counter create hit «اگر سينما در اختيارم بود، دنيا را فتح مي کردم»
۲۶ آبان ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۸
کد خبر: ۲۷۱۷۹
فيلم هاي معروف ولي اشتباه تاريخي!

«اگر سينما در اختيارم بود، دنيا را فتح مي کردم»

«اگر سينما در اختيارم بود، دنيا را فتح مي کردم»؛ اين جمله معروف را به جوزف استالين، رهبر نه چندان خوشنام شوروي سابق نسبت مي دهند اما استالين با سينما مي خواست چه بلايي سر دنيا و مردمانش بياورد؟ تسخير اذهان عمومي و رهبري افکار مردم دنيا شايد يکي از اهدافي بود که او در سر مي پروراند؛

سرویس اجتماعی خرداد: «اگر سينما در اختيارم بود، دنيا را فتح مي کردم»؛ اين جمله معروف را به جوزف استالين، رهبر نه چندان خوشنام شوروي سابق نسبت مي دهند اما استالين با سينما مي خواست چه بلايي سر دنيا و مردمانش بياورد؟ تسخير اذهان عمومي و رهبري افکار مردم دنيا شايد يکي از اهدافي بود که او در سر مي پروراند؛ اما يکي از اهداف اصلي او مي توانست دستکاري تاريخ به کمک سينما به نفع خود و حزب کمونيستي باشد که او رهبرش بود؛ اتفاقي که حالا حتي بدون حضور استالين هم هر از گاهي مشاهده مي شود و مي بينيم فيلم هايي هستندکه گاهي از روي نقشه از پيش تعيين شده و گاهي هم به بهانه جذاب شدن داستان، تاريخ و اتفاقات را تحريف مي کنند يا تغيير مي دهند. فهرست زير معروفترين آثاري هستند که به نوعي مرتکب تحريف تاريخ شده اند.

پل رودخانه کواي (The Bridge on the River Kwai)
ديويدلين، 1957

پل رودخانه کواي فيلمي است درباره اتفاقات جنگ جهاني دوم؛ اما اين بار داستان ما را به تايلند و زنداني مي برد که توسط ژاپني ها اداره مي شود. زنداني هاي اين زندان مجبورند روز و شب براي ساخت پلي که در جنگ نقش بسيار حياتي براي ژاپن دارد کار کنند. در اين ميان افسر بريتانيايي به نام نيکلسون – که به تازگي به همراه سربازانش دستگير شده اند- به جاي طفره رفتن از زير کار تمام سربازانش را به نحوي هدايت مي کند که به همراه حفظ روحيه بهترين پل ممکن را بسازند.
دو اختلاف بين اتفاقات واقعي و اتفاقات داخل فيلم وجود دارد؛ اول اينکه اسم اين افسر نيکلسون نبوده بلکه فيليپ توسي نام داشته. دوم فيلم به زعم دوستان اين افسر حيثيت او را زير سوال برده است؛ چرا که تنها کاري که اين افسر در طول زنداني بودنش انجام داد اين بود که روحيه افرادش را بالا نگه دارد تا زنده بمانند نه اينکه ساخت پل را به پايان برساند.
 

گلادياتور (Gladiator)
ريدلي اسکات، 2000

فيلم حماسي و پر از خون و خونريزي ريدلي اسکات – که راسل کروو خواکين فنيکس در آن بسيار درخشيدند – درباره امپراتوري به نام کومودوس است که به روم باستان فرمانروايي مي کرد. اشتباه تاريخي ساخته اسکات به آنجايي برمي گردد که در فيلم، کومودوس (با بازي خواکين فنيکس) آدم بزدل و خائني است که دست به هر کاري مي زند تا به قدرت برسد و در اين راه حتي به خواهرش هم رحم نمي کند اما در واقعيت چيزهاي ديگري مي خوانيم و مي شنويم. به گفته تاريخ نويسان اين امپراتور توانسته براي يک دهه به بهترين شکل ممکن بر روم حکمراني کندو آب هم از آب تکان نخورد و اينکه اين فرمانروا مثل نسخه فيلمي که در آن ظاهر شده، هيچ وقت پدرش مارکوس اورليوس، امپراتور رم را سر به نيست نکرده؛ بلکه اين بيماري آبله مرغان بوده که بلاي جان پيرمرد شده.
 

شجاع دل (Braveheart)
مل گيبسون، 1995

يک فيلم حماسي ديگر و يک دستکاري تاريخي ديگر. در فيلم ديدني و تماشايي شجاع دل، مل گيبسون بيشتر شبيه معلم جانشيني است که وقتي معلم تاريخ کلاسي نيامده، او در حالي که حالش چندان مناسب نيست هر جوري که دلش مي خواهد به دانش آموزان بخت برگشته تاريخ درس مي دهد اول اينکه برخلاف «ويليام والاس» که در فيلم به تصوير کشيده شده – که يک ياغي است و بعدها به شجاع دلي از خانواده اي روستايي تبديل مي شود – در واقعيت اين شخصيت از خانواده اي نجيب زاده بوده و حتي او را با لقب سر ويليام والاس مي شناختند. دوم اسم فيلم هست که بيش از اينکه متعلق به ويليام والاس باشد به «رابرت بروس» (Robert the Bruce) برمي گردد که از سال 1306 تا 1329 ميلادي پادشاه اسکاتلندبوده و اينکه برخلاف فيلم، رابرت هيچ وقت به بروس خيانتي نکرده؛ هر چند ممکناست برعکسش صدق کند.
 

لورنس عربستان (Lawrence of Arabia)
کارگردان: ديويد لين، 1962

لورنس عربستان ماجراي سفر افسري انگليسي به نام توماس ادوارد لورنس به کشور عربستان در طول جنگ جهاني اول و متحول شدن اين شخصيت در طي اين دوره است که از قرار معلوم بر اساس اتفاقات واقعي که براي اين افسر انگليسي افتاده ساخته شده اما وقتي فيلم را با واقعيت ها تطبيق مي دهيم متوجه مي شويم آنقدرها هم اين فيلم واقعيت ها را نشان نداده. براي مثال در آن سکانسي که خدمتکار لورنس يعني «فرج» بر اثر ترکيدن اتفاقي يکي از چاشني ها بدجوري آسيب مي بيند، لورنس از روي ناچاري و از روي لطف مغز فرج را مهمان يک گلوله مي کند تا بيشتر زجر نکشد ولي ماجرايي که در واقعيت رخ مي دهد بدين شکل است که لورنس چنين لطفي را در حق نيروي زخمي اش نمي کند و فرج شکار يکي از نظاميان ترکي مي شود.
 

پرل هاربر (Pearl Harbor)
کارگردان: مايکل بي، 2001

تاريخ ضربه سختي از مايکل بي و فيلمش «پرل هاربر» خورده؛ چرا که تيره و تارترين روز آمريکا را با کمک يک مثلث عشقي و چند انفجار بزرگ هاليوودي به يک روز پرافتخار و فراموش نشدني تبديل کرده.در اين فيلم مي شود اشتباهات تاريخي زيادي پيدا کرد که يکي از آنها زمان رسيدن خبر حمله ژاپني ها به بندر پرل به درياسالار کيمل است. در فيلم ما مي بينيم که اين خبر زماني به دست کيمل مي رسد که مشغول بازي گلف است اما در واقعيت آن روز کيمل خودش را آماده مي کرد تا به ديدار ژنرال شورت برود تا مثل هميشه به بازي گلف بپردازند که خبر حمله ژاپني ها اين قرار را کنسل مي کند.

از قرار معلوم هم ژاپني ها چندين ساعت قبل از آغازت حمله خود به آمريکايي ها هشدار داده بودند که در صورت جدي نگرفتنشان به آنها حمله ور خواهند شد. همچنين در فيلم اولين خبر ارسالي از اين حمله چند ساعت قبل از شروع حمله مخابره مي شود اما در واقعيت اين خبر زماني به دست فرماندهان آمريکايي مي رسد که حمله ژاپني ها به کل تمام شده و بيشتر تجهيزات نظامي آنها از بين رفته. مثل اينکه سَرِ مايکل بي به خاطر انفجارهاي فيلم خيلي شلوغ بوده و نتوانسته درست تاريخ را مطالعه کند.
 

جي اف کي (JFK)
کارگردان: اليور استون، 1991

پايه و اساس تريلر جنايي «جي اف کي» اين است که سازمان هاي FBI و CIA هر چند ممکن است خودشان مستقيما دستي در ترور رئيس جمهور آمريکا، جان اف کندي نداشته باشند اما به يقين کمک حال تروريست يا تروريست ها بودند تا اين اتفاق بيفتد و ضارب يا ضارب ها بتواند فرار کنند. واقعيتي که استون در فيلمش به نمايش در مي آورد در دنياي واقعي شايد تئوري و حتي ايده اي ذهني بيش نباشد و حتي بعضي از مدارکي که او به تصوير مي کشد هم به طرز وقيحانه اي اشتباه هستند.

مثلا «ديويد فري» که يکي از متهمان اين پرونده است که به زعم استوندر فيلم به دست داشتن در نقشه ترور اعتراف مي کند. در حالي که همين شخص بنا به مدارک موجود هيچ وقت به اين موضوع اعتراف نکرده و حتي پيشنهاد مي دهد او را مقابل دستگاه دروغ سنج بگذجارند تا مشخص شود که دروغ نمي گويد.
 

300
کارگردان: زاک اسنايدر، 2006

زاک اسنايدر اين فيلم پر از خون و خونريزي را بر اساس گرافيک نولي (رمان تصويري) از فرانک ميلر که به همان اندازه خشن است، ساخته که مي شود در آن به اندازه 100 فيلم تاريخي اشتباه و تحريف پيدا کرد. فيل روايتگر جنگي تاريخي بين 300 نيروي اسپارت به فرماندهي لئونيداس و ارتش بزرگ آن زمان ايران به فرماندهي خشايارشاه است که مي خواهد به يونان لشکرکشي کند. در سخت ترين حالت ممکن بايد بگوييم که در آن جنگ خشايارشاه نيروهاي زيادي همراه خودشداشته اما در هيچ کجاي تاريخ به ثبت نرسيده که در ارتشش نيروهايي داشته که نيمي انسان نيمي حيوان بودند! حتي در آن سمت اين ماجرا هم وجودداردو موجودات تک چشم خودنمايي مي کنند؛ در صورتي که چنين چيزهايي فقط مي توانند در ذهن ميلر وجود داشته باشند. همچنين مشکلان نامتعارف اخلاقي که در فيلم ادعا شده هم از آن چيزهايي است که بايد کارگردان و نويسنده درباره آنها توضيح بدهند.
 

سقوط شاهين سياه (Black Hawk Down)
کارگردان: ريدلي اسکات، 2001

باز هم ريدلي اسکات و باز هم تحريف تاريخ. اين کارگردان فيلم جنگي سقوط شاهين سياه را از روي کتابي به همين نام به قلم مارک باودن ساخته که در آن نيروهاي آمريکايي به کشور سومالي حمله مي کنند تا محمد فرح حسن عيديد را دستگير کنند. حمله به اين کشور و علت اين حمله به درستي در فيل به تصوير کشيده شده اما بزرگترين مشکل تاريخي فيلم اين است که در واقعيت آمريکايي ها به تنهايي اين حمله را ترتيب نداده بودند و نيروهايي از پاکستان و مالزي در آن شرکت داشتند. به خاطر همين زيرآبي رفتن آمريکايي هاي در فيلم، صداي ژنرال عبداللطيف احمد، فرمانده نيروهاي نظامي مالزي که به همراه نيروهايش در اين عمليات شرکت کرده بود درآمد و گفت آمريکايي ها تمام اعتبارت اين عمليات را به حساب خودشان گذاشتند؛ در حالي که نيروهاي مالزي آنجا بودند تا آنها را از محل هاي خطرناک عبور دهند.
 

کميته مجازات
جلال افشار

گاف دادن يعني يک اشتباه سهوي اما يک وقت هايي کسي گاف نمي دهد؛ بلکه به عمد خودش چيزي را دستکاري مي کند. مرحوم علي حاتمي هم جزو همين دسته دوم بود. او در مصاحبه معروفي که در سال هاي آغازين دهه 60 با منوچهر نوذري اعتراف مي کند که بسياري اوقات براي جذابيت هاي بصري سينما و قشر سينمارو که برخلاف امروز، آن روزها بيشتر از طبقه پايين جامعه بودند سعي مي کرده تاريخ را دستکاري کند.

يکي از معروف ترين نمونه هايش هم فيلم «کميته مجازات» است که تدوين جديدي بود از سريال «هزاردستان» همين کارگردان. تقريبا تمام شخصيت هاي کميته مجازات تخيلي بودند؛ با اين تفاوت که مابه ازاي تاريخي داشتند. مثلا خان مظفر در حقيقت همان عبدالحسين ميرزاي فرمانفرما بود يا شعبان استخواني همان شعبان جعفري (شعبان بي مخ) بود اما کارها و اتفاقاتي که واقعا در تاريخ رخ داده براي اينها جور ديگري بوده.
 

استرداد

يکي از جديدترين فيلم هايي که اتفاقا آن هم مربوط به تاريخ معاصر است، فيلم «استرداد» به کارگرجداني علي غفاري است. در اين فيلم اشتباهاتي رخ داده که نشان مي دهد کارگردان مشاوره تاريخي زيادي نداشته. در اين فيلم تاکيد بر دريافت غرامت ايران از شوروي در سال هاي پس از جنگ جهاني دوم است ولي در اتفاق اصلي اصلا بحث غرامت جنگي مطرح نبوده و واقعيت آن، دريافت طلب ايران است؛ يعني ايران يک پولي به شوروي قرض داده و گفته به جاي پول به من طلا بدهيد و روس ها موافقت کرده اند؛ اما به دلايلي مدت ها از پس دادن اين طلب پا پس کشيده اند تا اينکه پس از سقوط دولت مصدق و مرگ استالين، دولت خروشچف در توافقي با دولت وقت 11.5 تن طلا يعني 955 شمش طلا از مرز جلفا همراه اسکورت مسلح به تهران آوردند و توسط بقانک ملي وقت صورتجلسه کردند.از ديگر گاف هاي اين فيلم هم وجود افسر زن است؛ در حالي که در آن زمان اصلا نيروي زن در ارتش ايران وجود نداشت و تازه از دهه 40 اولين سربازان زن وارد ارتش وقت شدند.

 

منبع: برترین ها

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربحث ترین عناوین