پویش "دو درجه کمتر" اگرچه با ظاهری از دغدغهمندی نسبت به بحران انرژی در کشور طراحی شده و این روزها بهعنوان یکی از راهکارهای اصلی مدیریت مصرف انرژی معرفی می شود، اما بیش از آنکه نشاندهنده یک برنامهریزی جامع و اثرگذار باشد، نمایانگر همان رویکرد سطحی و مقطعی است که سالهاست در سیاستگذاری انرژی در ایران جریان دارد.
امیر عابدپور، کارشناس نفت و انرژی در یادداشتی نوشت: این پویش، بهجای آنکه از دل یک استراتژی منسجم و مبتنی بر اصول علمی تغییر رفتار و فرهنگسازی در ذیل برنامه جامع انرژی کشور استخراج شده باشد، صرفاً تلاشی نمادین برای رفع مسئولیت در ایام پیک مصرف است و نشان دهنده آن است که درک درستی از شرایط فرهنگی، اقتصادی و روانشناختی مردم نزد مسئولین وجود ندارد بطوریکه که دولت فرض را بر یک جامعه ایدهآل گذاشته است که همگان دغدغه مصرف انرژی دارند و آماده همکاری هستند.
برای ارزیابی دقیق تر این پویش سوالاتی به ذهن می رسد که سیاستگذاران و طراحان این کمپین باید به آنها پاسخ دهند، سوالاتی از قبیل اینکه آیا در طراحی این پویش، به ریشه های اصلی بحران مصرف بی رویه انرژی در ایران که مجموعهای از عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است و تمام این مولفه ها در نقطه ای بحرانی قرار دارند، توجه شده است؟ در شرایطی که دغدغه اصلی بسیاری از مردم، بقا و معیشت روزانه است، برای همراه نمودن عموم مردم، از چه استراتژی ها و ابزارهایی استفاده نموده اند؟ وقتی گاز و برق با قیمت بسیار ناچیز به دست مردم میرسد، مردم با چه انگیزه ای باید دو درجه دما را کاهش دهند؟ آیا به الزامات و پیچیدگی های تغییر سبک زندگی و نهادینه سازی رفتار پایدار، در فرایند طراحی و اجرای این پویش، آگاهی لازم داشته اند؟ آیا همزمان با اجرای این پویش سیاست های مکمل را در نظر گرفته اند؟
هر چند از مجموعه صحبت های مسئولین و کانال های اطلاع رسانی این پویش، صرفا تشویق مردم به کاهش دو درجه ای دما مشاهده می شود و متاسفانه برای این دست از سوالات پاسخی یافت نمیشود، در چنین شرایطی توقع همراهی عمومی با چنین پویش هایی، تنها یک توهم مدیریتی است و صرفاً به ایجاد موجی گذرا از پیامهای تبلیغاتی منجر میشوند که نه تنها اثری پایدار ندارند، بلکه اعتماد عمومی را نیز خدشهدار میکنند.
تغییر رفتار پایدار و تبدیل آن به یک عادت اجتماعی یا بهعبارتی فرهنگسازی، فرایندی پیچیده و چندوجهی است که نیازمند الزامات و پیششرطهایی است که در طراحی و اجرای این پویش نادیده گرفته شده است. این فرایند نیازمند برنامهریزی دقیق، بهرهگیری از نظریههای علمی تغییر رفتار و سیاستگذاری هوشمندانه است و نباید آن را صرفا به تبلیغات یا توصیههای مقطعی محدود و تقلیل داد.
از جمله این الزامات که یکی از بنیادیترین ضعفهای این پویش نیز است، فقدان اجرای همزمان سیاستهای تشویقی و تنبیهی است. فرهنگسازی بدون تخصیص پاداش های مالی و اقتصادی، تنها به توصیههایی بیاثر و کوتاهمدت ختم میشود. مطالعات متعدد در حوزه روانشناسی رفتاری و اقتصاد رفتاری نشان دادهاند که پاداش های ملموس، در قالب اعتبار مالی یا کاهش هزینهها، میتوانند نقشی کلیدی در تبدیل یک رفتار به عادت پایدار ایفا کنند. این رویکرد که بر پایه اصل تقویت مثبت (Positive Reinforcement) نظریه شخصیت اسکینر استوار است؛ بدان معناست که ارائه پاداشهای محسوس، احتمال تکرار رفتار را افزایش میدهد. اما این تنها بخشی از راهحل است.
بخش دیگر راه حل، تداوم این رویکرد تا نهادینه کردن رفتار بهینه مصرف انرژی است که مستلزم آن است که سیاستهای تشویقی بطور هوشمندانه و بلندمدت اجرا گردد. اجرای سیاست تشویقی و تخصیص پاداشها نباید مقطعی باشد،که با حذف آنها، رفتار مطلوب نیز حذف می شود. به عبارت دیگر، مشوقها باید به تدریج جای خود را به ارزشهای درونی و باورهای فرهنگی بدهند، تا رفتار بهینه به یک عادت پایدار تبدیل شود.این گذار از "تشویق مالی" به "تشویق فرهنگی" نیازمند طراحی دقیق و اجرای حرفهای است، چیزی که در کمپین فعلی نه دیده میشود و نه حتی مطرح شده است.
در کنار این ضعفها، مشکل اساسیتر این است مسئولان تنها در لحظات بحرانی به یاد ضرورت بهینهسازی مصرف میافتند و حتی در همان زمان نیز بهجای اقدامات اساسی و ریشهای، بهدنبال راهکارهای کوتاهمدت و سطحی میروند که تنها فشار را برای مدتی کوتاه از روی خود کاهش دهند و به مقامات مافوق خود نشان دهند که بیکار ننشسته اند! این رویکرد باعث میشود مردم به پیامهای اینچنینی بیاعتماد شوند، چرا که به وضوح میبینند مدیریت مصرف انرژی برای مسئولین، مسئلهای کوتاهمدت و اضطراری است، نه دغدغه ای استراتژیک و پایدار.
نکته قابل توجه دیگر این است که کلیه اقدامات و سیاست های دولت در چند سال اخیر محدود به حوزه فرهنگ سازی بوده و به سایر ابزارها و سیاستهای ممکن و مکمل، از جمله اصلاح قوانین موجود متناسب با ظهور فناوری های نوین و تغییر مدل های کسب و کار، تدوین نظام های مالی و اقتصادی جدید جهت حضور فعالانه و ارزش آفرینی اکوسیستم نوآوری و فناوری، ارائه یارانههای هدفمند برای بهبود زیرساختهای موردنیاز به خصوص در بخش خانگی، آموزش بلندمدت در مدارس و رسانهها، حمایت از توسعه ابزارها و فناوریهای نوین و هوشمند سخت افزاری و نرم افزاری و ... توجهی ندارد و در صورت عدم وجود این راهبردهای مکمل، هیچ کمپینی، حتی اگر از نظر طراحی و اجرا نیز بهبود یابد، نمیتواند تاثیری پایدار داشته باشد.
بهطور کلی، بنظر می رسد پویش " دو درجه کمتر"، بیش از آنکه یک برنامهریزی علمی و دقیق باشد، نشاندهنده همان بیمسئولیتی و رویکرد نمادینی است که طی سالها، نتوانسته مشکلات اساسی مصرف انرژی را حل کند. اگر قرار است تغییری واقعی در رفتار مصرف انرژی رخ دهد، باید به سمت یک برنامهریزی جامع، مبتنی بر اصول علمی و همراه با اقدامات عملی حرکت کنیم. تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود که تغییر رفتار مصرف بهینه، از یک شعار تبلیغاتی به یک عادت پایدار و فرهنگ اجتماعی تبدیل شود. و وقت آن رسیده است که دولت به جای پنهان شدن پشت شعارها و اقدامات کم رمق، با استفاده از مدیران باسواد و متعهد به سراغ اقدامات عملی، برنامهریزی علمی و پذیرش مسئولیتهای واقعی خود برود. مردم ایران شایسته مدیریت بهتر و آیندهای روشنتر هستند.