حضرت امام خمينى:
من از سپاه راضى هستم و به هيچ وجه نظرم از شما بر نمىگردد، اگر سپاه نبود كشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسيار عزير و گرامى مىدارم چشم من به شماست.
حضرت امام خمينى:
كوشش كنيد برادرها كه خودتان را اصلاح كنيد و پاسدارى از خودتان بكنيد پاسدارى از خودتان كه كرديد پاسداريتان از جمهورى اسلامى پيش خداى تبارك و تعالى مقبول است و ارزشمند.(صحيفه نور، ج 7، ص 200)
مقام معظم رهبرى دام ظله العالى:
سپاه پاسداران را با همان عناصر ارزشمندى كه با آن به وجود آمد و با آن توانست در مقابل دشمنان قدرتنمايى كند و از امنيت مرزها و از استقلال ملّى دفاع كند با همان خصوصيات و با همان پايههاى مستحكم، شما بايد آن را حفظ كنيد و قدر بدانيد و ارج بنهيد.(حديث ولايت، ج 7، ص 247، 29/11/1369)
شهيد حجةالاسلام والمسلمين عبدالله ميثمى:
توان ما به ميزانِ امكاناتِ در دست ما نيست، توان ما به ميزان اتصال ما به خدا است.
چكيده
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى براى حفاظت و پاسدارى از انقلاب به وجود آمده و همواره در انجام اين مأموريت پيروز و موفق بوده است؛ لكن براى تداوم اين نقش مهم و تعيين كننده بايد آسيبها و آفتهايى كه قدرت پاسدارى را تهديد مىكنند شناخته شوند و راهكارهاى عملى آن اجرايى گردد.
يكى از مهمترين نقشههاى دشمنان براى به تحليلبرى بنيه جمهورى اسلامى و تضعيف و از كار انداختن توان نيروهاى سنگر نشين انقلاب، گرفتار كردن آنان در باتلاق تجملات و دنياگرايى است.
در اين مقاله پس از بيان فلسفه وجودى سپاه و رمز موفقيت آن و تبيين حقيقت تجمل گرايى، آفات و آثار تجمل گرايى، در دو بخش ارائه شدهاند، يكى آثار فردى و ديگرى آثارى كه بر مديريت و فرماندهى دارد. و در پايان نيز راهكارهاى دينى مقابله با آثار تجمل گرايى به اجمال ارائه شده است.
مقدمه
يكى از لوازم مديريت و رهبرى، مجموعههاى انسانى آن است كه مدير همواره بايد با اطلاع از زير مجموعه خويش، نبض و معاينه جامع و كاملى از نيروهاى خود داشته باشد و با بصيرت نسبت به آسيبها و آفتهاى احتمالى و خطراتى كه آنان را تهديد مىكند دو اقدام اساسى را برنامه ريزى و اجراء كند:
يك: با ايجاد آمادگى و آگاهى دادن و انجام اقدامات پيشگيرانه، مانع آسيب پذيرى نيروهاى تحت مديريت خود شود و با واكسيناسيون فكرى و عملى آنان، تأثير ويروسهاى خطرناك و توطئههاى تهديد كننده دشمنان را مرتفع نمايد (عمليات پيشگيرانه و بهداشت محيط و مصون سازى نيروها).
دو: براى برطرف كردن ويروسهاى وارد شده و دفع تهاجمات تحقق يافته و درمان و معالجه بيمارىها و انحرافات به وجود آمده، كم هزينهترين راه درمان و بهترين نسخه و راهكار را طراحى و عملياتى سازد.
اين هشيارى و ويژگى طبيب بودن، براى همه مديران و مسئولان متناسب با حوزه مسئوليتى وتعداد و كيفيت نيروهاى تحتامرشان لازم است و براى سكاندار امت اسلامى و امام و رهبر جامعه دينى داراى اهميت و جايگاه اساسىتر و مهمترى است. رهبرى در فرهنگ شيعه داراى شئون و ابعاد مختلف و مسئوليتهاى متنوعى است كه يكى از آن شئون اين استكه او طبيب توانمند ومتخصص ودلسوز مسلمانان وحافظ و پاسدارِ ارزشها و اصول فكرى و اعقتادى جامعه دينى است و با هدايتها، مديريتها، نسخهها، هشدارها و اقدامات به موقع خود، اولاً بسيارى از توطئهها و برنامهريزىهاى دشمن را خنثى ساخته، سد محكمى در برابر آنان ايجاد مىكند و موجب يأس و نااميدى دشمنان مىگردد و ثانياً نسبت به آسيبها و ابتلاءات مردم و انحرافات شكلگرفته و پيش روىهاى دشمن، بهترين نسخه اصلاح كننده و راهكار عقب راندن نيروهاى دشمن و بى اثر كردن تهاجمات او را دراختيار پيروان خود قرار مىدهد و سلامت و سعادت را به جامعه دينى برمىگرداند.
لذا وجود امام و رهبرى هشيار و فرزانه كه از هر گونه انحراف علمى و عملى مصون باشد، يكى از بزرگترين لطفها و عنايات و نعمتهاى الهى است و در غياب او وجود جانشينان و نائبهاى دين شناس و تربيت يافته در مكتب امامان بهترين هديه الهى به مردم است.
امام خمينى فرمود: ولايت فقيه براى شما يك هديه الهى است.
لكن زمانى طبابت و برنامههاى هدايتبخش رهبرى دينى تضمينكننده پويايى و رشد جامعه و خنثى سازنده توطئههاى دشمنان است كه همه اقشار و بويژه نيروهاى ولايت محور و خواص، با بصيرت و قدرت گيرندگى و ادراك قوى، بخوبى و با هشيارى دستورات و هشدارها و نسخههاى رهبرى را هم خوب دريافت كنند و آن را بفهمند و هم در عمل كاملاً بآن ملتزم بوده از هر امكانى براى اجرائى كردن تدابير وى كوتاه نيايند.
يكى از مهمترين عوامل انحطاط مسلمانان و سلطه اجانب، فاصله گرفتن و بى توجهى آنان نسبت به مواضع و هشدارهايى است كه رهبرى ارائه مىكرده و اين فاصله گرفتن، غفلت از آسيبها و اسير توطئه دشمنان شدن را به دنبال داشته است. دور از واقع نيست اگر بگوييم اساس انحراف و لغزش خواص و به دنبال آن عموم مسلمانان يكى از دو عامل بوده است: يكى فقدان بصيرت و شبهه علمى و به ديگر سخن، دركنكردن عمق نسخهها و مواضعى كه رهبرى ارائه مىكند، مانند آنچه ربيع بن خثيم و برخى از سپاهيان على(ع) در جنگ صفين به آن مبتلا بودند. عامل مهمتر، دنياطلبى و شهوت عملى و قدرت مقاومت نداشتن در برابر تجملات مادى و خودنمائىهاى مظاهر دنيوى و در نتيجه عدم استقامت و پايدارى در جهت استقرار عدالت و احكام الهى است، نظير آنچه مردم كوفه را از همراهى على(ع) بازداشت و عمر عالىترين مصداق حكومت دينى و عدالت محور را كوتاه ساخت و بعد از آن هم با همان شيوه با فرزندان معصوم او عمل كردند.
اهميت سلامت اخلاقى و رهايى از شهوت عملى و استقامت در صراط مستقيم آن چنان است كه حتى در تحقق بصيرت و رهائى از شبهه علمى هم مؤثر است.
قرآن تقوا و خودسازى را راه تحصيل بصيرت و تشخيص حق و باطل و فريب نخوردن معرفى مىكند و مىفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ(اعراف: 20)
همانا هرگاه وسوسههاى شيطانى به سراغ اهل تقوا آيد، متوجه گشته، بصيرت و بينايى مىيابند.
و همينطور مىفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَان(انفال: 29)
اى اهل ايمان اگر تقواى الهى پيشه كنيد خدا به شما فرقان مىبخشد (بصيرت مىبخشد تا حق را از باطل فرق گذاريد و طريق سعادت و شقاوت را تشخيص دهيد).
و در مقابل در بسيارى از موارد، انحراف عملى وغرق شدن در لذتهاى دنيوى، موجب ابتلاء به انحراف علمى و سقوط فكرى مىگردد و سرانجامِ شهوت عملى، تن دادن به شبهه علمى مىباشد و گناه و لغزش انسان را وامىدارد براى توجيه عملكرد خويش از نظر فكرى هم موضعى انحرافى بپذيرد. قرآن اين مطلب را هم به صورتهاى مختلف بيان كرده كه به دو مورد اشاره مىكنيم.
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ
(روم: 10)
سرانجام كار آنان كه به اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند!
پاسدارى از انقلاب
بصيرت و بيدارى و استقامت بر مواضع رهبرى و عمل به نسخه و راه حلهايى كه طبيب جامعه دينى ارائه مىكند براى همه مردم و امت انقلابى ضرورى است، اما براى سنگرنشينان و مدافعان انقلاب داراى حساسيت و اهميت بيشترى است چرا كه دفاع از حق و تلاش براى اصلاح ديگران بدون اصلاح خود امكانندارد وپيشتازى و سنگرنشينى اسلام و انقلاب، آمادگى و توانمندى فكرى و عملى افزونترى را طلب مىكند. سپاه و بسيج، اين حافظان ومدافعان انقلاب ونظام، بهدليل انجام رسالت و وظيفهاى كه پذيرفتهاند بايد از بصيرت، قدرت تحليل و درك موقعيت و توطئههاى دشمنان و از آن مهمتر، از قدرت پايدارى وتوانمندى روحى و جسمى ويژه و برجستهاى برخوردار باشند. پاسداران و مخصوصاً؛ فرماندهان و مديران سپاه بيش از همه نيروهاى دلسوز و وفادار انقلاب بايد به اقتضاء پاسدارى و آفات و آسيبهايى كه آن را تهديد مىكند عنايت و اهتمام داشته باشند و به قول حضرت امام «از پاسدارى، پاسدارى كنند». و اين همان مطلبى است كه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبرى (دامظلهالعالى) همواره نسبتبه آن تأكيد و سفارش كرده و فرزندان انقلابى و سپاهى خود را به آن توجه و هشدار دادهاند و مىدهند. دور از واقع نيست اگر بگوييم بيشترين سخنان رهبرى انقلاب و فرماندهى كل قوا در مواجهه و ديدار با اين عزيزان، بيدار باش و هشيارى در برابر آسيبهايى است كه ممكن است سپاه و بسيج و حاضران در اين نهاد را تهديد كند. يكى از مهمترين آسيبها و خطراتى كه هم امام وهم جانشين خلف او بارها آن را مطرح كردهاند و با بيانى پدرانه و هدايتگر عزيزان خود را متوجه آن نمودهاند، گرفتار شدن در دام دنيا و تجملاتى است كه ممكن است اين نهاد مقدس را زمينگير و قدرت توانايى آن را كاهش دهد. يكىاز برجستهترين و شفافترين آنها، بيانات مهم مقام معظم رهبرى در مجمع بزرگ فرماندهان در سال 1383 در زنجان بود كه بهبهانه آن اين مقاله تهيه وبه افتخارآفرينان انقلاب واميدان رهبرى تقديم مىگردد.
محور و سؤال اصلى كه ان شاء اللّه به دنبال پاسخگويى آن هستيم اين است كه:
آفات و آثار تجمل گرايى كه سنگرنشينان انقلاب و بويژه فرماندهان عزيز را تهديد مىكند چيست و چگونه مىتوان با آنها مقابله كرد؟
و در كنار آن به سؤالهاى فرعى ديگرى نيز پاسخ داده خواهد شد كه در واقع مقدمه پرداختن به سؤال اصلى و پاسخ آن مىباشد. مانند:
1) فلسفه وجودى سپاه چيست؟
2) عامل و رمز موفقيت پاسدارى از انقلاب و تداوم آن چيست؟
3) حقيقت تجمل گرايى چيست؟
4) آثار فردى و شخصى تجمل گرايى كدام است؟
فلسفه وجودى سپاه
انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى (قدس سره) تولد جديد اسلام ناب و احياء تفكر دينى بود و سرآغاز شكلگيرى نظامى با ماهيت دينى و نفى سلطه و حاكميت مستكبرين و قدرتهاى انحصارگر و تماميت طلب بود. كاملا روشن است كه آنان نتوانند اين انقلاب و تحول عظيم و تهديد كننده موقعيت و منافعشان را تحمل كنند و از هيچ تلاشى براى سركوب، كنترل و آسيب رسانى به آن كوتاه نيايند. امام و پيشتازان انقلاب نيز اين واقعيت را بخوبى دانسته و انتظار هر گونه توطئه، تهاجم و مخالفت و مبارزهاى را از طرف دشمنان انقلاب داشتند. لذا براى حفظ انقلاب و تداوم آن و مقابله با نقشههاى دشمنان برنامهريزىها و اقدامات مهمى را دنبال و اجرايى كردند كه يكى از مهمترين آنها تشكيل نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و به دنبال آن نهاد بىنظير بسيج بود كه نيروهاى مؤمن، ايثارگر و وفادار به اسلام و انقلاب و امام را در درون خود انسجام و سازمان بخشيده، در همه سنگرها و جبههها با حضور خويش دشمنان را ناكام سازد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، نهادى جوشيده از متن جامعه مذهبى بود كه رسالت عظيم حفظ نظام و دست آوردهاى آن و استمرار انقلاب اسلامى را بر عهده گرفت و در بيش از ربع قرن گذشته بخوبى توانست رسالت خود را انجام دهد و از عهده وظيفه حفاظت و پاسدارى از انقلاب و دست آوردهاى آن و خنثى سازى توطئهها و دفع تهاجمات دشمنان اسلام در جبهههاى مختلف برآيد و حقيقتا قدرتهاى استكبارى را ناكام و مغلوب سازد. حضرت امام نگرش خود را به سپاه چنين بيان مىكند:
من از سپاه راضى هستم و به هيچ وجه نظرم بر نمىگردد. اگر سپاه نبود. كشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسيار عزير و گرامى مىدارم، چشم من به شماست. شما هيچ سابقهاى جز سابقه اسلامى نداريد. سلام مرا به همه برسانيد من از همه شما متشكرم من به همه دعا مىكنم.
بنابراين فلسفه وجودى سپاه و بهتبع آن بسيج، حفاظت و پاسدارى از اسلام و انقلاب و مقابله با هرگونه تهديد و تهاجمى است كه متوجه انقلاب، نظام و اركان آن گردد. درواقع سپاه نه تنها خود سنگرنشين انقلاب و اسلام بلكه مظهر دفاع انقلابى مردم و سازمان دهنده بسيج و نيروى بىكران مردمى در پاسدارى از اسلام و اركان انقلاب است. حفاظت و پاسدارى كه بفرموده حضرت امام وظيفه همه مردم است.
«سپاه پاسداران و چه ساير قواى انتظامى و نظامى و غير انتظامى و چه ساير ملت، همه توجه داشته باشند كه ما وظيفه داريم كه اين اسلامى كه الآن به ما رسيده حفظش كنيم تا آن فرد آخرى هم كه خداى نخواسته كشته مىشود موظف است براى حفظ اسلام براى دفاع از ملت، دفاع از كيان اسلامى، دفاع از كشور اسلامى تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مكلّفاند كه دفاع كنند».
مقام معظم رهبرى نيز با اصرار بر همان راه امام مىفرمايد:
«ما سپاه را با همان چشمى نگاه مىكنيم كه امام عزيزمان نگاه مىكرد. به عنوان بازوى قدرتمند نظام و به عنوان گام استوارى در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامى. ما شما را به معناى حقيقى كلمه پاسدار انقلاب اسلامى مىدانيم. هميشه اينگونه بوده است و من هم اينطور فكر مىكنم. من معتقدم كه اگر ما امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را نمىداشتيم بايد آن را امروز به وجود مىآورديم.»
بسيج در واقع تكميل كننده و تضمين كننده نقش حفاظت و پاسدارى از انقلاب و نظام است و سازماندهى و مديريت آن از وظايف مهم سپاه است. مقام معظم رهبرى در اين باره مىفرمايد:
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يك نيروى نظامى است كه بقا و سلامت او با بقا و سلامت نظام ارتباط نزديكى دارد، يعنى اگر اين نيرو سالم و قوى باقى بماند به حسب موازين عادى، نگرانى در مورد انقلاب و سلامت و بقاى آن باقى نخواهد ماند. زيرا وقتى يك نيروى نظامى مؤمن و مخلص و فداكار و كاملا با ديد انقلابى و داراى نيروى عظيمى مانند بسيج در كشور وجود دارد ديگر تهديد از نوع تهديدهاى نظامى حقيقتا براى انقلاب نگران كننده نيست.
رمز موفقيت در پاسدارى از انقلاب و راه تداوم آن
چنانكه اشاره شد، عامل اصلى موفقيت همه نيروهاى انقلاب و بويژه سپاه و بسيج اين بود كه هم با بصيرت در هر زمان وظيفه و مأموريت را خوب تشخيص دادند و با تبعيت از رهبرى در سنگر مقدم انقلاب حضور يافتند و هم در دفاع از انقلاب و اسلام استقامت و پايمردى بى نظير و شگفت آورى انجام داده هرگز فشارها و سختىهاى مبارزه و وسوسههاى دنيوى آنان را منفعل نگرداند؛ مانند رهبر و پيشواى خود هم داراى بصيرت و درك انقلابى بودند هم واجد صبر و استقامت. به فرموده امام على(ع):
وَ لا يَحْمِلُ هذَا الْعَلَمِ اِلاّ اَهْلُ الْبَصَرِ و الصَّبرِ والعِلْمِ بِمواضِعِ الحقّتنها اهل بصيرت و صبر و كسى كه مواضع و جايگاههاى حق را بداند مىتواند اين عَلَم و پرچم را بر دوش كشد.
حضرت امام خمينى پاسدارى از پاسدارى را يكى از عوامل مهم موفقيت و پاسدارى از اسلام و انقلاب دانسته و مىفرمايد:
شما آقايان كه الان پاسدار انقلاب هستيد يعنى انقلاب اسلامى، همان طورى كه از انقلاب پاسدارى مىكنيد تكليف بالاتر اين است كه از اسلام پاسدارى بكنيد و آن به اين است كه از خودتان پاسدارى كنيد. از هواى نفسانى خودتان، از شهوات خودتان، از ميلهايى كه ميلهايى است كه در هر انسان هست و ميل شيطانى است از اينها پاسدارى بكنيد.
پاسدارى از اسلام يك شغل بسيار شريف است و مسئوليتش هم زياد است. بايد حفظ كنيم اين حدود و ثغور اسلامى را. فقط اين نباشد كه ما پاسدار اسلام هستيم... بايد همان طورى كه مدعى هستيم ما كه پاسدار هستيم و پاسدار جمهورى اسلامى و پاسدار احكام هستيم، بايد خودمان ابتداء مرزبان همان مرز اسلام باشيم، راهمان همان راه مستقيم اسلام باشد تا اين ادعاى ما پيش خدا قبول بشود... .كسى كه خودش بر خلاف اسلام عمل مىكند نمىتواند بگويد من نگهبان هستم... پاسدار خداى نخواسته اگر بر خلاف موازين اسلام باشد پاسدار نيست اين يك آدمى است كه بر خلاف اسلام است.
در دهه دوم انقلاب كه دشمنان، تهاجم فرهنگى و جريان استحاله نظام را جايگزين جنگ و توطئههاى ناكام قبلى قرار دادند، تأكيد و هشدارهاى جانشين شايسته حضرت امام و سكاندار انقلاب نسبت به ضرورت بصيرت و حفظ آمادگى فكرى و فرهنگى نيروهاى خودى و بيش از آن استقامت و استمرار خودسازى و مبارزه با طغيانگرىهاى نفسانى و جاذبههاى دنيوى، بيشتر مطرح گرديد. فرماندهى كل قوا بارها و به صورتهاى متفاوت، دلسوزانه و با تحليل منحصر به فرد، توطئههاى فرهنگى دشمن و برنامههاى او براى شكستن مقاومت نيروهاى سپاه و بسيج را افشاء نموده و شرط پاسدارى و دفاع از انقلاب را حفظ اصول، انگيزهها و ارزشهاى معنوى و اجتناب از تجمل و دنيا پرستى معرفى نمودند.
آنچه مقام معظم رهبرى دام ظله العالى در همايش بزرگ فرماندهان و مسئولين سپاه در زنجان 28/6/83 بيان فرمودند ادامه همان هشدارها و هدايتهاى دلسوزانه ايشان به فرزندان عزيز و اخص خواص امت اسلامى است و در عين حال جايگاه و نقش سپاه و بسيج را در حفظ و تداوم انقلاب و ناكام سازى دشمنان نهضت نشان مىدهد.
البته اين بيانات و تذكرات به اين معنى نيست كه غفلت و فقدان بصيرت و يا دنيازدگى و گرفتارى تجملات ديگران را تهديد نمىكند و يا خداى ناكرده اين نهاد مقدس از قافله انقلاب بازمانده و در مأموريت پاسدارى از نظام و دفاع از ارزشها كوتاهى كرده است! الان هم هشيارترين و خردورزترين و در عين حال مقتدرترين و ايثارگرترين نيروها در سپاه و بسيج مىباشند. بلكه اين سفارشات و نصايح و دستورات نشان دهنده علاقه و توجه ويژه رهبرى و جايگاه ممتاز سپاه و بسيج در پاسدارى از انقلاب است و اينكه دشمنان براى خالى كردن سنگر مقدم نظام و انقلاب نسبت به پاسداران و بسيجيان سرمايهگذارى بيشترى كرده و توطئههاى متعددى را در رابطه با آنها دنبال مىكنند و لغزش دادن آنها را لغزش همه نيروها و ضربه زدن به اصل انقلاب مىدانند. لذا رهبرى همواره اصرار دارند كه حافظان و سنگربانان خط مقدم انقلاب لوازم و شرائط پاسدارى را حفاظت كنند و به قول امام با پاسدارى از پاسدارى انقلاب را پاسدارى كنند.
فرماندهى معظم كل قوا بارها و در ديدارهاى خصوصى و عمومى پاسداران لوازم پاسدارى و مخصوصاً دورى از زخارف دنيوى را سفارش كردهاند و در مجمع ساليانه سپاه در زنجان بيانات مهمى را بيان كردهاند كه به بخشهائى از آن اشاره مىكنيم.
ايشان در ابتدا دليل استمرار شكست ناپذيرى نظام را «مردمسالارى دينى» دانسته مىفرمايد:
در نظام جمهورى اسلامى همين خصوصيت مردمسالارى دينى كه تعبير ديگرى از جمهورى اسلامى است تضمين كننده بقا و استمرار و قدرت و در نتيجه شكست ناپذيرى است.
سپس اساس تلاش دشمن را ضربه زدن به اركان و بنيه نظام دانسته، مىفرمايد:
احساس من اين است كه راهبرد اساسى دشمنان جمهورى اسلامى اين است كه كارى كنند تا بنيه جمهورى اسلامى تحليل برود، اساس كار اين است... راه منحصرشان اين است كه برنامهريزى كنند تا اين بنيهتحليلبرود.
و راهكار و تاكتيكهاى دشمن براى تضعيف و از بين بردن بنيه نظام جمهورى اسلامى را در چهار عنوان تبيين مىكنند: اول: انحلال فرهنگى، دوم: فشارهاى مستمر اقتصادى، سوم: ايجاد هستههاى سياسى و اجتماعى كه در داخل كشور باشند و زير نفوذ دشمن، چهارم: از كار انداختن بازوهاى توانمند و فعال نظام.
ايشان با بيان اين مقدمه متناسب با مخاطبان، بحث خود را متمركز و متوجه بخش چهارم از برنامههاى دشمن نموده مىفرمايد:
قسمت چهارم همان چيزى استكه پيش از هر چيز ديگرى به شما برادران وخواهران پاسدار ارتباط پيدا مىكند... آن چيزى كه مىخواهم اينجا به شما در جملات كوتاهى توصيه كنم اين است: شما نبايد بگذاريد اين سياست خبيث و شوم تحقق پيدا كند: نبايد بگذاريد سپاه پاسداران را كه يك بازوى توانا است از كار بيندازند... از كار افتادن سپاه به اين نيست كه سپاه را منحل كنند. كسى سپاه را نه منحل مىكند نه مىتواند بكند... از كار انداختن اين بازو به اين است كه آن عناصر مشخصه اصلى سپاه از آن گرفته شود يعنى اخلاص، پارسايى، تعبد، بىاعتنائى به زخارف دنيوى.
آنگاه معظم له با اشاره به برنامهها، اهداف و طراحى قدرتهاى بزرگ و دشمنان انقلاب و لزوم هشيارى و بيدارى اسلامى، به اين مطلب مىپردازند كه انحراف خواص و سنگرنشينان انقلاب انحراف شخصى و فردى نبوده بلكه موجب آسيب و ضربه به دنياى اسلام است. سپس خطاب به فرماندهان و مسئولين هشدار مىدهد كه:
نگذاريد سپاه دچار بى انگيزگى شود، نگذاريد مجموعه سپاه از آن روحيات انقلابى و دينى كه مشخصه اصلى سپاه بود، دور شود! اين مهمترين كارى است كه به نظر من بر عهده مسئولان سپاه است... در درون سازمان سپاه تجملطلبى كاملاً نامطلوب است. در درون زندگى شخصى، سودطلبى (زندگى شخصى فرماندهان همين شماها) ونفعطلبى و تفكر سوداگرانه كاملاً نامطلوب است. مراقب باشيد دچار نشويد، آلوده نشويد.
از اين بيانات صريح و هشدار دهنده رهبر فرزانه استفاده مىشود كه دشمنان انقلاب براى ازكار انداختن بازوى توانمند و موثر نظام به دنبال شكستن انگيزهها، قدرت ايمان و استقامت و متزلزل كردن روحيه ايثار و بى اعتنائى به زخارف دنيوى و گرفتار كردن پاسداران و بسيجيان در دام تجملات و ظواهر فريبنده دنيوى است تا از اين طريق بنيه و اركان انقلاب را گرفتار آسيب و تهديد كنند. و لذا بر همه پيروان ولايت محور و وارثان شهداء است كه هشيارانه اين رهنمودها را به عنوان تدابير و دستورات مُطاع فرماندهى خود در علم و عمل مبناى حركت و پاسدارى از انقلاب قرار دهند و آن را مصداق آيه شريفه «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدواللّه و عدوكم» بدانند. بر همين اساس و به استناد بيانات حضرت امام و مقام معظم رهبرى و در راستاى پاسدارى از پاسدارى به برخى از ابعاد تجملگرايى و آثار و آفات آن اشاره مىكنيم.
حقيقت تجمل و دنياگرايى
اولين نكته اساسى اين است كه آيا حد و ملاك تجملگرايى و دنياطلبى چيست؟ آيا اساساً امكان دارد براى دنياطلبى و زندگى و رفتار تجملى و مرز آن از بهره مندى مشروع از دنيا، چهارچوب و معيارى ارائه كرد؟ آيا تلاش براى آبادانى هر چه بيشتر دنيا و توليد بيشتر و تأمين رفاه خانواده، دنياطلبى و مذموم و موجب هلاكت است؟ اگر چنين است چرا در روايات اين كار همانند جهاد در راه خدا معرفى شده است؟ الكادّ على عَيالِهِ كالمجاهد فى سبيل اللّه آيا اقتضاء زهد اسلامى و دورى از زخارف دنيوى و به تعبير قرآن مريد آخرت بودن آن استكه انسان به دنيا و امكانات و لذتهاى مادى پشت كرده و حاضر نباشد وقت و فكر و عمل خود را براى آبادانى و ساختن دنيائى بهتر صرفكند؟ و اگر اين صحيح باشد پس اسلام طالب جامعهاى است غير پويا و در جا زننده كه تلاش براى توليد و بهره مندى از منابع طبيعى و تأمين رفاه بيشتر و زندگى بهتر را دنياطلبى و مذموم مىداند و كاملاً روشن است كه چنين جامعه و امتى محكوم به شكست و نابودى است.
خلاصه آيا ملاك دنياى مذموم از دنياى ممدوح چيست و معيار آراستگى مطلوب از تجمل گرائى نامطلوب و مهلك كدام است؟
در رابطه با دنيا و معناى دنياطلبى نبايد گرفتار افراط و تفريط شد كه هر دو مذموم و مهلك هستند و اسلام اعتدال مبتنى بر شناخت حقيقت دنيا و موقعيت انسان در دنيا و نسبت حيات دنيوى به آخرت را توصيه و سفارش مىكند.
الدُّنيا خُلِقَت لِغَيرِها وَ لَم تَخلُق لِنَفسِها
دنيا خلق شده براى غير خودش و خلق نشده براى خودش (هدف نيست وسيله است).
آنچه در معارف اسلامى مذمت گشته و اساس انحراف و لغزشهاى ديگرى معرفى شده، آن است كه انسان با غفلت از اينكه دنيا تنها يكى از مراحل حيات او مىباشد نه همه آن، دنيا را منزل، مقر، معبود، معشوق و فرمانده و جهت دهنده زندگى خود قرار دهد و عبد، اسير، مركب و نيروى تحت فرمان دنيا گردد و به گونهاى تعلق خاطر و وابستگى به دنيا پيدا كند كه ملاك و معيار او در همه صحنههاى زندگى، منفعت دنيوى و مادى باشد. به ديگر سخن، دنيايى مذموم است كه مقابل آخرت و در تضاد با آن باشد و پرداختن به آن، غفلت يا تغافل از حيات ابدى را به دنبال داشته باشد. اما هرگاه دنيا تجارتخانه و بازار، مزرعه و محل كشت و كار، مَمَرّ و جادهاى به سوى ابديت انسان و فرصتى تلقى شود كه مىتواند حيات همراه با سعادت انسانى را تضمين كند، بهترين نعمت خدا است و اصلاً آخرت را در همين دنيا و به وسيله فرصت و امكانات موجود در آن مىتوان ساخت. لذا پس از سپرى شدن دنيا و در صحنه قيامت و زمان برداشت حاصل و در يومالحسرة، غالب انسانها حسرت و افسوس ازدست دادنِ دنيا را مىخورند كه چرا از اين فرصت و نعمت بزرگ استفاده و بهره بيشترى نبردند.
حاصل آنكه هشدار اسلام و بلكه همه اديان الهى آن بوده است كه «اى انسان دنيا براى تو است نه تو براى دنيا».
عن رسول اللّه:... فَاِنّ الدُّنيا خُلِقَتْ لَكُمْ وَ اَنْتُم خُلِقْتُم لِلاخِرة
معيار و ملاك دنياى مذموم از دنياى ممدوح همين است كه موقعيت انسان و دنيا چگونه باشد: انسان در خدمت و بندگى دنيا موجب هلاكت او مىگردد اما دنيايى كه در استخدام انسان و تعالى و رشد او باشد، بهترين نعمت خدا و دورانى است كه در آن آخرت و ابديت انسان آباد و ساخته مىشود و لذا طبق روايات ما دنياى واقعى و پسنديده در صورتى به دست مىآيد كه انسان دنيا را براى دنيا نخواهد و به استخدام دنيا در نيايد بلكه با خدا محورى دنيا را به استخدام خود در آورد. اين نكته را امام على(ع) و پيامبر گرامى اسلام چنين بيان كردهاند:
من خدم الدنيا استخدمته و من خدم اللّه سبحانه خدمه
كسىكه به خدمت دنيا درآيد دنيا او را به استخدام (و بندگى) خود در مىآورد و كسىكه خدمت به خدا و بندگى او را برگزيند، خدا او را خدمت مىكند.
لَمّا خَلَقَ اللّهُ الدُّنيا اَمَرَها بِطاعَتِهِ فَاَطاعَتْ رَبّها فَقَال لَها خالِفى مَنْ طَلَبَك. وَ وافِقِى مَنْ خالَفَك فَهِىَ عَلى ما عَهَد اِليها اللّهُ و طَبَعَها عَليه.
از پيامبر نقل شده كه چون خدا دنيا را خلق كرد، به او امر كرد كه اطاعت خدا را بكند پس مطيع خدا گرديد. پس به او گفت مخالفت كن با كسى كه تو را طلب مىكند و همراهى كن با كسىكه با تو مخالفت مىكند. پس دنيا بر آنچه خدا با او عهد كرده است باقى است و طبيعت او بر همين اساس است.
بنابراين گرچه تجملگرايى ودنياطلبى براى همه افراد وهمه زمانها، شرائط وموقعيتها داراى يك حد معين و مشخصى نمىباشد و نمىتوان يك معيار عينى و خارجى را ارائه كرد كه همگانى و هميشگى باشد و مثلاً گفت خانه و منزل اگر به اين اندازه بود مانعى ندارد و بيش آن تجمل و دنياگرايى است و همينطور در ساير موضوعات. بلكه افراد به لحاظ زمان و مكان و موقعيتها و شرائط متفاوت اند و داراى شؤون مختلفى هستند. گاهى وضعيتى براى بعضى عين بندگى و آخرت محورى است و براى ديگران تجملگرايى و مذموم. لكن مىتوان گفت دنياگرايى و تجملطلبى ابتداءاً داراى بُعد فكرى و اعتقادى است و مربوط به قلب و گرايشهاى انسان است. نگرش انسان به دنيا است كه رفتار و موضعگيريهاى او را جهت مىدهد و تعريف مىكند. اگر نگرش و نگاه به دنيا نگاه به ابزار و فرصتى شد كه به عنوان يك نعمت در اختيار انسان قرار گرفته است تا از آن در خدمت رشد و تعالى و كمال و صعود استفاده كند ولى اسير و ذليل آن نگردد، چنين دنيايى بهترين نعمت است و آخرت و دنيا را با هم آباد مىكند. اما اگر نگرش انسانى به دنيا نگرش به معبود و منتهى آرزوى انسانى و هدف او باشد سبب سقوط و نابودى و كورى او مىگردد. به فرموده امام على(ع):
اِنَّمَا الدُّنيا مُنْتَهى بَصَرُ الاَْعْمى لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَيْئاً وَ البَصيرُ يَنفَذُها بَصَرُه وَ يَعْلَمُ اَنّ الدّارَ وَراءَها فَالبَصيرُ مِنها شاخِصٌ وَ الاَعمى اِليها شاخِصٌ وَالبَصيرُ مِنها مُتَزِوّد وَالاَعْمى لَها مَتزوّد
همانا دنيا انتهاى ديد، (و آرزوى) نابينايان است كه ماوراء دنيا هيچ چيز را نمىبيند ولى بصير ديد او نفوذ مىكند (در عمق) دنيا و مىداند كه خانه واقعى پشت دنيا است پس بينا از دنيا بر مىگيرد و نابينا به سوى دنيا توجه مىكند و بصير از دنيا بر مىگيرد و نابينا براى دنيا برمىگيرد.
هر انسانى نسبت به خود بصير و آگاه است و بخوبى مىتواند تشخيص دهد آيا او در خدمت دنيا است يا دنيا در خدمت او و آنگاه رفتار و اعمال خود را با همين ميزان اندازهگيرى كند كه جهت دهنده و هدف آنها بهرهگيرى از دنيا است يا براى دنيا.
زهد اسلامى هم هرگز بهمعناى رهبانيت و ترك آبادانى دنيا و بىاعتنايى بهنعمتهاى دنيوى نيست. زهد يعنى وابسته نبودن و اسير دنيا نگشتن و بر آنچه از دست مىدهد غصه نخوردن و محزون نگرديدن و بر آنچه به دست مىآورد آنچنان شادمان و از خود بىخود نگردد كه مست گرديده، فراموش كند كه دنيا جاودان و مقر نيست، بلكه گذرگاه و مزرعه است. بيان امام على(ع) چنين است:
الزُّهْدُ كُلُّه بَيْنَ كَلِمَتَينِ مِنَ القُرآنِ قالَ اللّه سُبحانَه لِكَيْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَكُم وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتاكم (حديد / 23) وَ مَنْ لم يَأسِ عَلَى الماضى وَ لَمْ يَفْرَح بِالاتى فَقَد اَخَذَ الزُهد بِطَرفيه
على(ع) فرمود: زهد بين دو كلمه از قرآن است. خداوند متعال مىفرمايد: اين، بدان دليل است كه براى آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشد (حديد / 23) و هر كس به گذشته و آنچه از دست داده مأيوس نگردد و نسبت به آينده شادمان نباشد دو جانب زهد را گرفته است.
زهد در توليد نيست در مصرف فردى و شخصى است و على(ع) امام زاهدان بود و هرگز كسى مانند او به دنيا بى اعتنا نبوده است لكن در توليد و آبادانى دنيا از همه پيشتازتر و پرتلاشتر بود. ايشان اين توليد و آبادانى و ثروت را براى خود نمىخواست، بلكه آن را در خدمت به خلق قرار مىداد. على(ع) زهد را در فقر جستوجو نمىكرد، بلكه در عين توانمندى و غنا و دارائى، خود را اسير دنيا نمىكرد و از دنيا و ثروت براى رفع نياز بندگان خدا و محروميت زدائى بهره مىبرد و اين را يكى از بهترين راههاى تقرب به خدا و عين خدا محورى و آخرت گرائى مىدانست. لذا در مقابل كسى كه دنيا را نكوهش مىكرد، پس از اينكه خودِ او را مغرور به دنيا و مجرم معرفى مىكند به توصيف دنيا در نظر بندگان خدا پرداخته و مىفرمايد:
همانا دنيا سراى راستى براى راست گويان و خانه تندرستى براى دنيا شناسان و خانه بى نيازى براى توشه گيران و خانه پند براى پندآموزان است. دنيا سجدگاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست كه در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشتت را سود برند... .
اسلام دنيايى را مذمت مىكند كه انسان را مغرور و غافل سازد (فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ) (لقمان: 33) اما از بهره مندى از امكانات و لذتهاى مشروع دنيا به شرط آنكه حقوق ديگران را از بين نبرد هرگز نهى نكرده است بلكه اگر مقدمهاى باشد براى توانمندى در دفاع از ارزشهاى انسانى مورد سفارش و تأكيد قرار داده است. و لذا بين دنيا و آخرت تضاد و تباين قائل نيست و به دنبال آبادانى هر دو است و هيچ كدام را فداى ديگرى نمىكند.
عَنِ الصّادِق(ع) لَيْسَ مِنّا مَنْ تَرَكَ دُنياهُ لاِخِرَتِه وَ لا اخِرَتَه لِدُنياهُ
از ما نيست كسى كه دنيا را براى آخرت ترك كند و نه كسى كه آخرت را براى دنيايش ترك كند.
البته توجه به اين مطلب مهم و اساسى لازم است كه بدانيم حساب خواص و مديران و آنان كه در نظام اسلامى مورد توجه مردم هستند از حساب ديگران جدا است. بسيارى و خيلى از امكانات دنيايى كه براى عموم مسلمانان مباح و جايز است براى اينان جايز نيست و زهد در زندگى فردى و اجتماعى افراد برجسته و مديران و جهت دهندگان و خواص، ضرورت و اهميت بيشترى دارد؛ چرا كه پذيرفتن موقعيت خاص و مسئوليت در نظام اسلامى به دست آوردن يك امتياز و برترى و بهره مندى از دنيا نيست، بلكه امانت و تكليفى است كه براى اداء آن بايد از محدوديت و خودسازى و ايثار بيشترى برخوردار بود. على (ع) وقتى با خبر شد كه عاصم به بهانه زهد، لذتهاى دنيوى را ترك و از معاشرت و تأمين نيازهاى مادى خانواده خويش دورى مىكند، او را احضار كرده و به او فرمود اى دشمن جان خود، مىبينم كه شيطان به درون تو راه يافته است. آيا به زن و فرزندانت ترحم نمىكنى؟ آيا مىپندارى خدايى كه خوشىها را بر تو حلال كرده است بيزار است كه تو از آن بهرهمند گردى؟ تو نزد خدا پستتر از اين امر باشى. عاصم با تعجب گفت اى اميرالمؤمنين، شما خود در پوشاك خشن و در خوراك سخت مىباشى (و من خواستهام به تو اقتداء نمايم) حضرت در جوابش فرمود:
واى بر تو! من همانند تو نيستم، زيرا خداى بزرگ بر پيشوايان دادگستر واجب كرده است كه خود را با ضعيفترين مردم بسنجند تا مبادا نيازمند از نيازمنديش به درد آمده و هلاك گردد!
بسيارى از امكانات و بهره مندى براى عموم مردم مذموم نيست لكن براى سنگرنشينان و بويژه فرماندهان و مديران آنها مذموم است. آنان بايد به گونهاى زندگى كنند كه نيروهاى تحت فرمانشان احساس فاصله گرفتن و جدايى ننموده و همواره آنان را اسوه و الگوى خويش بدانند.
آفات و آثار تجمل گرايى
مريدى دنيا و اسير تجملات شدن، هم فرد و شخص انسان مؤمن را تهديد مىكند و او را تدريجاً به هلاكت مىرساند هم مديريت و فرماندهى و بويژه پاسدارى را گرفتار آثار تخريبى و فساد مىگرداند كه به برخى از آفات هر كدام اشاره مىكنيم.
الف ـ آفات و آثار تجمل گرايى در زندگى فردى و شخصى
1) سرچشمه و اساس گناهان و انحرافات ديگر:
عَنْ رَسولِ اللّه(ص) حُبّ الدُّنيا اَصْلُ كُلّ مَعْصيَةٍ وَ اَوّلُ كُلّ ذَنْبٍ
يعنى: حبّ و وابستگى به دنيا، اصل و ريشه هر معصيت و اول هر گناهى است.
هرگاه دل تعلق مفرط به دنيا پيدا كرد، انسان را مجبور مىكند كه تن به هر ذلت و گناه و معصيتى بدهد و مجوزى خواهد بود براى ارتكاب هر عمل ناپسندى و به تدريج قبح و زشتى گناه را از نظر انسان ريخته احساس درد را از او مىگيرد و كاملاً روشن است كه انسان بىدرد و بىاحساس هرگز بهفكر درمان و معالجه بيمارى بر نمىآيد.
2) از بين رفتن بصيرت:
تعلق خاطر به تجملات و ظواهر، انحراف فكرى و اعتقادى و غفلت از عمقنگرى را به دنبال دارد و راههاى درك حقيقت و فهم واقعيت را مسدود مىسازد:
لَعْبُ الدُّنيا صَمَتَ الاَْسْماع عَنِ سِماعِ الحِكْمَه وَ عَمِيَت القُلوبَ عَن نُور البصيره
بازى دنيا گوشها را كر مىكند از اينكه حكمت (و سخن حق) را بشنوند و (چشم) قلوب را از نور بصيرت كور مىكند.
انّ الدُّنيا مُفسِدةَ الدّين ومُسْلِبَةَ الْيَقين وَاِنّها رَأْسُ الفِتَن وَاَصْلُ الِمحَن
همانا دنيا دين را فاسد و يقين را سلب مىكند و همانا دنيا ريشه و اساس هر فتنه است.
از قرآن نيز مىتوان استفاده كرد كه يكى از اصلىترين عوامل غفلت و بى توجهى به آيات الهى، حب دنيا و تكيه به آن است.
إِنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ أُولئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
آنها كه ايمان به ملاقات ما (و بروز رستاخيز) ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلاند (همه) آنها جايگاهشان آتش است بهخاطر كارهايى كه انجام مىدادند.
3) مانع سير و سلوك و تعالى و رشد انسان:
تجمل و دل بستن به ظواهر دنيوى به تدريج انسان را اسير و مريد دنيا و زمين گير خاك كرده و مانع رشد و فلاح انسان مىگردد و او را از حيوان پستتر مىسازد. چرا كه به جز دنيا و امور دنيوى نبيند و نخواهد و شبكههاى ديد و فهم و عقل خود را متمركز بر دنيا مىسازد و قدرت تصميمگيرى و انتخاب خرد ورزانه را از انسان سلب و آزادى و سلطه بر دنيا را از او مىگيرد و حتى انسان را به بندگى و ذلت در برابر طاغوتها و صاحبان مكنت وادار مىكند.
4) شكننده قدرت مقاومت:
يكى از عوامل پيروزى نفس اماره و طغيانگرى هواهاى نفسانى، دلبستگى و گرفتار شدن در دام دنياگرايى است، همانطوركه دنياطلبى آسيبپذيرى در صحنه مبارزه و جهاد و استقامت را بالا مىبرد.
در برخى ادعيه امام سجّاد(ع) مىخوانيم كه خدايا ياد دنيا را از دل رزمندگان خارج كن، چرا كه توجه به دنيا و دنياگرايى قدرت مقاومت و صبر و استقامت را كاهش مىدهد. حال اگر ياد دنيا به صورت اسارت و بندگىِ تجملات درآيد، آيا به انسان فرصت پاسدارى از انقلاب را مىدهد؟!
5) بحران معنويت:
انسان فقط شهوت و شكم نيست و لذت و آرامش او تنها منحصر به هوسهاى حيوانى نيست اما تجمل گرايى و وابستگى به زرق و برق دنيوى مانع بهره مندى و درك لذتهاى معنوى و بندگى خدا مىگردد.
مرحوم مجلسى نقل مىكند كه خدا به حضرت داود فرمود:
ما لاَِولِيائى وَ الهَمّ بِالدّنيا اِنّ الهَمَّ يُذْهِبْ حَلاوَة مُناجاتى مِنْ قُلوبِهم...
نرسد دوستان مرا همّ و اعتماد به دنيا. همانا همّ به دنيا شرينى مناجات مرا از قلوب آنها مىبرد.
در يك دل دو عشق و محبت نمىگنجد. اگر محبت خدا آمد دنيا نمايى ندارد و اگر عشق به دنيا آمد، محبت خدا مىرود.
عن على(ع): اِنْ كُنْتُم تُحِبّونَ اللّه فَاخْرِجُوا مِنْ قُلوبِكُم حُبّ الدّنيا
اگر شما خدا را دوست داريد حب دنيا را از قلوب خود بيرون كنيد.
6) تخريب آخرت و ابديت:
جمع بين تجملات دنيوى و بندگى دنيا با آبادانى آخرت امكان ندارد و اگر كسى هم و غم و تلاش و فعاليتش را به دنيا مشغول كرد، از آخرت مىماند، بلكه دشمن آخرت مىگردد.
عن على(ع): اِنّ الدُّنيا وَالاْخِرَة عَدُوّ ان مُتَفاوِتان وَ سَبيلانِ مُخْتَلِفانِ فَمَنْ اَحَبَّ الدّنيا وَ تَوَلاّها اَبْغَضَ الاخره وَ عاداها وَ هُما بِمَنْزِلَةِ المَشْرِق وَالْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَيْنَهُما كُلّما قَرُبَ مِنْ واحِدٍ بَعْدَ مِنَ الاخَر وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتان
همانا دنيا و آخرت دو دشمنى هستند كه متفاوت اند و راه آنها مختلف است. پس هر كس دنيا را دوست داشته باشد و آنرا مولى قرار دهد همانا آخرت را مبغوض و دشمن قرار داده است. آن دو به منزله مشرق و مغرباند هر كس به هر كدام نزديك شود، از ديگرى دور شده و دنيا و آخرت هووى يكديگرند.
و لذا قرآن در چند مورد مردم را به دو گروه تقسيم كرده است: مريدان دنيا و مريدان آخرت:
منكم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَن يُرِيدُ الآخِرَةَ(ال عمران: 152)
برخى از شما دنيا را و برخى از شما آخرت را اراده كرده.
و البته نتيجه هر كدام را هم ذكر مىكند
مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ(شورى: 20)
كسىكه زراعت آخرت را بخواهد به كشت او بركت و افزايش مىدهيم و بر محصولش مىافزاييم و كسىكه فقط كشت دنيا را بطلبد، كمى از آن به او مىدهيم اما در آخرت هيچ بهرهاى ندارد.
7) ترس از مرگ:
دل بستگى به دنيا پذيرش مرگ قطعى و انتقال به جهان اخروى را دشوار و سخت مىسازد و ترس از مرگ همواره او را رنج مىدهد و روحيه شهادتطلبى و ايثارگرى را تضعيف مىسازد.
قال على(ع): مَنْ كانَتْ الدُّنيا هِمَّتُهُ اِشْتَدّتْ حَسْرَتُه عِنْدَ فِراقها
كسىكه دنيا همت او باشد، زمان جدا شدن از دنيا(مرگ)، غصه و حسرت دنيا بر او سخت خواهد بود.
دو گروه از مرگ و انتقال از اين عالم به عالم ابديت هراسناك هستند؛ يكى كسانىكه مرگ را فنا و نابودى دانسته و حيات را منحصر به دنيا مىكنند و ديگرى كسانىكه با دلبستگى به دنيا و زخارف آن نگران آن هستند كه با مرگ از آنچه در دنيا تهيه كردهاند جدا شوند و در واقع دنيا را آباد و آخرت را خراب كردهاند و نمىخواهند از آبادانى به خرابه بروند!
8) حرص و ولع بيشتر:
انسان موجود نامتناهى است كه در هر وادى و جهتى كه قرار گرفت هرگز سير نگشته بلكه همواره مىخواهد جلوتر برود. حال اگر جهتگيرى انسان دنيا و تجملات آن بود، هرگز به جائى نمىرسد كه راضى باشد و حدّ يَقِف او باشد بلكه حرص و طمع او بيشتر مىگردد. امام على (ع) منشأ طمع را دوستى دنيا مىداند:
حُبُّ الدُّنيا يُوجِبُ الطَّمَع
و لذا هر چه هم داشته باشد باز احساس فقر و نگرانى دارد.
عن رسول اللّه(ص) مَنْ اَصْبَحَ وَ اَمْسى وَالدُّنيا اَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلُ اللّهُ الفَقْرَ بَيْنَ عَينَيهِ و شَتَّتَ عَلَيْهِ اَمْرُهُ وَ لَمْ يَنِل مِنَ الدُّنيا اِلاّ ما قسِّم لَه
آن كه شبانه روزى بر او بگذرد در حالىكه دنيا بزرگترين همّ او باشد، خدا فقر را بين چشمان او قرار مىدهد و امور او را پراكنده مىكند و از دنيا به او نمىرسد مگر آنچه براى او مقدّر شده است.
9) پيروزى هوا بر عقل:
وابستگى و اسارت دنيا سبب آن مىشود كه قوه عاقله انسان مغلوب هواهاى نفسانى گشته و نفس به تصرف جنود شيطانى درآيد.
عَنْ علىٍ(ع) حُبّ الدّنيا يُفْسِدُ العَقْل
دوستى دنيا عقل را فاسد مىكند.
به همين دليل دنيا سم كشنده است و افرادى كه به دنيا معرفت ندارند، از آن سم مىخورند:
عن على(ع) و انما الدُّنيا كالسّم يَاْكُلُه مَنْ لا يَعرِفُه
10) دشوار شدن زندگى:
يكى از عوامل ازدواج گريزى و سخت شدن زندگى براى جوانان و در نتيجه مختل شدن آرامش و زندگى خانوادگى و روى آوردن به فساد، تجملات و اهتمام به امورى است كه از ضروريات زندگى نمىباشند. چنانكه هرگاه محيط خانواده به تجملات آلوده شده روابط اهل منزل تنها بر اين محور تعريف شده و محبت و پيوند قلبى تضعيف مىگردد.
ب: آثار تجمل گرايى در فرماندهى و پاسدارى
مقام معظم رهبرى مىفرمايند:
امروز يكايك ما بايد اين مطلب را احساس كنيم و بدانيم تسليم شدنمان در مقابل خواهشهاى نفسانى، در مقابل دنيا خواهى، در مقابل تجمل خواهى، در مقابل لذات دستمالى شده بى ارزش و حقير بشرى، معنىاش فقط از دست دادن هويت يك شخص نيست، بلكه به قدر تأثير هركداممان در جهت دهى و پيشرفت نظام اسلامى موجب باخت دنياى اسلام، موجب باخت منطقه عظيم اين بخش از عالم و در نتيجه موجب باخت تاريخ اسلام خواهيم شد. بايد به اين موضوع توجه كنيم.
با توجه به اهميت آفتها و ضررهاى گرايش و وابستگى مسئولان و مديران به دنيا، برخى از آنها را به اجمال بيان مىكنيم:
1) در پى داشتن انحراف ديگران:
انحراف خواص و لغزش مديران تنها فساد نيست افساد است. غرق شدنِ فقط نيست، غرق كردن است و يك گروه و يك سيستم را خراب مىكند نه اينكه تنها خود را هلاك نمايد؛ چنانكه اصلاح جهتگيرىهاى جامعه با اصلاح مديران امكان دارد.
امام خمينى:
ما خودمان را اگر توانستيم اصلاح كنيم، كنترل كنيم و تربيت كنيم خودمان را، مراقبت كنيم از خودمان، در همه امور موفق خواهيم شد.
در جامعه اسلامى و بويژه در نهادهاى مقدسى مانند سپاه و بسيج، اصلاح دو گروه، اصلاح همگانى و سامان يافتن جهتگيرىهاى كلى را به دنبال دارد؛ همان طور كه لغزش آنان، لغزش و انحراف ديگران را به دنبال خواهد داشت يكى روحانيون و هاديان فكرى و ديگرى مديران و مسئولان و فرماندهان.
عَنْ رَسُولِ اللّه(ص): صِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا فَسَدَتْ اُمّتى قيل: يا رَسُولِ اللّه وَ مَنْ هُما؟ قالَ: الفُقَهاء و الاُمَراء
دو گروه از امت من هستند كه هرگاه آنها اصلاح شوند امت من اصلاح مىشود و هر گاه آنها فاسد شوند امّت من (و جهتگيرى كلى جامعه) فاسد مىشود. گفته شد آن دو گروه كيانند؟ فرمود: فقها و حاكمان.
و لذا در معارف دينى سفارش شده است كه نسبت به افراد فاسد و منحرف، موضع هدايت و جذب داشته باشيد در حاليكه نسبت به مفسدان و آنان كه به دنبال انحراف و لغزاندن ديگران هستند برخورد قاطع و بازدارنده و شديد را برگزينيد. خشونت و قاطعيت در برخورد با كسانى كه ديگران را مىخواهند غرق سازند، موجب حيات و پويائى كليت جامعه معرفى شده است، چرا كه ترحم بر پلنگ تيز دندان، خيانت بود بر گوسفندان.
2) تضعيف قدرت مديريت و نفوذكلام:
اعمال مديريت و نفوذكلام بين مؤمنين نيازمند تصرف قلوب و مقبوليت معنوى و فكرى است و اين با تجمل گرايى و وابستگى به ظواهر مادى هرگز حاصل نمىشود.
بهديگر سخن درفرهنگ دينى تبعيت از مديران و رهبران و فرماندهان مبناى اعتقادى و فكرى دارد و مدير دنيا گرا و خود محور، مورد پذيرش قرار نگرفته و مطاع نمىباشد.
مرحوم شهيد محلاتى وقتى مىخواستند مسئوليتى فرهنگى در سپاه را به فردى واگذار كنند، ضمن نصيحت به خود سازى فرمودند: (نقل به مضمون) «در سپاه، امر مىكنم، دستور مىدهم و ازموضع بالا برخورد كردن، كارساز نيست(حتى از من محلاتى كه نماينده حضرت امام هستم) اما اگر برادران سپاه به كارى و مسئوليتى خوب توجيه شدند و به آن اعتقاد پيدا كردند براى آن جان هم مىدهند.»
يكى از عوامل اطاعتِ همراه با عشق و باور امت اسلامى از رهبرى خود همين بود كه زندگى شخصى و معاشرت او را همانند و هم رنگ زندگى خود و منزه از منش تجملاتى يافته بودند.
3) سلبِ قاطعيت:
تجمل گرايى يك مدير را از موضعگيرى صريح و قاطعانه در برابر انحرافها و دنيازدگى ديگران باز مىدارد زيرا خود داراى نقطه ضعف است و عملاً ناچار است به ديگران باج بدهد.
اگر على(ع) آنچنان قاطعانه با استاندار خود عثمان بن حنيف برخورد مىكند و حضور او را در مهمانىاى كه اغنياء حضور داشته و فقرا غايباند به باد انتقاد مىگيرد بدان سبب است كه خود آن حضرت امام زاهدان مىباشد، همينطور انتقاد و تذكر مقام معظم رهبرى به مسئولين نظام با قاطعيت كامل مبتنى بر اين اصل است كه معظم له سطح زندگى خويش را از همه مسئولين سادهتر گرفته است.
4) ترويج رويه چاپلوسى:
با تجمل گرائى و دنيا محورى مديران به تدريج روحيه انتقادگرى تضعيف و ميدان براى افراد متملق و چاپلوس و دو رُو باز مىگردد و در نتيجه شايسته سالارى جاى خود را به منفعت سالارى و دنيا سالارى مىدهد.
5) غفلت از توطئهها و توطئهگران:
مشغول شدن به ظواهر و اهتمام به ماديات، موجب غفلت از مأموريت و از بين برنده هوشيارى است و در نتيجه سبب فرصت پيدا كردن دشمن براى نفوذ و ضربه زدن مىگردد و آسيبها و نقشههاى توطئهگران كارساز مىگردد، درحاليكه مديرانى كه اسير بازىهاى دنيوى و ظواهر فريبنده آن نگرديده باشند به دشمن و دشمنىها فرصت نفوذ و عمليات نمىدهند.
امام خمينى:
با زندگانى اشرافى و مصرفى نمىتوان ارزشهاى انسانى، اسلامى را حفظ كرد.
يكى از روشهاى نفوذ و بهره بردارى جريانهاى انحرافى و احزابِ انحصار طلب گرفتار كردن مديران نظام به دنيا و سوء استفاده از اقدامات آنان است.
6) آسيب پذيرى بيتالمال:
هزينه تجمل گرايى مديران به ويژه در محيط كارى بر بيتالمال تحميل مىشود و پزدادن با اموال عمومى و بهدنبال كسب موقعيت كاذب بودن با اسراف و تبذير ازبيتالمال از بدترين فسادها است.
عن على(ع) اِنَّ اَعْلَم الخيانة خيانة الامة و اقطع الغش غش الائمه
همانا بزرگترين خيانت، خيانت به امت و جامعه است و رسواترين دغلكارى، دغلبازى رهبران جامعه است.
7) بدبينى به نظام و نهادهاى آن:
مردم عملكرد مديران مخصوصاً رهبران و سنگرنشينان و مدافعان انقلاب را به حساب كلّيت نظام گذاشته و سودجويى و دنياطلبى آنها مردم را نسبت به اسلام و انقلاب بدبين و مأيوس مىگرداند و انگيزه و روحيه انقلابى و پويائى را از بين مىبرد.
مقام معظم رهبرى خطاب به مسئولين وفرماندهان باهشدار از تجملگرايى مىفرمايد:
نگذاريد سپاه دچار بى انگيزگى شود، نگذاريد مجموعه سپاه از آن روحيات انقلابى و دينى كه مشخصه اصلى سپاه بود دور شود. اين مهمترين كارى است كه به نظر من بر عهده مسئولان سپاه است.»
8) متزلزل شدن اقتدار ملى:
يكى از اولين عوامل موفقيت نيروهاى انقلابى و به ويژه سپاهيان و بسيجيان در ربع قرن گذشته، استقامت و پايمردى شجاعانه و قاطعيت نشأت گرفته از بصيرت و هشيارى آنان بوده است و يكى از زمينههاى متزلزل كننده اركان انقلاب و تضعيف كننده تداوم انقلاب تجمل گرايى و شكسته شدن قدرت مقاومت و استقامت سنگربانان اسلام و نظام است. امام خمينى:
اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاح پيشرفته آنان و شياطين و توطئههاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب بر مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد.
9) تبعيض و اختلافات طبقاتى:
هرگاه مسئوليتها و مديريتها به جاى اينكه امانت و فرصت خدمت تلقى شود، ميدان تاخت و تاز و مسابقه دنيوى گردد، فساد مالى و اقتصادى محيط كارى را فرا گرفته و زمينه براى تبعيض و اختلافات طبقاتى مهيا مىگردد و محيط صفا و صميميت و خدمت رسانى به محيط گناه و بى اعتمادى تبديل مىگردد.
10) تضعيف پشتوانه مردمى:
گرفتار شدن خواص و مدعيان اصلاحات دينى در دام دنيا گرايى به تدريج مردم و اقشار مختلف جامعه را بى انگيزه و حضور آنها را در صحنههاى مهم تضعيف و مشاركت عمومى را متزلزل مىسازد و پشتوانه مردمى گرفتار آفت و آسيب مىگردد.
اگر باور داريم كه اركان انقلاب عبارتند از ماهيت دينى، رهبرى الهى و حضور و مشاركت مردمى، بايد نسبت به تقويت و حفظ اين سه ركن اساسى (كه هم عوامل اساسى مُوجِده انقلاباند هم عوامل مُبقيه و تداومبخش آن) تمام هم و غم خود را به كار گرفته، جلوى آسيبها و ويروسهايى كه آنها را تهديد مىكند بگيريم. يكى از قوىترين آسيبها و ويروسها كه همه اركان بويژه مشاركت عمومى را تهديد مىكند، فاصلهگرفتن مديران از مردم و گرفتار شدن به تجملات و مسائل شخصى و دنيوى است.
11) بازماندن از اهداف بزرگ:
مشغول شدن به اهداف جزئى و مقاصد مجازى و مادى موجب غفلت و فراموش كردن اهداف عاليه و حقيقى مىگردد و ممرّ و جاده جانشين مقصد و مقرّ مىشود. مقام معظم رهبرى:
براى انسانى كه داراى ايده عالى، آرزوهاى بزرگ الهى و اسلامى و مفتخر به مجاهدت در راه خدا و مفتخر به اين است كه در راه مهمترين دوران، با پرچم اسلام حضور دارد، ننگ است كه بعد از گذشت سالها دنبال همان كورهراهى كه دنياطلبان عالم و شكمبارگان و هوسپيشهگان عالَم قبلاً رفتهاند راهبيفتد.
12) توقف خدمت رسانى به مردم:
يكى از شرايط توفيق براى خدمت رسانى به مردم و سامان دهى نهادهاى حكومتى و ساختارهاى اجرائى در جهت حل مشكلات و نيازهاى عمومى آن استكه منافع شخصى و تجملات مادى مديران ومسئولين را زمينگير نسازد. آنان كه به خود پرداختند نمىتوانند انديشه و عمل خدمت رسانى را دنبال كنند. امام خمينى:
مردان بزرگ كه خدمتهاى بزرگ براى ملتهاى خود كردهاند اكثراً ساده زيست و بى علاقه به زخارف دنيا بودهاند. آنها كه اسير هواهاى پست نفسانى و حيوانى بوده و هستند براى حفظ يا رسيدن به آن، تن به هر ذلت و خوارى و در مقابل زور و قدرتهاى شيطانى، خاضع و نسبت به تودههاى ضعيف، ستمكار و زور گو هستند ولى وارستگان به خلاف آناناند.
و چه زيبا بنيانگذار انقلاب اسلامى هشدار داد كه:
آن روزى كه دولت ما توجه به كاخ پيدا كرد، آن روز است كه بايد فاتحه دولت و ملت را بخوانيم.
راهكارهاى مبارزه با دنياگرايى و تجملطلبى
قران و سنت، پشتوانه و هادى جنود رحمانى و قوه عاقله هستند، در مقابل هواهاى نفسانى كه به وسيله شياطين و ابليس پشتيبانى و حمايت مىگردند و شخصيت و جايگاه انسان در اين ميدان جنگ و جهاد اكبر تعيين مىگردد و لذا اگر نفس انسانى به تصرف جنود رحمانى درآمد، نفس مطمئنه و اگر به تصرف سپاهيان شيطانى درآمد، نفس «اماره» و اگر ميدان تك و پاتك بود «لوامه» مىباشد.
عن على(ع) اَلْعَقْلُ صاحِبُ جِيْشِ الرَّحْمان وَالهَوى قائِدُ جِيْشِ الشَّيطان والنَّفْسُ مُتجاذِبَةْ بَيْنَهُما فَاَيُّهُما غَلَبَ كانَتْ فى حَيّزِهِ
يعنى: عقل فرمانده سپاهِ رحمان، و هوى فرمانده سپاه شيطان است و نفس مورد طمع و درگيرى آن دو است پس هر كدام پيروز شود نفس در تصرف او مىباشد.
براى مبارزه فكرى و عملى با تهاجمات و توطئههاى جنود شيطانى دو دسته راهكار و ابزار به وسيله انبياء و كتب آسمانى در اختيار انسان و قوه عاقله او قرار گرفته است: يك دسته عوامل عمومى كه در مقابل همه وسوسهها و هجمهها كاربرد دارند و يك دسته عوامل اختصاصى و متناسب با هر تهاجم و توطئه خاصى كه تفصيل آنها را در كتابهاى اخلاقى و اعتقادى و بويژه تفسيرى و روايى بايد دنبال كرد و ما متناسب با موضوع بحث بهبرخىاز مهمترين راهكارهاى اعتقادى و عملى مقابله با دنياگرايى و هجمه تجملپرستى اشاره مىكنيم:
1) تدبّر در حقيقت دنيا:
هرگاه حقيقت دنيا و ناپايدارى آن باور گردد و انسانى به حقيقت بداند كه تجملات و امكانات دنيوى قابل گذر دادن از گمرك مرگ نيست و بلكه موجب ابتلاء و شقاوت و تخريب ابديت انسان مىگردد، حاضر نمىشود سعادت جاودان خود را به ظواهر فانى بفروشد.
حقيقت دنيا از نظر قرآن:
اِعلَموُا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ
يعنى: بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است.
مرحوم شيخ بهائى پنج خصلت ياد شده در آيه فوق را مترتب بر سنين عمر انسان دانسته است كه دركودكى از بازى شروع مىشود و در نوجوانى به سرگرمى و لهو علاقمند مىگردد و در جوانى به آرايش و تجمل مىگرايد و سپس نوبتبه افتخار به حسب و نسب مىرسد و سرانجام در پيرى به جمع اولاد و اموال مىپردازد.
هميشه بايد به اين حقيقت متذكر بود و آن را به رخ نفس كشيد كه دنيا گذرگاه و ممر و جاده پايانپذير است نه مقر و محل استقرار و اقامت.
قال على(ع) اَيُّها النّاس اِنّ الدُّنيا دارُ فَناءٍ وَالاخِرَةُ دارُ بَقاءٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُم لِمَقرِّكُم
يعنى: اى مردم همانا دنيا خانه از بين رفتنى و آخرت خانه جاويدان و باقى است پس از گذرگاه براى محل استقرار توشه برداريد.
عن الصادق(ع) اِنْ كانَتِ الدُّنيا فانية فَالْطَمأنينَةُ اِلَيها لِماذا
يعنى: اگر دنيا فانى است پس طمأنيه و تكيه بر آن براى چيست؟
عن رسول اللّه(ص) كُنْ فِى الدُّنيا كَانَّكَ غَريبَ اَو كَاَنَّكَ عابِرٌ سَبيلَ رُعُدّ نَفسَك فى اصحاب القبور
يعنى: در دنيا به گونهاى باش كه گويا تو در آن غريبى يا اينكه تو عبور كننده راهى هستى و نفس خود را در جمع اهل قبور بشمار.
2) ذكر الموت (ياد مرگ):
اگر در معارف دينى ما اين همه نسبت به مرگ و حوادث بعد از آن تذكر و هشدار داده شده، يكى از علل آن بعد تربيتى و سازندگى آن است. شعار دين اين است مرگ، همگانى، همه جايى و ناگهانى است و اَحدى را از آن گريزى نيست و توجه به اين مطلب از دلبستگى و خود را خرج دنيا كردن جلوگيرى مىكند.
عَنْ رَسُولِ اللّه(ص) اَفْضَلُ الزُّهْدِ فِى الدُّنيا ذِكْرُ المَوت وَ اَفْضَلُ العِبادةَ ذِكْرُ المَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَكُر ذِكْرُ المَوتِ
يعنى: بهترين زهد در دنيا ياد مرگ است و بهترين عبادات ياد مرگ است و شايستهترين تفكر ياد مرگ است.
عَنِ الصادق(ع) ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَّهواتِ فِى النَّفْسِ وَ يَقْلَعُ مَنابِتَ الغِفْلَةِ وَ يُقوِّى القَلْبَ بِمَواعِد اللّهِ و يُرَقَّ الطَبْعَ وَ يَكْسُر اَعْلام الهَوى وَيطْفِىءُ نارَ الحِرْصِ وَ يُحَقِّرَ الدُّنيا وَ هُوَ مَعْنى ما قالَالنَّبِى(ص)فِكْرُساعَةٍخَيْرٌمِنْعِبادَةٍسَنَةٍ
يعنى:ياد مرگ شهوات نفسانى را مىميراند و ريشههاى غفلت را از دل برمىكند وقلب را به وعدههاى الهى قوى و طبع را رقيق مىكند و پرچم هوا و هوس را درهم مىشكند و آتش حرص و طمع را خاموش مىكند و دنيا را كوچك مىگرداند و همين معناى سخن پيامبر است كه فرمود: يك ساعت فكر كردن بهتر است از عبادت يك سال.
3) ذكر اللّه و ياد خدا:
انسانى كه خود را تحت احاطه و كنترل و نظارت خدايى بداند كه همه اعمال و افكار او را ضبط و ثبت مىنمايد و سرانجام و پايان همه افراد به سوى او است، قدرت كنترل طغيانگرى نفس و مهار كردن دنياطلبى را پيدا مىكند و در محضر خدا حيا كرده تن به بندگى غير او نمىدهد.
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (علق: 14)
آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مىبيند؟
عَنِ النّبىِ(ص): لَيْسَ عَمَل اَحَبَّ اِلَى اللّهِ وَ لا اَنْجى لِعَبدٍ مِنْ كُلّ سَيِّئَةِ فِى الدُّنيا وَالاْخِرَةِ مِنْ ذِكْرِ اللّه قيلَ وَ لاَ القِتالُ فِى سَبِيل اللّه قال(ص) لَولا ذِكرُ اللّه لَمْ يُؤمَر بِالقِتالِ
يعنى: هيچ عملى نزد خدا محبوبتر و براى بنده نجاتدهندهتر از گناه دنيوى و اخروى مانند ياد و ذكر خدا وجود ندارد. گفته شد حتى جهاد در جنگ در راه خدا؟ پيامبر فرمود اگر به خاطر ياد خدا نبود به جهاد و جنگ امر نمىشد.
در فرهنگ قرآن، انسان اگر همه دنيا و امكانات دنيوى را داشته باشد، اما خدا را نداشته باشد حتى در همين زندگى دنيوى به آرامش و طمأنينه نرسيده و از زندگى خود لذت نمىبرد و تصور مىكند با افزونطلبى دنيوى، گم شده خود را مىيابد.
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (طه: 124)
و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم.
و در مقابل در پرتو ياد خدا و متصل شدن به سرچشمه همه كمالات، درياى متلاطم دنيا نمىتواند آرامش و اطمينان خاطر و طمأنينه قلبى را از انسان بگيرد.
أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد:28)
آگاه باشيد تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد.
4) مصاحبت با ابرار:
همنشينى و همراهى بندگان رَسته از اسارت دنيا و پيوسته به ارزشهاى معنوى و والا يكى از بهترين راههاى مقابله با طغيانگرى نفس فزون طلب و دنياى فريبنده است، چنان كه مجالست با مريدان دنيا موجب زمينگيرى انسان مىگردد.
قرآن از يك طرف سفارش مىكند كه:
وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ(كهف: 28)
با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند و چشمان خود را از آنها بر مگير!
و از طرف ديگر مىفرمايد:
فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (نجم:29)
از كسى كه از ياد ما روى مىگرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمىطلبد، اعراض كن.!
و در حديث قدسى خطاب به حضرت داود مىخوانيم:
يا داوُد اِحْذَرِ القُلوبَ المُعَلَقَةِ بِشَهواتِ الدُّنيا فَاِنّ عُقُولَها مَعْجُوبَةٌ عَنّى
يعنى: اى داود بپرهيز و دورى كن از دلهايى كه به شهوات دنيوى گره خورده؛ همانا عقلهاى آنان از من محجوب و پوشيده است.
عن على(ع): خَيْرُ مَنْ صَحِبْتَ مَنْ وَلَّهَكَ بِالاُْخْرى وَ زَهَّدَكَ فِى الدُّنيا وَ اَعانَكَ عَلى طاعَةِ المَولى
بهترين هم سخن تو كسى است كه تو را متوجه آخرت و زاهد در دنيا كند و تو را بر اطاعت مولايت (خدا) يارى نمايد.
5) تعقل و عاقبت انديشى:
گرفتار بازيچههاى دنيا شدن و ترجيح ظواهر دنيوى بر سعادت اخروى از نظر قرآن معلول عدم تعقل و به كار نگرفتن تفكر و خردورزى است. لذا با انتقاد مىفرمايد افلا تعقلون يعنى چرا تعقل نمىكنيد كه اگر چنين مىكرديد گرفتار دنيا و زينتهاى ظاهرى آن نمىشديد.
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
(انعام: 32)
زندگى دنيا چيز جز بازى و سرگرمى نيست! و سراى آخرت، براى آنها كه پرهيزگارند، بهتر است! آيا نمىانديشيد؟!
وَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلاَ تَعْقِلُونَ(قصص: 60)
يعنى: آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا و زينت آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است؟ آيا انديشه نمىكنيد؟!
اگر بپذيريم كه مهمترين عامل گرفتارى در دام دنيا غفلت است، در خواهيم يافت كه بهترين دارو و وسيله معالجه آن تفكر و خلوت با خود مىباشد. با تعقل و تفكر اراده اخلاقى تقويت گشته و اعمال و رفتار اصلاح مىگردد و خودنمايى دنيا و زينت و آرايشى كه شيطان به آن مىدهد دل انسانى را نمىبرد و او را مالك نمىگردد.
بزرگ معلم اخلاق حضرت امام خمينى قدس سره مىفرمايد:
بدانكه اول شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى، تفكر است.... انسان لااقل در هر شب و روز مقدارى ـ ولو كم هم باشد ـ فكر كند در اين كه آيا مولاى او كه او را دراين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش را براى او فراهم كرده و بدن سالم و قواى صحيحه كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را حيران مىكند، به او عنايت كرده و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده و از طرفى هم اين همه انبياء را فرستاده و كتاب نازل كرده و راهنمايىها نموده و دعوتها كرده است، آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست؟ آيا تمام اين بساط فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهوت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم يا مقصود ديگرى در كار است... ؟
منابع تفكر هر چيزى مىتواند باشد و قرآن به برخى از آنها سفارش كرده مانند تفكر در طبيعت و آفرينش، تفكر درباره انسان و توانمندىهاى او، تدبر و خردورزى در تاريخ و داستان امتهاى گذشته، تعقل در وحى و بالاخره تفكر و تأمل درباره دنيا و آخرت.
كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيَا وَالاْآخِرَةِ
(سوره بقره: 219 و 220)
اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مىسازد؛ شايد درباره دنيا و آخرت انديشه كنيد.
6) عبرتگرفتن از گذشته:
يكى از روشهاى تربيتى كه قرآن نسبت به آن توجه زيادى نموده، تأمل و تدبر در سرنوشت انسانهاى ديگر و امتهاى گذشته است.
اگر ثروتها و تجملگرايىها، سلاطين، مترفين و دنيا طلبان گذشته را سودى بخشيد، شما را هم مىبخشد اما اگر سرانجامِ آن همه دنياطلبى نتيجهاى نداد جز عذاب دردناكى كه راه خلاصى ندارد، پس دل بستن به آن چرا؟ قبل از آنكه تو عبرت ديگران باشى از ديگران عبرت بگير!
قرآن با انتقاد از بى توجهى به سرانجام همه انسانها مىفرمايد:
أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(غافر: 21)
يعنى: آيا آنها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ايجاد آثار مهم در زمين از اينها برتر بودند؛ ولى خداوند ايشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند!
على(ع) پس از مراجعت از صفين در نامهاى خطاب به امام حسن(ع) نوشت:
... وَ اَعْرِضْ عَلَيهِ اِخْبارَ الماضين وَ ذَكّرهُ بِما اَصابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الاَوّلين و يسرْ فى ديارِهِم وَ آثارِهِم فَانْظُر فيما فَعَلُوا وَ عَمّا اَنْتقَلُوا وَ اَيْنَ حَلُّوا و نَزَلُوا فَاِنَّكَ تَجِدُهُم قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاحبَّةِ وَ حَلّوا دارَ الغُربَةِ وَ كَانّكَ عَنْ قَليلٍ قَدْ صِرتَ كَاَحَدِهم فَاَصْلِح مثواكَ وَ لا تَبِعْ اخِرَتِكَ بِدُنياكَ...
تاريخ گذشتگان را بر او (قلب خود) بنما و آنچه كه بر سر پيشينيان آمده است به يادش آور. در ديار و آثار ويران رفتگان گردش كن، و بينديش كه آنها چه كردند از كجا كوچ كرده و در كجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جدا شده و به ديار غربت سفر كردند، گويا زمانى نمىگذرد كه تو هم يكى از آنانى. پس جايگاه آينده را آباد كن و آخرت را به دنيا مفروش!
قالَ الصادق(ع): اِعْتَبِروا بِما مَضى مِنَ الدُّنيا هَلْ بَقِىَ عَلى اَحدٍ؟ اَوْ هَل فيها باقٍ مِنَ الشّريفِ وَالوَضيعِ وَالغنِىِ وَالفَقيرِ وَالولىّ وَالعدوّ؟ فَلِذلِكَ ما لَمْ يَأتِ مِنْها بِما مَضى اَشْبَه مِنَ الماءِ بِالماء.
از گذشته دنيا عبرت بگيريد. آيا براى كسى جاودانه بود يا آيا هيچ انسان شريف و پستى و ثروتمند و فقيرى و دوست و دشمنى در آن باقى ماند؟ (همه دنيا را ترك كردند). پس آينده دنيا شباهتش با گذشته، از شباهت آب به آب بيشتر است.
على(ع) پس از سفارش به دورى از چراگاه دنيا و اينكه زيور دنيا موجب كور دلى مىگردد، در توصيف مؤمن واقعى مىفرمايد:
اِنّما يَنْظُرُ المؤمِنُ اِلى الدّنيا بِعَينِ الاعتبار وَ يَقْتَاتَ مِنْها بِبَطنِ الاضْطِرارِ وَ يَسْمَعُ فيها بِاُذُن المَقْت...
اما مؤمن با چشم عبرت به دنيا مىنگرد و از دنيا به اندازه ضرورت بر مىدارد و سخن دنيا را از روى دشمنى مىشنود.
قرآن نقل مىكند كه (روزى قارون) با زيور بسيار به ميان قومش آمد و دنيا طلبان گفتند اى كاش همانند آنچه به قارون دادهاند ما هم داشتيم. همانا او داراى بهره بزرگى است. اما بعد از آنكه ديدند قارون با خانهاش به زمين فرو برده شد، متوجه اشتباه خود شدند و شاكران منت الهى بودند كه آنها را به زمين فرو نبرد.
7) استمداد از خدا:
براى آزادى از دامهاى شيطانى و خود آرائىهاى دنيوى بايد با دعا و نيايش از خدا كمك گرفت و با اتصال به او و بهرهگيرى از سلاح مؤمنين، اولاً يارى و توفيق الهى را جلب و جذب كرد و ثانياً با نورانيت دل و درك لذت واقعى، از لذتهاى مجازى و دروغين دنيايى رها گرديد و شيرينى ذكر و خلوت با خدا را جايگزين شيرينى فريبنده؟ غفلت نمود.
على(ع) زياد دعا كردن را سفارش كرده و آن را موجب سالم ماندن از حملات و تجاوزات و بيدادگرى شيطان مىداند:
وَ اَكْثِرُ الدُّعا تَسْلِمْ مِنْ سُورَةِ الشَيطان
فراوان دعا كنيد تا از نقشهها و تهاجمات شيطان سالم بمانى.
يكى از ابعاد مهم دعاهاى منثور و وارده از معصومين، استمداد گرفتن از خدا در برابر طغيانگرى نفس و غرق شدن در درياى عميق دنيا است.
سَيّدى اَخْرِجِ حبَّ الدّنيا مِنْ قَلبى
آقاى من حبّ دنيا را از دل و قلب من بيرون كن.
الهى تُحَبِّبْ اِلَىّ عِبادَتَك وَ تُبَغِّض اِلَىّ مَعاصيك
مبعودم عبادت خود را نزد من محبوب و دوست داشتنى كن و معصيت و نافرمانى خودت را نزد من مبغوض گردان.
اللّهم وَ هَبْ لَنا مِنْ خَشْيَتِكَ ما يَحُولُ بَينَنا وَ بَيْنَ مَعصيَتِكَ وَ مِنْ طاعَتِكَ ما يُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَكَ وَ مِنَ الْيَقينِ ما يَهُونُ بِهِ مُصيباتِ الدُّنيا وَ لا تَجْعَلِ الدُّنيا اَكْبَر هَمِّنا وَ لا مُبْلَغَ عِلْمِنا يا اَرْحَمَ الرّاحمين.
خدايا به ما خشيت و خوفى از خودت را به ما بده كه بين ما و معصيت تو فاصله كند و طاعتى به ما عنايت كن كه ما را به رضوان و خشنودى تو برساند و يقينى عنايت فرما كه تحمل مصائب دنيا را آسان مىكند و دنيا را بزرگترين همت و بالاترين علم ما قرار نده، اى بهترين رحم كنندگان.
و در بعد مديريتى شايسته است اين دعاى زيباى منسوب به امام حسين(ع) در عرفه را همواره مورد توجه و زمزمه قلبى و لسانى داشته باشيم كه:
اِلهى اَغنِنى بِتَدبيرِكَ لى عَنْ تَدبيرى و بِاختيارِكَ عن اختيارى و اَوْقفنى عَلى مراكز اِضطرارى اِلهى اَخْرِجنى مِن ذلّ نَفسى وَ طهّرنى مِنْ شَكّى و شِرْكى قَبْلَ حُلولُ رَمَسى.
يعنى: خدايا با تدبير خودت براى من، مرا از تدبير خودم بى نياز كن، و با اختيارت مرا از انتخاب خودم بى نياز كن. مرا واقف و آگاه گردان در موارد اضطرار و ناچارى و پريشان خواهى. پروردگارم، مرا از ذلت و خوارى نفس بيرون آر و مرا از شك و شركم پاك ساز پيش از ورود مرگم...
پس اى عزيز برادر، شبى در بزمگاه عشق در فكر نعمت نباش، به فكر صاحب خانه باش كه با وجود او ديگر هيچ نخواهى كه: ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَك وَ مَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَك... لَقَد خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىَ عَلَيْكَ مَنْحَوَلاً يعنى: آن كس كه ترا گم كرد چه يافت؟ و چه گم كرده آنكه تو را يافت؟ و به تحقيق زيان كرد كسى كه جز تو به ديگرى راضى شد و به تحقيق زيان كرد كسى كه روى طلب از تو برگرداند.
با دعا و نيايش بايد عشق و حب خدا و لذّت خلوت با او را كسب كرد تا سرابها انسان را نفريبند.
اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ اَحَبَّكَ وَ حُبَّ كُلّ عِلمٍ يُقَرِّبُنى اِلَيْكَ
آنچه ذكر شد تنها برخىاز راههاى خودسازى و ابزارهاى خلاصى از فريب و نيرنگ تجملات دنيوى است و طالب سعادت را شايسته است كه تفصيل اين موارد و ساير مواردى را كه ذكر نكرديم مانند انس با قرآن، توسل به اهل بيت، در خدمت اساتيد اخلاق بودن، توبه و پاكسازى از گذشته، محاسبه نفس و... را در كتابهاى اخلاقى مطالعه كند. البته فراموش نكنيم كه مطالعه و درك و فهم اين گونه امور بايد به قصد عمل باشد و اّلا خود حجابى خواهد بود بر حجابهاى قبلى.
جمعبندى
1 ـ انقلاب اسلامى با ماهيت كاملا دينى و اصرار بر نفى سلطه و حاكميت قدرتهاى تماميت خواه و انحصارگر بدون وجود نيروهايى هشيار و بصير و مقاوم و جهادگر تداوم نمىيافت. يكى از مهمترين عوامل ايجاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و به دنبال آن بسيج، حفاظت و پاسدارى از اركان انقلاب و مقابله با توطئه و نقشههاى دشمنان آن مىباشد.
2 ـ در بيش از ربع قرن گذشته سپاه و بسيج همواره در خط مقدم پاسدارى از انقلاب حضور داشته و در ناكام ساختن دشمنان و استقرار و استمرار حكومت دينى توفيق كامل داشته است و رمز اين موفقيت دوعامل بودهاست. يكى بصيرت ودرك صحيح و عميق از شرايط، تهديدات،دشمنان، انحرافات ولوازم پاسدارى از انقلاب وديگرى پايمردى برصراط مستقيمى كه در پرتو پايبندى به دين و اطاعت و خطگيرى از رهبرى دريافت كرده است.
3 ـ دشمنان ناكام در همه صحنههاى مقابله با انقلاب اسلامى، براى استحاله انقلاب تلاش خود را متمركز كردهاند بر اينكه بنيه و توان نظام را به تحليل برده تضعيف كنند. در اين راستا يكى از مهمترين تاكتيكهاى آنان به تعبير مقام معظم رهبرى عبارت است از: «از كار انداختن بازوهاى توانمند و فعال نظام». در اين برنامه سپاه و بسيج پيش از همه نهادها مورد هجوم دشمنانى بوده است كه بارها توسط اين نهاد مقدس مغلوب شدهاند.
4ـ يكىاز راهكارهايىكه انگيزه والا، بصيرت عميق وبويژه استقامت شگرف سپاه را تهديد مىكند و قدرت پاسدارى و مقاومت را از آن مىگيرد، گرفتار شدن در دام تجملات، دنيا گرايى و فاصله گرفتن از ارزشهاى اخلاص، و بى اعتنايى به زخارف دنيوى است.
5 ـ تجمل گرايى و دنياطلبى مذموم به معناى وابستگى و اسير دنيا شدن است. اما هر گاه آبادانى دنيا و كسب امكانات مادى در راستاى اهداف متعالى و ارزشى باشد نه تنها مذموم نيستند بلكه بسيار مطلوب و ممدوح مىباشد.
به بيان ديگر دنيا و امكانات مادى اگر معبود، هدف، فرمانده و سوار بر انسان شدند او را به زمين مىزنند. اما اگر مركب، مزرعه، تجارتخانه، ممرّ و گذرگاه، مركب و در اختيار انسان مؤمن بودند، بهترين نعمت و ابزار تعالى و رشد مىباشند. دنيا براى انسان است نه انسان براى دنيا.
6 ـ تجمل گرايى و وابستگى به زخارف دنيوى داراى آثار ويرانگرى در زندگى فردى هستند، لكن دنيا خواهى و تجملطلبى در نظام مديريتى و پاسدارى از انقلاب آثار خطرناكتر و ضربات جبرانناپذيرترى دارند و به تعبير مقام معظم رهبرى، موجب باخت دنياى اسلام مىگردد.
7 ـ اسلام براى حفاظت نيروهاى سنگرنشين اسلام ناب و مبارزه با خطر بزرگ دنياگرايى و تجملطلبى راهكارهايى را ارائه كرده است كه مديران اجرايى و هاديان فكرى و فرهنگى سپاه بايد ابتدائا خود آنها را بخوبى شناخته و عملا ملتزم گردند و هم جهتگيرى سپاه و بسيج را در اين راستا قرار دهند و بدينصورت از پاسدارى، پاسدارى كنند. اعوذ باللّه من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا
منبع:سایت حوزه