براساس چنین تحلیلی، آموزههای فراگرفته شده دانشجویان از دانشگاهها، سبب بروز حالتهای اعتراضی شده که منجر به حضور در خیابانها و شکلگیری کنشهای اعتراضی شده است.
۱- از مهمترین آثار این پدیده، تهی شدن دانشگاه از نخبگان، اندیشمندان و عالمان است. افراد توانمندی که صرفا با هدف گسترش اندیشه و ارتقای علمی دانشجویان پای به این عرصه گذاشتهاند، با ایجاد چنین وضعیتی، دیگر رغبتی به حضور و تدریس در دانشگاهها نخواهند داشت و جای آنها را افراد کممایه اما «وفادارنما» خواهند گرفت.
۲- دومین اثر، بیاعتباری دانشگاه نزد دانشجویان و جامعه علمی است. دانشگاه اعتبار خود را بهشدت از دست خواهد داد و نتیجه آن سقوط رتبه علمی دانشگاههای ایران نسبت به سایر کشورهاست. اخراج اساتید، سبب کاهش فزاینده اعتماد به ویژه پس از سلسله اتفاقات یکسال اخیر شده است که منجر به از بین رفتن سرمایه اجتماعی میشود.
۳- اثر بعدی، درست برخلاف هدف متصور از سیاسی و اعتراضی نشدن دانشگاه، در پی چنین تصمیماتی، گفتوگوهای اعتراضی بیشتر شکل خواهد گرفت.
۴- از دیگر تاثیرات اخراجها، افزایش احتمال خروج اساتید اخراجشده از کشور است که خود به معنای شتاب گرفتن خروج سرمایههای انسانی از میهن و جذب این سرمایهها در کشورهای دیگر است.
۵- اخراج اساتید به معنای اخراج ایده، فکر، خلاقیت و سرمایههای دانشی رشد و توسعه کشور است. به عبارتی در شرایط انزوای فعلی و در حالی که بهطور قطع نیازمند استفاده از نیروهای متخصص داخلی هستیم، خروج اساتید دانشگاه به معنای حرکت در مسیر تداوم نابسامانیها است.
در این اندیشهام: لحظاتی وجود دارد که فلسفه وجودی یک نهاد به پرسش گرفته میشود. درست در چنین لحظاتی است که باید به بنیادهای تاسیس آن نهاد بازگشت. وقتی از دولت، دولتزدایی میشود باید پرسید دولت چیست؟ وقتی اقتصاد تحت فشار مداخلات بروناقتصادی شکل دستوری به خود میگیرد باید پرسید اقتصاد چیست. امروز نیز باید به بنیانهای دانشگاه بازگشت و از خود پرسید: دانشگاه چیست؟ و تا کجا میتوان از چیزی به نام دانشگاه سخن گفت؟