counter create hit بهروز افخمی و فیلم ساختن از بشار اسد!
۱۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۵
کد خبر: ۸۶۷۰۳
بخش دوم

بهروز افخمی و فیلم ساختن از بشار اسد!

با افخمی درباره خیلی چیزها صحبت کردیم. از شهید آوینی و جریان رسانه ای غرب تا حضورش در تلویزیون و خیلی چیزهای دیگر.

به نقل از هفته نامه تماشاگران امروز, با افخمی درباره خیلی چیزها صحبت کردیم. از شهید آوینی و جریان رسانه ای غرب تا حضورش در تلویزیون و خیلی چیزهای دیگر. متن گفتگو بسیار بیشتر از اینها شد و مجبور شدیم از بخش بزرگی از آن چشم پوشی کنیم. حرف هایی که می توانست هم برای دوستداران افخمی و هم برای آنها که همچنان بابت او و مواضع اش انگشت به دهان اند سخت خواندنی باشد. بقیه حرف ها بماند برای یک وقت دیگر. 

می گویند این آدمی بوده که با اصلاح طلبان به مجلس رفته اما الان صحبت هایی می کند که کاملا به نظر خلاف جهت آنهاست.

- گفتم که... اصلا دارند داستان را عوض می کنند و می گویند این آدم وقتی رفت توی لیست اصلاح طلب ها آدم مشهوری شد... خب الان دیگر کی به کی است؟ بعد از 15 سالی که گذشته ممکن است خیلی ها هم باور کنند، یک نسل عوض شده و آمده به عرصه سیاست و هنر؛ و اینها که اصلا خبر ندارد که 15 سال پیش من از الان خودم مشهورتر بودم و در واقع من بعد از فیلم عروس که در سال 70 نمایش داده شد به اوج شهرتم رسیدم... چه اشکالی دارد؟ 

بالاخره هر کسی حرف خودش را می زند. من اگر قرار بود به این چیزها اهمیت بدهم اصلا سراغ سیاست نمی رفتم. سال 75 که از ما برای کار در تبلیغات گروه آقای خاتمی دعوت شد می دانستم که چه اتفاقاتی قرار است بیفتد اما وارد شدم با اینکه آن موقع آدم موفقی بودم و نیاز مالی و این چیزها هم نداشتم.

شما در صحبت از آن موقع فقط از مباحث تکنیکی می گویید. چقدر بحث اعتقادی داشتید، بالاخره خاتمی و تفکرش را چقدر قبول داشتید؟

- من نمی دانم این قضیه واقعا اینقدر پیچیده است؟ مثلا فرض کنید من مدیرعامل یک شبکه تلویزیون هستم، وقتی یک نفر را دعوت می کنم که برایم کار بکند از او انتظار دارم که برایم یک فیلم خوب بسازد و اینکه کلک نزند و محتوایی که باعث آبروریزی و برکناری من می شود را بگذارد داخل فیلم. می گویم این فیلمی که می سازی باید خوب و خوش تکنیک باشد که مردم ببینند و بپسندند. من خودم وقتی در تلویزیون مدیر شدم همینطور بودم، قبل از اینکه مدیر بشوم هم آن مدیر باهوشی که من را شناخت، من یک بچه بیست و دو سه ساله بودم که نشسته بودم داشتم توی اتاق خودم تدوین می کردم. چطور شد که در 26 سالگی من شدم مدیر امور فیلم و سریال؟ یکی من را شناخت دیگه ... یعنی یک آدم کارآمد را دید.

مطلب مرتبط:

بهروز افخمی؛ اصلاح طلبان از انتخاب او پشیمان شدند؟


گفتگو با بهروز افخمی، مردی که می گوید اصلاح طلبان از انتخاب او پشیمان شده اند (2)


البته دارید در مورد یکدوره ای حرف می زنید که خیلی ها می گفتند که تحصیلات و توانایی فنی مهم نیست، تعهد باید داشته باشد. شاید شما به خاطر تعهدتان انتخاب شدید.

- من تعهدی نداشتم. من یک آدم ریش تراشیده کت شلوارپوش بودم. آخرین چیزی که در مورد من می شد حدس زد این بود که نماز می خوانم و از نظر عقیدتی هم خیلی طرفدار نظام هستم. آن کسانی که من را انتخاب می کردند برای کارم همینطور هی ارتقای مقام می دادند به من، دلیل انتخابشان این بود که کارم را خوب انجام می دادم. یعنی مثلا اگر تدوین می کردم معلوم می شد که دوتا کارگردان دیگر پشت در اتاق تدوین من منتظرند که با من کار کنند نه با کسی دیگر.

حالا با این نگاه مثلا اگر آقای ری شهری یا آقای ناطق نوری می آمد و از شما می خواست برای همکاری، قبول می کردید؟

- ببین برای اینکه خوب درک کنید بگویم یک بار داشتم با همین یوسفیان (نماینده مجلس که خیلی با هم رفیق شده بودیم) ناهار می خوردیم، شکوری راد هم کنار دست من نشسته بود، ناهار مجلس بودیم... نمی دانم چه شد که یوسفیان به شکوری راد گفت «این چیزا چیه به این می گی، این اصلا به دموکراسی اعتقادی نداره» بعد شکوری راد گفت «تو به دموکراسی اعتقاد نداری؟» گفتم نه! گفت پس چرا با مایی، گفتم برای اینکه از اونا، بیشتر از شما بدم می یاد... (با خنده) البته چون خیلی آدم نجیبی بود از عکس العمل و تعجبی که داشت پشیمان شدم که چرا اینطوری حرف زدم.

یک چیزی که در مورد شما می گویند این است که بهروز افخمی آدم باهوشی است و حواسش خیلی جمع است و همیشه در پوزیسیون است، اگر بداند که اصلاح طلبان روی بورس هستند می رود سمت اصلاح طلبان و اگر...

- به فرض که اینجوری باشد، چه اشکالی دارد؟

از نظر کی؟ از نظر شما که اشکالی ندارد...

- از نظر نظام هستی چه اشکالی دارد؟

از نظر نظام هستی اشکالش این است که بعدا این سوال پیش می آید که ایشان چه اعتقادی دارد بالاخره، انگار فقط به وضعیت شخصی اش و قرار گرفتن در طرف برنده اعتقاد دارد.

- یعنی اینکه شما باید از موفق بودن خودت خجالت بکشی؟

نه، اصطلاحی که در موردش به کار می برند فرصت طلبی و اینجور چیزهاست... و این وجه منفی ماجراست.

- فرصت طلب یعنی کسی که خیانت می کند به ملت خودش، منافع ملی را در نظر نگیرد و منافع خودش را ترجیح بدهد به منافع ملی اما اینکه به دنبال موفقیت باشی، فرصت طلبی نیست؛ به فرض که من آدم موفقی باشم، من در سیاست هیچ وقت دنبال موفقیت نبوده ام. اصلا حاضر هم نیستم به کسانی که این حرف ها را می زنند توضیح هم بدهم چون مثلا در قبال این توضیح مثلا چه چیز را می توانند از من بگیرند یا به من بدهند؟ وظیفه ای ندارم برای کسی توضیح بدهم. هر کس می خواهد در سوءتفاهم بماند، بماند! ولی چه ایرادی دارد، درست مثل این است که آدم از موفق بودن خودش خجالت بکشد. مثل اینه که از اهل مسابقه بودن خودش خجالت بکشد. درست مثل اینه که توی ورزش بگویی که این خیلی آدم زرنگیه و همیشه مسابقات را برده.

البته این خیلی تعبیر ژورنالیستی از ماجراست.

- پشتش چی است؟ اگر می گویید تعبیر من ژورنالیستی است اول معنای حرفت را روشن کن. شما هم توضیح درستی بده که این فرصت طلبی که می گویی یعنی چی؟ کلمه اش را می فهمم معنی اش را نه.

اینکه آدم فقط به موقعیت توجه داشته باشد به جای اینکه به اصول اعتقادی پایبند باشه... البته این نظر شخصی ما نیست...

- کی گفته؟ آن آدمی که نظر شخصی اش این است چطوری می خواهد این ادعا را ثابت کند که من به اصول اعتقادی پایبند نیستم و به جای آن فقط به موفقیت داشتم نگاه می کردم؟ تنها چیزی که می تواند بگوید این است که آنچه همیشه اتفاق افتاده این است که این آدم همیشه موفق است که اینطوری هم نبوده...

ما این تغییر موضع سیاسی را که می گوییم راجع به موفقیت حرف نمی زنیم، راجع به موقعیت حرف می زنیم و راجع به پوزیسیون.

- شما بالاخره یک جا وایسا تا بشود باهات صحبت کرد. توی پوزیسیون بودن هیچ وقت همیشگی نبوده.

یه خرده عینی ترش کنیم و با مثال بگوییم... می گویند آقای افخمی اگر یک وقت پا بدهد مثلا می رود فیلم عاشقانه که از خط قرمز گذشته می سازد، بعد مثلا فیلم امام را هم می سازد و بعد راجع به شهدای هسته ای هم می سازد و بعد اگر ایران بعدا رابطه اش با سوریه هم به هم بخورد احتمالا ممکن است راجع به بشار اسد هم چیزی بسازد.

- تب دارند! اگر کسی بگوید من علیه اسد فیلمی بسازم تب دارد! غلط می کنه کسی چنین حرفی بزنه... من خیلی اسد را دوست دارم... یعنی یک جاهایی موضع آدم مشخص است، این حرف زیادیه اگر کسی بزند.

گفتگو با بهروز افخمی، مردی که می گوید اصلاح طلبان از انتخاب او پشیمان شده اند (2)


در مورد بشار موضع تان چیست؟... حالا یک مقدار بحث را عوض کنیم.

- بشار یک آدم شجاعی است، توی موقعیتی که هر رهبر دیگری ممکن بود فرار کند پای از بین رفتن خودش و خانواده اش ایستاد.

خب پس هیتلر هم شجاع بوده... باید دوستش داشته باشیم؟

- هیتلر هم شجاع بوده. اگه بخواهیم آن کاری را که دست لارس فون تریه کارگردان دانمارکی که زمانی به نفع هیتلر حرف زد و از جشنواره کن اخراج شد دادید دست من هم بدهیم می گویم آره هیتلر هم شجاع بوده. (با خنده)

آخه آن شجاعت اگر نتیجه اش جنگ جهانی و کشته شدن ملت باشد، ممکن است شجاعت خوبی نباشد.

- شجاعت عنصر کاملا تعیین کننده ای است.

رهبر کره شمالی هم شجاع بوده؟

- ببینید، این حرف ها داره تبدیل می شه به یک پکیج تبلیغات آمریکایی... (با خنده) برای اینکه کره شمالی یک چیز نیست. کره شمالی استانداردهای زندگی اش در دهه 60 میلادی از کره جنوبی بالا بوده... شما می بینید که در یک دوران هایی به خاطر اتفاقاتی که می افتد یا به خاطر بی لیاقتی رهبرانی، ممکن است یک حکومتی عقب بیفتد اما کره شمالی یک چیز نیست. اما این جملاتی که شما دارید می گویید «بسته بندی برای فکر نکردن» است.

 اینطور قرار دادن جملات در کنار یکدیگر که هیتلر و اینطور چیزها را کنار هم می گذارید، رگه های فکر نکردن است چون ماهواره ها و تلویزیون های تحت کنترل اسرائیل خوب بلدند فکر نکردن را بسته بندی کنند و یک جوری به ما بفروشند که ما فکر کنیم اینها فکر است در حالی که اینها بسته بندی های فکر نکردن است. هیچ حرف کلی به اینصورت نمی شود زد. کاسترو یک چیز نیست. کره شمالی یک چیز نیست. اتحاد شوروی یک چیز نیست. البته خود هیتلر گفته بود وقتی شما شکست خوردید هیچ وقت از شما نمی پرسند چطور شکست خوردید بلکه تاریخ فقط به عنوان یک شکست خورده به شما نگاه می کند، بله هیتلر شکست خورده و همه به این چشم به او نگاه می کنند.

من راجع به شکست خوردنش حرف نزدم، من راجع به شجاعتش گفتم... به نظرم شجاعتی که به قتل عام بیهوده مردم منجر شود ممکن است ارزشی نداشته باشد.

- شجاعت عنصر تعیین کننده ای است. شجاعت از هر چیز دیگری حتی از قدرت تعقل با ارزش تر است و من هم اعتقاد به حرف قدیمی منسوب به حضرت علی (ع) دارم که بزرگترین گناه ترس است. شجاعت این است که بگویی من می دانم که خودم و بچه ام احتمالا شش ماه دیگر سرمان بریده شده اما نمی روم... بزدلی در مقابل این است که توی خانه ات قایم بشوی و در حالی که اسد دارد با داعش و دار و دسته های خونخوار دیگر می جنگد توی لپ تاپ کامنت بنویسی و به اسد و داعش با هم فحش بدهی و خیال کنی این تفکر است و از شجاعت بالاتر است.

این درست است اما همیشه که این نیست.

- همیشه همین است.

در مورد هیتلر که آن شجاعت معنی ندارد.

- آقا اینطوری قضاوت نکنید... موقعی که آلمان شکست خورد تقریبا مردی در آلمان وجود نداشت. بعد از جنگ کلی مرد از جاهای مختلف از ترکیه و جاهای دیگر برای کار و حتی برای ادامه نسلشان وارد کردند. مرد لازم داشتند. می شود یک رهبری آنقدر بد و دیوصفت باشد (که این روزها از او تصویر می سازند) که این همه آدم بروند و در جنگ کشته شوند؟ یعنی این آدم ها راه فرار نداشتند که تا پایان جنگ ماندند؟ چرا هیچ مردی باقی نماند؟

تعبیر شما چیست؟

- من نمی دانم. من می گویم که این جملات بسته بندی شده را تحویل من ندهید. اینها پکیج های فکر نکردن است. به سادگی آدم می تواند بفهمد که داستان، این چیزی که آمریکایی ها و اسرائیلی ها می گویند نیست؛ اینکه چیست من نمی دانم. من مدعی این نیستم که اصلا هولوکاستی وجود نداشته اما می دانم که این دروغ است که هیتلر اینقدر آدم بدی بوده و ملت آلمان را سقط کرده بوده و ... این مزخرفات را من باور نمی کنم، برای اینکه اگر ملتی به پیشوایش اعتقاد مطلق نداشته باشد تقریبا تمام مردانش کشته نمی شوند.

این هم از آن پکیج های فکری است که خودتان می گویید. توی عراق هم ممکن است تمام مردانش کشته می شدند در جنگ با آمریکا.

- اولا که مردم عراق در جنگ با آمریکا تمام شان کشته نشدند به خاطر اینکه بیشترشان فرار کردند و حکومت را تنها گذاشتند. شما یک چیزهایی را وارونه نمی توانید جلوه دهید.

اینکه هر نقدی مطرح شود بگوییم این فکر از غرب آمده و تخطئه اش کنیم چقدر مستدل است؟... این هم یک پکیج فکر نکردن است دیگر؟

- نه، من این را نگفتم، من در مورد هیتلر نگفتم که من به هیتلر اعتقاد دارم. شما اصلا چرا از اینکه یک نفر بلاتکلیف نگه تان دارد نگران هستید؟ چرا دلتان می خواهد تکلیفتان با همه چیز روشن باشد؟ با افخمی، با هیتلر، با این با آن... چه فایده ای دارد این روشن بودن تکلیف... وقتی احتمال زیادی دارد که به شما دروغ گفته شود. من به هیتلر اعتقاد ندارم اما می گویم این داستان که آمریکایی ها می گویند با عقل جور درنمی آید.

برگردیم به خط اصلی مصاحبه. این داستان نزدیک شدن شما به سیاست دیگر تکرار نمی شود؟

- نخیر، دیگر تکرار نخواهد شد، اشتباه کردم.

یعنی در هیچ شرایطی تکرار نمی شود.

- به هیچ وجه.

ولی علاقه به پیگیری مسائل را حفظ کرده اید...

- بله همیشه علاقه داشته ام. موضوع این است که مجلس برای من وقت تلف کردن بود.

کارهای اجرایی مرتبط با هنر و سینما مثل معاونت امور سینمایی چی؟ دوست ندارید سراغ آنها بروید؟

- نه آن فرق می کند. من مدیر بوده ام. مثلا مدیر گروه فیلم و سریال بودم. من اگر در تلویزیون می ماندم ممکن بود الان مثلا مدیر کل سیما باشم جای آقای دارابی.

گفتگو با بهروز افخمی، مردی که می گوید اصلاح طلبان از انتخاب او پشیمان شده اند (2)


نسبت به صدا و سیما نقد ندارید؟

- من صدا و سیمایی را ترک کردم که خیلی وضعش بدتر از این بود، از آن نظرهایی که مد نظر شما است. خیلی چیزهای فنی و تکنیکی اش غلط بود، برنامه سازی اش خیلی محدودتر از الان بود، بنابراین از نظر من صدا و سیما به اندازه کافی پیشرفت کرده.

دوره آقای هاشمی بود، درست است؟

- بله، البته محمد هاشمی مدیر خیلی خوبی بود. اصلا منظور من نیست که آن مدیران ایراد داشتند اما شرایط فرق می کرد. مثلا یک زمانی بود که اخبار سه ساعت طول می کشید، هر کس هر اطلاعیه ای می فرستاد می خواندند.

الان یعنی این صدا و سیمای فعلی از نظر شما مطلوب است؟ اگر جای آقای دارابی بودید فکر می کنید چه تغییراتی را می توانستید ایجاد کنید یا چه کاری می کردید؟

- من می رفتم پیش بزرگترها می گفتم اجازه بدهید تلویزیون های خصوصی تشکیل شوند و رقابت کنند تا تلویزیون خودمان یک مقدار به خودش بیاید.

که چه بشود؟ تلویزیون خودمان چه چیز را باید نشان بدهد که الان نشان نمی دهد؟

- موضوع خیلی ساده است، اینکه شما می توانید تماشاچی را جذب کنید یا نمی توانید. اگر بیننده ها دارند به سمت ماهواره های خارجی جذب می شوند یعنی یک جای کار ما خراب است دیگر... باید یاد بگیریم که چطور این تماشاچی را برگردانیم.

احتمالا جواب آنها این است که ما یک خط قرمزهایی داریم در اینجا که ماهواره ها این خطوط قرمز را رد می کنند و از این طریق تماشاچی را جذب می کنند.

- نه، خود آنها هم این حرف را نمی زنند؛ برای اینکه اتفاقا می گویند به دلیل همان خط قرمزها خیلی ها می آیند سراغ تلویزیون ما و ماهواره را به خانه شان راه نمی دهند. کسی از تلویزیون ما نخواسته ک همه مخاطبان را جذب کند... اتفاقا آنهایی که ماهواره در خانه ندارند با آمدن تلویزیون های خصوصی خیلی بیشتر علاقمند به برنامه های تلویزیونی داخلی می شوند... باز بحث فنی و دو دوتا چهارتاست. تلویزیون ایران الان چه مقدار از اوقات فراغت مردم را پر می کند؟ به نظر من تمام ارزیابی تلویزیون باید براساس این معیار عینی باشد و این آمار را مثلا نسبت به پارسال مقایسه کنیم و ببینیم چه تغییری کرده.

شما خودتان تلویزیون می بینید؟ وقت می گذارید برای تلویزیون؟

- من همه اش خبر می بینم، هم خبر تلویزیون خودمان، هم خبر بی بی سی، رادیو آمریکا را دیگر نمی بینم چون خیلی یکطرفه شده... مثلا در مورد بی بی سی می توان این انتقاد را کرد که بالاخره دارند سیاست های آن حکومت را دنبال می کنند اما در مورد صدای آمریکا باید گفت آنها کسانی هستند که انگار هم دشمن خود آمریکا هستند و هم دشمن حکومت ایران و انگار می خواهند بین این دو کشور جنگ بیندازند.

علاقه ای به کار در تلویزیون دارید؟

- نه بابا، پدر آدم درمی آید. من آن موقع جوان بودم و انرژی داشتم.

و آن ایده تلویزیون خصوصی که زمان آقای کروبی مطرح کردید همچنان برایتان جذاب هست؟

- آره ولی من دیگر این کار را نمی کنم. یعنی الان هم اگر بگویند این کار را نمی کنم. پیر شده ام برای این کارها.

شما معروف هستید که خیلی آدم اکتیوی نیستید...

- تنبل هستم.

بابت این موضوع سر قضیه فیلم ساختن و اینها اذیت نمی شوید چون آنجا نظم و انضباط خیلی اهمیت دارد.

- آنجا همه متعجب می شوند.

چه اتفاقی می افتد؟ چه تفاوتی دارد؟

- صبح زود بلند می شوم، روزی 15 ساعت کار می کنم، مثلا در فیلم کوچک جنگلی فکر می کنم در تمام مدت فیلمبرداری به طور متوسط روزی چهار ساعت می خوابیدم.

گفتگو با بهروز افخمی، مردی که می گوید اصلاح طلبان از انتخاب او پشیمان شده اند (2)


اون موقع از این عادت ها نداشتید که وسط پروژه قهر کنید؟

- چرا، من همیشه قهر می کردم. در زمان مدیریت فیلم و سریال در تلویزیون هم مدام قهر می کردم، اصلا با استعفا کارم پیش می رفت. آخه آن موقع آقای علی جنتی به من گفت بیا معرفت نشان بده و این کار را قبول کن، بعد که ما شدیم مدیر، خود جنتی رفت و محمد مهدی پورمحمدی مدیر شبکه شد بعد آن موقع هر کاری که من می گفتم باید بشود اگر می گفتند نه، استعفایم روی میز بود! آن موقع گروه فیلم و سریال فعالیت هایش خیلی گسترده بود... یک جایی پورمحمدی من را صدا کرد و گفت ببین می گن که تو شبکه را اداره می کنی و من هیچ چیز نمی توانم به تو بگویم... گفتم خب چی کار کنم؟ استعفا بدم؟ (با خنده)

وقتی توی فیلم هاتون این مشکلات پیش می یاد یعنی بدقلق هستید.

- آدم باید هر لحظه آماده استعفا دادن باشه دیگه.

شما هم که دست به استعفا دادنتون خوبه دیگه... شما فیلم آخرتون به نام «آذر شهدخت» را خانم شیرمحمدی نوشته اند. دوستان می گفتند که آقای افخمی هم با خانمشون راحتند و کارهایشان را تیمی انجام می دهند. یعنی خانمشون می نویسند و ایشون فیلم می سازند. به نظرتون این تبعیض قائل شدن نیست نسبت به کسانی که فیلمنامه خوب می نویسند و به دستتون می رسانند ولی شما بگویید که نه، من فقط با خانمم کار می کنم؟

- نه اصلا. مثلا این فیلم آخری را که دارم می سازم به نام «تله»، فیلمنامه اش را خودم نوشته ام، مرجان که ننوشته چون این فیلم کاملا یک فیلم مردانه و جاسوسی و پلیسی است.

منظور ما این است که از این بُعد بشود یا خودم یا همسرم؟

- نه، ایشون خودشون قرار بود این فیلمشان را کارگردانی کنند. ایشون خودشان به کارگردانی علاقمند هستند.

الان ظاهرا خیلی پرکار شدید، درست است؟

- من همیشه پرکار بودم ولی خیلی دیده نمی شد. یعنی اینطوری نبود که خیلی در سطح مطبوعات عنوان بشود. در چند سال اخیر 20 قسمت سریال 25 را من ساختم، فیلم نود دقیقه ای «11 دقیقه و 30 ثانیه» را برای تلویزیون ساختم که این دوتا هیچ بازتاب مطبوعاتی نداشته. تماشاچی زیادی داشته اند ولی سروصدایی نکردند. بعد سنت پترزبورگ و بعد هم بلک نویز را در کانادا ساختم و بعد هم همین آذر شهدخت را ساختم. پارسال یک فیلمنامه نوشتم برای حمید زرگرنژاد که فیلم پایان خدمت را ساخت و کاندیدا شد برای فیلمنامه اش و یکسری کارهای دیگر که یادم نیست مثلا یک فیلم هفده دقیقه ای سه بعدی ساختم برای حوزه دفاع مقدس.

آقای افخمی شما با اکران فیلم خارجی در ایران موافق نیستید؟

- اصلا. ما اصلا جا نداریم. وقتی جدیدترین فیلم های روز دنیا را سر هر چهارراهی با زیرنویس و کیفیت خوب و سانسور نشده می شود پیدا کرد، پخش آنها معنی ندارد. اصلا کدام سالن سینمایی حاضر است فیلم ها را با کیفیتی پایین و با سانسور و با قیمتی بالطبع بالاتر پخش کند؟ اصلا نمی شود.

با اصل ماجرا مخالفید؟

- اصل ماجرا این است که ما سالن کم داریم... و تا موقعی که این مشکل را داریم، کوشش برای انجام دادن این کارها جز مشغول کردن بی دلیل سالن های ما هیچ معنایی ندارد.

یعنی این صنفی نیست که کارگردان های ایرانی می گویند فیلم های ما را پخش کنید... که اگر بخواهد فیلم های خارجی پخش شود ما دیگر چطوری فیلم بسازیم. مثل داستان خودروسازها که می گویند اگر خودروی خارجی وارد شود کار ما خراب می شود...

- خودروسازها که محدودیتی ندارند ولی ما محدودیت داریم. ما 300 تا سالن بیشتر نداریم.

محدودیت دارند. مثلا در سال دومیلیون ماشین بیشتر نمی توانند تولید کنند. اگر ماشین خارجی با قیمت واقعی بیاید توی ایران ما دیگر چه جوری پراید را با قیمت 20 میلیون بفروشیم؟

- بله، باید قیمت را درست کنند اما توی سینما بحث قیمت نیست، ما مشکل سالن داریم.

اینجا چون درآمد نفت هست می توانند به تعداد زیاد روزنامه تولید کنند، شبکه های تلویزیونی را تا صدتا اضافه کنند و اهمیتی هم ندارد که دیده بشوند یا نه و 150 تا در سال فیلم تولید بکنند بدون اهمیت اینکه دیده بشود یا نه. اگر نفت نباشد دیگر نمی توانند این سوبسید را بدهند.

- اتفاقا اگر نفت نباشد باز هم می توانند سوبسید را بدهند. برای اینکه ایران صنایعش وابسته به انرژی است که دارد از خاک خودش استخراج می کند. یعنی اگر ما قرار بود قیمت نفت و بنزین را همانقدر بکنیم که در بندر می خریم - کاری که احمدی نژاد حرفش را زد ولی جرأت نکرد انجام دهد - قیمت بنزین باید بشود 5000 تومان، الان در اروپا قیمت بنزین لیتری 9 هزار تومان است. اگر بنزین بشود لیتری 5 هزار تومان به هر ایرانی می شود در این مملکت ماهی دویست و پنجاه هزار تومان داد و تمام مخارج دولت را هم می شود از این مابه التفاوت حامل های انرژی تامین کرد. البته همه حامل های انرژی؛ گازوییل، گاز و برق... 

گفتگو با بهروز افخمی، مردی که می گوید اصلاح طلبان از انتخاب او پشیمان شده اند (2)


این 250 هزار تومان همان 50 هزار تومانی است که شما الان به روزش کردید دیگر؟

- منی که آدم سیاسی نیستم اولا اعتقاد دارم که دولت اسلامی نباید مالیات بر درآمد بگیرد. مردمی که خمس و زکات می دهند نباید مالیات بردرآمد بدهند... اما دولت اسلامی مطابق شرع و قانون صاحب انفال است یعنی معادن را باید جوری بفروشد که دولت هزینه هایش را بتواند دربیاورد، هزینه هایی که باز هم برای خود مردم است. هزینه های عمومی مثل مخارج ارتش و پلیس و بهداشت و آموزش همگانی از راه فروش معادن، نفت و گاز و برق و حتی آب که جزو دارایی های عمومی به حساب می آید و در اختیار حکومت است باید تامین شود.

 هر چقدر هم که اضافه آمد به عنوان یک پایه درآمدی بتواند بین مردم تقسیم کند. این کاری است که براساس مالیات بر مصرف طراحی می شود. یعنی اینکه مالیات از درآمد گرفته نمی شود. شما باید خمس و زکات را حساب کنید و بدهید و دولت مالیات را از مصرف می گیرد. اگر شما 10 تا لامپ را مصرف می کنید با خانه یک دهاتی که یک لامپ کم مصرف روشن می کند باید هزینه ای که می پردازد تفاوت داشته باشد. وقتی که یک ماشین مدل بالا داری و هر دفعه 100 لیتر بنزین می زنی ما به شما 300 هزار تومان سوبسید نمی دهیم... یعنی این ماشین هر دفعه که بنزین می زند دارد 200 هزار تومان سوبسید می گیرد.

ما به پولدارها سوبسید نمی دهیم، نفری 250 هزار تومان به همه ایرانی ها می دهیم، همه درآمدمان را از حامل های انرژی درمی آوریم، از درآمدتان هم مالیات نمی گیریم هر چقدر می خواهید درآمد داشته باشید، سرمایه داری هم چیز خیلی خوبی است. هر چقدر می خواهی پول دربیاور، پول را که نمی توانی بخوری. بالاخره باید خرجش کنی، حالا باید ببینیم مصرفت چقدر است. شما بیا میلیاردر بشو، 3 هزار میلیارد تومان پول داشته باش، صفرها و پول ها را که نمی توانی بخوری... شما فکر می کنی که من طرح 50 هزار تومان را از خودم درآوردم؟ یک کتابی است به نام آینده کار...

طرح شما بود، درست است؟

- بله طرح من بود. من سه سال توی مجلس از این و آن پرسیدم که این طرح عیب و ایرادش کجاست؟ بعد فهمیدم که عیبی ندارد. فقط می گویند که قابل اجرا یا قابل تصور نیست. این برنامه همین الان هم قابل اجراست.

طرح تان چقدر هم رأی آورده بود... اشتباه تان در دور دوم این بود که دیگر آن طرح را اجرا نکردید. به نظرتان آقای احمدی نژاد هم طرح یارانه را از این طرح کپی کرده بودند.

- بله آقای احمدی نژاد قبل از انتخابشان گفته بود که خاستگاه طرح کروبی صحیح است و باید یک کاری کنیم که پول نفت بیاید سر سفره های مردم.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین