سوء استفاده روشنفکران غرب زده از جنبش اصیل مردمی مشروطه و تلاش مزورانه عده ای برای به راه انداختن موج روحانیت ستیزی مشابه آن دوران از نکات قابل توجه هستند.
سرویس سیاسی خرداد، پرهام پوینده: جنبش مشروطه خواهی در 14 مرداد سال 1285 خورشیدی به ثمر رسید جنبشی که به دنبال تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه بود و در نتیجه آن مجلس شورای ملی تشکیل و نخستین قانون اساسی ایران تصویب شد.
به گزارش خرداد، با این حال، به دلیل ایجاد شکاف در میان روشنفکران سکولار و روحانیت و بازاری ها این انقلاب به نتیجه ای که باید نرسید و از دل آن رضا شاه و اقتدارگرایی او برآمد. اعدام روحانیونی چون شیخ فضل الله نوری که مشروعه خواه بود نیز بیش از پیش به بدگمانی طیفی از روحانیون نسبت به انگیزه و خواست های مشروطه خواهان دامن زد. بدگمانی ای که شاید اگر ریشه یابی علل بروز انقلاب اسلامی صورت گیرد دیده می شود که اثارش تا آن زمان باقی مانده بود.
در نتیجه، برای شناخت علل این اختلافات باید به نظر روحانیت از طیف های مختلف آن درباره انقلاب مشروطه و میراث آن توجه کرد. برای مثال، حضرت امام خمینی (ره) درباره مشروطه و نقش روحانیت در آن می فرمایند:" این صد سال اخیر را وقتی ما ملاحظه می کنیم هر جنبشی که واقع شده است، از طرف روحانیون بوده است، بر ضد سلاطین، جنبش تنباکو بر ضد سلطان وقت آن بوده است . جنبش مشروطه بر ضد رژیم بود". و در جای دیگر می فرمایند: «در این جنبش هایی که در این طول زمانی که ما بودیم در آن یا نزدیک به ما بوده، در این جنبش ها کسی که قیام کرده، باز از این طبقه [روحانیون] بودند . طبقات دیگر هم همراهی کردند، لیکن اینها ابتدا شروع کردند . در قضیه تنباکو اینها بودند که به هم زدند اوضاع را . در قضیه مشروطه اینها بودند که جلو افتادند و مردم هم همراهی می کردند با آنها . در این قضایای دیگر هم روحانیت با شما همه رفیق بوده است » . لذا حضرت امام بر این مطلب تکیه می کنند که «باید ملت اسلام بدانند، خدمت هایی که علمای دینی به کشورهای اسلامی در طول تاریخ کرده اند قابل شمارش نیست".
در حوادث مشروطه، جدای از نقش استعمار خارجی و عناصر وابسته به دربار روحانیت و منورالفکرها کار اصلی را بر دوش داشتند . نقش روحانیت در پیدایش جنبش و نیز دفاع ازآرمان اسلام خواهی مردم استوار بود; اما منورالفکرها در باروری فکری مشروطه، از زاویه ترویج اندیشه های غربی تلاش می کردند و طبعا در این مسیر نمی توانستند با فکر دینی و نماینده آن (روحانیت) سر سازگاری داشته باشند. ضعفی که برخی از چهره های روحانی در مشروطه از خود نشان دادند، این بود که فریب بعضی از روشن فکران را خورده، همراه آنان و برای پیروزی فکر آنها تا جایی پیش رفتند که عاقبت خود را شکست خورده یافتند . امام خمینی در این باره می فرمایند: «از اول مشروطه را اینها درست کردند، این شیاطین متوجه مسایل بودند، روحانیون و مؤمنینی که تبع آنهابودند، بازی دادند اینها را، خدعه کردند، متمم قانون اساسی را قبول کردند ولیکن وقت عمل، عمل نکردند به متمم قانون اساسی، یعنی پنج نفر مجتهد در مجلس نیاوردند".
ایشان در ادامه افزوده بودند:" بینید چه جمعیت هایی هستند که روحانیون را می خواهند کنار بگذارند . همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است . آن وقت ترور کردند سید عبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود، برگرداندند به یک مسیر دیگر. از آن طرف، عمال قدرت های خارجی و خصوصا" در آن وقت انگلیسیان در کار بودند [و می خواستند] که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات . گویندگان آنها کوشش کردند به این که روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که می توانند به قول آنها; یعنی فرنگ رفته ها و غرب زده ها و شرق زده ها . کردند آنچه را که کردند . یعنی اسم، مشروطه بود ولی واقعیت استبداد; آن استبداد تاریک ظلمانی، شاید بدتر و حتما بدتر از زمان های سابق".
در این راستا نگاهی به رهنمودهای مقام معظم رهبری نیز نشان می دهد که ایشان نیز رویکردشان مشابه حضرت امام (ره) است. مروری بر رهنمودهای مقام معظم رهبری در خصوص انقلاب مشروطه نشان میدهد که عوامل بیگانه و غربزدگان، برای اینکه بتوانند این جنبش مردمی را به نفع خود مصادره کنند، در ابتدا تلاش کردند تا علما را که رهبران این انقلاب بودند، به انزوا بکشانند تا از این طریق، راه برای ورود تفکرات انحرافی و غربی در جامعه باز شود.
در همین ارتباط، مقام معظم رهبری ضمن آسیبشناسی کنار گذاشتن روحانیت در جنبش مشروطه، میفرمایند: «پیش از این، در کشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود؛ اما بعد از پیروزى، هنگامى که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایى رسید که رضاخان قلدر، فردى که ضد همهى آرمانهاى مشروطهخواهى بود، به حکومت رسید".
مقام معظم رهبری یکی از آسیبهای مشروطه را عدم اجرای اصل نظارت روحانیت بر مصوبات مجلس عنوان میکنند و معتقدند این مسئله باعث شد تا مقدمات روی کار آمدن رضاخان فراهم شود. ایشان در این باره میگویند: «بدون علمای تراز اول در مجلس، مشروطه را به استبدادى از تراز استبدادهاى درجهى اول تبدیل کرد؛ یعنى از استبداد ناصرالدینشاهى بالاتر! هیچ کس نمىتواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر است؛ ناصرالدین شاه در قضیهى تنباکو عقب نشست؛ اما رضاخان در سال 1314، حرکت مردم را سرکوب کرد و واقعهى مسجد گوهرشاد را پیش آورد! اینها ناشى از عدم حضور علمای تراز اول در مجلس است".
مقام معظم رهبری درباره روشنفکران غرب زده دوران مشروطه می فرمایند:" قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، پیشرو آنها هم علماى دین بودند. اینها مىخواستند در ایران استبداد از بین برود. دولت انگلستان، که آن وقت در ایران نفوذ داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهى خودش را به اینها القاء کرد. این روشنفکران، به جاى اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى که به حکومت رضاخانى ختم شد".
ایت الله هاشمی از جمله روحانیون بلندپایه ای بوده اند که در سالیان اخیر بارها درباره انقلاب مشروطه و دستاوردهای تاریخی آن سخن گفته اند. ایشان پیش تر هشدار داده بودند که روحانیت نبايد خطاي تاريخي خود را تكرار كند و برنامه اختلاف افكني دستهاي پنهان ولي فعال استعمار را در داخل كشور همراهي نمايد. ایشان در این باره می افزایند:" نقشههاي شوم عصر مشروطه امروز به ميدان آمدهاند تا با سوءاستفاده از اختلاف سليقههاي داخلي و ادبيات به ظاهر ارزشي، برنامه روحانيت ستيزي خود را كامل كنند. اين گروه تلاش ميكنند مردم را از روحانيت جدا كنند و در ميان روحانيون اختلاف بيندازند كه متاسفانه اين روزها شاهد آنيم".
حضرت آیت الله هاشمی معتقدند که مشروطه بذر مردم سالاری را در ذهن وزبان اقشار مختلف ایران افشاند. ایشان در این باره گفته اند:" باید همگان هوشیار باشیم و نگذاریم خواسته یا ناخواسته در راستای اهداف کسانی قدم برداریم که نمیتوانند از منابع خدادادی و موقعیت جغرافیایی ایران در جهت مطامع خویش صرفنظر کنند. «مشروطه» اگرچه در لفظ فقط یک کلمه است، اما در پس و پیش خویش جریانی دارد که یک سوی آن نقطه پایان یک قطعه طولانی مأیوسکننده و در سوی دیگر آن نقطه آغاز یک قطعه امیدوارکننده است.مشروطه با همه فراز و فرودها و همه دستاوردهای مثبت و منفی، در یک کلام پایان تصمیم سازی یک فرد در مورد سرنوشت جامعه و آغاز تصمیم گیری نمایندگان مردم در جایی به عنوان مجلس شواری ملی در مورد سرنوشت همان جامعه است.مشروطه اگرچه در پایان خویش دیکتاتوری از نوع رضاخانی را بر مصادر امور نشاند، اما با آغاز خویش، بذر مردمسالاری را در ذهن و زبان اقشار مختلف ایران افشاند. مشروطه اگرچه در دوره کودکی خویش شیخ فضلالله نوری را بالای دار دید، اما در طرف دیگری ستارخان و باقرخان را با شیخ محمد خیابانی و آیتالله مدرس پیوند داد، پیوندی که ماحصل آن در سالهای بعد، درخت تناور انقلاب اسلامی را با شاخههای ملی و مذهبی در باغ تاریخ ایران کاشت تا سایه بان مردمی باشد که در گرماگرم منافع مشترک استبداد و استعمار بی پناه شده بودند.مشروطه اگرچه مجلس را به توپ بست، اما با تأسیس مجلس، توصیه مغفول مانده «وامرهم شورا بینهم» قرآن را پس از هزار و سیصد سال به میدان آورد.مشروطه اگرچه در انحراف خویش سعی در جاودانگی حکومت مورثی سلطنتی حتی برای کودکی چون احمدشاه قاجار داشت، اما وقتی «مشروعه» را پسوند خویش دید، این امید را- هرچند برای مدتی کوتاه- در دل جامعه استبداد زده زنده کرد که علمای طراز بر متمم قانون اساسی نظارت دارند و نمیگذارند قانونی برخلاف مصرحات اسلام برای اجرا در سرزمین اسلامی به تصویب برسد".