روزنامه بهار سر صحنه فیلم «امروز» آخرین ساخته رضا میرکریمی با پرویز پرستویی گفتوگو کرده است؛ فیلمی که به قول آقای پرستویی به نوعی حرف امروز جامعه ماست و خیلی بیگانه با امروز ما نیست.
به گزارش خرداد، گزیده این گفتوگو در پی میآید:
* در سالهای اخیر خیلی شایعه کردند که پرستویی وارد تهیهکنندگی شده و کلی هم دارد پول درمیآورد. من هیچوقت علاقهای به تهیهکنندگی نداشتم و هیچوقت هم دغدغهام نبوده است. منتها سه فیلم بیخود و بیجهت به گردن ما افتاد و ما برای حفظ آبروی گروه و خودمان، فیلم را به اصطلاح جمع کردیم و الا اصلا قصد ما هیچوقت تهیهکنندگی نبوده است و دلخوشی هم بابت این مساله هیچوقت نداشتم. نه پولش را داشتیم و نه به اصطلاح جایگاهش را. من خلوت بازیگری را با دنیا عوض نمیکردم. این دو سه کار متاسفانه با وجود چشماندازی که برای خودمان ترسیم کردیم همهاش به قول معروف به بیراهه رفتیم و آن اتفاقی که دل ما میخواست، نیفتاد و آن نتیجهای که میخواستیم نگرفتیم و نتیجهاش لذتبخش نبود. مثل فیلم «سیزده 59» که آقای سالور دو سالی بود که منتظر بود ما با هم کار کنیم. من نمیگویم اشکال از من بوده یا اشکال از او، اصلا وارد جزئیات نمیشوم. من در این فیلم به خودم نمره قبولی ندادم. میشد که خیلی تجربه بهتری از کار در بیاید.
* من فیلمنامه «خرس» را خیلی دوست داشتم. متاسفانه کجسلیقگیهایی دوستان در این چند سال داشتند که تکلیف خودشان با خودشان معلوم نبود. خودشان پروانه ساخت داده بودند و خودشان پای حرف خودشان نمیایستادند. «خرس» در جشنوارههای خارجی هم استقبال خوبی از آن شده است. امیدوارم که مردم خودمان هم بتوانند این فیلم را ببینند. فیلم «صد سال به این سالها» هم فیلمی است که خود من خیلی آن را دوست دارم و شاید بگویم یکی از کارهای خوب سامان مقدم است و باید بگویم خود سامان مقدم قربانی همین جریانات شد.
* به دلیل ارادت ویژهای که به دکتر ایوبی دارم و با توجه به اینکه رایزن فرهنگی ایران در پاریس بوده و در سازمان اکو حضور داشته، شناخت خیلی خوبی از او دارم و میدانم در احیا کردن مقبره شمس، بنیاد سعدی و ... نقش قابل توجهی داشته است. با توجه به روحیات شخصی که از ایشان سراغ دارم فکر میکنم اگر دوستان بعضی از این کجخلقیها و کجاندیشیها و گروکشیها را کنار بگذارند به نظرم سینمای خوبی خواهیم داشت چون به نظرم الان همه پشت سینمای ایران هستند! از آقای رضا داد گرفته تا آقای بهشتی و ... همه یکجوری با دل خوش آمدهاند که از سینما حمایت کنند. در آن میهمانی معاونت سینمایی اکثریت قریب به اتفاق اهالی سینما آمده بودند. اگر ما از یکسری مسائل شخصی خودمان پرهیز کنیم به نظرم برمیگردیم به سینمایی که سالها به دنبال آن بودیم. ما خواسته خیلی بزرگی نداریم. ماها عادت داریم کار کنیم و فیلممان توقیف شود، کار کنیم و فیلم ما دیده نشود یا حق ما تضییع شده باشد اما چیزی که در این چهار سال آسیب دیده این است که تماشاچی به سینما پشت کرده است و امیدواریم خود ماها حداقل دامن نزنیم.
* همه باید تلاش کنیم برای بهبود اوضاع، دیگر سلحشور و شمقدری و سجادپور نیستند که بگوییم اینها هستند که نمیگذارند سینماگران کار کنند.
* فحشهای سلحشور که باد هواست. من امیدوارم ببینم که این آقای سلحشور که اینهمه اره تیز کرده، چگونه میخواهد کار کند؟ من خودم فکر میکنم آدم اگر به گدایی بیفتد نباید برود با این آقای سلحشور کار کند. من اگر کاسه گدایی هم دستم بگیرم حاضر نیستم بروم سمت سلحشور. من نمیدانم این آدم چرا اینقدر آزادی دارد که این حرفها را بزند و به نظرم نباید به حرفهای سلحشور توجه کرد. اینها کسانی نیستند که بتوانند تاثیری در سرنوشت سینمای ایران بگذارند. کل سینمای ایران را به دست اینها بسپاری، دو ساله نابود میکنند. آقای سلحشور قرار بوده فیلم بسازد، چرا تا به حال نساخته است؟ آقای شمقدری قرار بوده کارگردان خوبی باشد، چرا نشد؟ آقای سجادپور قرار بود تهیهکننده و فیلمنامهنویس خوبی باشد، چرا نشد؟ میرعلایی قرار بود که تهیهکننده خوبی باشد، چرا نشد؟
* من هنوز که هنوز است از آقای میرعلایی دلچرکین هستم و هیچوقت هم دلم ازش صاف نخواهد شد. من سه ماه تمام دوندگی کردم تا آقای تقوایی بیاید فیلمش را بسازد و آقای میرعلایی مرتب در باغ سبز را به ما نشان دادند ولی بعدها کارهایی به اسم فیلم فاخر ساختند که به نظر من دوزار هم ارزش ندارد ولی آقای ناصر تقوایی گوشهنشین خانه است. البته خدا را شکر آقای تقوایی هیچوقت گوشهنشین نخواهد شد. چون همچنان در حال نوشتن است و حضور دارد و همچنان ناصر تقوایی است. مهم این است که دروغ گفتند و چهار سال فقط خواستند رفقایشان فیلم بسازند. الان تازه دارد پتههایشان روی آب ریخته میشود که چه پولهای میلیاردی را به هم دادهاند. من الان نمیخواهم دولتی که رفته است را تخطئه کنم. آنها هم میخواستند تلاش کنند ولی کننده نبودند. اگر بودند این وضعیت را نداشتیم. اگر بودند اینقدر نفاق بین اهالی سینما نمیافتاد. آنقدر خواسته یا ناخواسته سینما را آلوده کردند که خود من چهار سال رغبت نکردم فیلم خودم را در جشنواره ببینم. اما الان حس خوبی نسبت به آدمهایی که آمدهاند، دارم.
* من به آقای حسینی وزیر سابق ارشاد گفتم شما فکر میکنید سانسورچی هستید، من خودم بیشتر از شما خودم را سانسور میکنم. به او گفتم فیلمنامه فیلم خرس را که شما تصویب کردهاید یک جاهایی را خودمان سانسور کردهایم و شما متوجه نشدید. ما شأن و جایگاه و منزلت و مقام مردم را خیلی بهتر میشناسیم. همه اینها را خودمان بلدیم رعایت کنیم.
* اگرچه هنوز گرانی وجود دارد، هنوز مردم با تورم دست و پنجه نرم میکنند و هنوز مشکلات خود را دارند ولی بوی خوبی دارد میرسد و نوید خوبی دارد میآید. سفیران ما دارند مذاکراتی میکنند که آدم احساس میکند به نفع مملکت است. الان امید خوبی در جامعه به وجود آمده است. در چهار سال قبل ما را ناامید کردند و چهار سال ما را به خاک سیاه نشاندند. چهار سال همه نشستند در خانهشان و دست روی دستشان گذاشتند و از خانههایشان بیرون نیامدند. من چهار سال رغبت نکردم که پایم را در جشنواره بگذارم چون دیدم همهاش ریا و دروغ است.
* من پیشبینی همه چیز را در عرصه زندگی برای خودم کردم. فهمیدم این راه دشوار است. این راه سختیهای زیادی دارد. همهجور اتفاقات در آن است. در آن تنبیه وجود دارد، توقیف هست و پیه همه اینها را به تن خود مالیدهایم. هیچوقت هم قرار نبوده که مقابل نظام بایستیم و پز آن را هم بدهیم. یا رسانههای آن طرفی خوشحال بشوند. الان هم که عصر مجازی است و سر چراغ که میشود میگویند بزن لایک خوشگله را، تا دل ما خوش باشد به چهار تا لایک. الان بعضی سایتهای سینمایی از یکی خوششان میآید او را اسطوره میکنند و از کسی که خوششان نیاید او را نابود میکنند و با مغز او را به زمین میزنند. چرا به خودشان اجازه میدهند که به من تهمت و افترا بزنند؟ منی که دو سال خودم را کنار کشیدم، نه اینکه فرار کرده باشم بلکه احساس کردم این بلبشو و در بازار مکارهای که در این سالها در سینما به وجود آمده به خودسازی نیاز دارم. من فرار نکردم. بارها هم گفتهام من حق ندارم که بازی نکنم. من وظیفهام است که بازی کنم. من نه سوپراستارم، نه اسطورهام و نه نامبروان سینما. اگرچه این واژه نخنما شده است ولی خودم را خدمتگزار مردم میدانم.
* احمدینژاد درون ما که نرفته است. آن موقع که دوستان ما بیانیه جمعی میدادند آن هم بیانیهای دست به عصا و با احتیاط. اگر خاطرتان باشد من یک بیانیه تکی علیه احمدینژاد دادم که چرا این حرفها را میزنید؟ شما حق ندارید مرتب بگویید بگم بگم ... چرا دارید این رویه نادرست را ترویج میکنید؟ ما مثلا در این مدت اخیر میخواستیم به یک جانباز کمک کنیم آنقدر ما را اذیت کردند که حساب نداشت. آقای بنیاد شهید شما وظیفهتان است از جانبازی که 75 بار سابقه عمل دارد، دو تا سرطان دارد، 25 ماه سابقه بستری دارد حمایت کنید. بعد شایعه درست میکنند که آقای پرستویی میخواهد نامزد شود. همین الان اگر بیایند و بگویند بیا نماینده مجلس شو، نمیشوم. همین امسال آمدند به من اصرار کردند که بیایم نامزد شورای شهر بشوم، قبول نکردم چون اصلا کار من نیست. اگر بروم شورای شهر چه کار میکنم؟ پولدار میشوم؟ نمیگویم اختلاس میکنند ولی یکجاهایی از آن درآمدزا هم هست. یکجاهایی هست که اگر بخواهی خدمت بکنی میتوانی خدمت بکنی و اگر بخواهی ناخدمتی هم بکنی، میتوانی این کار را هم بکنی. من میگویم صدای من، حرف من جلوی دوربین و روی صحنه تئاتر است ... یکی باید نماینده مجلس شود، یکی دیگر هم باید برود در شورای شهر عضو شود و من هم باید بروم و خاک صحنه بخورم و جلوی دوربین بروم.
* امیدواریم این ماجراهای خانه سینما بدون هیچگونه حاشیهای به پایان برسد ... یک دیالوگی در سریال «زیر تیغ» داشتیم: ما گوشت هم را بخوریم استخوان همدیگر را دور نمیاندازیم. من در ضیافت وزیر ارشاد هم گفتم من خیلی دوست داشتم کسانی که در این جمع نیستند هم بودند.