خرداد: در روستای تمرخان یکی از اهالی روستا نیسان آبیاش را دو منظوره کرده است. صبحها چوب و هیزم برای شب جمع میکند و شبها جای خواب کودکان میشود.
به گزارش خرداد از ایسنا، آفتاب که پایین آمد برای دیدن وضعیت شهرهای زلزله زده راهی روستاها شدیم.
ترافیک سنگینی که در دو مسیر رفت و برگشت جاده سر پل ذهاب به ازگله دیده میشد، رانندهای که از سر پل ذهاب قرار بود همراهیمان کند را منصرف کرد. پای پیاده پیش رفتیم و دو نفری که از خیریهای از تهران قرار بود بار کامیون کمک به مناطق حادثه دیده بیاورند، ما را که اینگونه دیدند سوارمان کردند.
به نظر میرسید بخش عمده ای از ترافیک در جاده ناشی از حضور مردمی است که شخصا برای کمک رسانی به منطقه آمده بودند. روستاهای اطراف بعضا برقشان وصل شده که یکی از آن روستاها تمرخان بود. روستایی نرسیده به ازگله که کمی بالاتر از کنار جاده خانههایش دیده میشد؛ خانه که نه ویرانههایش.
اما مردم دورتر از روشنی آبادی، کنار جاده ساکن شده بودند. شعلههای آتش، چادرهای سفید هلال احمر و چادرهای رنگی مسافرتی از چند متر آن طرفتر به چشم میخورد.
در هوایی که کم کم سردیاش را به رخ میکشید، کنار آتشی که دور آن مردم جمع شده بودند، دقایقی ایستادیم. تعداد خانوارهایی که آنجا بودند، کمتر از 250 خانوار به نظر میرسید که اهالی میگفتند. بعضی از آنها مجروح شده و در بیمارستانها هستند؛ بعضیها هم شاید نزد خویشاوندانشان رفته باشند. چندین خانواری که آنجا بودند سختیهای شب را تحمل میکردند. بیشتر مردم میگفتند مشکلشان کمبود چادر است. چادرهایی که در سرمای شدید روستا به کارشان میآید. میگفتند به هر زحمتی که شده چند پتویی از خانههای ویران شده بیرون کشیدند تا شبها به کارشان بیاید، اما به شرطی که چادر باشد. میگفتند هر چند خانوار در یک چادر میمانند.
زنها و بچهها داخل چادر میخوابیدند و مردها بیرون کنار آتش و زیر آسمان. اینجا تعریف بچه نیز بسته به شرایط تغییر کرده بود. پسران 10 – 12 ساله هم خودشان را مردی میدانستند که شبها کنار بزرگترها دور آتش میماندند.
تمرخان قبلا گاز کشی شده بود و به همین دلیل اهالی دیگر کاری با وسایل گرمازای نفتی نداشتند، اما حالا که گاز نبود این نوع وسایل برای گرمایش و پخت و پز جزء اولویتهایشان شده بود. آنها از هر چه دارند استفاده میکنند بلکه کمی شرایط برای خواب و مقابله با سردی هوا بهتر شود.
یکی از اهالی روستا که نیسان آبی داشت، ماشینش را دو منظوره کرده بود. صبحها راه میافتاد و هیزم و چوب برای آتش شب جمع میکرد و بعد از آن با تمیز کردن پشت ماشین جای خوابی برای چند کودک درست میکرد. پشت نیسان را با برزنتی پوشانده بود که سرما داخل نرود و در آن سه کودک خردسال خوابیده بودند. دولا پتو زیرشان بود و دولا پتو رویشان.
تمرخانیها سومین شب بعد از زلزله را اینگونه به پایان رساندند.