counter create hit فراز و فرودهای "شاهگوش" با سلیقه مخاطبان
۱۲ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
کد خبر: ۴۴۵۳۹

فراز و فرودهای "شاهگوش" با سلیقه مخاطبان

سریال داود میرباقری طبق وعده خودش با ورود به بخش های کلانتری به اثری جذاب تبدیل شده بود اما این جذابیت چند قسمت بیشتر طول نکشید و سریال بار دیگر در سراشیبی قرار گرفت حالا باید دید در ادامه دست اندرکاران و مخاطبین سریال را به کدام سو سوق خواهند داد.

بعد از توزیع قسمت های اول و دوم «شاهگوش»، بازار انتقادها نسبت به این سریال کم کم داغ شد. خیلی ها انتظارشان از سریال داودمیرباقری، چیزی فراتر از اینها بود و معتقد بودند حالا که از سریال تاریخی به سمت کمدی رفته، باید در این ژانر هم سنگ تمام بگذارد اما نتیجه، چیزی نبود که بشود آن را «سنگ تمام گذاشتن میرباقری» نامید.

آن زمان مطالب انتقادی فراوانی در رسانه های مختلف درباره ایرادهای «شاهگوش» به چاپ رسید. عوامل این سریال در واکنش به این انتقادها مدام تاکید می کردندکه بهتر است منتقدان صبر کنند چون داستان، تازه از کلانتری جالب و دیدنی می شود. با رفتن داستان به کلانتری و معرفی کاراکترهایی مثل «خنجری»، «زهره»، «آب پرور» و ... سریال یک مقدار جان گرفت و از میزان انتقادها هم کاسته شد. موقعیت های جالب، تکیه کلام ها و بده بستان های کمدی این کاراکترها، وضعیت جدیدی برای سریال به وجود آورده بود.

این وضعیت تا ورود شخصیت های جدید به سریال ادامه داشت اما در چند قسمت اخیر، «شاهگوش» دوباره از نقطه اوج سقوط کرده و معلوم نیست قرار است با این وضعیت به چه سمتی برود. هفت صبح مروری دارد بر عواملی که باعث شده سریال از نقطه اوج پایین بیاید.

به حاشیه رفتن عوامل موفقیت و جذابیت

یکی از مهمترین نقاط ضعف «شاهگوش»، استفاده نادرست از عناصر جذاب سریال است. کاراکترهای اصلی سریال، آنقدر جای کار داشتند و برای مردم جذاب بودند که اگر خوب از آنها استفاده می شد، بدون شک جایگاهی بهتر از اینها پیدا می کردند. مسئله اصلی اینجاست که کاراکترهای موفق، یا خیلی زود دست شان را برای مردم رو کردند و خودشان را از جذابیت انداختند یا زیر سایه کاراکترهای جدید و غیرجذاب، فرصتی برای دیده شدن ندارند.

 

 

شخصیت های «شب نما»، «اسفندیار مجبور» و «حاجی طلایی» با اینکه زحمت زیادی برای گریم شان شده اما آنطور که باید در بطن داستان جا نمی گیرند. شاید «شب نما» به خاطر جذابیت الگوبرداری اش از خواننده لس آنجلسی تا حدی به چشم آمد و داستان های جالبی پیرامونششکل گرفت اما درباره دو کاراکتر بعدی، عملا اتفاق خاصی نیفتاد.

از طرف دیگر به دلیل اضافه شدن بازیگران جدید به سریال، همان «خنجری»، «زهره»، آب پرور و ... که توانسته بودند مخاطبان را با خودشان همراه کنند هم مجال زیادی برای خودنمایی ندارند و مجبورند به همان چند تا تکیه کلام و حرکات همیشگی بسنده کنند. در واقع می شود گفت در سریال بیشتر از اینکه به خلق شخصیت ها فکر شده باشد درباره شخصیت پردازی مناسب و ربط آنها به قصه اصلی کار خاصی صورت نگرفته. نمونه بارز این مسئله، خود شخصیت سرگرد اسد خفته یا همان «شاهگوش» است که تا الان هنوز استفاده خاصی از شنوایی بالایش نشده. به هر حال وقتی نام یک سریال «شاهگوش» است انتظار می رود شنوایی زیاد شخصیت شاهگوش، در جاهای مختلف کاربرد اساسی داشته باشد اما عملا چنین اتفقی نیفتاده است.

تکرار لوکیشن و موقعیت های جالب

یکی دیگر از دلایل افتادن ریتم «شاهگوش»، تکرار زیاد موقعیت هاست. درست است که براساس داستان، شخصیت های مختلف باید یکی یکی به عنوان مظنون وارد داستان شوند و مورد بازپرسی قرار بگیرند اما هیچ الزامی وجود ندارد که این موقعیت ها کاملا شبیه به یکدیگر باشند.

صحنه های خوشامدگویی، تعارف آب نبات و نشستن آنها روی مبل اتاق سرگرد خفته، هر بار تکرار می شود. بخش مهمی از سایر اتفاق های سریال هم در چارچوب همان کلانتری اتفاق می افتد؛ آن هم در موقعیت هایی شبیه به هم. همه ما به خاطر داریم مهران مدیری در «مرد هزار چهره»، چندین و چند موقعیت را در رابطه با شخصیت مسعود شصت چی ایجاد کرد اما هیچ کدام از آنها شباهتی به هم نداشتند؛ از طرف دیگر هر کدام از کاراکترهای جدید با توجه به موقعیتی که در آنها قرار می گرفتند، هویت مستقلی داشتند و همه این موارد باعث می شد کل ماجرا خسته کننده به نظر نرسد.

علاوه بر اینها در «شاهگوش» حتی موقعیت های جالب و خنده دار سریال که برای بار اول می توانست مخاطب را به خنده بیندازد هم هر از چندگاهی تکرار می شود. موقعیت هایی مثل رقصیدن زندانیان داخل سلول، افتان استکان های چای از دست خنجری، عاشق شدن او، برخوردهای عصبی «زهره» با زندانبان ها و تحقیر آنها و .... علاوه بر اینها تکرار تکیه کلام هایی مثل «هی میگه خنجری خنجری...»، «سلسله بول»، «ایجاد رعب و وحشت در دل مامور قانون»، «حرکت کن ... حرکت کن» و ... هم مدام تکرار می شوند و همین تکرار خودش یک جور ضد تبلیغ است.

شخصیت های جدید نچسب

یکی دیگر از دلایل افتادن ریتم«شاهگوش»، «شخصیت های جدید نچسب» آن هستند. شخصیت هایی که قرار بود به کمک سریال بیایند اما نه به روند جذابیت داستان کمک کردند و نه موجب خلق موقعیت های خنده دار شدند. به عکس، این کاراکترها بر شخصیت های جا افتاده سایه انداختند و همان اندازه ملاحت را هم از این مجموعه گرفتند.

رضا کیانیان که متاسفانه این روزها دائم در حال تکرار گذشته است با بازی در نقش سرمربی فوتبال، خیلی تلاش کرد متفاوت باشد اما حرکت های اغراق آمیز و شخصیت پردازی نامناسب، دستاوردی برای او و میرباقری نداشت. بود و نبود هانیه توسلی هم تا اینجا فرقی نداشته؛ او تنها یک حاسم و عکس روی پوستر است که بخشی از بار تبلیغات را به دوش کشیده.

 

 

سحر افتاده (در نقش دختر یکی از مسئولان سیاسی) قرار بود بخشی از تضاد موجود در جامعه را نشان دهد اما از این کاراکتر (که سازندگان در نوع پوشش، آرایش، دیالوگ و رفتار آزادی عملی مناسبی داشتند) در حددختری عصبی و تند مزاج استفاده کرده اند. موقعیت های کمیک هم از تقابلش با دیگر شخصیت ها و در رأس آن خنجری به وجود می آید. دیگر شخصیت زن تازه وارد سریال، الهام پاوه نژاد است. او زنی قدرتمند با پایگاه اجتماعی مناسب است که تعلق خاطر زیادی به همسر معتادش (رضا رویگری) دارد. این تضاد هم نتوانسته از حد ایده فراتر رود و بیشتر به موقعیت های سریال های ملودرام شبیه شده، قابلیت رویگری هم در صحنه آغازین بازی اش در کلانتری تمام می شود و مابقی حضور این کاراکتر تکرار خماری و حالات بعد از نشئگی است.

ناکارآمدی شخصیت های فرعی

خرده داستانک ها در یک اثر نمایشی کمک موتور داستان اصلی برای پیشبرد قصه هستند. نبود آنها مجموعه را «لخت» می کند و با گذشت چند قسمت، روایت کند و خسته کننده و تکراری می شود. «شاهگوش» از خرده روایت های کافی برخوردار است اما مشکل کلیدی آن عدم جذابیت این داستانک ها و به تبع آن شخصیت های پیش برنده قصه ها هستند. کاراکتر سیروس گرجستانی در چند قسمت ابتدایی واجد جذابیت بود اما بعد از چند قسمت همه چیز برای مخاطب رو شد و مطمئنا برای علاقمندان یک اثر کمدی، تکرار عجز و لابه این کاراکتر حاصلی جز خستگی و دلزدگی ندارد، ضمن اینکه مخاطب نمی تواند با او و نگرانی زائدالوصف حاصل از گم شدن کیفش، همراه شود.

سریال به خوبی توانسته بود تاثر خانواده کله پز بعد از فوت او را به بیننده القا کند؛ حتی مخاطب در جاهایی نگران سرنوشت «شب نما» می شد اما نه داستان گرجستانی و نه سایر شخصیت های فرعی تاثیری در روند حس آمیزی مخاطب ندارند. اگر کاراکترهای پدر، مادر و همسر سرهنگ خفته (ابراهیم آبادی، فریده سپاه منصور و هانیه توسلی)، پدر امیرعلی و همکارش (رسول نجفیان و مهرداد ضیایی) و چند کاراکتر کلانتری حذف شوند، چه اتفاقی در داستان رخ نی دهد؟

از قضا وقتی داستان وارد مناسبات و روابط آنها می شود به شدت افت می کند و مخاطبی که منتظر لحظه های مفرح است چیزی عایدش نمی شود. در این میان بدترین استفاده از رابطه اصلانی - توسلی شده؛ زوجی که در خصوصی و به خاطر پونه خود را ثابت کرده بودند و در یک اثر کمدی می توانستند تبدیل به برگ برنده شوند. واقعا دلیل حضور توسلی در شاهگوش چیست؟

بخش های اضافه و طولانی

استانداردهای سریالی که در شبکه نمایش خانگی توزیع می شود با سریال های تلویزیونی متفاوت است. قسمت های مختلف این سریال ها 10 روز یک بار به بازار می آیند و مخاطبان باید برای خریدن هر قسمت سه هزار تومان پول بپردازند. برای همین هم دلشان می خواهد بعد از گذشت 10 روز، قسمتی که توزیع می شود پر از اتفاق های جالب باشد و قصه داستان را پیش ببرد.

درباره سریال کمدی انتظاردو برابر می شود؛ خلاصه آنکه مخاطب همچنان منتظر یک «قهوه تلخ» است و به شدت با کمبود آثار کمدی و مفرح در تلویزیون مواجه است. با اینحال سهم خنده او از «شاهگوش» بسیار اندک و حتی محدود به صحنه های پشت صحنه است. واقعا درست است که 10 دقیقه از قسمت یازدهم سریال، به صحبت راجع به ازدواج خفته با دختری به اسم خجسته بگذرد؟ سر میز شام، صبحانه و ... مادر و خواهر و پدرش مدام راجع به آن دختر حرف بزنند و از فواید ازدواج و سر و سامان گرفتن او بگویند؟

 

 

در لوکیشن کلانتری هم بخش عمده ای از سریال روی تکرار جلو می رود. در دو قسمت اخیر بیش از اندازه روی کاراکتر رضا رویگری زوم شده؛ در حالی که او در 10 دقیقه ابتدایی داشته هایش کاملا رو شده بود. مرام لاتی زندانی ها هم پاشنه آشیلش شده. کاراکترهایی نه چندان دلچسب که معلوم نیست چرا سازندگان فکر می کنند کل کل موزون آنها برای مخاطب جذاب است؟ «شاهگوش» از این منظر هم لطمه می خورد و تنها راه چاره مجمل گویی و اتکا به داستان های پرکشش و موقعیت های کمیک است.

نظرات جالب مخاطبان شاهگوش

اوایل توزیع سریال و همزمان با واکنش منتقدان نسبت به آن، بخش قابل توجهی از نظرات مخاطبان در صفحه فیس بوک «شاهگوش» انتقادی بود اما رفته رفته با جا افتادن شخصیت ها و تکیله کلام های آنها، نظرات هم به سمت دیگری رفت. در حال حاضر اگر سری به صفحه فیس بوک این سریال بزنید با حجم بالایی تکیه کلام و دیالوگ از بازیگرانآن روبرو می شوید. از «وایست کن» و «حرکت کن آقا» گرفته تا «رنگ n3 می ذارم رو موهاش» و «کسی پامو بگیره چیزم، روحم جریحه دار میشه!!»، «اسد!! بوگو ول کنه اسد» و ... در کنار اینها خیلی ها هنوز هم به کار و افت کردن آن منتقدند: «بازداشتگاه با شمل و جمل و ابی خیلی بی مزه و تکراری شده خواهشا کمش کنید»، «کلا قسمت های اولش خیلی بهتر بود. الان زیادی خسته کننده شده. سکانس هایی مثل زندان که اصلا خنده دار نیست یا این خانوم دکتر یا زن گرفتن خفته...»، «قسمت به قسمت افت داره البته از فیلم های ایرانی بیش از این توقع نیست» و ... از طرف دیگر خیلی ها هم هستند که یک جورهایی به طرفداران پروپا قرص سریال تبدیل شده اندو هر اتفاقی که بیفتد انتقادی ندارند: «دست شما درد نکه، 11 نسبتا خوب بود. شمل و جمل خیلی بی مزه هستن، موندم چطوری این دیالوگاشون رو حفظ می کنن!»، «عالیه»، «بهترین سریال دنیا» و ... البته این وسط خیلی ها هم سعی می کنند آخر سریال را حدس بزنند: «اصلا ماشینی که زده به کله پز سبز نبوده قاتلم اسد خفته هست با سمند زده به کله پزه»، «یا زرگنده قاتله یا اون آقاهه که یه چشم داشت پلاک رو اشتباه دیده.»

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین
پرطرفدارترین