خرداد: حسین راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا و اقتصاددان در یادداشتی که در روزنامه اعتماد به چاپ رسیده است ابرچالش اقتصاد ايران را نظام تصميمگيري ها دانسته است و تاکید کرده است که تمام تصميمگيريها حافظ منافع اشخاص خاص است و ماحصل آن چیزی نیست جز اقتصاد رفاقتي يا سرمايه داري رفاقتي.
به گزارش خرداد متن کامل این یادداشت در ذیل می آید.
مشكل اقتصاد ايران تاريخي است و اين را هم در آمارها و هم گزارشهايي كه ناظران خارجي از وضعيت اقتصادي ايران ارايه كردهاند، ميتوانيم ببينيم. مساله اقتصادي ايران در ٦٠ سال پيش تغيير چنداني نكرده است زيرا ساختارها تغييري نكرده است. آمار و ارقام نشان ميدهد كه اصليترين مشكل اقتصاد ايران در يكصد سال گذشته بعد از نظام تصميمگيريهاي اساسي سلطه سرمايههاي مالي و تجاري است يعني سلطه صاحبان سرمايههاي تجاري در نظام تصميمگيري است.
ما با چهار ابرچالش مواجه هستيم كه نخستين آنها نظام تصميمگيريهاي اساسي است. اين اصليترين بحران و زمينه بحران ساز است، يعني تصميمگيري در اين زمينه كه نرخ ارز و بهره بانكي چه ميزان باشد يا چگونه منابع نفتي را به بخشهاي مختلف تخصيص دهيم. بنابراين نظام تصميمگيريهاي اساسي اصليترين مانع توسعه ايران بوده است، تمام تصميمگيريها حافظ منافع اشخاص خاص است. محصول اين نظام تصميمگيري شكلگيري اقتصادي است كه آن را اقتصاد رفاقتي يا سرمايه داري رفاقتي ميخوانند.
اين نظام اقتصادي سه كاركرد اصلي دارد، نخست اينكه اعتبارات بانكي را ميان دوستان و رفقا و هم پالگيهاي سياسي توزيع ميكند؛ دوم تخصيص فرصتهاي انحصاري و شبه انحصاري ميان دوستان و رفقا است، به همين خاطر است كه ما در ايران سلطان شكر داريم يا چادر مشكي در انحصار چند نفر است، اين فرصتهاي انحصاري درآمدهاي بيسابقه چند ده هزار ميلياردي را براي افراد رقم ميزند و اختلاف طبقاتي گسترده و فرصتهاي نابرابر ايجاد ميكند.
اين دولتها منافع براي دوستان شان ايجاد ميكنند اما هزينه آنها را همه مردم ميپردازند، سومين كاركرد نظام سرمايهداري رفاقتي دستكاري در نظام قيمتگذاري است. محصول و عملكرد اقتصاد و سرمايه داري رفاقتي ناكارآمدي است. ناكارآمدي علت اصلي سقوط همه ابرقدرتها در طول تاريخ بوده است. شوروي سابق با همه قدرت نظامي كه داشت به دليل اقتصاد ناكارآمد سقوط كرد. چنان كه اشاره شد ابرچالش اقتصاد ايران نظام تصميمگيري و تدبير امور (governance) است.
البته معتقدم شكل اين تصميمگيريها ناشي از بلاهت صرف بلكه منفعت شخصي و دخالت بيگانگان نيز نقش بازي ميكند. بر اساس چالش نظام تصميمگيريهاي اساسي سه ابرچالش ديگر پديد ميآيند كه عبارتند از نخست جمعيت و اشتغال كه مشكلاتي چون بيكاري و فرار سرمايهها و اشتغال زنان ناشي از آن است. جمعيت يك عامل استراتژيك است و جامعه ما متاسفانه به سمت پير شدن حركت ميكند. انرژي، آب و محيط زيست ابرچالش بعدي است كه در اثر نظام تصميمگيريهاي اساسي پديد ميآيد. در نهايت ابرچالش نوآوري و فناوري است.
ما فناوري پيشرفته نداريم و نميتوانيم نيازهاي اساسي خود را از اين حيث تامين كنيم. ما ابزارهاي لازم را براي تامين مشكلات خودمان نداريم. اين ابرچالشها روي هم اثر ميگذارند و چالشهاي ديگر را پديد ميآورند، به همين خاطر آنها را ابرچالشهاي راهبردي ميخوانيم.
اما همه اين ابرچالشها روي بستر ابرچالش نظام تصميمگيري و اداره امور پديد ميآيند. در جامعه ما مردم غايبان اصلي نظام تصميمگيريهاي اساسي هستند و دعواهاي سياسي و حزبي بر منافع ملي ترجيح داده ميشوند.