">
دیروز، خواهر پژمان جمشیدی چند تصویر از ملیکا پارسادوست شاکی پرونده پژمان منتشر کرد. این تصاویر، ملیکا را در حال خوشگذرانی نشان میداد و باعث شد برخی کاربران این عکسها را بهعنوان رد ادعای مادر ملیکا مبنی بر «افسردگی او» تعبیر کنند.
دیشب نیز ملیکا پارسادوست با انتشار متنی در صفحه شخصی خود، بهطور رسمی ابراز وجود کرد و واکنش نشان داد. پیشتر، امین فردین نیز مدعی شده بود که ملیکا در گذشته با یک خواننده نیز رفتار مشابهی داشته است ادعایی جنجالی و البته غیرقابل اثبات.
به هر حال، در ادامه نگاهی داریم به اتفاقات روز گذشته و شب گذشته، و سپس دو یادداشت تحلیلی درباره این ماجرا را مرور میکنیم.
ابتدا استوری مامک جمشیدی را ببینید، سپس متن منتشرشده از ملیکا پارسادوست، و در ادامه دو یادداشت تحلیلی را مطالعه کنید



شهرازد همتی طی یادداشتی درباره این ماجرا نوشت: این متن فارغ از قضاوت طرفین درباره خشونت علیه زنان صحبت میکند.
خواهر پژمان جمشیدی، متهم به آزار و تجاوز با انتشار فرد مدعی به تجاوز که در مصاحبهاش گفته بود ۶ ماه شرایط روحی خوبی نداشت، در یک رشته استوری از عکسهای صفحه این دختر جوان، سئوال میکند که اگر این دختر حالش خوب نبوده چطور به تفریح میپرداخته.
فارغ از هر آنچیزی که بین این دو نفر اتفاق افتاده، تصورتان از فردی که قربانی تجاوز است چیست؟ فردی که افسرده میشود چطور؟ زندگی را بالکل تعطیل میکند و در اتاقش پنهان میشود؟ واکنش خواهر پژمان جمشیدی و اساساً این نوع قضاوت درباره «ظاهر» یا «رفتار روزمره» زنان پس از تجربه خشونت جنسی، بازتابی از یک سازوکار فرهنگی ریشهدار است که به آن «مقصر انگاری قربانی» (victim blaming) گفته میشود.
در این منطق، به جای تمرکز بر خشونت و عامل آن، نگاهها متوجه بدن، پوشش، رفتار، یا حتی احساسات زن قربانی میشود — گویی او باید نشانههای مشخصی از «رنج» و «افسردگی» را دائماً بر تن خود حمل کند تا باورپذیر باشد.
جامعهی مردسالار معمولاً قربانی را بر اساس الگوهای فرهنگی از «زن مظلوم، ساکت و گوشهگیر» تعریف میکند. اگر زنی بخندد، به سفر برود یا در عکسهایش لبخند بزند، «اعتبار رنج» او زیر سؤال میرود. این همان چیزی است که جودیت باتلر از آن به عنوان «نظم هنجاری سوگ» یاد میکند؛ یعنی فقط برخی شکلهای رنج مشروعیت دارند و فقط برخی بدنها شایستهی همدردیاند. در نتیجه، زنانی که به جای انزوا، در پی بازسازی خود برمیآیند، از سوی همین جامعه متهم به دروغگویی یا «بازیکردن نقش قربانی» میشوند.
از منظر روانـاجتماعی، هیچ الگوی واحدی برای واکنش به تجاوز وجود ندارد. قربانی ممکن است بین انکار، خشم، فرار، خندهی عصبی یا حتی ظاهری آرام در نوسان باشد. بسیاری از زنان، برای بقا در جامعهای قضاوتگر، یاد میگیرند که ظاهر خود را حفظ کنند. آنچه از بیرون «زندگی عادی» به نظر میرسد، در واقع نوعی سازوکار دفاعی و تلاش برای بازگشت به کنترل بدن و جهان خویش است. به قول فمینیستهای تروما، «زنده ماندن خود شکلی از مقاومت است».وقتی زنی، بهویژه در جایگاه عمومی، قربانی تجاوز را با استناد به ظاهر یا تفریحش قضاوت میکند، در واقع دارد درون نظام سلطه مردسالارانه بازی میکند. بوردیو این را «خشونت نمادین» مینامد؛ خشونتی که بیصدا و از طریق ارزشهای درونیشده اعمال میشود. چنین واکنشهایی به تداوم چرخهی شرم و سکوت کمک میکند؛ همان چرخهای که باعث میشود بسیاری از زنان هرگز از تجربهی تجاوز سخن نگویند.

این تصاویر ظاهرا متعلق به دختری است که شاکی پرونده پژمان جمشیدی است. خانم مامک جمشیدی ( خواهرِ پژمان ) آنها در صفحه اجتماعی خودش منتشر کرده و با لحنی تحقیرآمیز ادعاهای منتسب به مادر او درباره افسردگی دخترش را مسخره کرده است.... فارغ از اینکه این تصاویر چگونه به دست خانم جمشیدی رسیده و نتیجه پرونده شکایت از پژمان چه خواهد شد، این شکل از دعوای مجازی و به چالش کشیدنِ شاکی و حتی متهم به نظر من کاری غیراخلاقی است... خود من در تنها یادداشتی که با تصویر پژمان جمشیدی درباره جنجال اخیر پیرامون او نوشتم، بدون اینکه او را قطعا مجرم یا مقصّر خطاب کنم، درباره احتمال و امکانِ ارتکاب به تجاوز یا اعمال افراطی جنسی از سوی افراد مشهور نوشتم و سوگیری و حمایت بیچون و چرای بخشی از جامعه از سلبریتیها را نقد کردم...
اگر خانم جمشیدی حرفهایش را در واکنش به گفتههای مادر شاکی منتشر کرده، ممکن است مادر فقط خواسته باشد از تغییر رفتار یا کاهش رفتوآمد دخترش بگوید. طبیعی است که در بیان احساسی و مادرانهاش، دقت حقوقی و رسانهای لازم را رعایت نکرده و حرفش رنگ اغراق گرفته باشد... به نظرم خواهر آقای جمشیدی با انتشار این تصاویر و مردود دانستن احتمال افسردگی و خانه نشین شدنِ شاکی، صرفا به دلیل شرکت در کنسرت یا مسافرت، دچار خطا و اشتباه شده است. بدیهی است او به دلیل ارتباط نَسَبی با برادرش، مدافع او باشد ولی انتشار این تصاویر و نظرات حتی ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. برای مثال سوالاتی که در ذهن بسیاری ممکن است پیش بیاید این است که زندگی ظاهری و روزمره یک آدم مدعی تجاوز باید چطور باشد تا دیگران او را باور کنند؟ آیا او حتما باید خودسوزی کند؟ خودکشی کند؟ باید گوشه اتاق بنشیند و بقدری داروی آرامبخش و خواب آور مصرف کند تا زیست گیاهی پیدا کند؟
گورستانِ روستای زادگاهِ همسرم گُلی، مملو از قبر دختران نوجوانی است که برای فرار از ازدواج اجباری، لو رفتن رابطه عاشقانه از نوع نامه نگاری یا به خاطر خشونت خانگی خودکشی کردهاند. زندگیهایی که خیلی زود تمام شدهاند تا غرور مردان قبیله حفظ شود، تا بیرق حفاظت از ناموس بلند باقی بماند، تا خدایی ناکرده پاکدامنی زیر سوال نرود... واکنشهایی که مردم پس از آنها درحالی که قربانی را به سمت گور بدرقه کردهاند، کمی باورشان شده که اویی که خودش را کشته دچار رنج و وحشتی عظیم بوده است... آیا خانم جمشیدی که سالهاست در کانادا سکونت دارد انتظار چنین واکنشهایی از آن دختر دارد؟
یکی از دستاوردهای جامعه شناسی فمینیستی معاصر، تاکید بر «بازپس گیری عاملیت» توسط قربانی است. این عاملیت میتواند در کوچکترین رفتارها تجلی پیدا کند: انتخاب لباس، سفر رفتن لبخند زدن یا نوشتن در شبکههای اجتماعی. جامعه اما معمولا این بازسازی را تاب نمی آورد . چون تصویری از زن خاموش و درهم شکسته را به عنوان الگوی مشروع رنج ترجیح میدهد. در حالی که زن قربانی میتواند همزمان رنج کشیده، خشمگین و در حال زیستن باشد.
رسول اسدزاده، روزنامهنگار نیز نوشت: این تصاویر ظاهرا متعلق به دختری است که شاکی پرونده پژمان جمشیدی است. خانم مامک جمشیدی ( خواهرِ پژمان ) آنها در صفحه اجتماعی خودش منتشر کرده و با لحنی تحقیرآمیز ادعاهای منتسب به مادر او درباره افسردگی دخترش را مسخره کرده است.... فارغ از اینکه این تصاویر چگونه به دست خانم جمشیدی رسیده و نتیجه پرونده شکایت از پژمان چه خواهد شد، این شکل از دعوای مجازی و به چالش کشیدنِ شاکی و حتی متهم به نظر من کاری غیراخلاقی است... خود من در تنها یادداشتی که با تصویر پژمان جمشیدی درباره جنجال اخیر پیرامون او نوشتم، بدون اینکه او را قطعا مجرم یا مقصّر خطاب کنم، درباره احتمال و امکانِ ارتکاب به تجاوز یا اعمال افراطی جنسی از سوی افراد مشهور نوشتم و سوگیری و حمایت بیچون و چرای بخشی از جامعه از سلبریتیها را نقد کردم...

اگر خانم جمشیدی حرفهایش را در واکنش به گفتههای مادر شاکی منتشر کرده، ممکن است مادر فقط خواسته باشد از تغییر رفتار یا کاهش رفتوآمد دخترش بگوید. طبیعی است که در بیان احساسی و مادرانهاش، دقت حقوقی و رسانهای لازم را رعایت نکرده و حرفش رنگ اغراق گرفته باشد... به نظرم خواهر آقای جمشیدی با انتشار این تصاویر و مردود دانستن احتمال افسردگی و خانه نشین شدنِ شاکی، صرفا به دلیل شرکت در کنسرت یا مسافرت، دچار خطا و اشتباه شده است. بدیهی است او به دلیل ارتباط نَسَبی با برادرش، مدافع او باشد ولی انتشار این تصاویر و نظرات حتی ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. برای مثال سوالاتی که در ذهن بسیاری ممکن است پیش بیاید این است که زندگی ظاهری و روزمره یک آدم مدعی تجاوز باید چطور باشد تا دیگران او را باور کنند؟ آیا او حتما باید خودسوزی کند؟ خودکشی کند؟ باید گوشه اتاق بنشیند و بقدری داروی آرامبخش و خواب آور مصرف کند تا زیست گیاهی پیدا کند؟
گورستانِ روستای زادگاهِ همسرم گُلی، مملو از قبر دختران نوجوانی است که برای فرار از ازدواج اجباری، لو رفتن رابطه عاشقانه از نوع نامه نگاری یا به خاطر خشونت خانگی خودکشی کردهاند. زندگیهایی که خیلی زود تمام شدهاند تا غرور مردان قبیله حفظ شود، تا بیرق حفاظت از ناموس بلند باقی بماند، تا خدایی ناکرده پاکدامنی زیر سوال نرود... واکنشهایی که مردم پس از آنها درحالی که قربانی را به سمت گور بدرقه کردهاند، کمی باورشان شده که اویی که خودش را کشته دچار رنج و وحشتی عظیم بوده است... آیا خانم جمشیدی که سالهاست در کانادا سکونت دارد انتظار چنین واکنشهایی از آن دختر دارد؟