مهمترین قصهای که هنوز بعد از دو قرن در روستای امامه گفته و شنیده میشود، ماجرای عشق ناصرالدین شاه به انیسالدوله است؛ این روزها اگر به طبیعت روستای امامه سر زدید، بد نیست این قصه تاریخی را هم در ذهنتان مرور کنید.
مهمترین قصهای که هنوز بعد از دو قرن در روستای امامه گفته و شنیده میشود، ماجرای عشق ناصرالدین شاه قاجار به انیسالدوله است؛ عشقی که رد پای آن به همین روستا میرسد و دختری که خیلی زود سر از ارگ ناصری درآورد. این روزها اگر به طبیعت روستای امامه سر زدید، بد نیست این قصه تاریخی را هم در ذهنتان مرور کنید.
روستای امامه پشت پیچ و واپیچهای محدوده رودبار قصران پنهان شده است؛ روستایی حوالی آهار و میگون که قرار گرفتن در سینهکش کوههای البرز آن را به روستایی سرد و برفگیر تبدیل کرده است.
ناصرالدین شاه امامه را دوست داشت و چون ویلایی در آن نساخته بود، تابستانها چند هفتهای در آن اردو میزد و به تفرج در روستا و لذت بردن از آب و هوای مساعدش میگذراند.
در یکی از این سفرها، دختری را میبیند و یک دل نه، صد دل عاشقش میشود. یک ماه بعد از بازگشت به تهران دستور میدهد او را به کاخ بیاورند و لقب «انیس الدوله» را به او میدهد.
انیس الدوله دختری یتیم بود و به همراه عمو و دو برادر خود زندگی میکرد. ورود یکی از اهالی روستا به کاخ شاه اتفاقهای زیادی برای این روستا رقم زد. از آبادی بیشتر روستا و ساخته شدن جاده گرفته تا معافیت پسران روستا از خدمت نظام.
بعدها وقتی انتخاب نام خانوادگی برای اهالی روستا اجباری شد، خاندان انیس الدوله نام خانوادگی «انیسی» را برای خود انتخاب کردند. در حال حاضر انیسی یکی از طایفههای نام آشنای روستای امامه به شمار میرود.