پرسش از این جماعت این است اگر شاملوها، هدایت ها، گلشیری ها، فروغ ها و شجریان ها نبودند ادبیات و هنر معاصر ما امروز چه میراثی داشت که به آن ببالد؟
سرویس سیاسی خرداد، پژمان پارسی پور: اردیبهشت 94 سردار محسن رضایی در واکنش به یادداشت کیهان به عنوان "برادر محسن از شما بعید بود" نوشت:" هیچگاه فکر نمیکردم افرادی در جبهه انقلاب پیدا شوند که نسبت به برادران خود این همه بیحرمتی کنند. جنابعالی و بعضی از دوستانتان قریب به 15 سال، بویژه در سالهای اخیر اینجانب را با دهها توهین و افتراء همراهی کردهاید، مخصوصاً مجموعه بیحرمتیهای اخیر و زنجیرهای شما در مورد مصاحبه بنده با شبکه المیادین لبنان که از حد تحمل عبور کرده است. به هر حال این مواجهه ضد ارزشی و غیراخلاقی، غیرقابل پذیرش است. بگذارید این قبیل مسائل پایان یابد و بیش از این پیش نروید.ان شاءالله که جبران نموده و سر مقاله خود را اصلاح خواهید کرد".
به گزارش خرداد، از آن تاریخ تقریبا یک سال می گذرد. این تنها سرداران قدیمی نظامی ایران زمین و دفاع مقدس نیستند که از تندروی های روزنامه "کیهان" به مدیر مسئولی "حسین شریعتمداری" آزرده خاطر هستند بلکه اهالی فرهنگ و هنر ایران نیز سالهاست که پروژه ای نخ نما شده و تکراری را مشاهده کرده اند که توسط آن نشریه پیگیری شده است.
این روزنامه امروز با انتشار مطلبی علیه استاد شجریان با لحنی تمسخر آمیز با عنوان "فراموشی وعده ها در پیچ و خم حاشیه" می نویسد:"همه اندوهگینند! از اینکه صدای ملکوتی و نوستالژیک و ملکوتی او مهمانسفرههای افطار مردم نیست، غم بزرگی روح و جانشان را میخراشد! مدیر یک شبکه تلویزیونی، از امید و آرزوی خود در قالب احتمال پخش ربنا میگوید، روزنامه دولت، بیتالمال را صرف طراحی پوستر رنگی شجریان و مصاحبه مفصل با او میکند. خلاصه به نظر میرسد ماه رمضان امسال ایرانیان، مشکلی ندارند، غمی ندارند، سفرههای افطارشان به راه است، نانشان گرم است و آبشان سرد، دلهایشان روشن است و تنها یک غم بزرگ، همه را مکدر کرده و آن نشنیدن صدای استاد آواز ایران است که معنویت را به خانههایشان بیاورد! اندکی آن سوتر، تصاویر استاد در آغوش زنان و دختران جوان و اجنبی، روی دیوار اتاق و توی گوشیهای مردم، تصویر مهوع و سخیفی از معنویت استاد را به صورت مخاطب میزند! 17 ساعت روزهداری برای افطار با صدای کسی که رسما به فسق خود افتخار میکند و رسما به اسلام توهین میکند و میگوید: «اینها هرگز با هنر کنار نمیآیند و تجربه 1400 ساله ما این را نشان میدهد»! چه آرزوی موهومی برای کسب معنویت از صاحب این صدا! .... آنها چنان در رثای «ربنا»ی شجریان اشک میریزند و پوستر منقش به لفظ ربنا طراحی میکنند که یادشان میرود شجریان، خودش چند سال قبل چه گفته بود!؟ او که همه شهرت خود را مرهون دهه اول بعد از پیروزی انقلاب و فرار خوانندگان فاسد پاپ و ... آن دوران و در نتیجه خالی بودن میدان از هر نوع موسیقی و صدای دیگری در آن روزگار است و اسم و رسم خود را به خاطر تکرار هزاران باره کارهایش از صدا و سیماست، ناگهان از ناراضی بودنش به خاطر پخش آن آثار سخن به میان آورد و حتی وکیل گرفت و شکایت کرد و...! اکنون اگر کسی خودش قهر کرده و رفته، دلش میخواهد برگردد، این همه جنجال و حاشیه برای چیست!؟ زمینهسازان و رد گم کنها، آنقدر مشغول گریه برای نشنیدن صدای ملکوتی! ربنا در آستانه افطارند که یادشان میرود عکسهای او را در آغوش فلان خواننده بدنام و فلان مجری بد کردار از در و دیوار بردارند، بعد ناله و شکوه کنند! این اما تنها کلاه کلاهبرداران حرفهای نیست! آنها که هیچ پاسخی در برابر خدا و خلق خدا به خاطر آن همه وعده دروغ به مردم ندارند، به استقبال یک مجرم و یک خائن به امنیت و آرامش کشور میروند و عکسهای دیدار سراسر شعفشان را منتشر میکنند! به راستی در کدام نظام بدوی و عقب مانده دنیا، برادر رئیسجمهور به دیدار کسی میرود که تقلب در انتخابات را کلید واژه و اسم رمز سرنگونی همان نظام کرده است!؟ انتخاباتی که از قضا برادر وی بدون هیچ تغییری در ساختار آن، از همان مجرا رئیسجمهور شده است! سیاهبازان آنقدر مشغول بافتن کلاه گشاد برای سر مردم بینوا هستند که یادشان میرود این قهرمان پوشالی، همان کسی است که بدون هیچ خوف و فشاری و در یک جمع دوستانه در زندان، رسما اقرار کرد که در انتخابات تقلب نشده و اساسا امکان آن وجود ندارد! اینها را گفت اما ناجوانمردانه حاضر نشد به فریبخوردگانی که گول حرف او و امثالش را خورده بودند، بگوید و آنها را از ادامه راه خطایشان باز دارد! اکنون این قهرمان افسانهای و این دن کیشوت کاغذی، سوژه مناسبی شده برای سرگرم کردن جامعه! برای ایجاد دو قطبی جدید! پس چرا باید فرصت را از دست داد، وقتی میتوان با این چیزها مردم را سرکار گذاشت!؟"

این نخستین باری نیست که کیهان علیه استاد شجریان می نویسد. پیش از این در خرداد سال 89 این روزنامه از استاد این گونه یاد کرده بود:"همانند خواننده های دوره گردی در حال پرسه زدن در جای جای اروپا و امریکاست تا درآمدی کسب کند و نامش از خاطرها پاک نشود و در این دوران پیری و کسادی حال به تنگنای رزق نیفتد".
این روزنامه درباره بستری شدن استاد شجریان به دلیل ابتلای به بیماری دشوار ایشان نوشته بود:" بیاعتنایی مردم باعث شد که رفیق بهاییان بیبیسی به بهانه سرماخوردگی خود را در بیمارستانی بستری کند، با این گمان که شاید نظرها به سویش جلب شود!شجریان که مدتی است با بیمحلی دوستان سابقش روبرو شده و کنسرتش در استانبول به دلیل نفروختن بلیت لغو شد، برای مطرح شدن، عوارض سرماخوردگی را بهانه کرده و برای بستری شدن به یک بیمارستان خصوصی رفته است!"
پروژه تخریب روشنفکران و هنرمندان از سوی کیهان تازگی ندارد. به یاد می آوریم که حسین شریعتمداری در جمع بسیج دانشجویی دانشگاه های سراسر کشور در اسفند 92 مدعی شده بود که احمد شاملو شاعر بزرگ تاریخ معاصر کشورمان "جاسوس نازی ها" بوده است. او مدعی شده بود:" بعضی از نشریات از شاملو مینویسند یا از صادق هدایتی که آدم کثیفی بود و هدفشان این است که بگویند فضا عوض شده و بگویند که دیگران دچار انفعال شدهاند که در رابطه با این موضوع باید پرچمهای خود را بالا بیاوریم و واقعیتها را برای مردم و افکار عمومی بگوییم".
براستی چه آسان فردی پیدا می شود و علیه شاعری که اشعارش نمایانگر ذوق هنری او در ایجاد تحول در شعر نو بوده سخن می راند چه راحت می تواند علیه هدایتی بنویسد که "بوف کور" اش سرآغاز رمان نویسی مدرن در ایران و نقطه عطفی در ادبیات کشورمان بود ! چه راحت می تواند به تخریب شخصیت هنرمندان و اندیشمندان بپردازد.
به یاد می آوریم که کیهان علیه جایزه گلشیری به یاد هوشنگ گلشیری نویسنده شهیر ایرانی در سال 91 نوشته بود:" به بهانه جايزه ادبي بنياد غيرقانوني گلشيري چند نفر از اعضاي كانون منحله نويسندگان و اپوزيسيون نظام گردهم آمدند.روزنامه شرق در شماره روز شنبه خود اقدام به چاپ عكسي از شركت كنندگان در جايزه زيرزميني گلشيري كرد. يكي از چهره هاي شاخص اين تصوير سيمين بهبهاني شاعره محبوب فرح و سانسورچي بدنام رژيم پهلوي است.وي از چهره هاي مورد توجه روزنامه شرق است كه تقريباً هر هفته در اين روزنامه به انحاء و بهانه هاي مختلف به وي پرداخته مي شود.بهمن فرمان آرا، شريك سابق بوشهري شوهر اشرف پهلوي در حوزه سينما و باني سينماي پوچ گراي بعد از انقلاب نيز از چهره هاي ديگر در اين مراسم است. فرمان آرا پس از انقلاب از كشور خارج شد و بعد از دوم خرداد به دعوت مهاجراني وزير فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات به ايران بازگشت.علي اشرف درويشيان از اعضاي چپ گر نماي نوكر راست كانون نيز از افراد ديگر حاضر در جلسه ياد شده است. وي كه از ابتداي انقلاب به مخالفت با جمهوري اسلامي پرداخته است سال گذشته نيز در مراسم جايزه زيرزميني گلشيري به خاطر فعاليت هاي سياسي اش عليه نظام هدف تقدير قرار گرفت".

می بینیم که هیچ نویسنده، شاعر و روشنفکری از دست اتهام زدن ها و تخریب شخصیت های این روزنامه و مدیرمسئول آن در امان نبوده است.
پروژه تخریب روشنفکران نقطه اوجش در پاورقی های "پیام فضلی نژاد" از تئوریسین های دلواپسان بود که رسانه های دلواپس از جمله "کیهان" و "رجانیوز" علاقه زیادی به او دارند. او با انتشار کتاب "ارتش سری روشنفکران" تلاش کرد تا چهره ای واژگون و منفی را از روشنفکران تاریخ معاصر ایران ارائه دهد.
او در مطلبی تحت عنوان "فریاد زنده باد برای مردگان" در اسفند سال 93 علیه احمد شاملو نوشته بود:" آیا «احمد شاملو» که روشنفکران لیبرال او را «شاعر آزادی» و «مردمیترین هنرمند معاصر» مینامند، در جنگ جهانی دوم جاسوس نازیها بود و هر دهه از عمر ۷۵ ساله خود را در خدمت یک جریان سیاسی گذراند؟ نگرانی خانواده روشنفکران و اردوگاه اپوزیسیون از بازخوانی کارنامه سیاسی و فکری چهرههایی مانند «احمد شاملو» اتفاق تازهای نیست؛ کار «ابراهیم نبوی» هم که مطلبش را با زدن اتهامات غیرقابل انتشار به آقای شریعتمداری و نویسندگان «کیهان» تمام میکند، فرافکنی عصبی جدیدی نیست! جریان روشنفکری، نه فقط در ایران بلکه در خود غرب، همواره میل دارد تا تصویر بیعیب و نقصی از اسطورههایش رواج یابد و در برابر هرگونه نقد تاریخی آنها به شدت آلرژی دارد و به جای پاسخگویی، تیکهای عصبی میزند.برای همین، روشنفکران خود را مجاز میدانند هر انگ و برچسبی را به منتقدانشان بچسبانند و از آنان چهره مشتی «افراطی بیسواد» و عدهای «مرتجع هنرستیز» بسازند تا مبادا روایتهای رسمی و فانتزی تاریخ روشنفکری از اعتبار بیافتد". در نتیجه می بینیم که او کار اصلی تئوریزه کردن اتهامات علیه روشنفکران را برای نشریه "کیهان" انجام داده است.

فضلی نژاد مدعی است:" نسلی میتواند قربانی «جعل تاریخ» شود. این خطر کمی نیست و اثری که اشاره «حسین شریعتمداری» در سخنرانیاش بر سابقه «همکاری شاملو با نازیها» در فضای رسانهای گذاشت، توجه مجدد مخاطبان به نیمه پنهان و هویت واقعی جریان روشنفکری معاصر بود".
اما پرسش اصلی در اینجاست که تا چه زمان "برچسب زنی" و اتهام وارد کردن علیه مفاخر هنر و فرهنگ ایران می خواهد ادامه داشته یابد. پرسش از این جماعت این است اگر شاملوها، هدایت ها، گلشیری ها و فروغ ها نبودند ادبیات و هنر معاصر ما امروز چه میراثی داشت که به آن ببالد؟