counter create hit نباید فعالیت در جامعه‌مدنی را نیمه‌کاره بگذاریم
۰۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۲
کد خبر: ۱۰۹۷۶
احمد پور نجاتی:

نباید فعالیت در جامعه‌مدنی را نیمه‌کاره بگذاریم

بله این اتفاق تا اینجای کار رخ داده و من کمتر می‌بینم که نیروهای شناخته‌شده و اصلی تفکر اصلاح‌طلبی با تمام طیف‌ها، تقلا و تلاش کنند که به هر نحو ممکن وارد دولت شوند و احساس کنند آن فعالیت‌هایی که اشاره کردم و به‌ویژه در این چهار سال در سطح جامعه مدنی دنبال شد و به خلق 24خرداد انجامید، یک پروژه بوده که به اتمام رسیده و حالا همه باید وارد دولت شوند و از فرصت پیش‌آمده استفاده کنند.

اولویت فعالیت برای اصلاح‌طلبانی که حالا پس از یک دوره خاص هشت‌ساله، یک دولت تحول‌خواه، همسو با اندیشه اعتدال و اصلاحات را مستقر می‌بینند، چیست؟ اینکه دعوت رییس‌جمهور را بپذیرند و در مناصب عالی وزارتی، معاونت‌های ریاست‌جمهوری، سازمان‌های دولتی و... به برون‌رفت از شرایط هشت‌سال گذشته یاری رسانند یا اینکه اصالت‌بخشی به کار در جامعه مدنی و توانمند‌سازی و بارورساختن فعالیت در همه حوزه‌های بخش خصوصی را همچنان در دستور کار داشته باشند؟ احمد پورنجاتی معتقد است که انتخاب میان این دو گزینه، بی‌معناست چراکه سازوکاری که در تفکر اصلاح‌طلبی ایجاد شده به‌گونه‌ای است که اگر برخی مدیران توانمند این جریان، برای محقق‌ساختن شعارهای انتخاباتی دولت اعتدال و اصلاحات، وارد دستگاه اجرایی شوند همچنان بخش عمده‌ای از آنان با محوریت نقطه کانونی راهبری اصلاح‌طلبان، فعالیت در جامعه مدنی را به پیش خواهند برد. این فعال سیاسی خوشنام اصلاح‌طلب که به سبب علاقه‌مندی به هنر و فرهنگ، با اهالی این حوزه نیز حشر و نشر داشته و معاونت سازمان صداوسیما و ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس ششم را نیز در کارنامه دارد در گفت‌وگو با «شرق» به بیان نکاتی پیرامون فعالیت در دولت و جامعه مدنی پرداخت که حاوی نکات تامل‌برانگیزی است. پورنجاتی عضو شورای مشاوران رییس‌جمهور دوران اصلاحات نیز هست و در لابه‌لای گفت‌وگو، گذری هم به نقش این محور در فعالیت در جامعه مدنی داشت که در ادامه می‌آید.


در سال‌های بعد از انقلاب، جریان چپ و تالی آن یعنی اصلاح‌طلبان در مقاطعی، دولت و مجلس را در اختیار داشتند و در مقاطعی هم به شکل خودخواسته از حضور در انتخابات کناره‌گیری کرده یا اینکه امکان حضور برای این جریان فراهم نشده است. حال که دولتی با گرایش اعتدال و اصلاحات بر سر کار آمده و نیروهای اصلاح‌طلب نیز بعضا چه برای تصدی وزارتخانه‌ها یا مناصب اجرایی دیگر دعوت به کار شده‌اند، اولویت با این است که نیروها بیشتر در حوزه جامعه مدنی، احزاب، تشکل‌های مردم‌نهاد و بخش خصوصی اقتصاد فعالیت کنند و به قوام و قدرتمندشدن این حوزه نوپا کمک کنند یا اینکه درگیر کار اجرایی شوند و در بخش‌هایی که اعلام نیاز کرده، مشغول به کار شوند؟ این پیش فرض نیز وجود دارد که با توجه به شرایط موجود کشور، کار اجرایی قطعا دشوار خواهد بود و هر کس وارد شود باید تمام وقت خود را به آن اختصاص دهد.

این دو موقعیت یا نقش و اولویت هر کدام از اینها، از منظری دیگر می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و آن این است که آیا اتفاقی که در 24خرداد رخ داد و به تشکیل دولتی همراه با اندیشه و جریان تحول‌خواهی انجامید یک اتفاق است یا اینکه حاصل نوعی کنش سنجیده و اندیشیده‌شده حاصل از فعالیت مدنی جریان اصلاحات است؟ پاسخ من این است که حتما حاصل فرآیند سنجیده، عقلانی و حساب‌شده‌ای بوده که اقتضای کار اصلاح‌طلبی نیز همین است. اگر این گزاره درست باشد؛ بنابراین ما این فرآیند را هیچ‌گاه نباید ناتمام بگذاریم یا نیمه‌کاره رها کنیم. ما یعنی همه کسانی که اعتقاد و باور دارند که چاره اجتناب‌ناپذیر روند رو به رشد تحولات اجتماعی در جامعه ایران، مشی اصلاح‌طلبی است پس با پذیرش این مولفه، این فرآیند همواره باید به‌عنوان بستر اصلی در رودخانه‌ای که حداکثری‌کردن منافع و مصالح ملی هدف آن است پربار و جاری باشد. بنابراین هر تقسیم کار و انتخابی باید با توجه به حفظ موجودیت جریان اصلی رودخانه و کلیت آن صورت بگیرد و اصلاح‌طلبان نیز با توجه به همین باور، فعالیت‌های خود را از این پس نیز پیش می‌برند.

ممکن است کمی مصداقی‌تر صحبت کنید؟ به هر حال وقتی پای انتخاب در میان باشد، امکان حضور در هر دو وجه امکان‌پذیر نیست. چه باید کرد؟

اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم به نظر من تا آنجا که برای تضمین نسبی و عملی پایدارماندن جریان اصلاحات و جریان تحول‌خواهی و فعالیت‌های مدنی لازم است و همچنین در خدمت انتخاب مردم‌بودن و برای احترام به رای آنها، باید همه نیروها -البته با تناسب و شایستگی‌هایی که دارند- خود را در اختیار مجموعه مدیریت اجرایی کشور بگذارند و توانایی‌های خود را عرضه‌ کنند. این در صورت دعوت رییس‌جمهور محترم است و در صورت اعلام نیاز آنها. در عین حال این عرضه‌کردن نباید به صورت انتخاب بین این دو ساحت یعنی دولت یا جامعه مدنی باشد. به نظر من کسی نباید احساس کند که دو گزینه در پیش‌رو دارد و خودش به یکی از این دو، اولویت می‌دهد. خیر! مبنا باید این باشد که تا چه حد نقشی که انتخاب می‌کند، نقش کنشگر در عرصه فعالیت‌های مدنی یا نقش کمک‌کننده به دولت یا دستگاه اجرایی به‌عنوان پاسخگویی به مطالبات جامعه و «ضمانت‌دار» کردن و «پا دار» کردن جریان تحول‌خواهی خواهد بود و به کدامیک از این دو طلبیده می‌شود نه اینکه خودش انتخاب کند.

تا اینجای کار که به وقایع بعد از 24خرداد نگاه می‌کنیم، به‌نظر شما این مهم رخ داده است؟

بله این اتفاق تا اینجای کار رخ داده و من کمتر می‌بینم که نیروهای شناخته‌شده و اصلی تفکر اصلاح‌طلبی با تمام طیف‌ها، تقلا و تلاش کنند که به هر نحو ممکن وارد دولت شوند و احساس کنند آن فعالیت‌هایی که اشاره کردم و به‌ویژه در این چهار سال در سطح جامعه مدنی دنبال شد و به خلق 24خرداد انجامید، یک پروژه بوده که به اتمام رسیده و حالا همه باید وارد دولت شوند و از فرصت پیش‌آمده استفاده کنند.

خود رییس‌جمهور و مشاوران تاکید دارند که عکس این اتفاق رخ داده و حداقل در مدیریت‌های ارشد اعم از وزارتخانه‌ها و معاونت‌ها، گزینه‌هایی که توسط کارگروه‌های تخصصی برای این سمت‌ها پیشنهاد شده‌اند عمدتا خواستار حضور دیگران در این سمت و دادن مشاوره به آنان بوده‌اند و از پذیرفتن مسوولیت سر باز زده‌اند نه به این دلیل که آمادگی کار ندارند یا کار برای مردم را افتخار نمی‌دانند، تنها به این دلیل که این تلقی ایجاد نشود که آنان به دنبال این مسوولیت‌ها بوده‌اند. بر خلاف گذشته به نظر می‌رسد فعالیت در بخش خصوصی، احزاب و جامعه مدنی دارای اهمیت قابل‌توجهی شده است.

بله این رویه این روزها بوده است. برای بسیاری از وزارتخانه‌ها، خود روسای کارگروه‌ها مطرح بودند اما اصرار داشتند مسوولیت اجرایی نپذیرند اما بعضا این اتفاق افتاده و در یک بده‌بستان فکری و نظام تصمیم‌گیری، قرعه فال به نام آنها افتاده است.

پس شما اعتقاد دارید هر کسی باید بر اساس اولویت‌های خود عمل کند و در عین حال ببیند به کدام سو طلبیده می‌شود. تا اینجای کار، اینچنین بوده است؟

بله دولت به مفهوم کابینه و سلسله مراتب آن، طبیعتا باید در حد لازم از نیروهایی که با گفتمان غالب و اصلی جریانی که جامعه به آن تمایل پیدا کرده است اداره شود کما اینکه این حالت پیش آمده و بر همین اساس امور اجرایی اداره شده و می‌شود. جالب این است که نه‌تنها به اذعان برآیند تفکر اصلاح‌طلبی بلکه اصولگرایان منصف و واقع‌گرا که واقعیت‌های جامعه را درک کرده‌اند، آنچه در سبد نیروهای اصلی دولت گذاشته شده مجموعا نیروهای کارآمد، شایسته و مناسب بوده‌اند.

 این روند به شکلی بوده که جز مطرح‌ساختن دلایل سیاسی، نتوانسته‌اند از کابینه ایرادی بگیرند. ممکن بود در یک مورد وزارت ورزش و جوانان بگویند انتخاب تخصصی‌تر و جامع‌تر می‌توانست صورت گیرد و دلیل مخالفت ما، سیاسی نبود اما در مورد دو وزارتخانه دیگر، مردم هم متوجه شدند که مخالفت‌ها با پشتوانه فضا‌سازی سیاسی صورت گرفت. پس تا اینجا بر اساس همان طلبیده‌شدن و اولویت فردی، همه سرمایه عملیاتی دولت با نیروهایی که نه با اکراه که از سر احساس وظیفه و احساس مسوولیت حضور پیدا کردند، پدید آمده است. با این تقسیم‌بندی، خط‌کشی و اولویت‌گذاری که من نوعی به صورت عقلایی و عقل جمعی جریان اصلاح‌طلب، محاسبه کنم که حضور در کدام بخش به کلیت این جریان کمک می‌کند، موافقم. کار در دولت یا فعالیت برای جامعه مدنی، دو بخش جدا نیست بلکه در واقع دو موقعیت برای یک هدف است. مهم درک این نکته است. دو موقعیت برای یک هدف؛ پس بحث ترجیح‌دادن یکی بر دیگری نیست. بحث متناسب‌بودن است که چه کسی متناسب با کدام حوزه می‌تواند موثرتر باشد.

تجربه‌ای از دوره اصلاحات وجود دارد که عمده نیروهای اصلاح‌طلب و آنهایی که دوم خرداد را در کنار مردم پدید آوردند، اگرچه اهتمام خود را بر گسترش احزاب، مطبوعات و رسانه‌های مستقل بخش خصوصی گذاردند اما تقریبا جملگی درگیر کار اجرایی شدند و رسیدگی به کارهای تشکیلاتی، دانشگاهی و... کمرنگ شد. اما مثلا حزب عدالت و توسعه ترکیه با وجودی که دولت را در اختیار دارد، حتی مدیران ارشد دولت همچنان زمان مشخص روزانه را به کار حزبی اختصاص می‌دهند چون تربیت کادر و ارتباط با هواداران را مکمل کار دولت خود می‌دانند. در ایران هر دوی اینها با هم، امکان‌پذیر است؟

خیر درخصوص دولت فعلی شدنی نیست چرا که یک حزب خاص، دولت تشکیل نداده است. واقعیت این است که ارتباط ارگانیک و تشکیلاتی نیروهایی که وارد مجموعه دولت می‌شوند باید با متروپل‌های فکری و سیاسی متبوع خود برقرار باشد و قاعدتا هم هست. اما ترکیبی که در دولت است یک ترکیب چندجانبه است و از یک تفکر یکدست نیست. به قول آقای دکتر روحانی، این کابینه فراجناحی و «وصولگراست» یعنی به هدف‌هایی که دولت تعریف کرده پایبند هستند و مثل دوایر متقاطع، قطاع‌های مشترکی بین گرایش‌های آن ایجاد شده و دارند کار را پیش می‌برند. اتفاق مهمی که در این هشت‌سال رخ داد و من توضیح دادم این است که آن ساختار، ساز و کار و به اصطلاح فرآیندی که می‌بایست به وجود‌ آید برای اصالت‌بخشی به فعالیت‌های بیرون از قدرت جریان اصلاح‌طلب، در بالاترین سطح اتفاق افتاده است. این یعنی تکمیل تجربه دوران اصلاحات و ترمیم کاستی‌های آن مقطع. یعنی امروز برخلاف سال‌هایی که آقای خاتمی به عنوان نماد اصلاح‌طلبی درگیر کار اجرایی بود اما عملا پرهیز می‌کرد از پذیرش نقش و لوازم راهبری جریان اصلاحات، ایشان به ایفای نقش می‌پردازد. در واقع از آن فضا فاصله گرفتیم و دوستان بسیار دیگری هم یا در همین موقعیت در کنار شورای مشاوران و نقطه کانونی حضور دارند یا به اشکال دیگر، کار خود را انجام می‌دهند. اگر بخشی از نیروهای توانمند که هر یک در حوزه خود، شناخته‌شده، صاحب تفکر و توانمندی هستند، از سوی دولت دعوت شوند و مسوولیتی بپذیرند، اشکالی ندارد اما بخش عمده‌ای نیز به نظرم همچنان در بخش غیردولتی سیاست و جامعه حضور دارند و این نگرانی وجود ندارد. نکته دیگری هم لازم به ذکر است. نمی‌توان بین ایران و کشورهایی که در آنها کار حزبی نهادینه شده است قیاس کرد. ما حزب یا تشکیلاتی مثلا شبیه حزب عدالت و توسعه اردوغان نداریم به آن مفهوم که بگوییم فرض کنید کسی که وزیر شده و در عین حال مسوول دفتر سیاسی حزب است، بعد از ظهر برود در حزب خود بنشیند و کار تشکیلاتی کند. البته احزاب و جریان‌هایی که مربوط به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات هستند حضور دارند اما به سبب مشکلات این سال‌ها، به شکل فراگیر عمل نمی‌کنند و در عین حال یک حزب هم پیروز انتخابات نشده است. جریان تحول‌خواهی پیروز شده است که باید در حوزه فعالیت‌های مدنی کنش‌گری، تشخیص و فرصت داشته باشد تا «بال گستری» کند که به نظر من این مدنظر است و کمابیش هم دارد دنبال می‌شود.

فعالان سیاسی، صنفی و مدنی بعضا از استادان دانشگاه، مدیران سابق کشور و نمایندگان مجلس و افراد نخبه کشور هستند. در هشت‌سال گذشته به دلیل اینکه پتانسیل آنان مورد استفاده در دستگاه اجرایی و قانونگذاری و سایر نهادها قرار نگرفت، فرصتی برای کار اجرایی نداشتند اما با همه محدودیت‌ها، در تشکل‌های غیردولتی و احزاب فعالیت کردند. ما نمود این فعالیت‌ها مانند همایش و کنگره، ارگان حزبی و... ندیدیم اما بسیاری از ناظران معتقدند که اثر فعالیت‌های آنها، بخش مهمی از حرکت 24خرداد را سامان داد. از این پس با بازشدن نسبی فضا، فعالیت‌ها باید چگونه دنبال شود؟

معلوم است غلبه فضای امنیتی‌شده و قطبی‌کردن شرایط جامعه بعد از اتفاقات 88 مجال این را نمی‌داد که این قبیل فعالیت‌ها از «مستوری» بیرون بیاید. پس واقعیت آن وجود داشت، انگیزه هم بود، انگیزه هم کاملا پاکیزه و در خدمت منافع ملی و جامعه بود. خب وقتی هست حتی اگر پرده‌روی آن افکنده شود بالاخره دیده می‌شود و اعلام وجود خواهد کرد کما اینکه وجود آن، اثر عملی داشت و در هر دو سو یعنی جامعه و سیاسیون دیده شد. «جنین» در عربی به مفهوم پنهان است. «جنین» این پتانسیل مورد اشاره شما بود و زهدان آن، جامعه مدنی و این بچه متولد شد. حالا با در نظرگرفتن جمیع جوانب و شرایط و البته تجربیات گذشته، به نحوی که حساسیت‌های بی‌دلیل ایجاد نشود و همه چیز شفاف و در چارچوب روابط قانونی اما به شکل کاملا فعال و پیگیر پیش برود، باید کار را توسعه داد. من همیشه می‌گویم اگر 10 یا 20نفر نیروی همراه در هر حوزه‌ای حضور دارند، با هم یک فعالیت صنفی، فرهنگی، مدنی و اقتصادی را ساماندهی و با جدیت پیگیری کنند. لزوما نباید این فعالیت‌ها سیاسی باشد.

هر کسی شخصیتی دارد که در نهاد خانواده تعریف می‌شود و شخصیت دوم را باید پیدا کند. شخصیت دوم، شخصیت مدنی انسان‌هاست. اینکه مثلا من به‌عنوان کسی که رشته پزشکی خوانده‌ام هویت دوم خودم را انتخاب کنم و در نهادهای مدنی و صنفی، به کار در این حوزه اهتمام بورزم. این یک امر اجتماعی است که گستره بسیار وسیع‌تری دارد. می‌توان راجع به مسایل زیست‌محیطی، فرهنگ عمومی، کارآفرینی و... کار کرد همه اینها نیز به نظر من می‌تواند اتفاق بیفتد.

 

منبع: شرق

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: