طبقه حساس داستان مردی است که همسرش به تازگی از دنیا رفته است. کمالی قبری دو طبقه تهیه میکند؛ طبقه اول همسرش را به خاک میسپارد و طبقه دوم قبر را برای خودش نگه میدارد، اما پس از چندی متوجه میشود سرش را کلاه گذاشتهاند و قبری که متعلق به او بوده را به فرد دیگری فروخته و مرد جوان متأهلی را در آنجا دفن کردهاند.
فیلم سینمایی طبقه حساس به ظاهر یک کمدی ساده است. با وجود آنکه فیلم به یک رابطه خانوادگی اشاره دارد، اما در لایههای پنهان خود به موضوعات سیاسی و اجتماعی میپردازد و طرح یک رابطه خانوادگی، بهانهای برای طرح مباحث سیاسی است. متن حاضر بنا بر اهداف پایگاه تحلیلی- خبری مهرخانه، تنها به لایه خانوادگی فیلم میپردازد.
فیلم با مرگ فروغ، همسر کمالی، شخصیت اصلی داستان آغاز میشود. کمالی و همسرش سی و پنج سال است که با هم زندگی کردهاند، اما فضای حاکم بر رابطه او و فروغ مانند لحظات برفی فیلم بسیار سرد است؛ سردی رابطه نه از سوی فروغ، بلکه از طرف کمالی است که همسرش را نمیبیند و کمفروغ و در حاشیه میپندارد.
مخاطب از آغازین سکانسهای فیلم متوجه میشود کمالی از مرگ همسرش هیچ تأثر و تألمی را در خود احساس نمیکند. سکانسهایی از فیلم که یادآور خاطرات کمالی از فروغ است، به خوبی نگرش او به فروغ و نحوه برخورد او با همسرش را نشان میدهد. کمالی نسبت به زنش تحکم دارد، به حرفهایش گوش نمیدهد و حرفش را با بیتفاوتی قطع میکند. در سکانسی از فیلم، فروغ در روزی برفی در حالیکه از دیدن برف، خوشحال و سرحال است از او میخواهد با هم به خیابان بروند و زیر برف قدم بزنند، اما کمالی در حالی که روی مبل نشسته و در حال خوردن انار است و تلویزیون نگاه میکند، با بیاعتنایی پیشنهاد او را رد میکند. در مقابل، فروغ زنی صبور، سر به زیر و مطیع است. با این حال او نسبت به فروغ تعصب شدیدی دارد و حتی با مأمور برق که مشغول به کار روی دکل برق است با این نیت که او مشغول دیدن خانه اوست، گلاویز میشود.
از منظر کمالی زنان دو دستهاند و شق سومی از آنان وجود ندارد: زنانی مانند فروغ که در خانه زحمت میکشند، باسلیقهاند، آشپزیشان خوب است، از همسرشان مراقبت میکنند، خوب لباس میشوند، خوب اتو میزنند، و ساکت و کمتوقعاند. این زنان، موجوداتی بیارزشاند که نباید به حرفشان اهمیت داد، نیازی به تفریح و سفر ندارند و جزء ملک شخصی مرد محسوب میشوند که حتی بعد از مرگشان هم به آنان تعلق دارند.
تصویر کمالی از زنش بعد از مرگ، تصویر زنی است که حتی در بهشت نیز دستکش در دست دارد و در حال پذیرایی از مرد جوانی است که به جای کمالی در قبر خوابیده است.
شق دوم زنانی هستند که اسباب تفریح و دلخوشی مرداناند؛ زنانی که بعد از مرگ فروغ، به زودی به آنان فکر میکند. کمااینکه به نظر میرسد که سفرهای پیاپی او به چین نیز بهانهای برای خوشگذرانیهای کمالی و دیگر دوستانش است.
کمالی ظاهری مذهبی دارد؛ انگشتر عقیق دستش میکند و تهریش میگذارد، اما با پولش میخواهد همه را بخرد و برای حل مشکلش به هرکس که میتواند رشوه میدهد. او مرد متعادلی نیست. جلوتر از دین حرکت میکند و از شرع میگذرد. تعصبات غیرمعمول او را با افکار و رفتارش مشاهده میکنیم. نسبت به همه مردان بدبین است و فکر میکند نسبت به همسرش نظر سویی دارند.
بعد از مرگ فروغ، در صحنهای در قبرستان، لحظه خاکسپاری همسرش، شاهد هستیم اصرار دارد خودش همسرش را در خاک بگذارد؛ درحالیکه بعد از خاکسپاری همسرش، در رستوران در حال غذا خوردن با دوستانش شوخی میکند و میخندد و با شوخی و کنایه از زنان دیگر سخن میگوید. تعصب او از سر علاقه و عشق نیست، بلکه از سر احساس مالکیت و ناموسپرستی بیش از اندازه است.
کمالی اجازه نمیدهد اسم فروغ روی سنگ قبر حک شود، اسم او را روی اعلامیه نمینویسد. در سکانسی از فیلم در جایی که سنگ قبر سفارش میدهد، کمالی میگوید: "حاجیه خانم کمالی، تو پرانتز، تحویلداری." سنگتراش میپرسد: "اسمشون؟" کمالی پاسخ میدهد: "اسم نمیخواد. همین تولد 1334، مرگ امسال. فقط زود سنگ رو حاضر کن."
کمالی بعد از آنکه متوجه میشود مرد جوانی را در قبر او دفن کردهاند، اصرار دارد نبش قبر کرده و مرد متوفی را از قبر خارج و از همسرش دور کنند و تا پایان فیلم دست از سر همسر مردهاش و مرد جوانی که در قبر او به خاک سپرده شده برنمیدارد و همواره در خیالش آن دو را با هم در بهشت تصور میکند. حتی برای راحتی خیالش فروغ را که مرده است طلاق میدهد، اما باز هم رضایتش جلب نمیشود.
فیلم با مرگ همسر کمالی آغاز شده و با حضور کمالی در شبی برفی، در قبری که قبلاً به خودش تعلق داشته است، پایان میپذیرد.
طبقه حساس سرشار از کنایهها و اشارههای جنسی و در بعضی سکانسها غیراخلاقی است و به هیچوجه فیلم خانوادگی محسوب نمیشود. تشبیه زنان به غذا و طبع مردان نسبت به این غذاها، از کنایههای جنسی درون فیلم است. فیلم سرشار از نیش و کنایههای جنسی است و از این باب نمیتواند اعضای خانواده را با یکدیگر به سینما دعوت کند.
* فائزه ساسانیخواه کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی