ملبورن اولین تجربه کارگردانی نیما جاویدی است که داستانی را در قالب یک درام معمایی سرشار از تعلیق برای مخاطب خود بازگو میکند و در زمره فیلمهایی به شمار میرود که موضوع تکراری مهاجرت را به تصویر میکشد. فیلمی از جنس کارهای اصغر فرهادی؛ یک فیلم آپارتمانی با نگاهی روشنفکرانه.
داستان فیلم روایتگر یک روز از زندگی زوجی به نام سارا و امیرعلی است که قرار است برای تحصیل به ملبورن سفر کنند، اما درست در ساعاتی پیش از پرواز، پرستار بچه همسایهشان، نوزاد را به دلیل اینکه کاری فوری برایش پیش آمده برای مدتی کوتاه به سارا میسپارد، ولی پس از چند ساعتی امیرعلی متوجه میشود که نوزاد مرده است.
سارا (نگار جواهریان) و امیرعلی (پیمان معادی) روابط خوبی با هم دارند و به صورت یک زوج مهربان و دلسوز یکدیگر ترسیم شده و در نظر اول زندگی این زوج و روابط زیبای آنها مخاطب را به تحسین وا میدارد، اما سارا در برابر همسرش امیرعلی، همچون کودکی است که احتیاج به مراقبت دارد؛ او رفتارهای هیجانی غیرمعقولی دارد. حتی در سکانسی همسرش را کتک میزند، اما امیرعلی برخورد بدی با او نمیکند و دائم مراقب حال اوست. او زمین میخورد و دستهایش زخمی میشود؛ گویی کودکی است که همسرش باید با او مدارا کند. در پایان فیلم هنگامیکه سارا متوجه میشود شاید طرز خواباندن بچه بر روی تخت، منجر به مرگ او شده باشد، از ترس به فرار کردن رضایت میدهد؛ در حالیکه قبل از آن اصرار داشت قضیه را برای پدر نوزاد تعریف کنند یا به پلیس زنگ بزنند و راضی نبود بچه را بگذارند و خودشان بروند. بیننده در این داستان بیشتر با امیرعلی همذاتپنداری میکند و ویژگیهای اخلاقی و رفتارهای صبورانه او در برابر همسرش را میستاید و به صورت ضمنی در ناخودآگاه مخاطبان این فیلم، امیرعلی به عنوان نمونهای از همسر ایدهآل جای میگیرد؛ همسری که بیشتر نقش پدرانه برای زن خود ایفا میکند.
علاوه بر سارا که چنین رفتارهای کودکانهای دارد، دو کاراکتر زن دیگر در ملبورن نیز با ویژگیهایی این چنین به مخاطب معرفی میشوند؛ اولی نازنین، خواهر امیرعلی است که همه اصرار دارند بگویند او بچه است و هنوز بزرگ نشده؛ علیرغم اینکه دختری است با سنی بالای بیست سال و رفتارهای کودکانه.، نازنین زیاد خرابکاری میکند؛ بنابراین امیرعلی رابطهای پدرانه و امرونهیگونه با او دارد.
دومی کاراکتر آمارگیر که برای سرشماری به این آپارتمان آمده؛ او هم دختری است که رفتار اجتماعیتش پخته نیست و نامعقول برخورد میکند. در این میان تنها دو نقش زن یعنی مادر امیرعلی و دیگری پرستار نوزاد هستند که توسط فیلمنامهنویس، وزین و معقول شخصیتپردازی شدهاند.
خانواده دیگری که در ملبورن در قاب تصویر دوربین جاویدی نمودار میشوند، پدر و مادر نوزاد فیلم هستند. آنها مدتی است که از یکدیگر طلاق گرفتهاند و دادگاه حضانت این نوزاد معصوم را به پدر او (مانی حقیقی) سپرده است. پدر به دلیل مشغله کاری پرستاری را برای نگهداری از فرزندش استخدام کرده و اجازه نمیدهد همسر سابقش فرزندش را ببیند. زن نیز با مأمور به در خانه میآید و کودکش را از پدر طلب میکند؛ غافل از اینکه بداند فرزندش دیگر زنده نیست. کارگردان درباره این نقش زن اطلاعات بیشتری به مخاطب نمیدهد، تنها در همین سکانس فریادهای او را به تصویر در میآورد. حتی اشارهای جزئی به مشکلاتی که منجر به طلاق این زوج از هم شده است نیز نمیکند.
در واقع فیلمساز تقابل دو خانواده را به مخاطب خود نشان میدهد؛ سارا و امیرعلی که زندگی منسجم و خوبی دارند و در مقابل، همسایه آنها که زن و شوهری هستند که از هم جدا شده و سرنوشتی نامعلوم را برای نوزادشان رقم زدهاند.
نکته قابل توجه دیگر، نادیده گرفتن نقش پدر است که در فیلمها به یک روند تبدیل شده است؛ کارگردان در رابطه با پدر سارا و امیرعلی سخنی به میان نمیآورد.
*فاطمه موسوی