counter create hit توسل، مورد تأیید شیعه و سنی است
۱۰ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۲
کد خبر: ۹۸۸۹۷
برگ‌هایی از عاشورا «7»؛

توسل، مورد تأیید شیعه و سنی است

توسل به اولياء خدا يکي از آداب بندگي و يکي از لوازم توحيد است. کسي که به ولي‌اي از اولياء خدا متوسل مي‌شود حتماً دليلي دارد که مثلاً من گناهکارتر و شرمسارتر از آنم که جرأت و روي درخواست داشته باشم يا زبان اولياء را در بيان اين درخواست گوياتر مي‌داند يا بيان اين حاجت را از زبان مقربان پروردگار به اجابت نزديک‌تر مي‌شناسد.

در باب توسل، سخن فراوان رفته است و مخالفان و موافقان فراوان دارد. در ادبیات شیعه، البته توجهی ویژه به این قبیل مفاهیم شده است. ما شیعیان به‌ويژه در رابطه با اولیاء دینی بیش از توجه به جنبه‌های تاریخی این بزرگواران و برگیری قاعده از رفتار و گفتار آنان با دخیل بستن و حاجت خواستن حاشیه را چسبیده‌ایم و اصل را رها کرده‌ایم. 

چه این برخوردی است که حتی با قرآنی که «خواندنی» است می‌کنیم. بیش از آنکه بخوانیم و در خوانده‌ها تأمل کنیم برای ثواب و ختم و انعام از تاقچه برمی‌داریم و انگار که در رقابتی برای تند‌خواندن شرکت کرده‌ایم. زود بخوانیم و ببندیم و ثوابمان را ببریم. 

شاید پیامبری که معجزه‌اش یک متن مکتوب است هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که امتش تا این اندازه از متن و خواندن فراری باشند و خواندن را که فهمیدن  و تأمل کردن جزء لاینفک آن است به سادگی تبدیل به عادت و لقلقة زبان سازند. 

در گفت‌وگویی که از پی می‌آید استاد چهل‌تنی با شواهدی از همین قرآن ثابت می‌کند که توسل، خلاف ادعای دشمنان تشیع نه فقط شرک نیست؛ بلکه دستوری قرآنی است؛ اگرچه راه را بر مراجعة مستقیم به پروردگار هرگز مسدود نساخته است. 

حتماً شنيده‌ايد که شيعيان را به علت توسل به اولياء خدا يا شفاعت‌طلبي از آنان متهم به شرک مي‌کنند. اين اتهام به سبب گسترش رسانه‌ها اين روزها ابعاد وسيعي يافته است و در مجامع و به‌ويژه پايگاه‌هاي اينترنتي بسيار زياد تبليغ مي‌شود. مي‌خواستم نظر و احتمالاً پاسخ شما را به اين اتهام بدانم.

توسل به اولياء خدا اعتقاد جميع مسلمانان اعم از شيعه يا سني است. توسل، دستوري قرآني است و شما غير از وهابيان کسي از مسلمانان را نمي‌يابيد که توسل به اولياء خدا را انکار کند. در باب توسل، زيارت و آداب آن کتاب‌هاي زيادي از طرف علماء اهل سنت باقي مانده است. 

اين فقط ابن‌تيميه، نظريه‌پرداز وهابيان است که فتوي مي‌دهد: «هر کس مرده‌اي را خواند بايد توبه‌اش داد و اگر توبه نکرد بايد گردنش را زد» (مجموعة رسائل، ج 1، ص 315). ابن تيميه و پيروان او همچون صنعاني و ابن‌بشر و محمدبن عبدالوهاب مي‌گويند: «متوسلان به قبر معروف کرخي، عبدالقادر، زبير و زيدبن خطاب مشرک هستند (هدية طيبه، ص 85). 

واضح است که متوسلان به قبر معروف کرخي و زبير و زيدبن خطاب شيعه نيستند، قبر ابوحنيفه در اعظمية بغداد از معروف‌ترين مکان‌هايي است که حنفيان به زيارت آن مي‌روند و به صاحب قبر توسل مي‌جويند و بنابراین، اينکه توسل‌جويي را به شيعه منحصر مي‌کنند جنبة کاملاً ‌سياسي دارد. «خیمه» در این زمینه با مهدی چهل‌تنی گفت‌و‌گویی داشته که «تابناک» به بازنشر متن کامل این گفت و گوی جالب می‌پردازد.


وهابيان مي‌گويند: ما پيرو «سلف صالح» هستيم و از اين‌رو خود را سلفي مي‌خوانند. آنها مدعي‌اند، توسل، زيارت قبور و از غيرخدا حاجت خواستن در ميان سلف صالح، يعني صحابه و تابعين سابقه نداشته و از بدعت‌هايي است که بعداً به‌وجود آمده است.

سبحان‌الله، ما نشنيده‌ايم که سلف صالح در مساجد و حسينيه‌ها و مراقد اولياء خدا و در مجلس ختم و مجالس عروسي بمب‌گذاري کنند و حتي معلم مدرسة ابتدايي را در حضور شاگردان مدرسه سر ببرند و وحشيانه به صف کارگران و نانوايي حمله کنند و زير اتوبوس زائران بمب وصل کنند و چنين آدم‌کشي شرم‌آوري در عراق، افغانستان، پاکستان، الجزاير، سومالي و يمن به راه اندازند. اين اعمال پيروي از کدام سيرة سلف صالح است؟ اما همچنان که عرض کردم توسل به اولياء خدا يک حقيقت قرآني است.

توسل، مورد تأیید شیعه و سنی است

 
مقصود شما کدام يک از آيات قرآن کريم است؟

در سورة مبارکة يوسف از زبان فرزندان حضرت يعقوب آمده است: «قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»؛ «فرزندان گفتند: اي پدر بر تقصيرهاي ما از خدا آمرزش طلب که ما مرتکب خطا شده‌ايم» و پدر در پاسخ فرمود: «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»؛ «به زودي از درگاه خدا براي شما آمرزش مي‌طلبم که او بسيار آمرزنده و مهربان است» پدر، پيغمبر خدا و کسي است که مأمور به ابلاغ خداپرستي و ابلاغ توحيد خالص است.

او قطعاً بيش از ابن‌تيميه و محمدبن عبدالوهاب بر توحيد مواظبت داشت؛ اما به فرزندان که پدر را وسيلة درخواست از خداي تعالي قرار داده بودند، نفرمود خودتان از خدا بخواهيد، بلکه فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» به اين کريمة مبارکه از زبان پيشواي توحيد حضرت ابراهيم توجه فرماييد که در توصيف صفات خداي تعالي مي‌گويد: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ»؛ «هنگامي که مريض مي‌شوم او مرا شفا مي‌دهد» (سورة شعرا، آية 80) ترديدي نيست که شفادهنده خداي تعالي است؛ اما آيا از اين آيه مي‌توان نتيجه گرفت که در هنگام بيماري به پزشک و دارو توسل نجوييم؟ 

خداي تعالي تأثير شفا را در دارو و نسخة پزشک نيز قرار داده است و وهابيان نيز به پزشک مراجعه مي‌کنند و دارو مي‌خورند و براي رفع حوائج زندگي از درهم و دينار استفاده مي‌کنند و با اينکه در نمازها مي‌خوانند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ «تنها تو را عبادت مي‌کنم و تنها از تو استعانت مي‌جويم» همين مدعيان پيروي از سلف صالح براي رفع درد به قرص مسکن متوسل مي‌شوند و نمي‌توانند تأثير آن را انکار کنند؛ اما براي دعاي پيغمبر اکرم به اندازة چند ميلي‌گرم آسپيرين هم تأثير قائل نيستند؛ آنچه فرزندان يعقوب از پدر درخواست کردند طلب آمرزش براي گناهان بود.

اين درخواست مهم‌تر و عظيم‌تر است يا درخواست شفاي بيماري و دفع گرفتاري که فرضاً حاجت‌طلبان از اولياء خدا درخواست مي‌کنند؟ توسل عمر بن خطاب در خشکسالي مدينه به عباس عموي پيغمبر اکرم از حوادث مشهور تاريخ اسلام است که بسياري از سيره‌نويسان آن را نقل کرده‌اند و حتي (بخاري در صفحة 32، جلد دوم) آورده است که عمر گفت: «اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا»؛ «خدايا ما در خشکسالي به پيغمبرمان متوسل مي‌شديم و ما را سيراب مي‌کردي. اکنون به عموي پيغمبرمان متوسل مي‌شويم. ما را سيراب کن.»

توصية مالک بن انس پيشواي مذهب مالکي به منصور خليفة عباسي معروف است که مالک اين آية شريفه را براي منصور خواند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»؛ «اگر آنان که بر خود ستم کردند پيش او مي‌آمدند و از خدا طلب مغفرت مي‌کردند و رسول براي ايشان طلب مغفرت مي‌کرد. 

خدا را مهربان و بخشنـده مي‌يافتند و به او گفـت رو به قـبر پيغمبر کن که او وسيلة تو و پدرت آدم بود و هست. شايد که پيغمبر در حق تو شفاعت کند. اين واقعه را شبکي در شفاء‌السقام و در خلاصـ‹الوفا و ابن حجر در تحفـ‹‌الزوار و الجوهرالمنظم آورده و به‌ويژه ابن حجر در الجوهرالمنظم و زرقاني در شرح مواهب بر صحت آن و درستي سند آن تأکيد کرده‌اند.

مرحوم علامه اميني در جلد پنجم «الغدير» -متن عربي- شرح مستوفايي از علماء بزرگ اهل سنت و کتاب‌هايي که در اين باب نوشته‌اند و فتاوي فقهای هر چهار مذهب بر جایز بودن زيارت، توسل،‌ استشفا و برکت جستن از قبر پيغمبر اکرم و طلب دعا از او و سلام گفتن بر او و اموات مؤمنين آورده است که طالبان را الحق کافي است و مي‌توانند مراجعه کنند.


شما استناد مي‌کنيد به ذکر نماز که مسلمانان جميعاً در نمازها مي‌خوانند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و در عين حال از ديگران هم استعانت مي‌جويند و مثلاً به پزشک مراجعه مي‌کنند يا دارو مي‌خورند يا امور عادي زندگي را شاهد مي‌آوريد؛ اما سلفيان مي‌گويند بعضي از امور عادي را خدا جايز دانسته است و بعضي از امور ويژة خداوند است و فقط بايد از او خواست و از بندگان او کاري ساخته نيست و درخواست اين امور شرک است.

اين امور خاص خداوند کدام امور است؟ بله همان‌طور که اشاره فرموديد آنها چنين عذري آورده‌اند و تقريباً همة آنها به اين عذر متوسل شده‌اند. يکي از نوادگان شيخ در فتح‌المجيد مي‌نويسد: «استغاثه در امور ظاهري و عادي و حسي جايز است؛ مثلاً در جنگ يا دفع دشمن مي‌توان از کسي ياري خواست و اما استغاثه در امور معنوي يعني سختي‌هايي که به انسان وارد مي‌شود از قبيل بيماري و ترس از غرق شدن و تنگي زندگي و فقر و طلب روزي از چيزهايي است که مختص به خداست و از غيرخدا نبايد خواست (فتح‌المجيد، ‌ص 175). 

(در اينجا نقل از وهابيان علي‌اصغر فقيهي، ص 153)؛ البته اين سخن از آشکارترين انواع شرک است که در خور بدويان است. شما در کلام او دقت فرماييد. اين مرد يک جهان «ظاهري و عادي و حسي» فرض کرده است که در آنجا مي‌توان از آدميان درخواست کرد و يک جهان معنوي و ماورايي ويژة خدا که فقط بايد از او خواست. گويي خداوند جهان ظاهري و حسي را به آدميان سپرده و خود به ماوراء طبيعت عقب‌نشيني کرده است. 

در جهان ظاهري، آدميان کاره‌اي هستند و مي‌توان از آنان درخواست کرد و در جهان معنوي فقط بايد از خدا خواست. او نفهميده و نمي‌داند، اگر درهم و دينار در رفع حاجت مؤثر است و اگر آب رفع عطش مي‌کند و اگر دارو بيماري را تخفيف مي‌دهد و اگر دعاي دوستان خدا در برآوردن حاجت تأثير مي‌کند همه و همه، معنوي و غيرمعنوي، ظاهري و باطني، طبيعي و ماوراءطبيعي به اذن خداست و هيچ مؤثري تأثير بالاستقلال ندارد. محل شرک و توحيد همين‌جاست.

عملاً و نظراً اگر براي غيرخدا مثلاً در جلب روزي مؤثري غيرخدا بالاستقلال قائل شديد به تحقيق مشرک هستيد و اگر به اذن خدا بود عين توحيد است. اين هم از طنزهاي روزگار ما است که وهابيان بي‌خبر از توحيد چماق تکفير را علم کرده و به ضرب دلارهاي نفتي به مغز ساير مسلمانان مي‌کوبند. 

به خوانندگان توصيه مي‌کنم اعتقاد اينان را در توحيد با مراجعه به کتاب‌هايشان ببينند. مهم‌ترين مشکل فکري وهابيان اين است که نه از نگاه قرآني و نه از ديدگاه عقلي نمي‌توانند مرز مشخصي تعيين کنند که فلان موضوع مخصوص خداوند است و فلان موضوع به بندگان سپرده شده است. 

همان قرآني که مي‌فرمايد: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّيَاحَ» (سورة روم، آية 46) و مي‌فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ» (سورة فاطر) و آيات ديگري که به همين مضمون در قرآن کريم آمده است؛ اما همان قرآن مي‌فرمايد: «ولِسُلَيْمَـنَ الرِّيحَ عَاصِفَـ‹ً تَجْرِى بِأَمْرِهِ» (ص 36) که خداي ارسال‌کنندة بادها، وزيدن آن را در اختيار سليمان نبي قرار مي‌دهد. چقدر در آيات کريمه تأکيد شده که هدايت دست خداوند است؛ اما همان قرآن کريم مي‌فرمايد: «لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»؛ «براي هر قومي هدايتگري است». 

تأکيد قرآن بر اينکه حيات و ممات به دست و ارادة پروردگار است آنقدر تکرار شده که احتياج به شاهد ندارد؛ اما به اذن خداوند و به دست عيسيa «وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ» (سورة آل‌عمران، آية 49). آيات 38 تا 40 سورة مبارکة نحل داستان گفت‌وگوي حضرت سليمان با بزرگان قوم بني‌اسرائيل است که آن حضرت سؤال مي‌کند کدام‌يک از شما مي‌توانيد تخت او را که در قرآن به «عرش عظيم» تعبير شده قبل از آنکه تسليم شود اينجا حاضر کنيد. 

عفریتی از جن گفت قبل از آنکه از جايت برخيزي تخت را حاضر مي‌کنم؛ اما آن کس که به علم کتاب الهي آگاه بود گفت پيش از آنکه چشم بر هم زني تخت را بدين‌جا مي‌آورم و آورد و سليمان بر اين نعمت شکرگزاري کرد. 

آوردن تخت عظيمي از يمن به فلسطين در کمتر از چشم برهم زدني و زنده کردن مردگان به اذن خدا و فرمانروايي بر بادها که در قرآن کريم به بندگان مقرب خداوند نسبت داده شده از امور طبيعي است يا غيرطبيعي؟ شما قضاوت فرماييد؛ البته توحيد سليمان نبي هرگز کمتر از محمدبن عبدالوهاب و ابن تيميه نيست؛ اما اين کار غيرطبيعي را سليمان از مصاحبان خود مي‌خواهد، درست به‌رغم فرمايش‌های ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب.


همة مواردي که شما ذکر کرديد درخواست از زندگان است. درخواست از مردگان چه شواهدي در قرآن دارد؟

مرده کيست و زنده کيست؟ در شأن نزول مي‌گويند اين آيه دربارة شهداي بدر نازل شد: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛ «هرگز گمان مبر کساني که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند؛ بلکه زنده‌اند و نزد خدا روزي مي‌خورند.» آيا مقام تقرب رسول الله نزد خدا کمتر از شهداي بدر است؟ و در آية 154 سورة بقره مي‌فرمايد: «وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لا تَشْعُرُونَ»؛ «کسي که در راه خدا کشته شده مرده نگویید؛ بلکه او زنده است و شما اين حقيقت را درنمي‌يابيد». اينها براي ما کافي نيست؟ 

مگر مسلمانان روزي پنج بار در نمازها به صيغة مخاطب به رسول خدا سلام نمي‌فرستند؟ آيا اين سلام واجد معنايي است يا فاقد هر معنا؟ قطعاً اين سلام به محضر مبارک او مي‌رسد. به همان طريق نيز درخواست‌ها را مي‌شنود. 

در سورة مبارکة توبه آمده است: «وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»؛ «هر کاري کنيد خدا و رسول و مؤمنان، آن را مي‌بينند». روايات زيادي ذيل همين آيه از ائمة معصـومينa وارد شـده اسـت که اعـمـال را رسول خدا (ص) و امام زمان هر دوره‌اي مي‌بيند و خاطر آنها از گناهان امت آزرده مي‌شود؛ همچنان‌که پس از آگاهي از اعمال خير آنها مسرور مي‌شوند.

روايات زيادي از سيرة صحابه نقل شده و در مسانید سني و شيعه موجود است که سلف صالح پس از وفات رسول خدا به او توسل مي‌جستند؛ مثل آنچه بيهقي نقل کرده يا آنچه ابن ماجد از ابوسعيد خدري آورده يا آنچه نبهاني از دعاي پيغمبر و سوگند به حق پيمبران سلف آورده است يا آنچه از عمل عايشه نقل شده است؛ اما موضوع ما موضوع شرک و توحيد است؛ اگر به قول وهابيان درخواست از ديگران شرک است -که قطعاً نيست- چه فرقي ميان زنده و مرده در اين حکم است؟ 

مگر آنکه بگوييم خدا شرک نسبت به زندگان را جايز شمرده و نسبت به مردگان نهي فرموده تا حد گردن زدن و بمب گذاشتن و قتل نفس. خداوند مي‌فرمايد: «و اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلا›ِ»؛ «از صبر و نماز استعانت جوييد» و همه مي‌دانند که صبر و صلو› خدا نيست.


آيا غير از اين است که پروردگار نسبت به بندگان خود از همه مهربان‌تر و نزديک‌تر است؟ به تأکيد قرآن خداوند درخواست بندگان را مي‌شنود و به اين خواسته پاسخ مي‌دهد؛ چرا مستقيماً از خدا نخواهيم و چرا به ديگران براي عرض اين درخواست متوسل شويم؟

خداي متعال از هر کس به بندگان نزديک‌تر و از هر کس به آنها مهربان‌تر «اَسْمَعَ السّامِعينَ و اَبْصَرَ النّاظِرينَ» است و درخواست آنها را اجابت مي‌کند. در اين حقيقت هيچ موحدي ترديد ندارد.

هيچ‌کس هم درخواست مستقيم از پروردگار را ممنوع نکرده است؛ اما اگر مسلمانان پيرو قرآن کريم‌اند و اگر حضرت يعقوب را پيغمبر و مأمور ابلاغ توحيد مي‌دانند بايد به حکم قرآن گردن نهند که حضـرت يعـقوب در پاسخ درخواست فرزندان خود نگفت که مستقيماً به سوي خدا برويد؛ بلکه فرمود به زودي از پروردگار درخواست عفو شما را مي‌کنم و «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» باز هم مي‌گويم که آن حضرت بهتر از امثال ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب و صنعاني و ابن بشر خدا را مي‌شناخت و مرز شرک و توحيد را مي‌دانست.

توسل به اولياء خدا يکي از آداب بندگي و يکي از لوازم توحيد است. کسي که به ولي‌اي از اولياء خدا متوسل مي‌شود حتماً دليلي دارد که مثلاً من گناهکارتر و شرمسارتر از آنم که جرأت و روي درخواست داشته باشم يا زبان اولياء را در بيان اين درخواست گوياتر مي‌داند يا بيان اين حاجت را از زبان مقربان پروردگار به اجابت نزديک‌تر مي‌شناسد. 

خداي را انصاف کدام يک از اين نيات مشرکانه است؟ شما آيات شريفه‌اي که در طلب استغفار در قرآن آمده است مرور فرماييد. لحن اين آيات حکايت مي‌کند که گويا پروردگار به پيغمبر (ص) امر مي‌کند براي امت طلب استغفار کند تا مورد عفو قرار گيرند. چه کسي مي‌تواند مدعي شود که با همان حال و با همان درجه از اخلاص از درگاه پروردگار طلب حاجت مي‌کند که رسول‌الله يا اولياء معصوم او طلب مي‌کنند.

شما به لحن ملامت‌بار و حتي تهديدآميز اين آيه در سورة منافقان تأمل فرماييد: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ»؛ «هنگامي که به آنها گويند، بياييد تا رسول خدا براي شما از حق آمرزش طلبد سرپيچي کنند و مي‌بيني آنها را که با تکبر و نخوت روي برمي‌گردانند.» نمي‌دانم آدم‌کشان بي‌عاطفة وهابي اين آيات را ديده يا نديده‌اند؟


سلفي‌ها مي‌گويند که مشرکان مکه يعني همان کساني که رسول خدا با آنان جنگيد درست مثل شما فکر مي‌کردند. آنها هم مي‌گفتند براي تقرب به خدا بهتر است بت‌ها را شفيع و واسطه قرار دهيم. شما هم ديگران را واسطه قرار مي‌دهيد. حتي مدعي هستند که شرک آنها خفيف‌تر از شما بوده است و آنها شرک در عبوديت داشتند نه شرک در خالقيت، يعني به يک خداي يگانه و ربوبيت او معتقد بودند؛ اما در دعا و عبادت با واسطه قرار دادن بت‌ها مشرک بودند. شرک عبادي نه شرک ربوبي.

آنها دروغ بزرگي گفته‌اند و اين دروغ بزرگ را قرآن کريم آشکار کرده است. آري محمدبن عبدالوهاب در رسالة کشف‌الشبهات مي‌نويسد: «کافران شهادت مي‌دادند که فقط خدا روزي‌دهنده، آفريننده، حيات‌بخش و گيرندة آن و مدبر جهان است.»

متأسفانه نه محمدبن عبدالوهاب و نه ابن تيميه نمي‌دانستند که همة مشرکان و از جمله مشرکان مکه در عين آنکه به رب‌الارباب اعتقاد داشتند، در کنار آن خدايان ديگري را نيز بالاستقلال در جهان مؤثر مي‌دانستند؛ الهه‌هاي يونان و روم قديم نمونة مشخص و ثبت‌شده‌اي در تاريخ است. 

مشرکان مکه اگرچه اعتقاد داشتند که خدا روزي‌دهنده و مدبر جهان است؛ اما خدايان ديگري را نيز در کنار پروردگار قرار مي‌دادند؛ چنان‌که قرآن کريم در سورة مبارکة روم از زبان آنها مي‌گويد: «تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ»؛ «سوگند به خدا که در گمراهي آشکار بوديم هنگامي که بت‌ها را برابر پروردگار عالميان قرار مي‌داديم و با او مساوي مي‌دانستيم. از اين صريح‌تر نمي‌توان در شرک ربوبي مشرکان مکه سخن گفت. 

آنها در خالقيت خدا نيز مشرک بودند؛ چنان‌که مي‌فرمايد: «قالوا ... وَمَا يُهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ»؛ «و کسي جز روزگار، ما را نمي‌ميراند» و مي‌فرمايد: «وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا»؛ «و مشرکان بندگان او را جزو او قرار دادند» (سورة جاثيه، آية 15) همچنين در سورة اسراء آية 46 مي‌فرمايد: «وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا»؛ «و هنگامي که در قرآن پروردگار تو به وحدانيت و يگانگي ياد شود آنان روي برگردانده و گريزان شوند». 

و خداوند در سورة زمر آية 8 مي‌فرمايد: «وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ»؛ «و براي خدا همتاياني قرار دادند تا مردم را از طريق او گمراه کنند» و آيات فراوان ديگري که حکايت از شرک در خالقيت و رازقيت و ربوبيت مشرکان مکه مي‌کند. 

بله آنها تهمت شرک به مسلمانان اعم از شيعه و سني مي‌زنند و حتي آنها را بدتر از مشرکان مکه مي‌دانند تا توجيهي براي فتواهاي فضيحت‌بار خود داشته باشند تا خود در خانه‌ها و قصرها بنشينند و انتحاري‌ها را روانة ميدان کنند جسارت آنها به جايي رسيده است که چندي پيش عبداله بن جبرين وهابي فرمان داد مريدان، قبر مطهر پيغمبر را خراب کنند تا او هم بهشت را براي آنها تضمين کند به بيمارستان مي‌روند و مجروحين را قتل‌عام مي‌کنند. 

مسلسل دست مي‌گيرند و همه ساله در پاکستان عزاداران حسيني را سوراخ‌سوراخ مي‌کنند، مرقد جگرگوشه‌هاي پيغمبر را با بمب ويران مي‌کنند. اين قاتلان در سال 1216 هجري به کربلا حمله کردند و فجايعي به بار آوردند و غارت و قتلي به راه انداختند که يزيد و عمر سعد و ابن‌زياد کرده بودند.


سؤال‌هاي من تمام شد؛ آيا خود شما سخني براي گفتن نداريد؟

چرا برادر. فتنة اين قوم فتنة عظيمي است و خونريزي همراه آن بسيار مصيبت‌بار است. فقط در عراق 800 هزار کودک يتيم از جنايات آنها باقي مانده است. آيندة غم‌انگيزي در انتظار است مگر آنکه فقها و علماي اسلام همتي کنند و يک‌جا و متحد اعمال آنان را حرام اعلام کرده و در حد استطاعت در مقابل آن بايستند. 

من آشنايي چنداني با قوانين بين‌المللي ندارم؛ اما شما به پايگاه‌هاي اينترنتي آنها مراجعه کنيد. دائماً فتواي قتل و کشتار و گردن زدن و حلال کردن مال و جان مسلمانان را نفیر مي‌زنند. گمان مي‌کنم اين فتواها در مجامع حقوق بين‌المللي قابل تعقيب است و بايد اقدام کرد؛ البته اگر دلارهاي نفتي اجازه دهد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین
پرطرفدارترین