سرویس اجتماعی خرداد: در سالهای اخیر، ترکیب سنی جمعیت در ایران به سرعت در حال تغییر است؛ روندی که ذهن سیاستگذاران، کارشناسان و حتی عموم مردم را درگیر خود کرده است. در گفتمان رسمی، این تحول به گونهای تصویر میشود که انگار جامعه ایرانی با "سونامی سالمندی" و "فاجعه جمعیتی" روبهرو شده است. اما آیا این تصویرسازی صرفاً منعکسکننده نگرانیهای واقعی است یا نتیجه تداوم رویکردهای سنتی و عدم توجه به فرصتهای بالقوهای است که در دل همین پدیده نهفته است؟
برای پاسخ به این سؤال، لازم است ابتدا از سطح عددی و ظاهری این تحولات عبور کرده و نگاهی عمیقتر به ریشهها و پیامدهای آن داشته باشیم. بر اساس برآوردهای رسمی مرکز آمار ایران، تا پایان سال ۱۴۰۴ جمعیت سالمندان کشور به حدود ۱۰ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر خواهد رسید که از این میان، نزدیک به ۶۷ درصد یعنی حدود ۶.۸ میلیون سالمند، به دلایل مختلفی همچون فوت همسر، طلاق یا مجرد ماندن تنها زندگی میکنند. ترکیب جنسیتی این گروه نیز حکایت از زنانه شدن سالمندی دارد: حدود ۳.۲ تا ۳.۵ میلیون زن سالمند تنها در مقابل ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار مرد سالمند تنها. در کنار این ارقام، حدود ۸۰ هزار نفر سالمند هرگز ازدواج نکرده نیز جمعیتی آسیبپذیر و حاشیهنشین را شکل دادهاند.
افزایش جمعیت سالمندان در چهارچوب الگوهای فعلی مدیریت اجتماعی و اقتصادی کشور، به معنای افزوده شدن میلیونها نفر به جامعهای است که از حیث بیمه، مستمری مناسب، مسکن، خدمات سلامتمحور و حمایتهای اجتماعی هنوز زیرساختهای کافی را ندارد. این وضعیت، بار سنگین روانی، اقتصادی و اجتماعی بر دوش جامعه میگذارد و تهدیدی بالقوه برای تعادل اجتماعی آینده به شمار میآید. حال آنکه اتخاذ سیاستهای مقطعی، تمرکز بر افزایش کمّی موالید و بیتوجهی به تغییرات بنیادین رفتارهای جمعیتی، به جای حل مسئله، بر بحرانها دامن میزند.
در گذشته، تزریق نیروی کار جوان، کلید توسعه و رونق اقتصادی تلقی میشد. افزون بر این، افزایش جمعیت یکی از راهکارهای سنتی برای مقابله با تهدیدات خارجی، پایداری قدرت اقتصادی و اجتماعی و حتی حفظ انسجام فرهنگی تلقی میشد. اما آیا این فرمول هنوز در ایران امروز – کشوری با مشکلات پیچیده زیستمحیطی، مهاجرت گسترده به کلانشهرها، تغییر نقش زنان و برهمخوردن توازنهای سنتی خانواده – جواب میدهد؟
پاسخ، چندان روشن و ساده نیست. آنچه واضح است، اینکه ایران دیگر ظرفیت پذیرش الگوی جمعیتافزای گذشته را ندارد. بحران آب، فرسایش خاک، تغییرات اقلیمی، و افزایش آلودگیهای زیستمحیطی عملاً ظرفیت سکونت پایدار برای جمعیتهای بزرگ را با این زیرساخت فعلی و طرحهای توسعهای به سرانجام نرسیده محدود کرده است. کلانشهرهای متراکم و پرترافیک با آلودگی هوا، استرس مزمن و هزینههای سرسامآور زندگی، دیگر برای خانوادههای پرجمعیت مناسب و جذاب نیستند.
در این شرایط، رشد جمعیت به خودی خود نه تنها یک راهبرد توسعهای نیست، بلکه حتی میتواند به تهدیدی برای بقای اکولوژیک و اجتماعی بدل شود. از سوی دیگر، کاهش نرخ زاد و ولد و افزایش تعداد سالمندان، اگر همراه با تدوین سیاستهای هوشمندانه و همگام با تحولات فرهنگی جامعه باشد، میتواند به فرصتی طلایی برای بازطراحی نظام رفاه اجتماعی و ارتقای زیستپذیری کل کشور تبدیل گردد.
نگاه یکبعدی به پدیده سالمندی در ایران – که آن را صرفاً نتیجه کاهش موالید و بیانگر خطری قریبالوقوع میداند – میتواند بسیار مخرب باشد. این نوع رویکرد نه تنها ریشههای پدیده را نادیده میگیرد بلکه در عمل باعث میشود زیرساختهای لازم برای مدیریت و بهرهبرداری از ظرفیتهای سالمندان فراهم نشود. سقوط تولدهای سالیانه به زیر یک میلیون نفر نه تنها بحران نیست، بلکه نشانهای عمیق از تغییر نگرش جامعه نسبت به کیفیت زندگی، نقش زنان، توقعات زیستی و الگوهای نوین خانوادهداری است.
افزایش سطح تحصیلات، زنان شاغل، گرایش به زندگی مستقل و شهرمحور، تغییر سبک زندگی مینیمال و توجه به رفاه فردی، همگی قواعد بازی جمعیتی را دگرگون ساختهاند. تأکید صرف بر افزایش نرخ زاد و ولد، بدون توجه به این تغییرات ساختاری و ارزشهای اجتماعی تازه، راه به جایی نمیبرد و صرفاً مسئله را عمیقتر خواهد کرد. تجارب جهانی، خاصه کشورهای تازه صنعتیشده و توسعه یافته، نشان میدهد هرگونه مداخله کمی و کوتاهنگر در سیاستهای جمعیتی، محکوم به شکست است.
بازخوانی تجربه کشورهایی مانند ژاپن، فنلاند، نیوزلند و برخی کشورهای اروپایی تصویری متفاوت از پدیده سالمندی ارائه میدهد. در این جوامع، سیاستگذاران با درک عمیق تغییرات اجتماعی و الزامات عصر جدید، سالمندی را به فرصتی برای بازآفرینی اقتصادی و اجتماعی بدل کردهاند. ژاپن، با پیرترین جمعیت دنیا، نه تنها به ورطه بحران نیفتاده بلکه با نوسازی مدلهای اقتصادی، بهرهگیری از تجربیات سالمندان و توسعه گسترده خدمات جدید – از گردشگری سالمندی گرفته تا فناوریهای کمکی و شاخههای نوین درمانی – گوی سبقت را در نوآوری از بسیاری کشورها ربوده است.
سالمندان در این کشورها نه بار اضافی، بلکه سرمایههای اجتماعی و انسانیاند که در حوزههایی مانند آموزش، انتقال تجربه، تولید محتوا، کار داوطلبانه و حتی نقشآفرینی در بخشهای اقتصادی از فناوری گرفته تا خدمات اجتماعی نقش ایفا میکنند. ایجاد زیرساختهای رفاهی، شهرهای دوستدار سالمند و تسهیلات ویژه برای زندگی مستقل، باعث شده تا سالمندان نه تنها از بار روانی و اجتماعی رهایی یابند، بلکه به تقویت پویایی جامعه نیز کمک کنند.
ایران نیز میتواند با الگوبرداری هوشمندانه از مدلهای موفق جهانی و البته توجه به ویژگیهای بومی، دوران گذار جمعیتی خود را با کمترین آسیب و حداکثر بهرهبرداری پشت سر بگذارد. راهبرد نوین باید بر این محورها استوار باشد:
۱. توسعه زیرساختهای خدمات سالمندان : ایجاد و تقویت نظام بیمههای سلامت، گسترش مراکز مراقبتی و رفاهی، شهرها و فضاهای عمومی دوستدار سالمند و گسترش دسترسی به خدمات آموزشی، تفریحی و مشارکتی.
۲. بازتوزیع جغرافیایی سالمندان : با ارائه مشوقهای مالی و رفاهی، سالمندان را تشویق به سکونت در مناطق دارای آب و هوای مناسب، محیط آرامتر و هزینه زندگی پایینتر کنیم. این سیاست میتواند بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک را احیا و جمعیت کلانشهرها را متعادل سازد.
۳. نهادینهسازی مشارکت فعال سالمندان : ایجاد فرصتهای آموزش، تولید محتوا، کار داوطلبانه و حتی مشارکت اقتصادی سالمندان در صنایع نوظهور از فناوریهای یاریرسان تا گردشگری سالمندی.
۴. توانمندسازی فناورانه و فرهنگی : سرمایهگذاری بر فناوریهای توانبخش (Assistive Technologies)، هوشمندسازی خدمات، و ترویج فرهنگ سالمزیستی، استقلال و فعالیت اجتماعی سالمندان.
۵. بازنگری بنیادین در سیاستهای جمعیتی : خروج از رویکرد اضطراری و تکبعدی «جمعیت بیشتر»، و تدوین راهبردهای چند ساحتی مبتنی بر کیفیت زندگی، تعادل زیستمحیطی، عدالت بیننسلی، و پذیرش سبک زندگی مستقل و مدرن.
به موازات آن، باید سیاستهای فرهنگی و رسانهای نیز تغییر کند. به جای تأکید بر حس گناه و فشار برای فرزندآوری، باید تجربه ملتهایی را ارج نهاد که با احترام به انتخابهای فردی، آزادی جوانان در تعیین سرنوشت و سبک زندگی، جامعهای سالمتر و شادابتر ساختهاند.
سالمندی، در صورتی که با برنامهریزی جامع، بازنگری فرهنگی و توسعه زیرساختهای رفاهی و اقتصادی همراه باشد، نه یک بحران که فرصت تاریخی برای بازتعریف مدل توسعه ملی ایران است. تمرکز بر سلامت، استقلال و مشارکت اجتماعی سالمندان، اقتصاد خدماتمحور و ارتقای کیفیت زندگی، باید در صدر اولویتهای سیاستگذاری در آینده قرار گیرد.
تنها از مسیر عبور از نگاه سنتی مبتنی بر افزایش جمعیت و حرکت به سوی توسعه پایدار و فراگیر است که میتوان تهدید بالقوه سالمندی را به فرصتی برای جهش ملی و تثبیت جایگاه ایران در قرن جدید بدل کرد. نیاز امروز جامعه ما آن است که سیاستگذاریها و برنامهریزی جمعیتی را براساس واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و زیستمحیطی موجود بازآفرینی کنیم و مسئولانه برای فردای ایران تصمیم بگیریم؛ فردایی که در آن سالمندی نه نقطه پایان، که آغاز فصل تازهای از شکوفایی ملی خواهد بود.
نقص عمیق در زیرساخت تصمیمگیری کلان
در کنار همه چالشهای ساختاری و الگوهای ذهنی نادرست، شاید مهمترین معضل امروز ایران، تأخیر معنادار و نبود یک چشمانداز آیندهنگرانه در سیاستگذاریهای اجتماعی باشد. چند دهه است که متخصصان جمعیتشناسی هشدار دادهاند پنجره جمعیتی ایران در حال بسته شدن است، اما آنچه مشاهده میشود فقدان یک برنامه جامع، میاننهادی و همافزا برای مواجهه با سالمندی است.
ساز ناکوک دستگاههای مختلف —از بهزیستی گرفته تا شهرداری، وزارت بهداشت، صندوقهای بازنشستگی و وزارت رفاه— جزئی از یک کل ناکارآمدی است که در نهایت، سالمند ایرانی را قربانی پراکندگی نهادی، موازیکاری و بیبرنامگی میکند. در این میان، سیاست ایرانی بیحافظهتر از هر نهادی نسبت به سالمندانش است. نسلی که روزگاری موتور انقلاب، جنگ، بازسازی و توسعه شد، امروز خود زیر فشار بیبرنامگی و بیتوجهی دارد فرو میپاشد؛ نسلی که کشور را یک بار از فروپاشی نجات داد و حالا بیصدا و بیحامی در مسیر فروپاشی فردی قرار گرفته است.
در رسانههای رسمی، قانونگذاری، سیاستهای رفاهی و حتی فرهنگ عمومی، جایگاه واقعی سالمند یا به دست فراموشی سپرده شده یا به حداقلیترین شکل تقلیل یافته است؛ تا جایی که پای آنها را برای دریافت مستمری حداقلیشان به خیابانها رسانیده است. این موضوع که سالمند ایرانی، همپای پیر شدن جسمی، از حافظه جمعی جامعه نیز محو شود، هزینههای انسانی و اجتماعی سنگینی به همراه دارد و آینده توسعه کشور را تهدید میکند.
سیاستگذاری جمعیتی ایران طی دهههای گذشته بهجای بازتعریف مدل زندگی در بستر تحولات اجتماعی و اقتصادی، گرفتار نسخهپیچیهای سطحی و تکرار نگاه عددی به فرزندآوری بوده است؛ همان نگاهی که زمانی با شعاردهی پوچ و بیبنیان، سیل موالید دهه شصت را ایجاد کرد، اکنون دوباره با زور و فشار، بدون زیرساخت و بدون همراهی با تغییرات نگرشی جامعه، به مدار بازگشته است. شتاب بیسابقه ایران در ورود به دوران سالمندی در حالیکه کشورهای توسعهیافته این مسیر را طی ۱۰۰ سال پیمودهاند؛ نتیجه بیتوجهی به ساختارهای حمایتی، کیفیت زندگی و زیستپذیری جامعه و اقلیم ایران است. نگرش ایدئولوژیک و ناکارآمد صرفاً تعداد موالید، حالا ما را با نسلی از سالمندان تنها، بدون امنیت اقتصادی، فاقد فرزند و رها در ساختاری ناپایدار مواجه خواهد کرد. به جای ترویج کمّی جمعیت، زمان آن رسیده که سیاستگذاران با درک درست از تحولات زیستی و اقلیمی ایران، برنامهای برای زیست سالم، متوازن و انسانی در جامعهای با جمعیت نرمال و توسعهیافته طراحی کنند.
اکنون، در میانه سال ۱۴۰۴، دیگر بهانهای برای تعلل و ادامه بیتوجهی باقی نمانده است. جامعه ایران باید با شجاعت و آیندهنگری، از تقلیل سالمندی به یک بحران صرفاً بهداشتی یا بیمهای فاصله بگیرد و آن را تبدیل به مسئلهای تمدنی کند؛ آزمونی برای نظام اخلاق عمومی و توان سیاستگذاری ملی.
اگر امروز نپذیریم که ایران فردا جامعهای پیرتر، تنهاتر و آسیبپذیرتر خواهد داشت، فردا دیر خواهد بود. خانههایی که امروز صرفاً برای سود میسازیم، ممکن است فردا برای خود ما محل انزوا و فراموشی شود. خیابانها و شهرهایی که بدون سنجش نیازهای سالمندان طراحی میشوند، ممکن است به جای پل ارتباط، گسل تنهایی شوند.
سالمندی، آینده همه ماست. این آینده آرام و بیصدا، اما پُرهزینه، به سوی ما میآید و چنانچه امروز تصمیمی جدی و بلندمدت برای آن نگیریم، فردا با تبعات جبرانناپذیری مواجه خواهیم شد.
عبور موفق ایران از عصر سالمندی، وابسته به جسارت در بازتعریف سیاستها، ساماندهی نهادی، نوسازی ساختاری نظام رفاه اجتماعی و پرورش فرهنگ احترام، مشارکت و حضور فعال سالمندان است. این مسئله نه یک بحران مقطعی، که آزمون عقلانیت، عدالت و پایداری جامعه ایران است. بازاندیشی و اصلاح سیاستها، اکنون به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل شده است؛ ضرورتی برای تبدیل سالمندی از سایهای تهدیدآمیز به افق روشن فرصتهای نوین اجتماعی و اقتصادی؛ این موضوع را باید پذیرا بود که در جهان کنونی، نسخههای قدیمی سیاستگذاری و حکمرانی منسوخ شدهاند و دیگر پاسخگوی انسان و جامعه انسانی مدرن فعلی نیست. این نه یک پیشبینی، که یک حقیقت مسلم است که با ورود ماشین، تکنولوژی و اخیرا هوش مصنوعی، بشر در موقعیت ویژهای قرار گرفته است که در آن در تعریف «تعداد» هم دچار تغییر خواهد شد.