحتر نميشود و در واقع افغانها دلايل مشروعي براي هراس و انتخاب تبعيد يا مقاومت دارند.
جامعه بينالمللي با همان ترديد 25 سال گذشته تمايل به بررسي موازنه ميان مزايا و معايب پذيرش مذاكره با طالبان را دارد. ايالات متحده، علاوه بر از دست دادن رهبري و اعتبار بينالمللي خود مسووليت دوگانهاي را برعهده خواهد داشت. اولا، پس از بيست سال اشغال و بيش از 2 تريليون دلار سرمايهگذاري مالي كه 83 ميليارد دلار آن صرفا به توسعه ارتش افغانستان اختصاص داده شد، بيآنكه كمكي به بازسازي سياسي كشور كرده باشد آن را رها كرده است. در وهله دوم، مشاركت چهل سال پيش در خلق هيولايي كه كنترل آن به سرعت از دست آنها خارج شد. از قضا از سال 1979، هنگامي كه شوروي به افغانستان حمله كرد، ايالات متحده با حمايت مالي و فني از مقاومت افغانستان در آخرين درگيري جنگ سرد سرمايهگذاري كرد.
در عين حال، بايد به ميهنپرستان اصيل افغان مانند احمد شاه مسعود و همچنين شبكههاي اسلامگراي مورد حمايت پاكستان و تامين مالي كشورهاي عربي خليج فارس به ويژه عربستان سعودي براي اهدافي فراتر از مبارزه مليگرايانه عليه مهاجم خارجي نيز اشاره كرد. تنها يكچهارم جهاد افغانستان توسط ايالات متحده از طريق سرويس مخفي پاكستان و تقسيم پول ميان مجاهدين تامين مالي شد، اين پول بيش از هر چيز صرف گسترش ايدئولوژي جهاد بينالمللي و ضدغربي در افغانستان و فراتر از آن گرديد بهطوري كه آنچنان شور و شعفي را برانگيخت كه باعث ايجاد جنبشهاي تروريستي جديد از قبيل القاعده به رهبري اسامه بنلادن گرديد كه تا آن زمان يك فرستاده ساده سعودي و مسوول تبليغات رياض بود. مابقي ماجرا بسيار واضح است. همانند فرانكنشتاين كه تحتتاثير مخلوقاتش قرار ميگرفت، ايالات متحده افغانستان و جهان را در چنگال دشمني رها ميكند كه درك پيروزي آن در جنگ بدون توسل به زور بسيار دشوار است.
اولين معضل جامعه بينالمللي به رسميت شناختن طالبان است. برخي از قدرتهاي غربي مانند كانادا اعلام كردهاند كه از به رسميت شناختن آن امتناع خواهند كرد، اما اتحاديه اروپا در اين زمينه قاطعيت كمتري نشان داده است. جوزپ بورل مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا اعلام كرد كه اروپا بايد با طالبان مذاكره كند زيرا آنان در جنگ پيروز شدهاند. موضع ديگر كشورهاي عضو هنوز نهايي نشده و در حال رايزني هستند.
موضع ديپلماتيك و سياسي ديپلماتهاي اروپايي درقبال طالبان چه خواهد بود؟ با وجود بيميلي مشروع، بدون شك اروپاييها براي جلوگيري از نارضايتي امريكا ناگزير به عملگرايي خواهند بود، زيرا وضعيت افغانستان چه از نظر مهاجرين و چه از نظر امنيتي و خطر تجديد حيات تروريستها پيامدهاي مستقيمي براي منطقه
در بر دارد. مساله پذيرش عادلانه هزاران داوطلب مهاجر ميان كشورهاي اروپايي اختلافنظر به وجود آورده تاحدي كه مذاكره با كشورهاي همسايه ايران، پاكستان و تركيه به عنوان سد مهاجرتي به اروپا اجتنابناپذير است. اروپا قادر به ناديده گرفتن آسيا و طالبان نيست و استدلالهاي موثري در مورد توازن قوا دارد، زيرا با فشار كافي به رژيم جديد اسلامگرا براي جبران و به ويژه احترام به حقوق بشر و اقليتها، افغانستان مهمترين ذينفع براي بهرهبرداري از كمكهاي توسعهطلبانه اروپايي است.
طالبان كه بين سالهاي 1996 و 2001 هيچگونه رسميتي نداشت، اكنون بيش از هر زمان ديگري نياز دارد تا توسط جامعه بينالمللي به رسميت شناخته شود. در آن زمان تنها پاكستان، عربستان سعودي و امارات متحده عربي مشروعيت آن را به رسميت شناخته بودند. طالبان با اتخاذ سياستهاي بهتر نسبت به گذشته اكنون درك ميكند كه بدون حمايت و سرمايهگذاري خارجي قادر به اداره امارت اسلامي خود نخواهد بود. رويكرد آنان نسبت به چين در بهار گذشته بخشي از اين منطق بود، همچنانكه مهارتهاي ديپلماتيك آنان در مذاكرات دوحه نيز بيانگر اين موضوع است.
تحريم بينالمللي گسترده ميتواند براي آنها زيانآور باشد، بنابراين موضع آنان براي حداقل پيشرفتگرايي يا گشادهرويي تعيينكننده خواهد بود. علاوه بر عفو عمومي كه به همه مقامات دولتي اعطا شد، در حال حاضر صحبت از تشكيل يك دولت فراگير با نمايندگان تاجيك و شيعه هزاره و حفظ حقوق زنان «در محدوده قوانين اسلامي» (با آگاهي از اينكه قبلا ذكر شده دختران بعد از سن 12 سالگي ديگر نميتوانند به مدرسه بروند)، است. در صورتي كه طالبان تعهدات خود را براي جلوگيري از تجزيه كشور افزايش دهد، براساس عملكرد و اقداماتشان قضاوت خواهند شد. موضع قدرتهاي آسيايي ابهامات كمتري در بر دارد. چين و روسيه سفارتخانههاي خود را تخليه نكردهاند و اين خود به منزله به رسميت شناختن ضمني رژيم است، در حالي كه تركيه در حال حاضر آشكارا با طالبان تماس برقرار كرده است. در واقع براي روسيه و به ويژه چين در مورد مساله اويغور منافع فوري در حفظ تامين امنيت آسياي ميانه در برابر خطر اسلامگرايان و جلوگيري از سرازير شدن آنان از مرزهاي افغانستان براي بينالمللي شدن است. پكن كه به دنبال منابع معدني كمياب است، منافع اقتصادي آشكاري را در افغانستان دنبال ميكند.
ايران به عنوان يكي ديگر از قدرتهاي منطقه علاوه بر مشروعيت فرهنگي و جغرافيايي، خواهان حفظ ثبات در افغانستان براي مسائل امنيتي و اقتصادي است. روابط جمهوري اسلامي و طالبان در ماههاي اخير توسعه چنداني نداشته و اكنون ضروري است كه تهران براي توقف جريان مهاجرت هفتگي سي هزار پناهجوي افغان مذاكرات را از سر بگيرد.
قدرتهاي علاقهمند و آماده گفتوگو با طالبان لزوما از منافع اختصاصي در افغانستان بهرهمند نخواهند شد و ممكن است اميدهاي برخي از آنان به يأس تبديل شود. طالبان به تركيه كه مسوول امنيت فرودگاه كابل براي ايالات متحده است صراحتا اعلام كرده كه خواهان خروج همه نيروهاي خارجي از كشور است. رژيم جديد حتي ميتواند روابط خود با پدرخوندهاش «پاكستان» را محدود كند. طالبان در حالي توسط اسلامآباد حمايت ميشد كه پاكستان خواهان بيثباتي افغانستان براي فاصله گرفتن از متحد سنتي خود «هند» بود. با اين وجود پاكستان واهمه دارد كه طالبان مجددا به دلايل اقتصادي به دهلينو نزديك شده و ادعاي خود در مورد خط مرزي ديورند با پاكستان را احيا كند.
اما همانقدر كه اين پيروزي براي طالبان آسان به دست آمد، حكومت و مملكتداري ممكن است چندان آسان نباشد. سه روز پس از تصرف كابل، رژيم جديد كه وعده عدم استفاده از ابزار خشونت را داده بود بايد شورش خونين جلالآباد را سركوب كند. شايد اين اولين نداي مقاومت باشد كه از پسر فرمانده شاه مسعود به گوش افغانها ميرسد. شايد تنها فايده خروج امريكاييها اين باشد كه سرانجام به افغانها اين فرصت داده شد تا بار ديگر بر آينده كشور و سرنوشت خود مسلط شوند.
اردوان اميراصلاني