counter create hit دين پيامبر (صلی الله علیه وآله)قبل از بعثت
۰۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۱
کد خبر: ۶۲۳۵۰

دين پيامبر (صلی الله علیه وآله)قبل از بعثت

اتفاق مسلمانان بر آن است كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده اند، حال سوال اين است كه حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مى كرده اند يا خير؟

اتفاق مسلمانان بر آن است كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده اند، حال سوال اين است كه حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مى كرده اند يا خير؟ در صورت اول تابع كدام يك از اديان و شرايع بوده اند؟
قبل از هر پاسخى در اين باره، ذكر چند مطلب ضرورى به نظر مى رسد.
مطلب اول: از ابتداى خلقت تا روز قيامت، دين مورد رضايت خداوند متعال يكى بيش نبوده است و تمام انبياى الهى از حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشر را به يك دين دعوت نموده اند، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: «شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و...؛ خداوند براى شما دينى قرار داد كه قبلاً به نوح توصيه شده بود، اكنون به تو توصيه مى كنيم و به ابراهيم و موسى و عيسى نيز توصيه كرديم.»
خداوند اين دين مورد نظر را «اسلام» نام نهاده و در قرآن كريم نيز از آن نام برده است: «ان الدين عندالله الاسلام؛ دين نزد خدا اسلام ( و تسليم بودن در برابر حق) است.» «ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا ولكن كان حنيفا مسلما؛ ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه مرد موحد و مسلمانى بود.»
و در جاى ديگر از قرآن مى فرمايد: « و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون؛ ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود چنين وصيت كردند: خداوند براى شما دين انتخاب كرده پس نميريد مگر مسلمان باشيد.»
پس معلوم شد كه هدف اصلى از بعثت انبيا تبليغ يك دين بوده و آن هم دين اسلام است. البته همه اديان و شرايع در تمام مسايل با هم اشتراك نداشته، بلكه به خاطر موقعيت و مقتضاى زمان و مكان اختلافاتى با هم داشته اند؛ چنان كه خداوند متعال فرموده است: «لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا؛ ما براى هر قومى از شما شريعت و طريقه اى خاص قرار داديم.»
اما اين اختلافات جزيى خللى به مقصد اصلى و اصولى فكرى و عملى مشترك بين تمام اديان الهى نمى رساند، چرا كه به استناد آيات و روايات، همه اديان در اصول مانند مبدأ و معاد و نبوت اشتراك دارند،آياتى كه ظهور در امر خداوند به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تبعيت از ملت و دين ابراهيم و شرع نوح (ع) دارند اشاره به همين امر است. با توجه به اين كه دين يك امر فطرى است اهميت دين واحد براى تمام انسان ها بهتر معلوم مى شود.
چرا كه عادتاً تمام فطرت ها در اصل با هم مشتركند هر چند علل و عوامل زمانى و مكانى مقتضيات خاص خود را مى طلبد.
مطلب دوم: تمام انبياى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پيامبر گرامى اسلام بوده اند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت بعثت اين وجود مقدس بوده اند. پيامبر اكرم خود فرموده اند: «كنت اول الانبياء فى الخلق و آخر هم فى البعث؛ من از جهت آفرينش در بين انبيا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرين آنها هستم.»
از امام صادق (ع) نيز نقل است كه: «ما من نبى من ولد آدم الى محمد صلوات الله عليهم الا و هم تحت لوا محمد؛ هيچ كدام از انبيا از فرزندان آدم (ع) تا حضرت نيستند مگر اين كه زير لوا و پرچم حضرت باشند.»
آرى، تمام انبيا در روز قيامت پشت سر حضرت و تحت پرچم ايشانند، چرا كه آنان مقدمه و ايشان نتيجه اند. آنها درخت و ايشان ميوه و ثمره اند، و شريعت آنها برنامه هاى موقتى بوده است براى تفهيم و تبيين قانون كلى اسلام كه توسط پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تبليغ مى شده است.
مطلب سوم: فرق بين رسول و نبى است. در بيان فرق بين رسول و نبى ميان علما اختلاف است و حتى به استناد آيات و روايات نيز نمى توان به سادگى بين آن دو فرق خاصى در نظر گرفت.
با اين كه مرحوم ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف اصول كافى بابى را به اين موضوع اختصاص داده و رواياتى را ذكر نموده اند در عين حال بعض علما مثل علامه مجلسى فرموده اند:
« با اين روايات نيز نمى توان دقيقاً فرق بين رسول و نبى را مشخص كرد.»
اما مشهور چنين است كه از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزيزتر است، چرا كه نبى فقط فرشته را در خواب مى بيند و احكام را از اومى گيرد ولى مامور به ابلاغ نيست، ولى رسول علاوه بر اين كه فرشته را مستقيماً مى بيند مامور به ابلاغ تكاليف به مردم نيز هست.
ضمن اينكه خود رسولان هم از نظر مقام و موقعيت در حد مساوى نبوده و بلكه بعضى به مقام امامت نيز نايل آمده اند چنان كه در تفسير نمونه آمده است:
«از نظر تعبيرات قرآنى و لسان روايات بعضى معتقدند كه رسول كسى است كه صاحب آيين و مامور به ابلاغ باشد؛ يعنى وحى الهى را دريافت كند و به مردم ابلاغ نمايد. اما نبى دريافت وحى مى كند ولى موظف به ابلاغ نيست بلكه تنها براى انجام وظيفه خود اوست و يا اگر از او سوال كنند پاسخ مى گويد.»
با توجه به اين مطالب مى توان گفت كه مقام رسالت بالاتر از مقام نبوت است و بعضى از انبيا فقط داراى مقام نبوت بودند و برخى ديگر علاوه بر مقام نبوت به مقام رسالت نيز مبعوث شدند.
پس هر رسولى نبى هست ولى هر نبى رسول نيست، لذا مقام رسالت در برگيرنده مقام نبوت هم مى باشد و خدا نبوت را قبل از رسالت عطا فرموده است.
چنان كه امام باقر (ع) فرموده اند:« پيامبر اسلام قبل از آن كه با رسالت مبعوث شود داراى مقام نبوت بود.»
* ديدگاه دانشوران
بعد از بيان اين مطالب، بايد گفت نظر علما و دانشمندان شيعه و اهل سنت راجع به اين كه پيامبر قبل از بعثت به چه دين و آيينى تعبد داشته اند، مختلف است. هر چند قريب به اتفاق آنها اعتقاد دارند كه ايشان قبل از بعثت موحد و خداپرست بوده اند، چرا كه هرگز براى هيچ بتى سجده نكردند و به هيچ بتى سوگند ياد ننموده و نام هيچ بتى را به جاى نام خدا بر زبان نياوردند و سر سفره اى كه با نام بت آغاز شده باشد و گوشت آن با نام خدايانى غير از خداوند يكتا ذبح شده بود، ننشستند.
* ديدگاه اول
فرقه اى به استناد ظاهر آيه شريفه: «ما كنت تدرى ماالكتاب ولا الايمان» مى گويند پيامبر قبل از بعثت، ايمان به خدا نداشته و موحد نبوده است!
در مقابل اين فرقه، تمام مفسران شيعه و اهل سنت در تفسير اين آيه چنين گفته اند: «منظور از «كتاب» در آيه شريفه همان قرآن كريم است كه يقيناً بعد از نزول وحى توسط جبرييل پيامبر به قرآن و تفاصيل و مطالب آن آگاه گرديد و منظور از «ايمان» همان ايمان و اعتقاد به خدا نيست، چرا كه ايمان معانى متعددى دارد و آنچه در آيه شريفه مقصود است همان شريعت و معالم دين بوده كه فهم و اعتقاد و التزام به آنان در گرو وحى الهى بوده است.»
و باز هم به استناد آيه شريفه:«وجدك ضالا فهدى» گفته اند: ايشان قبل از بعثت در ضلالت و گمراهى و كفر به سر مى برده است، كه باز در اين آيه شريفه كلام مفسران چنين است: منظور آيه، ضلالت در علم و آگاهى به احكام و شريعت اسلام است كه بعد از بعثت از طريق وحى به آن هدايت شده و آگاهى يافته اند هر چند نوع مفسران بعد از اين بيان گفته اند ممكن است منظور از ضلالت گم شدن متعارف است چنان كه مى گويند: پيامبر اكرم در بعض كوچه هاى مكه گم شده بودند، ابوجهل ايشان را پيدا كرد و به نزد عبد المطلب برگرداند.
و يا اينكه وقتى حضرت با عموى بزرگوارش ابوطالب به شام رفته بودند، گم شدند و سپس پيدا شدند. يا وقتى كه از قبيله بنى اسد به مكه برگشتند داخل شهر گم شدند... و اين كه خداوند فرموده «فهدى؛ پس تو را هدايت كرد» بنابر معناى اول، يعنى قرآن و شريعت اسلام و احكام آن را به تو شناسانيد. و بنابر معناى دوم، اين كه بعد از گم شدن تو را به منزل برگرداند.
زمخشرى در تفسير آيه شريفه چنين مى گويد: «اگر نعوذ بالله پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت كافر بودند، هر آينه اين امر به عنوان نقيصه اى براى ايشان مطرح مى شد.»
به علاوه با مراجعه به سيره عملى حضرت اين ديدگاه از اصل مردود است چرا كه در موارد متعدد و كتاب هاى مختلف مشاهده مى كنيم و مى خوانيم كه حضرت شديداً از بت ها متنفر بوده و اصلاً به آنها توجهى نداشته اند و وقتى كه «بحيرا» ى راهب خواست حضرت را به لات و عزى ( دو بت بزرگ مكه) سوگند دهد، حضرت فرمودند :«لاتسالنى باللات و العزى فو الله ما ابغضت شيئاً بغضهما؛ مرا به لات و عزى سوگند مده،به خدا قسم چيزى نزد من مانند آن دو مبغوض نيست.»
و يا هر وقت كسانى از اهل قبيله پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن حضرت مى خواستند كه با آنها به بتكده برود، امتناع ورزيده و قبول نمى كردند و به آن جا نمى رفتند.
* كدام دين؟
اما اين كه در طريق توحيد و يكتاپرستى، حضرت تابع كداميك از اديان و شرايع قبل از اسلام بوده است آراى علماى مسلمان مختلف است. بعضى اين امر را كه پيامبر از اديان قبل از اسلام تبعيت مى كرده است جايز مى دانند.
ولى در اين كه آيا واقعاً اين امر به وقوع هم رسيده و پيامبر تبعيت از آنها مى كرده است توقف كرده اند. از جمله كسانى كه نظر بر اين قول دارند، حجت الاسلام غزالى،قاضى عبد الجبار، سيف الدين آمدى، تاج الدين عبد الوهاب سبكى و از دانشمندان شيعه نيز سيد مرتضى را مى توان نام برد.
استناد اين گروه شايد اين باشد كه مى گويند هيچ دليل معتبرى بر تعبد و يا عدم تعبد حضرت پيامبر اكرم نسبت به اديان گذشته در دست نيست.
* ديدگاه دوم
گروهى نيز معتقدند كه حضرت، از يكى از اديان گذشته، تبعيت مى كرده اند. ما قبل از آن كه به طور مختصر درباره آن دينى كه حضرت از آن تبعيت كرده اند چيزى بگوييم و دليل قائلين آن را بيان كنيم و جواب بدهيم، به بعضى از دلايل كلى معتقدين اين ديدگاه اشاره كرده سپس به قول مورد نظر و صحيح پرداخته و با دلايلى آن را بيان مى كنيم و بعد از آن در بيان دفع توهم، دلايل قائلين به تبعيت را هم اشاره و جواب مى دهيم. اينك دلايل آنان:
۱ـ اگر ايشان متعبد به شريعتى از شرايع گذشته نبودند پس با چه معيارى به حج و عمره مشرف مى شده و اعمال آنها راانجام مى دادند؟ با چه دستورى از گوشت مردار و يا حيوانى كه با نام خدايانى غيراز خداوند يكتا ذبح شده بود نمى خوردند و همچنين اعمال ديگرى كه انجام آنها منوط به دانستن احكام آنهاست؟ پس بايد گفت پيامبر به تبعيت يكى از آن شرايع اين گونه اعمال را انجام مى داده اند.
۲- در تاريخ برخورد مى كنيم كه پيامبر در حكم سنگسار كردن زناكار به تورات مراجعه كرده بودند.
۳ـ آيات متعددى در قرآن داريم كه خداوند متعال پيامبر اكرم رامامور به تبعيت از شرايع گذشته مانند شريعت نوح، ابراهيم، موسى و عيسى مى نمايد و اين خود دليلى است كه ايشان بايد از آنها يا يكى از آنان تبعيت مى كرده اند.
* ديدگاه سوم
در مقابل اين ديدگاه ها، اكثر دانشمندان اهل سنت و شيعه نظر بر اين دارند كه حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت تابع هيچ شريعتى از شرايع گذشته نبوده اند، بلكه به تكليف خود عمل مى نموده اند، چنان كه شيخ طوسى در عدة الاصول، مرحوم ميرزاى قمى در قوانين الاصول، علامه طباطبايى در الميزان، مرحوم طبرسى در مجمع البيان و علامه مجلسى در بحارالانوار و همچنين از دانشمندان اهل سنت كسانى مانند قاضى عياض در الشفاء به تعريف حقوق المصطفى، ابوبكر باقلانى، ابوعلى جبايى، ابوهاشم معتزلى، جارالله زمخشرى در تفسير الكشاف، امام فخر رازى در تفسير كبير و ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه قائل به اين قول شده اند.
از جمله دلايلى كه بر اين قول - كه ديدگاه حق و صحيح نيز همين است - دلالت دارد عبارتند از:
۱- قريب به اتفاق دانشمندان شيعه و اهل سنت از جمله تمام معتزله بر اين قول نظر دارند.
۲- تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه پيامبر اكرم بر تمام انبيا برترى داشته و افضل از آنان است، و از نظر عقل تبعيت كردن افضل از مفضول
صحيح نيست.
۳- اگر واقعاً ايشان به يكى از شرايع گذشته متعبد بوده اند حتماً در تاريخ زندگى ايشان نقل
مى شده است و اهل آن شريعت اين را جزو افتخارات خود مى دانسته و از اين مساله به نفع خود احتجاج مى كرده اند در حالى كه در هيچ جاى تاريخ چنين امرى ذكر نشده است.
۴- حضرت امام على بن ابى طالب (ع) كه از كودكى در محضر پيامبر بوده و تربيت يافته مكتب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) است در اين باره چنين نظر مى دهد: «لقد قرن الله به (صلی الله علیه و آله و سلم) من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره؛ از همان زمان كه رسول خدا از شير باز گرفته شد، خداوند بزرگ ترين فرشته از فرشتگان خود را با او قرين ساخت، تا شب و روز وى را به راه هاى مكارم و طرق اخلاق نيك جهان سوق دهند.»
۵- با توجه به مراجعه به منابع معتبر شيعه و اهل سنت به طريق صحيح و معتبر از پيامبر نقل شده است كه فرموده اند:«كنت نبيا و آدم بين الروح و الجسد؛ من به مقام نبوت رسيده بودم در حالى كه هنوز روح به جسد آدم دميده نشده بود.»
همانطورى كه قبلاً گفتيم نبى كسى است كه فرشته را در خواب مى بيند و احكام را از او مى گيرد. پس پيامبر قبل از بعثت نيز مقام نبوت را داشته و در ۴۰ سالگى به مقام رسالت مشرف شده اند، چنان كه روايات ديگرى نيز از پيامبر اكرم و امام باقر(ع) در تاييد اين امر بيان داشتيم.
۶- با مراجعه به سيره عملى آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) در طول ۴۰ سال قبل از بعثت اين امر به خوبى معلوم و مشخص مى شود كه ايشان در اين مدت راه و روش خاص خود را مى رفته و هيچ موردى ملاحظه نشده است كه ايشان به كتاب و يا دانشمندى از دانشمندان شرايع گذشته مراجعه نمايند و يا در معابد و كليساهاى يهودى ها و نصارى و يا مذاهب ديگر رفته و مشغول عبادت و انجام اعمال آن ها باشند.
نقد دلايل گروه دوم
اما اين كه قائلين به اين قول كه حضرت از يكى از شرايع گذشته تبعيت مى كرده و در اثبات اين امر به آياتى از قرآن كريم استناد كرده اند، مانند:
- اولئك الذين هدى الله فبهداهم اقتده.
- شرع لكم من الدين ما وصى به نوحاً والذى اوحينا اليك و ما وصيناً به ابراهيم و موسى و عيسى.
بعضى از اين گروه، حضرت را تابع نوح و برخى ايشان را تابع ابراهيم و عده اى ديگر تابع موسى و گروه ديگرى نيز پيامبر را به اين دليل كه قبل از اسلام آيين رسمى شريعت حضرت عيسى بوده و با آن شرايع گذشته نسخ شده بود پس حضرت را تابع شريعت ايشان مى دانند.
جواب كلى اين قبيل از آيات قرآن اين است كه مقصود از اوامر الهى در خصوص تبعيت پيامبر اسلام از انبياى گذشته در خصوص احكام فروع دين از قبيل نماز و روزه و حج و امور ديگر نيست هر چند اين نوع احكام نيز در شريعت هاى گذشته وجود داشته است. چنان كه خداوند مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم» يا حضرت عيسى فرموده است: «و اوصانى باصلاة والزكاة ما دمت حيا».
بلكه مقصود اين قبيل آيات تبعيت در اصول كلى دين مانند توحيد و معاد، مكارم و محاسن اخلاقى، صبر بر آزار و اذيت كافران و مشركان بوده است. به علاوه اين كه چطور ممكن است خداوند پيامبر را به تبعيت از شرايع گذشته وادار بنمايد در حالى كه آن ها خود با هم اختلاف در فروع داشته و متناقض با هم بوده اند. ضمن اين كه مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايند: اگر مقصود خداوند امر پيامبر به تبعيت از آن پيامبران و شريعت آن ها بوده بايد مى فرمود: «بهم اقتده؛ به آن ها اقتدا كن» در حالى كه در آيه شريفه مى فرمايد: «بهداهم اقتده؛ به روش هدايت آن ها كه همان هدايت الهى مشترك بين تمام انبيا است اقتدا كن.»
و اما اين كه بعضى به استناد اين بيان كه پيامبر در مساله سنگسار كردن در زنا به تورات حضرت موسى مراجعه كرده است، جواب چنين مى توان گفت كه: اولاً: اين حديث از خبرهاى واحد است كه در اين گونه مسايل (اعتقادات) مورد توجه و عمل واقع نمى شوند.
ثانياً: اگر واقعاً در اين مورد مراجعه به تورات كرده باشند، بايد در موارد ديگرى نيز مراجعه مى كرده و منتظر وحى نمى شدند.
ثالثاً: شريعت حضرت موسى كه به وسيله شريعت حضرت عيسى(ع) نسخ شده بود، پس چرا پيامبر به انجيل مراجعه نكردند.
رابعاً: مى توان گفت كه پيامبر حكم سنگسار كردن را از طريق وحى الهى به دست آورده بود و اگر هم به تورات مراجعه كرده باشد، دليل ديگرى داشته است. به اين كه به غير مسلمانان بفهماند كه حكم در سنگسار كردن موافق همان حكم در تورات است و اين موجب صدق نبوت ايشان هم مى شده است.
و اما اين كه ايشان با چه معيارى اعمال متعددى را با احكام خاص خود انجام مى داده اند؟ چنان كه گفتيم ايشان قبل از ۴۰ سالگى مقام نبوت را داشتند و به همين جهت فرشته اى از فرشتگان هميشه همراه ايشان بوده و احكام لازم و محاسن اخلاقى و آداب نيك را به ايشان تعليم مى داده است چنان كه حديث امام على(ع) نيز بيانگر اين امر بود.
بنابراين نظر صحيح كه بيشتر مسلمين از شيعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند همان است كه پيامبر تابع هيچ يك از شرايع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكليف خود عمل مى كرده و پيوسته خط توحيد را ادامه مى داده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقيد و پايبند بوده است.
در پايان در تاييد اين ديدگاه، كلام علامه مجلسى را حسن ختام قرار مى دهيم كه چنين نوشته اند: «آنچه از اخبار و روايات معتبر براى من معلوم شد، اين است كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت، مقام نبوت را داشته و حضرت جبرييل او را كمك مى كرده است و يك فرشته با او همدم بوده به طورى كه حضرت فرشته را در خواب مى ديده و با او صحبت مى كرده است و بعد از ۴۰ سالگى كه به رسالت مبعوث شدند، فرشته را مى ديده و با او صحبت مى كرده و وحى بر او نازل مى شده و حضرت پيام الهى را تبليغ مى كرده است.»

منبع: روزنامه جوان الف

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین